انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

وطن و اسطوره بازگشت؛ مفهوم دیاسپورا از دیدگاه ویلیام سفران

«من هرگز این امید که روزی به وطنم بازخواهم گشت را از دست نداده‌ام. اگرچه، دیگر یادم نمی‌آید از کجا آمده بودم!»۱

درباره‌ی ویلیام سفران:
ویلیام سفران در سال ۱۹۳۰ در درسدن آلمان از پدر و مادری که از اروپای شرقی به آن کشور مهاجرت کرده بودند متولدشده است. پدر او رومانیایی و مادرش لهستانی بود. او در دوران رژیم نازی بیش از سه سال از عمر خود را در گتو، اردوگاه کار اجباری و اردوگاه های متمرکز گذراند و پس از آزاد شدن، حدود چهار ماه در اردوگاه‌های آوارگان که توسط ایالات متحده دایر شده بود زندگی کرد و در سال ۱۹۴۶ با بازماندگان خانواده‌اش به ایالات متحده‌ی آمریکا مهاجرت کرد و در آنجا تحصیلات دانشگاهی خود را ادامه داد. او در حال حاضر پروفسور افتخاری دانشگاه کلورادو بودلر در رشته علوم سیاسی است. سفران در زمینه‌ی سیاست‌های قومی، ناسیونالیسم و موضوعات مرتبط با آن‌ها مثل پلورالیسم نهادی و فرهنگی، شهروندی، مهاجرت، دیاسپورا، هویت ملی، سیاست‌های زبانی و مذهبی نقش ارزنده و مهمی داشته است. (Michelle Hale, 2013, P: XVII )

مفهوم لغوی “دیاسپورا”
واژه‌ی دیاسپورا ریشه در زبان یونانی دارد که بر اساس ترجمه‌ای از کلمه‌ی عبری “Galut” به معنای تبعید (exile) است. ریشه‌ی این کلمه در زبان یونانی Speiro (to sow)به معنای پراکندن است. حرف‌اضافه‌ی dia در اینجا معادل over به معنای “در سرتاسر” است. در یونان باستان این کلمه به مهاجرت و سکنی گزیدن در سرزمینی جدید اشاره دارد. این کلمه در نخستین ترجمه ی یونانی از کتاب عهد قدیم از زبان اصلی عبری که حدود قرن سوم پس از میلاد انجام شده درترجمه ی سِفر تثنیه (پنجمین کتاب تورات) به‌کاررفته است. در زبان یهودی این کلمه به معنای سکونت گروهی یهودیان در خارج از فلسطین پس تبعید به بابل است که به‌عنوان یک مفهوم عمومی‌تر برای اشاره به مردمی که دور از سرزمین اجدادی خود زندگی می‌کنند در نظر گرفته می شود. (Shuval, 2000)
در فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد، کلمه “دیاسپورا” (Diaspora)این‌طور معنی شده است؛ «پراکنده شدن یهودی‌ها از اسرائیل»، «یهودی‌هایی که خارج از اسرائیل زندگی می‌کنند.» و «مردمی که از وطن خود جدا افتاده‌اند یا پراکنده‌شده‌اند.»

دیاسپوراها در جوامع مدرن
مقاله‌ی “دیاسپورا ها در جوامع مدرن؛ اسطوره‌ی وطن و بازگشت” نوشته‌ی ویلیام سفران که در سال ۱۹۹۱ در ژورنال تخصصی “دیاسپورا” به چاپ رسید، یکی از مهم ترین مقالات در مطالعات نظری دیاسپورا و مهاجرت محسوب می شود.
دیاسپورا در طول قرن‌ها معنای بسیار خاصی داشته است؛ اخراج یهودی‌ها از سرزمین تاریخی‌شان و پراکنده شدن آن‌ها در سرزمین‌های مختلف. اما یک پدیده بسیار خاص برای محققان علوم اجتماعی که همواره در حال تلاش برای تعمیم بخشیدن به مفاهیم هستند، چندان مفید نیست. امروزه “دیاسپورا” و به‌طور خاص‌تر “جماعت دیاسپورا” به‌طور فزاینده به‌عنوان مفهومی استعاری برای دسته‌های مختلف مردم مثل مهاجران، پناهندگان، تبعیدشدگان، پناهنده‌های سیاسی، ساکنان خارجی و اقلیت‌های قومی و نژادی به کار می‌رود. (Safran, 1991, p 1)
متخصصان علوم اجتماعی برای تعریف دیاسپورا تلاش زیادی کرده‌اند، برای مثال واکر کانُر (Walker Connor) این کلمه را این‌طور معنا کرده است؛ “گروهی از مردم که خارج از وطن خود زندگی می‌کنند.” بر این اساس کوبانی ها و مکزیکی‌ها در ایالات متحده، پاکستانی ها در بریتانیا، مغربی ها (ساکنان پنج کشور در شمال و شمال غربی آفریقا) در فرانسه، ترک ها در آلمان، چینی‌ها در آسیای جنوبی، اقلیت‌های یونانی و لهستانی، عرب‌های فلسطینی، سیاهپوستان شمال آمریکا، کاراییبی‌ها و ارمنی‌ها در کشورهای مختلف و … در این دسته جای می‌گیرند.ازنظر ولیام سفران این تعریف آنقدر گسترده و کلی است که ممکن است تمام معنای خود را از دست بدهد، بنا براین برای تمییز آن دسته از مهاجران که در این دسته قرار می‌گیرند، خصوصیاتی را در نظر میگیرد:
آن‌ها یا اجدادشان از یک “مرکز” اصلی به حداقل دو سرزمین خارجی و بیشتر پراکنده‌شده‌اند.
متمایل به حفظ خاطره، تصور و اسطوره‌هایی در مورد وطن اصلی خود هستند. (موقعیت فیزیکی، تاریخ و دستاوردهای آن.)
معتقدند که هرگز به‌طور کامل توسط جامعه میزبان پذیرفته نیستند یا نمی‌توانند شوند، بنابراین همواره احساس بیگانگی و مجزا بودن دارند.
آن‌ها سرزمینی اجدادی خود را، وطن حقیقی و ایده ئال خود می‌دانند جایی که روزی وقتی شرایط مناسب بود به آن برمی‌گردند (یا باید به آن برگردند).
آن‌ها خود را متعهد به حفظ و بازسازی وطن اصلی خود می‌دانند.
آنها به ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم با وطنشان ادامه می‌دهند و آگاهی و همبستگی قومی‌شان اساساً با چنین روابطی تعریف می‌شود. (safran, 1991,p1-2)
آن‌ها مفهوم واحدی از ” مردمیت” نه‌فقط با وطن بلکه با خویشاوندان قومی خود در سایر کشورهای به اشتراک می‌گذارند.
آن‌ها تمایل دارند با حفظ و انتقال میراث فرهنگی و دینی که از وطن اجدادی‌شان به‌جامانده، به‌عنوان یک اقلیت بقا یابند.
در فرایند شکل دادن جماعت خود و درعین‌ حال سازگاری با کشور میزبان ، دیاسپورا ها خودشان به مراکز مستقل خلق فرهنگی تبدیل می‌شوند. بااین‌حال همچنان حامل نمادهای قومی، آداب‌ورسوم و روایاتی از وطن هستند.
روابط فرهنگی، مذهبی، اقتصادی و سیاسی آن‌ها با وطن به طرز قابل‌ توجهی بر نهادهای جمعی‌شان تأثیر می‌گذارد. (Safran, 2007).

آیا ضرورتاً وطنی وجود دارد؟!
یکی پرسمان‌های مهمی که سفران مطرح می‌کند رابطه‌ی وطن-میزبان است. بعضی از دیاسپوراها باقی می‌مانند و اعضای آن‌ها به وطن بازنمی‌گردند، زیرا دیگر هیچ وطنی برای بازگشت وجود ندارد و یا ممکن است که وطن وجود داشته باشد، اما جای خوشایندی ازنظر سیاسی، ایدئولوژیک یا اجتماعی نباشد و همچنین ممکن است به این دلیل باشد که بازگشت به وطن حتی اگر برایشان تراماتیک نباشد، زندگی‌شان را مختل کند یا به‌صرفه نباشد. (Safran,1991,p:91)
راجر کاراتینی اصطلاح “اقلیت‌های مرکزگریز” را استفاده کرده است، اگر یکی از این نوع اقلیت‌ها دیاسپورا ها باشند، در این کاربرد، وطن یک مرکز است و کشورهای میزبان در محیط آن قرار دارند یا اینکه اگر به‌طور تمثیلی “منظومه شمسی” را برای توصیف آن به کار ببریم وطن خورشید است و دیاسپوراها صورت فلکی ستاره های اطراف آن را تشکیل می‌دهند. در این صورت اگر خورشید آن‌قدر دور باشد که دیگر قمرهای اطراف آن نور و گرمایی از آن دریافت نکنند، خاطره‌ی خورشید چقدر دوام می‌یابد؟ کاراتینی علاوه بر کرد ها به کُرسی ها، باسک‌ها و چیکانویی ها نیز به‌عنوان گروه‌های مرکزگریز اشاره می‌کند، اما آیا سه گروه اخیر را می‌توان در دسته‌ی دیاسپورا ها جای داد؟
مسئله‌ی رابطه‌ی وطن-کشور میزبان در برخی موارد پیچیده است چراکه واضح نیست که کجا واقعاً وطن و کجا کشور میزبان است. زیرا ممکن است آن وطن درگذشته‌ای بسیار دور وجود داشته باشد و موقعیت جغرافیایی دقیقی از آن باقی نمانده باشد. با توجه به دیدگاه رابین کوئن جامائیکایی‌ها و سایر بومیان غربی به‌طور واضح نمی‌توانند بر یک وطن اصلی تمرکز داشته باشند، بنابراین آن مردم کارائیبی در اروپا یک “دیاسپورای دیاسپورا” هستند، چنین اصطلاحی را می‌توان به جرمن های ولگا نیز اطلاق کرد.
کرد ها در یک جغرافیای کلی وطن دارند، اما کاملاً واضح نیست که وطن امروزی آن‌ها کجاست و دیاسپوراهای خاورمیانه‌ای آن کدام اند.
آیا دیاسپورا ها ضرورتاً وطنی دارند؟ یهودی‌ها یک وطن تاریخی دارند که در مورد موقعیت آن تردیدهای کمی وجود دارد. بااین‌حال هنوز برای دیاسپورا های یهودی که حداقل یک‌بار بعد از استقلال یافتن اسرائیل به آن برگشته‌اند، این سرزمین ماهیتی تنها کمی بیشتر از یک مقصد گردشگری داراست، برای بخش عمده‌ای از آن‌ها که هرگز اسرائیل را ندیده‌اند، حتی همان هم نیست! اما اسرائیل هنوز هم یک مکان نمادین و یک مفهوم تاریخی باقی می‌ماند.
چنین پرسشی را به‌طور مشابهی می‌توان در مورد پارسی‌ها هم مطرح کرد، آیا توافقی در میان پارسیان در مورد مکان مشخص وطن وجود دارد؟ همچنین آیا آفریقایی-آمریکاییان می‌توانند به‌جای تمرکز روی یک منطقه‌ی جغرافیایی وسیع روی یک کشور خاص به ‌عنوان وطن خود تمرکز کنند؟
کرد ها و سامی‌ها هر دو جماعت‌های قومی-ملی بدون دولت هستند؛ هردو در میان چندین کشور هم‌جوار پراکنده‌شده‌اند و هر دو دارای زبان، سنت و سبک زندگی متمایز هستند، اما برخلاف کرد ها سامی‌ها هرگز خود را دیاسپورا در نظر نمی‌گیرند و تمایل به خودمختاری ابراز نکرده‌اند. برای چنین فرقی دو دلیل عمده می توان در نظر گرفت، یکی وضعیت جمعیت شناختی است؛ کل جمعیت سامی ‌ها حدود ۶۰۰،۰۰۰ نفر بوده است که به‌طور گسترده بین سه دولت اسکاندیناوی با یک جمعیت ترکیبی ۲۰ میلیون نفری پراکنده‌ شده‌اند. دلیل دیگر می‌تواند پایه‌های اقتصادی و سنتی ناکافی باشد؛ برخلاف کرد ها سامی‌ها فاقد جماعت‌های پراکنده جهانی بودند که پشتیبانی‌ها و کمک‌های لازم برای تشکیل یک آگاهی دیاسپورایی سیاسی شده را برای آن ها فراهم کند. (Safran, 2007)

پینوشت:
۱. سفران در بخشی از مقاله “دیاسپوراها در جوامع مدرن” به این دیالوگ که از زبان پیرمرد در سریال قدیمی Le Monde بیان می شود اشاره کرده است.
منابع:
William Safran, “Diasporas in Modern Societies: Myths of Homeland and Return,” Diaspora (spring 1991)
William Safran, “Concepts, Theories, and Challenges of Diaspora: A panoptic Approach” Prepared for presentation at the workshop on “Dispersione, “globalizzazione “ e costruzione dell’alterità: diaspore et migrazioni nel bacino del Mediterraneo et oltre (XIX-XX secc.), sponsored by University of Pisa, Department of History. Marsala, Italy, September 18, 2007.
Shuval, Judith T., “Diaspora Migration: Definitional Ambiguities and a Theoretical Paradigm”, Published in INTERNATIONAL MIGRATION, 2000
Williams, Michelle Hale (2013), The Multicultural Dilemma: Migration, Ethnic Politics, and State Intermediation. Abingdon: Routledge.