زنها، شیرها، روباهها/ ناصر فکوهی/ نشر ثالث/ چاپ چهارم/ ۱۴۰۱
نقد پسامدرن بر جامعه فراصنعتى، امروز سهمگینتر از هر زمانى پیامدهاى متناقض مدرنیته را به زیر سؤال برده است. موقعیت نامطمئن و مبهم انسانى مدرن که در میان دو قطب آشتىناپذیر قرار گرفته و بى آن که بتواند یک بار براى همیشه درد و عذاب این انتخاب ناممکن را از خود دور کند، پیوسته از قطبى به قطب دیگر در نوسان است: از یکسو «منطق» انعطافناپذیر و خودکار فناورانه که همه مرزها را از برابر انسان برداشته و لذت و سودمندى را به تنها اصول راهبردى در زندگى وى بدل ساخته و براى نخستین بار در تاریخ انسانیت، «فرد» را از امکان بالقوه نابودى کامل «جامعه» برخوردار کرده است؛ و از سوى دیگر، «احساس» انعطافپذیر و مبهم اما ارادى و خودخواسته اخلاقى، که تمایل به بازیابى مرزهاى دینى کهن و گشایش مرزها و محدودیتهایى جدید را در انسان زنده مىکند، که باید بتوانند انگیزهها و آرزوهاى سرکش وى را مهار کنند و او را از خطرى که آزادى غرایز لذتجویانه تهدیدش مىکند، نجات دهند. جنگ میان فناورى و اخلاق آغاز شده است و موضوع این جنگ، هویتهایى است که گاه دست نیافتنى بهنظر مىرسند.
بازیافت «هویت»هاى از دست رفته، یا آفرینش هویتهاى نو، در شرایطى بحرانى انجام مىگیرد که بهدلیل از میان رفتن بیش از پیش معیارهاى سنجش ایدئولوژیک و حتى فلسفى، هرگونه داورى نسبت به «مثبت» یا «منفى» بودن آنها را کارى ناممکن جلوه مىدهد. هویتهاى فرهنگى متفاوتى همچون هویت دینى، هویت قومى، و هویت ملى چندان با یکدیگر تداخل یافتهاند و مناسباتى پیچیده و اغلب متناقض را با یکدیگر بهوجود آوردهاند که امروز کمتر مىتوان به تحلیلى «عینى» از روابط آنها، که مبتنى بر واقعیتى قابل اثبات باشد، تکیه زد. و چنین فرایندهاى هویتسازى یا هویتیابى به همان نسبت که از چارچوب اشکال نهادینه و در حقیقت «قرارداد»هاى اجتماعى سیاسى بیرون مىرویم، ما را به سوى پهنههایى تعریف نشده و نوعى تکثر سست و آسیبپذیر مىکشانند که در آن جز به شکلى بسیار نسبى، مقطعى، و کمابیش ناتوان نمىتوان هویتهاى فرهنگى را تعریف کرد.
نوشتههای مرتبط
آنچه را در انسانشناسى مىتوان هویتهاى زیستى فرهنگى نامید، درون چنین پهنههایى قرار مىگیرند و هویت زنانه از بارزترین مواردى است که در فرایند شکلگیرى، در تداوم، و در پیامدهاى خود، سبب بروز تنشهاى درون و بین جنسى مىشود. آنگاه که پدیده توسعهنیافتگى را نیز بر این مجموعههاى متناقض بیفزاییم، به موقعیتى باز هم سهمگینتر مىرسیم که صرف دوام آوردن در آن، به توان و قدرتى شگفتانگیز نیاز دارد. موقعیت زن ایرانى در طول سه دهه گذشته چنین بوده است.
تکثر هویتى
«زن» بودن در ایران، به گمان ما، به دلایل و زیر فشار نیروهایى که از هر سو به ارائه تصویرى متفاوت از واقعیت بیرونى و یا از موجودیت نمادین «زن» تمایل دارند، واقعیت و نمادگرایىِ بسیار پیچیدهاى را به بازیگران اجتماعى تحمیل مىکند. این نیروها، دستکم در سه جهت اساسى، به تعریف هویت زنانه تمایل دارند: نخست در بُعدى رومانتیک، گذشتهنگر و درزمان، سپس در بُعدى کارکردى، عملگرا و همزمان، و سرانجام در بُعدى آرمانگرا، ارزشى، و آیندهنگر. این جهات متفاوت پیش و بیش از آنکه ابعادى متناقض با یکدیگر را بسازند، نوعى همسازى پویا را میان یکدیگر بهوجود مىآورند که از راه تولید و بازتولید دائم اشکالى پیوندى، فرایند عمل اجتماعى را با وجود تمامى تضادهاى آشکارى که این عمل مىتواند میان تعاریف هویتى متفاوت از «زن بودن» از یکسو و موقعیتهاى واقعى یا نمادین «زن بودن» در چارچوبهاى فرهنگى اجتماعى از سوى دیگر ایجاد کند، ممکن مىسازد. بنابراین در هر یک از جهات مزبور مىتوان تعاریفى متعدد عرضه کرد.