انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

وقتی کار عذابمان می‌دهد (بخش اول)

اِلن فرِسنِل برگردان معصومه خطیبی بایگی

کار یکی از روش‌های شکوفایی فردی است اما می‌توانند تبدیل به ابزار خطرناکی هم‌ شود. شرایط اقتصادی، شکل‌های جدید مدیریتی، همه و همه ما را به سمت کار بیش‌از‌حد سوق می‌دهند. آیا ما واقعا زیاد کار می‌کنیم؟ این سوالی است که اِلن فرِسنل (Hélène Fresnel) در گفتگو با چند روانشناس، روانکاو و روانپزشک به آن پاسخ می‌دهد.

حدود ۱۵ روز، فضای خانه پر از تشنج شده‌بود. دیروقت از اداره برمی‌گشتم. وقتی هم که به خانه‌ می‌رسیدم، دوباره کارهای اداره را انجام می‌دادم. در ذهنم مدام به نظریات یک خانم جامعه‌شناس فکر می‌کردم که قرار بود چند روز بعد با او ملاقات کنم. در حالی که متن‌های او را در دست می‌گرفتم، دراز می‌کشیدم و در تخت‌خواب زیر نوشته‌هایش خط می‌کشیدم. درستی حرف‌ها و منابع خوبش مرا به شدت مجذوب خود کرده‌بود. حتی شب‌ها هم خواب کارم را می‌دیدم. همسرم دیگر از این رفتارهایم به ستوه آمده‌بود. ولی تحمل می‌کرد چون خیلی از من قوی تر بود. من در یک هیجان مفرط غیرعادی قرار داشتم.

این‌ها شرایط ماریون ۴۲ ساله، مدیر یک پروژه تحقیقاتی بود که خوشبختانه به خوبی از پس کنفرانسش با مولفی که رساله‌اش حال او را دگرگون کرده‌بود، برآمد و در خانواده‌اش هم همه‌ چیز به تدریج به روال منظم خود بازگشت.

آیا ماریون دچار کارزدگی (۱) شده‌بود؟ فاطمه بووه (Fatma Bouvet) روانپزشک، در پاسخ به این سوال می‌گوید: «بله کارزدگی به حالتی گفته می‌شود که فرد نتواند محدوده‌های زندگی شخصی و زندگی شغلی‌اش را مشخص کند. مرزها آنقدر به هم نزدیک می‌شوند که دیگر نمی‌توان آن‌ها را از هم جدا کرد.» به عقیده ماری بوپر (Marie Beaupère)، روانشناس، این مسئله در صورتی که زیاد دوام پیدا نکند به هیچ‌وجه مشکل ساز نیست. وی در این‌باره می گوید: «چنان‌چه کارزدگی حول یک هدف مشخص انجام شود، موقت باشد و در صورتی که فشارکاری به صورت مقطعی ایجاد شود، نه تنها خطرناک نیست بلکه حتی می‌تواند نقش یک محرک را ایفا کند. هرگز نباید فراموش کرد که کار به افراد شانس و فرصت شناخته شدن، رشد کردن، پیش رفتن در تفکرات و تحقق آرزو‌هایی را می‌دهد که از کودکی در سر داشته‌اند. کار باعث ایجاد هیجان می‌شود و سرچشمه بسیاری از لذت‌هاست. کار برای افراد این امکان را فراهم می‌آورد که مسیر هویت‌یابی خود را دنبال کنند و در این جستجو به تعادل برسند.»

نیاز به قدردانی

به عقیده کریستف دوژور (Christophe Dejours) کار روشی برای دستیابی به کمال و خودشکوفایی است. این خود شکوفایی گاه از طریق عشق – حوزه جنسی – و گاه از طریق کار – حوزه اجتماعی- تحقق می‌یابد. همیشه این طور بوده‌‌است و همین گونه هم خواهد بود. ما استخدام می‌شویم و خود را ملزم به انجام مسئولیت‌های کاری می‌دانیم زیرا نتیجه تلاش‌هایمان به چشم می‌آید و این قدردانی موجب افزایش اعتماد به نفسمان می‌شود: خود را بیشتر از قبل دوست خواهیم داشت و این اعتماد به نفس به دلیل امید داشتن به قدردانی است، قدردانی که برایش بسیار زحمت کشیده‌ایم. این راز سلامت ذهنی است.

هرکاری برای این‌که به درستی انجام شود نیازمند سرمایه‌گذاری فردی و بسیج تمام قوای انسان است. به گفته روانشناسان، کارمندی که خوب کار می‌کند، کارمندی است که از لحاظ ذهنی و احساسی خود را در اختیار کارش قرار می‌دهد؛ زیرا کارکردن شامل رویارویی و هماهنگ شدن با چندین حادثه بزرگ و کوچکی است که روزانه اتفاق می‌افتند؛ و فرد برای مواجه شدن با موقعیت‌هایی که از قبل راه‌حل آن‌ها مشخص نیست، باید ذکاوت و روحیه خلاق خود را به کار بگیرد. فرد باید به طور مداوم کار خود را سازمان‌دهی کند و همیشه به ‌آن فکر کند. کریستف دوژور با اطمینان می گوید، چنان‌چه ما از روی بی‌تفاوتی فقط به اجرای دستورات بسنده‌کنیم، همه چیز خراب می‌شود و کارمان بهره‌وری لازم را نخواهد داشت. به عقیده او «کار کردن مستلزم تحمل شکست‌ها و مقاومت کردن تا زمان دستیابی به یک راه‌حل است.» این فرآیند ممکن است یک یا دو روز طول بکشد و مانع از خوابیدن شما شود. این درگیری ممکن است روزها و شب‌ها عذابتان بدهد و حتی روابط زناشویی یا خانوادگی تان را مسموم کند. این مسئله به هیچ‌وجه غیرعادی نیست! اگر برای کارمان از دل و جان مایه نگذاریم، آن کار هیچ گاه کیفیتی نخواهد داشت. کار کردن تولید کردن نیست. کار در درجه اول تغییر دادن خودمان است.»

بنابراین، در حال حاضر که شایستگی های افراد در درجه اول اهمیت سازمان های کاری قرار نمی‌گیرد، خواب دیدن در مورد کار و آشفته شدن زندگی شخصی طبیعی است زیرا سازمان‌های کنونی بیشتر از قبل به دنبال ذهنیت افراد هستند. ماری بوپر در این باره می‌گوید: «فرد و خلاقیتش باید به تمامی در اختیار سازمان باشد؛ اما کارزدگی طولانی مدت افراد را از پای درمی‌آورد؛ زیرا افراد مدام تقلا می‌کنند به اهداف ناممکنی دست‌یابند که به‌ آن‌ها تحمیل شده‌است، اهدافی که مدتی بعد‌ تبدیل به قاعده می‌شوند و مدیران انجام دوباره آن‌ها را از افرادشان می خواهند. زمانی که دیگر قدردانی در کار نیست، وقتی هیچ تلاشی کافی نیست، افراد احساس بی‌کفایتی می کنند و تعادل همه چیز به هم می‌خورد.»

فاطما بووه حدود ۱۸ سال است که درزمینهٔ روانشناسی کار فعالیت می‌کند. کار زدگی یا همان «فرسودگی شغلی (۲)» اولین عامل مراجعه به او برای گرفتن مشاوره‌ است. هرروز کارکنان خسته‌ای به دفتر مشاوره‌اش می‌آیند که به درجه فرسودگی شغلی رسیده‌اند. در بین مراجعه‌کنندگان او دو گروه عمده به چشم می‌خورند. اول کسانی که در حوزه کاری خود هیچ انتخابی ندارند: کارگران و انباردارانی که از ۵ صبح باید سر کار حاضر باشند تا آخر ماه بتوانند درآمد ناچیزی با خود به خانه ببرند. در این گروه، کار زدگی با علائم جسمانی، بیماری و آسیب‌های گاه وبی گاه خود را نشان می‌دهد (اگزما، کوفتگی بدن، درد مفاصل و غیره.) این افراد برای ادامه حیات و امرارمعاش راهی جز کار مفرط ندارند.

این روانشناس در ادامه می‌گوید: «گروه بعدی کارمندان هستند. دراین‌بین عده‌ای بیشتر از دیگران در معرض خطر قرار دارند و این افراد عبارت‌اند از کسانی که بیشتر از دیگران کمال طلب هستند، کسانی که حاضر نیستند بخشی از کار را به دیگران واگذار کنند و باید خود آن را تا آخر انجام دهند، کسانی که با ساده گرفتن کارها مشکل دارند، آن‌هایی که احساس کمبود اعتمادبه‌نفس می‌کنند و باید مدام کار کنند زیرا احساس بی‌کفایتی می‌کنند: این افراد به‌طور دائم تلاش می‌کنند خود را به سطح توقعات مدیرانشان برسانند و به آن‌ها پاسخ دهند.»

این مقاله ادامه دارد…

یادداشت‌:

Surinvestissement
Burn -out