انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

پارادایم های انسان شناسی بین الملل(۳): رئالیسم

(تصویر: تامس هابز)

مقدمه

رئالیسم سنتی دیرپا در روابط بین الملل بوده و قدمتی به درازای تاریخ پژوهش های علوم سیاسی غرب دارد.موضوعات اصلی این سنت پژوهشی در چهار کلید واژه کلی خلاصه می شود: قدرت، امنیت، جنگ، علائق ملی. به عبارتی دیگر، اگر پارادایم رئالیستی را به مثابه یک چهارضلعی در نظر بگیریم ، مفهوم دولت ملی را در مرکز این چهار ضلعی و در وسط این اضلاع ملاحظه نمود. تمامی مطالعات تاریخی در دوره باستان و مدرن، همه بر پژوهش بر این چهار مفهوم استوار بوده و از یونان باستان تا دوره پست مدرن، و از توسیدید تا ماکیاولی و هابز، و تا متفکران عصر حاضر، همگی مطالعات خود را در عرصه کالبد های انسانی، اجتماعی، سیاسی و حکومتی و نحوه تعاملات این کالبد ها را در این پارادایم و با در نظر گرفتن ۴ مفهوم فوق به عنوان پیش فرض استوار ساخته اند.

پیش فرض های انسان شناختی

این پارادایم در روابط بین الملل بر سه پیش فرض بنیادی در مورد طبیعت بشر، جنگ و حکومت استوار است:

رئالیست ها معتقدند طبیعت بشر”بد” است و انسان ذاتا موجودی شریر است . این پیش فرض بنیادی به تمامی عرصه های روابط، اعم از روابط فردی تا اجتماعی و سرانجام روابط میان واحد های سیاسی و فضای بین الملل بسط پیدا می کند. ذات بد و شریر انسان، در یک فضای مبتنی بر وحشت و در فضایی که به تعبیر هابز، همه گرگ دیگری هستند، منجر به اندیشه جنگ با دیگری و تصاحب منابع و امنیت برای بقا می گردد . و این رفتار در فضای میان واحد های سیاسی در سیاست بین الملل به مراتب شدید تر است، چرا که در فضای داخلی، که به تعبیر متفکران تئوریسین قرارداد اجتماعی، مردم قدرت خود را به عاملی به نام دولت داده اند تا بر آنان حکومت کرده و روابط میان آنان را تنظیم نماید و از حقوق هر فرد در برابر دیگری دفاع کند. اما در نزد معتقدان به رئالیسم، در عرصه روابط بین الملل چیزی به نام حکومت جهانی وجود ندارد و همه واحد ها در پی دستیابی به قدرت بیشتر هستند تا خود را از شر دیگری حفظ کنند. موقعیتی که سرانجام به جنگ منجر می شود و به تعبیر آنان، تمامی جنگ های تاریخ ، از جنگ میان دولت-شهر های آتن تا جنگ های جهانی قرن بیستم به همین دلیل به وقوع پیوسته اند.

متفکران قرار داد اجتماعی در قرن ۱۷ ، در توضیح و توجیه لزوم واگذاری قدرت تک تک انسانها در عرصه اجتماعی به موجودی فراتر از آنان (دولت)، از یک موقعیت طبیعی صحبت به میان می آورند.فرض وجود در یک فضا و موقعیت طبیعی و فضایی مبتنی بر ترس و توان حمله بالقوه افراد به یکدیگر، و نزاع بر سر منابع کمیاب، لزوم وجود حکومت و وجود اجماع در قالب یک قرار داد اجتماعی و وجود دولت را بیان می کند. اگرچه در شکل و نوع این جکومت و دولت ، متفکران سه گانه قرارداد اجتماعی به سه نوع متفاوت از حکومت می رسند ( هابز به وجود یک مونارشی ، روسو به نوعی حکومت جمهوری و لاک به یک دموکراسی لیبرال می رسد)، اما هر سه در فرض لزوم وجود دولت اجماع دارند تا درعرصه داخلی، فضای مبتنی بر آنارشی را به نظم تبدیل کند تا انسان ها در سایه آن احساس امنیت کنند.
اندیشه قرار داد اجتماعی و واگذاری قدرت کالبد ها به یک موجود برتر، تنها در فضای داخلی است که موضوعیت می یابد . در فضای بین الملل، همچنان فضای آنارشیک و مبتنی بر ترس از بلعیده شدن و مورد حمله قرار گرفتن توسط دیگران است که موضوع اصلی است و این، منجر به تسلط رویکرد قدرت محور شده است که در ادامه به آن اشاره خواهد شد.

قدرت، نقطه حرکت و نقطه بازگشت

نقطه کلیدی در این پارادیم ، که در شکل مدرن خود ارجاعی بر اندیشه داروینیسم در حیطه علوم زیستی است، مفهوم قدرت است . این مفهوم که نقطه حرکت در تمامی تحلیل های گذشته و امروزی است، تعاریف زیادی را تاکنون برتابیده است و از توسیدید، متفکر یونانی قبل از میلاد گرفته تا اندیشمندان مدرنی چون هابز و ماکیاولی و وبر در بعد متاخرتر و همچنین فوکو در فاز پست مدرن ، در مورد این مفهوم قلمفرسایی و نظریه پردازی کرده اند.
صرف نظر از تعاریف مطرح شده در مفهوم قدرت که بعضا متناقض نما یا چند وجهی مطرح گردیده اند، آنچه اهمیت دارد بازتولید مکانیکی این مفهوم از زمان اندیشمندان باستان و کلاسیک تا پست مدرن است و این واژه هنوز در عصر پست مدرن نقطه شروع و حرکت محسوب می گردد، که خود نشان از اهمیت این مفهوم دارد. از نظر اندیشمندان قائل به این دیدگاه ( چه رئالیست های کلاسیک و چه نئو رئالیست ها) این ” قدرت” است که نقش کلیدی در تعیین سرنوشت سیاست بین الملل دارد و از زمان دولت – شهر باستان تا امپراطوری های بزرگ و نهایتا دولت- ملت ها این مفهوم کانون اصلی تعیین سرنوشت در عرصه معادلات نظری و عملی بوده است.
بازنمایی این مفهوم در عرصه نظری در سیاست بین الملل از خلال یک اسطوره کلاسیک در این عرصه صورت می پذیرد ، که خود مبتنی بر سه پایه اصلی است :
الف )عرصه سیاست بین الملل متشکل است از دولت- ملت هایی با حکومت بر مرزها و حیطه هایی خاص.
ب) هیچ موجودی به نام حکومت مسلط جهانی وجود ندارد و لذا چیزی به نام نظم بین الملل هم بی معناست.
ج) در غیاب حکومت مسلط جهانی و با وجود حاکمیت دولت- ملت ها، ما شاهد یک نوع آنارشی در فضای روابط بین الملل هستیم.
سه پیش فرض فوق پایه های اصلی اسطوره معروف رئالیستی را می سازد که : ” آنارشی بین المللی، مجوزی برای وقوع جنگ هاست.
تعریف آنارشی در این فضا به مفهوم رایج و معنای متداول آن که هرج و مرج است بر نمی گردد بلکه این مفهوم به وضعیتی اشاره دارد که در آن هیچ بزرگتر و قدرت مسلطی که بتواند قوانین را پیاده سازد وجود ندارد و همه در این فضا در سودای کسب قدرت هستند، تا از شر دیگران محفوظ بمانند. آنچنان که آمد، مفهوم ” ترس” در اینجا یکی دیگر از مفاهیم کلیدی است . ترس از نابودی توسط موجودیت های دیگر، انسان ها، جوامع و دولت ها را به سوی کسب قدرت بیشتر سوق می دهد که از دل آن مسابقات تسلیحاتی ظهور می یابد و این خود می تواند سرآغاز وقوع جنگ ها و منازعات، چه در سطح خرد و چه در سطح کلان باشد.
دولت ها، بازیگران اصلی فضای بین الملل
بر خلاف ایده آلیست ها و پیروان مکتب لیبرالیستی روابط بین الملل که معتقدند دولت تنها بازیگر عرصه بین الملل نبوده و سازمان ها و شرکت ها و بنگاه های اقتصادی را نیز بازیگران مهمی می دانند، رئالیست ها تنها به دولت ها به عنوان بازیگران مسلط عرصه بین الملل اعتقاد دارند و همه چیز را در این فضا در رابطه با دولت ها تحلیل می کنند. در نظر آنها دولت بازیگر اصلی عرصه داخلی و خارجی است. دولت در نظر آنان موجودی یکپارچه، عقلانی، مسلط بر امور و مقتدر است. دولت به عنوان موجودی عقلایی، در مورد امورات داخلی و خارجی تصمیم گرفته و به دنبال علائق ملی و عینیت گرایی در سیاست خارجی و سیاست بین الملل است، چرا که امنیت ملی دستور کار دولت ها در حیطه بین الملل است. علائق ملی و منافع ملی و امنیت ملی، تنها با دخالت دولت هاست که تامین می شود و فقط دولت ها هستند که مرجع به دست آوردن و تامین و گسترش آن در این فضای مبتنی بر آنارشی هستند.
نتیجه
مرکزیت مفهوم دولت در پارادایم رئالیستی و اتکا به مفاهیمی چون امنیت، علائق ملی، قدرت و جنگ به عنوان پایه های سنت رئالیستی بین الملل، و نگاه به وضعیت عینی فضای بین الملل، این پارادایم را از زمان قبل از میلاد تاکنون در کانون توجهات قرار داده است . نگاهی به تاریخ بین الملل و فراز و فرود حکومت ها از دوران قدیم تا عصر مدرن، و همچنین رفتار عملی سیاستمداران حاکم بر دولت های ملی در دوره معاصر، و گفتمان حاکم بر آنان، نشان از حاکمیت این پارادایم بر معادلات بین الملل دارد.مناسبات واقعی جاری در روابط بین الملل و معادلات قدرت در دوران کنونی که شعار های پارادایم لیبرالیستی همچون حقوق بشر، صلح دموکراتیک، امنیت برای همه و …، وهمچنین نظارت سازمان های بین المللی ( که محصول ایده آلیسم حاکم بر فضای پس از جنگ جهانی است) بر فضای عمومی و افکار جهانی حکومت می کند، همچنان همان مناسبات قدیمی رئالیستی و کسب قدرت مبتنی بر علائق و تامین امنیت ملی است و جنگ به اشکال مختلف آن (جنگ سخت، نرم یا ترکیبی از آن دو) همچنان شکل غالب این پروسه است.

منابع برای مطالعه بیشتر
Becker, Michael & Schmidt,Johannes, 2009 Politische Philosophie,Stuttgart: UTB
Schiedler, Siegfried & Spindler, Manuela, 2008, Theorien der Internationale Beziehungen, Stutgart: UTB
Alberecht, Ulrich, 1996, Internationale Politik, München : Oldenburg Verlag
Ladwig, Bernard, 2009, Moderne Politische Theorie, Berlin: Wochenschau Studium
Williamson,D, 2003, War and Peace, International Relations, 1919-39, London: Hodder and Stoughton
Hirst, P, 2001,War and Power in 21st Century, Cambridge: Polity
Hill, C & Smith, M ,2005, The International Relations of the European Union, Oxford: Oxford University Press
Ashworth, L, 2006, Where are the Idealists in Interwar International Relations? Review of International Studies
Bailys, John & Smith Steven, 2001, The Globalization of World Politics (an Introduction to International Relations) , Oxford: Oxford University Press.
VIoti, Paul & Kauppi, Mark, 1999, International Relations Theory (Realism, Pluralism, Globalism and Beyond ), USA: Allyn & Bacon