انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

وَرد، تاریخ و آداب و رسوم شهر سلیمانیه و اطرافش به نثر و نظم

نویسنده: پاکیزه کاکه حه مه امین عطار

زبان: کردی

تعداد جلد: ۲ جلد

سال چاپ: ۲۰۰۷ میلادی

تعداد صفحات جلد اول: ۷۰۲ صفحه

تعداد صفحات جلد دوم: ۵۹۳صفحه

جلد دوم مصور

کتاب معرفی شده در این نوشتار، دو جلدی است که در اینجا به جلد اول آن پرداخته و در نوشتار بعدی به معرفی جلد دوم آن میپردازیم.
این کتاب همانگونه که از عنوان آن پیداست، به معرفی شهر سلیمانیه میپردازد. سلیمانیه شهری است که در بخش جنوبی کردستان بزرگ، در شمال کشور کنونی عراق قرار دارد. این شهر برخلاف شهرهای بزرگ دیگر کردستان که دارای تاریخی کهن میباشند، شهری تازه تاسیس به حساب می آید. شهر سلیمانیه در سال ۱۷۸۴ میلادی بناشده است.

نگارنده کتاب خانمی است به نام پاکیزه. او که متولد ۱۹۳۰ میلادی در شهر سلیمانیه است، ابتدا کتابش را که در واقع نگارش خاطرات و دانسته‌هایش در مورد شهر سلیمانیه است که یا خود به چشم و گوش خویش دیده و شنیده است و یا انکه از بزرگسالان خود شنیده است به چندین دلیل در نوع خود بینظیر است. کتاب میتواند در قالب مردمنگاری قرار بگیرد، اما یک مردمنگاری غیر حرفه‌ای، که بنظر میرسد اگر نویسنده در حوزه مردمنگاری، یا جامعه‌شناسی و یا انسانشناسی تحصیلات آکادمیک داشت، میتوانست شاهکاری در این حوزه در نوشتارهای مربوط به کرد خلق کند. هرچند من بر این اعتقادم که عدم تحصیلات آکادمیک به خودی خود از ارزش این کتاب و کتابهای از این قبیل نیمکاهد زیرا این نوع از نوشتار غیر آکادمیک نیز در برگیرنده‌ی اطلاعات و نیز شیوه‌ای از نگارش و نقل مطالب است که برای خواننده آکادمیک میتواند حامل گونه‌ای خاص از اطلاعات باشد.

نویسنده از همان دوران جوانی شروع به نوشتن خاطرات و دیده‌ها و شنیده‌های خود میکند اما این نوشته‌ها در سال ۱۹۷۴ که سلیمانیه و دیگر شهرهای کردستان عراق مورد حمله نیروی بعث قرار میگیرند، تمامی نوشته‌هایش سوزانده میشود و وی به همراه خانواده‌اش آواره میشوند. در این سوزاندن نوشته‌ها، تنها نوشته‌های وی نیست که سوزانده میشود بلکه تمامی کتابخانه پدرش که حاوی آثار نفیس نگارشی، نامه‌هایی از بزرگان و مشاهیر کرد و نیز هدایای آنها میباشد، همگی به آتش کشیده میشوند و مجموعه گرانبهایی از میان میروند. از آنجا که پدر پاکیزه صاحب منصب و از خانواده‌های سرشناس شهر بوده‌اند و با ملک محمود خویشاوندی نزدیک داشته‌اند لذا خانه‌شان نه تنها مرکز آمدوشد مردمان بسیاری از جمله شخصیت‌های بزرگ شهر و منطقه بوده‌است بلکه آنها وارث کتب، نامه‌ها و اشیای مادی متعلق به بزرگان کرد بوده‌اند که همانطور که پیشتر هم بیان شد تمامی آنها در جنگ میان کردها با حکومت مرکزی عراق از میان میروند. تاریخ ۱۹۷۴ مربوط به از میان بردن اثار خود نویسنده است، پیش از آن نیز در سال ۱۹۲۳ خانه پدریش را ویران میکنند.

زبان نگارش کتاب ساده، شیوا و جذاب است و بسیاری کلمات خاص مرتبط با اشیا، مناسک، حوادث و … را بکاربرده است که بومی خود شهر سلیمانیه است، یعنی در عین آنکه کردی است، نویسنده کتاب تاحد زیادی لهجه‌ی خاص شهر سلیمانیه را بکار برده است که این نیز حائز اهمیت است.
آنچه این کتاب را در نوع خود شایان اهمیت بسیار میکند چندین دلیل است، ابتدا آنکه این کتاب از زبان یک بومی و ساکن خود شهر نوشته شده است، برخلاف بیشتر کتابهایی که در مورد شهرها و شخصیتها و تاریخ کرد که نگاشته شده‌اند به دست غربیها نوشته شده است. دوم آنکه نگارنده یک زن است، که این حالت که یک زن کرد در مورد شهر و فرهنگ و تارخ دوران خود بنویسد در میان ملت کرد نه نادر اما بسیار کمیاب است. برای مثال در اشاراتش به لباس کردی، اجزای آن و نحوه اراستن این لباس و اینکه کدام زنان خانواده‌های مرفه شهر چگونه و چه لباسی برتن میکردند معمولا با این جزئیات از زبان یک مرد نمیتواند توصیف شود. نقطه اوج اهمیت زن بودن نویسنده کتاب در بخشی از کتاب خود را نشان میدهد که به مبحث حمام‌های عمومی شهر سلیمانیه میپردازد. پاکیزه، حمام زنانه و رفتارهای زنان در این حمامها را به خوبی توصیف میکند، به صورتی که بعد از خواندن این بخش میتوان بیان کرد که زنان در این حمامها برسر چه چیزهایی دعوا میکردند، چه چیزهایی در این حمامها مورد توجه زنان بود،زنان در حمام‌های عمومی در باره چه موضوعاتی سخن می‌گفتند، چه وسایلی را با خود به حمام میبردند، آداب استفاده از حمام توسط زنان چگونه بود….

سوم آنکه نویسنده متعلق به یکی از خانواده‌های شهر است که دارای اسم و رسم بسیار و دارای روابطی گسترده با دیگر خانواده های شهر بوده اند که این سبب شده که پاکیزه خانم در جریان بسیاری از وقایع جدید و قدیم شهر خود قرار بگیرد.
او جدا از توصیف شهر به صورت امروزی آن، تاریخ شهر را از زمان کودکی خود و تغییرات آن را تا به زمان کهنسالی خود بیان میکند. او در نسلی قرار گرفته‌بود که شهر سلیمانیه را به شکل ساده و قدیمی خود دیده‌بود و همچنین شاهد تغییرات زیادی بود که برسر شهر آمده و از یک شهر کوچک به شهری بزرگ تبدیل شده بود، و در عین حال جنگهای ملت‌خواهی سبب کشمکش‌ها و تغییرات بسیاری در این شهر شده بود. به عبارتی او در دوره‌ای زمانی قرار گرفته بود که سلیمانیه را هم به شکل قدمی و ساده خود دیده بود و هم سلیمانیه‌ای که به طرف مدرن شدن میرفت، لذا کتاب وی جهت درک تغییرات شهری سلیمانیه بسیار مهم است. و برای کسانی که در حوزه انسانشناسی شهری کرد، انسانشناسی فرهنگی کرد کار میکنند منبعی بسیار مهم میباشد.
یکی از نمونه‌های تغییر کاربری مربوط به تپه‌ای است به نام تپه‌ی شیخ مارف. این تپه در اصل محل گشت و گذار و یکی از تفرجگاه‌های اهالی شهر بوده که در حواشی شهر قرارداشته است. مردم در این تپه به پایکوبی پرداخته و خوراکهای خوشمزه میخوردند و در زیر سایه درختانش استراحت میکردند. اما در سال ۱۲۵۴ ق که شیخ مارف نُودِه در آنجا دفن میشود، مردم دیگر برای سما و پایکوبی به آن تپه نمیروند زیرا آن را بی‌حرمتی به مزار آن مرد بزرگ میدانند. سپس کم‌کم مردم مرده‌هایشان را در این تپه به خاک میسپارند و بدینگونه این تپه از یک مکان تفریحی به قبرستان تبدیل میشود و درختها و بوته‌های موی آن قطع میگردند. این تپه اکنون به دلیل رشد جمعیت و گسترش مساحت شهر سلیمانیه، در داخل شهر قرارگرفته است. وی همچنین به محله‌هایی میپردازد که روزگاری روستایی در دور و یا نزدیک شهر بودند و اما امروز به محله‌ای در داخل شهر تبدیل شده‌اند مانند محله آبلاخ، ولوبه، مه‌لکه‌نی. آبلاخ که از محلات شهری محسوب میشود و امروزه تقریبان در مرکز شهر قرار دارد از روستاهایی بوده که در زمان کودکی پاکیزه، زنان ابلاخی ماست و شیر تهیه شده از دامهایشان را برای فروش هر روز به سلیمانیه می‌آوردند.
این کتاب تا حدود بسیاری شبیه به کتابی است به نام “ایینه سنندج” که در همین عصر توسط برهان ایازی درباره شهر سنندج واقع در استان کردستان نگاشته شده است. هر دو نویسنده هم عصر بوده و هر دو درباره دو شهر مهم کردستان نوشته‌اند، با این تفاوت نویسنده “آیینه سنندج” مرد و نویسنده‌ی “ورد” زن میباشد. انجام یک مطالعه تطبیقی میان این دو کتاب اطلاعات مهمی را روشن خواهد کرد زیرا این دو شهر مهم کردی که هرکدام مرکز استان نیز هستند، یکی در کشور ایران و دیگری در کشور عراق قرارگرفته‌است.

نویسنده که به این آگاهی رسیده که نوشتن وقایع و تاریخ و فرهنگ خود بسیار مهم است، امری که متاسفانه در میان کردها کم است، به خوانندگانش بسیار تاکید می‌ورزد که قلم نگارش برداشته و به نوشتن بپردازند. او بسیار محزون است از اینکه کتابخانه کردی به دلایلی چند از جمله جنگهای خارجی و داخلی و درگیری‌های طایفی و نیز عدم تمایل به نوشتن در جامعه کرد، کتابخانه‌ای فقیر است.

فصلهای کتاب:
– حمام‌ها
– مساجد
– خانقاه‌ها
– تپه‌های اطرراف سلیمانیه
– افراد نامدار سده ۱۸ و ۱۹ م سلیمانیه و اطرافش (زن و مرد)
– اسیاب‌ها و کاریزها
– بازی‌های مردم
– زنان خوشپوش شهر
– یهودیان شهر سلیمانیه
– محله‌های شهر
– مشاغل مهم و مشاغل ساده
– اولین خانه‌هایی که در شهر سلیمانیه براساس معماری غربی ساخته‌شدند
– درختان معروف شهر
– داستانها و افسانه‌هایی که برای کودکان گفته میشد
– حوادث عجیب
– چشمه‌ها
– نخستین پرستار زن شهر
– نحوه بیرون کردن زنان و مردان (خرابکار) از شهر
– مراسم ازدواج و طلاق
– مراسم ختم
– پوشش
– عقاید و باورها و رسوم مردم سلیمانیه در زمانهای قدیم
– ختنه سوران
– اسباب‌بازی‌های کودکان
– حیوانات منطقه
– خوراک و نحوه انبار کردن آن
– وقایع تازیخی شهر سلیمانییه
– ضرب المثل‌های رایج میان مردم شهر

نویسنده در لابلای توصیفهایش گهگاه دست به تحلیل در مورد تغییرات شهری، نامهای مکانها، تاریخ شهری و وقایع و امور میزند که هرچند در این تحلیل‌ها از پشتوانه‌ی نظریه‌های علمی جامعه‌شناسی و انسانشناسی و علم سیاست برخوردار نیستند، اما این تحلیل‌ها در سطح زنی با تحصیلات دبیرستان بسیار قابل توجه هستند.
همانطور که پیشتر اشاره شد نویسنده کتاب تنها نه خاطرات و اطلاعات خود، بلکه خاطرات و اطلاعاتی را از زبان دیگر افرادی که مربوط به نسلهای پیشتر از نویسنده بوده‌اند اما در زمان نویسنده در قید حیات بودند را نیز بازگو میکند. مثلا وی به موضوع به حجره رفتن مادرش در سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۲۰ میپردازد که مدارس کنونی وجود نداشته‌اند. وی به نقل خاطرات مادرش از اموزش در حجره میپردازد، مزد معلمها، کتب مطاللعه شده و … و اشاره میکند که فلاقه‌کردن که شیوه‌ی معمول تنبیه دانش‌آموزان در حجره‌ها بوده‌است تنها خاص پسران بوده و دختران را در این مدارس سنتی کتک نمی‌زدند. این شاگردان در آن زمانها در این حجره‌ها زبان‌های عربی،فارسی و نیز درس قرآن می‌آموختند.

پاکیزه در کتاب خود به جزئیاتی می‍پردازد که در برخی از متون مردمنگاری از قلم افتاده‌اند، برای مثال وی به معرفی درختهای مهم و معروف شهر و دلیل معروفیتشان میپردازد، از شغلی مانند گرداندن دوغ در شهر سخن میگوید و اقیلیتی مانند یهودیان شهر را از قلم ننداخته و به برخی از نامداران یهود شهر میپردازد.حتی نحوه رفتار یهودیان شهر را در زمانهای جشنهای عمومی که همه اهالی شهر از جمله یهودی‌ها که به تفرجگاههای شهر میرفتند و همه نوروز و بهار را جشن میگرفتند، اما در عین حال یهودی‌ها در این تفرجگاه‌ها کمی دورتر از دیگر اهالی شهر سفره خود را پهن میگرفتند. و یا اینکه چگونه برخی مشاغل مانند زرگری، رنگرزی و عطاری که در دست یهودیان بود بعد مهاجرت بزرگ یهودیهای در سالهای ۱۹۵۰-۱۹۴۹ از عراق به کشور اسرائیل، این مشاغل مانند توسط غیریهودیان شهر ادامه یافتند.

از نقاط ضعف کتاب میبایست اشاره کرد به اینکه کتاب در صفحات نخستین خود فهرست مطالب ندارد بلکه در آخر جلد دوم کتاب فهرست مطالب آورده شده‌است. متن تایپی کتاب دارای غلطهای املایی بسیاری است.