جان نیکلاوس ترجمه ی منوچهر مرزبانیان
شهر «دیترویت»، قربانی افول بخش صنایع، در ماه ژوئیه ٢٠١٣ به ورطه ورشکستگی افتاد. چند ماه پیش از آن بخشداری «جفرسون» به دلیل انباشت اوراق قرضه مسمومی که نقد نتوانست کرد به همین تقدیر دچار آمده بود. ورشکستگی شهرداری ها به هر دلیلی که باشد، پیاپی رخ می دهد، و نشانه آشکاری از کوتاهی ها و کمبودهای تدابیر شهری دولت فدرال است. واشنگتن، درگیر و دار زورآزمائی جدیدی میان رئیس جمهور و کنگره بر سر بودجه، از شتاقتن به کمک دولت های محلی ابا دارد.
نوشتههای مرتبط
پس از حادثه سوختن و ذوب شدن بخشی از رآکتور یک نیروگاه هسته ای در میشیگان در سال ١٩۶۶، Gil Scott-Heron، شاعر بلندآوازه آواهای «جاز» و «سُل»° ترانه ای را به شهر همسایه که تهدید فاجعه برآن سایه انداخته بود تقدیم کرد. او سرود: «چیزی نمانده بود که دیترویت را از دست بدهیم». هرگز به پندار کسی هم نمی گنجید که پنجمین کلانشهر ایالات متحده، بارگاه صنعت کشور، کوی ارجمند اتومبیل، روزی از روی نقشه محو گردد. «دیترویت» گرچه از بحران هسته ای جان سالم به در برد، اما شاید نتواند بحران سیاست ریاضتی را از سر بگذراند، یا اگر هم گذراند دور نیست که در وضعیتی روی بنماید که دیگر آنرا باز نتوان شناخت. روز ١٨ ژوئیه ٢٠١٣، شهرداری این شهر را که قادر به بازپرداخت ۵/١٨ میلیارد دلار بدهی های خود نبود، ورشکسته اعلام کردند. اکنون که بدینگونه از حمایت قانون ناظر بر ورشکستگی ها برخوردار گردیده، می تواند در ازای ایثارهای چندی سر رسید تأدیه اعتبارات خود را به تعویق اندازد. نخستین مورد برای شهری به این اهمیت؛ نشانه نگران کننده ای در کشوری که ارزش تعهدات شهرداری ها در بازار بورس به بیش از ٣ هزار و ٧٠٠ میلیارد دلار می رسد (معادل ٢ هزار و ٧٧٠ میلیارد یورو، یعنی بیش از رقم تولید خالص داخلی فرانسه).
ورشکستگی «دیترویت»، نه چنانکه برخی خوش دارند بنمایانند، نتیجه سؤ مدیریت خزانه محلی بلکه فرجام پویه ای طولانی از افول صنعتی است که «ماشین شهر» پیشین را به شهر اشباح مبدل و از ساکنان و فعالیت های آن تهی کرده. از سال ١٩٩۵ تا سال ٢٠٠٠، این گستره شهری ۵٢% فرصت های شغلی کارخانه های خود را از دست داده بود. در نیمه قرن گدشته، مؤسسات صنعتی آنجا از هر ده تن ساکنان شهر یکی را به کار می گماشتند؛ امروز مؤسسات فعال از پنجاه تن فقط یکی را به شغلی برمی گمازند. به رغم اندک بازیابی تولیدات، از حدود ده کارخانه بزرگ اتومبیل سازی پر رونق روزگاران پیشین، حالا تنها یک واحد فعال همچنان برجای مانده است (١)،
از سال های دهه ١٩۶٠، بیش از یک ملیون تن –یعنی نیمی از جمعیت شهر– «دیترویت» را ترک گفته اند. بیکاری سه برابر بیش از میانگین ملی سال های اخیر (نوشته پایانی زیر را بخوانید)، گریز از شهر را شتاب بخشیده و ناگزیر از درآمدهای شهر به طور قطع کاسته است. بحران اقتصادی سال ٢٠٠٨ بودجه شهرداری را در کسری پرداخت ماندگاری فرو برد و مسابقه ای برای اعمال اقدامات ریاضتی به راه انداخت: گشت جمع آوری زباله ها را بیش از پیش نامنظم کرد، کلانتری ها را بعد از ظهرها به تعطیلی کشاند، روشنائی معابر وخدمات اتوبوسرانی را کاهش داد و مانند اینها. در برخی از پادگان های آتش نشانی، مأموران ناچار هزینه خرید کاغذهای بهداشتی را از جیب خود پرداختند. شرکتی که دلش به رحم آمده بود، سخاوتمندانه بیش از هفتاد هزار لوله کاغذ توالت به این سربازان اطفاء حریق هدیه داد (٢) …
طرح حمایت از مأموران اخرج شده پلیس
آقای «ریچارد سنایدر» (Richard Snyder) فرماندار جمهوریخواه میشیگان، می توانست با تصمیم خود وجوه ایالتی را برای تجدید فعالیت اشتغالات از دست رفته، و یا ایجاد فرصت های شغلی تازه، به کارگیرد؛ در عوض ترجیح داد که امتیازات خاص نمایندگان محلی (عضو حزب دموکرات) را بازپس ستاند و با گماردن یک «مدیر مالی وضعیت اضطراری» به دلخواه خویش، دموکراسی را زیر پا بگذارد. آقای Kevyn Orr، وکیلی متخصص امور مربوط به ورشکستگی شرکت ها که [فرماندار] از ماه مارس ٢٠١٣ به این سمت گمارده، از اختیارات چشم گیری برخوردار است: می تواند کارمندان شهرداری را اخراج کند، اموال عمومی را به بخش خصوصی واگذارد، حتی در مقاوله نامه های دسته جمعی دست ببرد که با اتحادیه ها به امضا رسیده. همه این اختیارات هم تنها با ادعای رعایت مصالح شهرداری به قصد «ترمیم حساب های آن»، بدون کوچکترین مأموریتی که در پی انتخاباتی به وی سپرده باشند. پرکردن شکاف میان دخل و خرج شهر، در عین منع نمایندگان مردم از اظهار نظر در باره تصمیمات اقتصادی که بر هستی و آینده آنها اثر می گذارد نه فقط تعرض به دموکراسی، بلکه شیوه ای راه دست در پرهیز از تغییر سیاست، و نهادن هزینه [استمرار آن] بر دوش قربانیان است.
در واقع، فرماندار، قوی دست از یافتن کنترل [بر مدیریت بحران] توانست، پویه ورشکستگی دیترویت را شتاب بخشد، که تهدید مُثله کردن حقوق بازنشستگی و پوشش های درمانی را در بر دارد، زیرا نیمی از دیون شهر اعتباراتی است که در بودجه به این دو حوزه اختصاص یافته. چیزی که هست درآمدی که به جیب کارمندان فعال، یا بازنشسته شهرداری می ریزند، اغلب اوقات واپسین سوختی است که می تواند چرخ اقتصاد محلی را بچرخاند. خشکاندن این منبع، یعنی آخرین ریسمان نجات آسیب پذیر ترین لایه های جمعیت، جز وخیم کردن اوضاع حاصلی ندارد.
فاجعه فروپاشی بودجه «دیترویت»، چرخشی با پسامدهای سنگینی، نه تنها برای شهرنشینی در آمریکا، بلکه برای سرتاسر کشور است. تا همین پنجاه سال پیش، ایالات متحده سیاست شهری را جدی می گرفت. شهرداران شهرهای بزرگ بازیگران برجسته صحنه سیاست ملی بودند؛ دو حزب سیاسی اصلی به «راهبردهای شهری» می اندیشیدند و سرمایه گذاری در تأسیسات زیربنائی محلی و توسعه اقتصادی را حیاتی می دانستند. اما با گذر سالیان تعهد آنها در این زمینه تا جائی سستی گرفته است که امروز در همان حال که جمهوریخواهان باز بر طبل عداوت محافظه کار دیرینه خویش با نواحی شهری می کوبند، دموکرات ها نیز به شهرهائی پشت می کنند که انبوه مردمش بیش از نقاط دیگر به آنها رای می دهند.
در کشوری که ٨٠% ساکنانش در شهرها به سر می برند، «دیترویت» به هیچ رو استثنائی به شمار نمی آید. تنها در ایالت میشیگان، فرماندار «سنایدر» پنج شهرداری دیگر («بنتون هاربر»، «اکورس»، «فلینت»، «پونتیاک»، «آلن پارک»)، و نیز چندین شهرک دانشگاهی («هایلند پارک»، «ماسکگان پارک» … ) را به تمشیت یک «گرداننده وضعیت اضطراری» سپرده است. گرچه این قلمروها شاید رویهمرفته فقط ١٠% جمعیت ایالت را در خود جای داده باشند، اما نیمی از آنها آمریکائیان آفریقائی تبارند. همین است که نگرانی آقای John Conyers نماینده دموکرات میشیگان در کنگره را از «مؤلفه نژادی در اعمال قانون (٣)» ناظر بر اداره وضعیت اضطراری برانگیخته.
شهرداری هائی که قیّم برآنها گماشته اند احتمالا همان مسیری را طی می کنند که ده ها شهر و شهرستان دیگری پیمودند که در سه ساله اخیر ناچار به اعلام عجز از بارپرداخت دیون خویش گردیدند، بی آنکه کوچکترین واکنشی را در دولت فدرال برانگیزانند: «سن برناردینو»، «ستاکتون» و «وله هو» در کالیفرنیا، «جفرسون کانتی» در ایالت آلاباما، «هریسبرگ» در پنسیلوانیا، «سنترال فالز» در رودآیلند … هربار همان علت ها معلول های همانندی را به دنبال داشته اند: عزیمت فعالیت ها، تنگدستی جمعیت را در پی آورده که به کاهش درآمدهای [مالیاتی] انجامیده؛ کاهش درآمد هم توجیه اقدامات ریاضتی بوده که جز تقویت دشواری های بودجه ای ثمری به بار نیاورده، و تنها سیر شهرها را به سوی ورشکستگی شتاب بخشیده است. «ستاکتون» با سیصد هزار شهرنشین و دیون ٧ صد میلیارد دلاری، پیشنمای ورطه ای بود که می توانست «دیترویت» را هم به کام خود فرو کشد. آن شهر که از ٢٨ ژوئن ٢٠١٢ به ورشکستگی افتاده، مداوای لاغری پیشه کرده که باعث اخراج ٢۵% مأموران پلیس، ٣٠% مأموران آتش نشانی، و تقریبا ۴٠% کارمندان شهرداری شده است. تازه اینهمه هم بس نبود که یک سال پس از ورشکستگی، کاهشی در حقوق بازنشستگان شهرداری را اعلام کردند، تا ظرف سی سال آینده ۵/٢ میلیارد دلار صرفه جوئی کنند.
خوش اشتهائی مزاحمان
به زعم جمهوریخواهان، شهرهای ورشکسته تقصیر را نباید جز خود به گردن دیگری بیاندازند. بدینسان از چندین سال پیش فرماندار «سنایدر» با لجاجت در پی بدنام کردن نمایندگان محلی، اتحادیه های کازکنان خدمات عمومی و بازنشستگانی بوده که آنها را بیش از اندازه آزمند و خوش اشتها انگاشته است. به سخن وی، کافی است که این مزاحمان را از سر راه برداشت تا همه چیز باز به نظم و قاعده برگردد. وقتی آقای Lindsey Graham سناتور جمهوریخواه کارولینای جنوبی، می گوید «جای هیچ شک و تردیدی نیست که “دیترویت” از مسائل بغرنجی رنج می برد، اما بخشی از این مسائل را خود پدید آورده (۴)»، او هم همین ساز را کوک می کند. تنها ایرادی که به «دیترویت»، مانند هرشهر دیگر آمریکا، می توان گرفت آنست که انتخاب کنندگانش گاه به ناصالحانی بی کفایت رأی داده اند. سوای این، شهرداری و اتحادیه ها به ویژه با حس فداکاری خود، سلوک درخشانی داشته اند. اگر قرار بود چاره قطع هزینه های دولتی، آثار منسوب به خویش را پدید آورد، امروز «ماشین شهر» یا «ستاکتون»، گستره های شکوفائی می بودند. در واقع، همانگونه که Thomas Sugrue تاریخدان مشخص ساخته «میان سال های ١٩٩٠ و ٢٠١٣، “دیترویت” برای سر به سر کردن دخل و خرجش، شمار کارمندان شهرداری را به نصف رسانده است (۵)».
Dan Kildee نماینده دموکرات میشیگان در کنگره ایالات متحده سرزنش می کرد که «دیری است که قانونگذاران و تنظیم کنندگان بر اوضاع شهرداری هائی چشم بسته اند که با کسری بودجه، نظام بازنشستگی بدون پشتوانه مالی و تأسیسات زیربنائی مندرس و اوراق دست به گریانند (۶).» وی از بانک مرکزی ایالات متحده (فدرال رزرو) خواسته است تا در چاره جوئی و رفع «عیوب و ناتوانی های مداوم شهرهای آمریکا» با کنگره همکاری کند. ترویج ثبات اقتصادی مأموریتی است که به بانک مرکزی سپرده شده، یعنی، در اصل، مبارزه با بیکاری و تثبیت نرخ های بهره اعتبارات دراز مدت در نازل ترین سطح ممکن. آقای Kildee، که خود وقتی خزانه دار این بخش بوده است، وظیفه خود می داند تا مطالعه ابزارها و امکاناتی را پیش گیرد که «به طور اخص حامی شهرهای ورشکسته باشند».
او می افزاید که «نظام مالی شهرداری ها از نفس افتاده. ایالات و دولت فدرال باید شیوه پشتیبانی خود از شهرها و نواحی شهری را از نو وارسند.» سوای سیاست تجاری و سرمایه گذاری های عادلانه تر در تأسیسات زیربنائی، وی خواستار یارانه ای فراگیر برای توسعه شهری است. به عقیده این نماینده برگزیده میشیگان در کنگره «وقت آن رسیده است که به اندیشیدن به قابلیت ماندگاری [شهرها] بیآغازیم و ساز و کارهائی را در حمایت از نواحی شهری و پیرامون شهری برپای داریم که شُش های تنفسی اقتصاد ما هستند».
فکر به مداخله کشاندن بانک مرکزی بیشتر از آنرو خرد ورزانه است که کنگره از اعطای همان کپسول اکسیژنی به شهرها دریغ می ورزد که دیدیم با چه سخاوتی به بانک های وال استریت ارزانی داشت. بانک مرکزی آمریکا از اختیار لازم برای وادار کردن دولت فدرال به مداخله برخوردار است. آقای Kildee همچنین بر آنست که دشواری هائی که گریبان شهرهای آمریکا را گرفته «از مسئله سؤ مدیریت محلی بسیار فراتر رفته». بحران شهری کلاف درهم پیچیده ای است که مسئولیت آن پیش از آنکه دامنگیر خود شهرها باشد، نخست بر دوش واشنگتن و یکایک ایالات می افتد. با اینهمه، درست هنگامی که کنگره در تدارک کاهش های بودجه ای جدیدی است، به اعتبار آنچه رئیس جمهور باراک اوباما «مصالحه بزرگ» نامیده، فریاد کسی چون Dan Kildee پژاوک آوائی در بیابان است که به گوش کسی نمی رسد.
اضطراری ترین چالش پیش روی «دیترویت»، همانند همتایان ورشکسته اش، یافتن وجوهی است که کم دارد تا از پس سررسید آتی دیون خود برآید. بدین معنی، این شهر درست در همان وضعیتی قرار دارد که وال استریت در سال ٢٠٠٨، وقتی مؤسسات مالی آمریکائی از پا در افتاده بودند. با این فرق که استیصال آنها آنوقت واکنش بی درنگ کنگره را به شکل طرح نجات ٧٨٧ میلیارد دلاری و وعده کمک های اضافی به نفع بانک هائی برانگیخت که معتقد بودند «بزرگتر از آنند که ورشکست شوند». ظاهرا تقدیر شهرهای آمریکائی کمتر از آن دغدغه خاطر واشنگتن را برمی انگیزد.
نوشته: JOHN NICHOLS *
* روزنامه نگار، همراه با Robert W. McChesney، نویسنده دلار سالاری: چگونه مجتمع انتخاباتی پول و رسانه ها، آمریکا را رو به ویرانی می برد، Nation Books، نیویورک، ٢٠١٣.
° موسیقی روح (soul music) سبکی مردم پسند در موسیقی سیاه پوستان آمریکاست که با الهام از نواهای مذهبی (gospel) و ریتم «Blues» درواپسین سال های دهه ١٩۵٠ در ایالات متحده پدید آمد. (م)
پی نوشت:
١. مقاله Laurent Carroué، « قلب صنعت اتومبیل آمریکا از حرکت باز می ایستد» را در شماره ماه فوریه ٢٠٠٩ لوموند دیپلوماتیک بخوانید (http://ir.mondediplo.com/article1380.html).
٢. «هدیه ٧٠ هزار لوله کاغذ توالت به مأموران آتشنشانی دیترویت»، Today USA، McLean (ویرجینیا)، ۶ دسامبر ٢٠١٢.
٣. Krissah Thompson، «امکان نصب گرداننده اوضاع اضطراری در دیترویت نگرانی هانی را درباره حقوق مدنی برمی انگیزد»، TheWashington Post، ۵ ژانویه ٢٠١٢.
۴. James Arkin، «طرح Lindsey Graham برای جلوگیری از بازخرید قروض شهر»، Politico، آرلینگتن (ویرجینیا)، ٢٢ ژوئیه ٢٠١٣.
۵. Thomas J. Sugrue، «فراز و فرود طبقه متوسط در دیترویت»، The New Yorker، ٢٢ ژوئیه ٢٠١٣.
۶. «شهرها به واقع بزرگتر از آنند که ورشکست شوند»، The Nation، نیویورک، ٢٢ ژوئیه ٢٠١٣.
از آرشیوهای ما
ژانویه ٢٠١٠
« دیترویت شهر آمریکائیان آفریقائی تبار کاستی می گیرد »
نویسندگان: ALLAN POPELARDو PAUL VANNIER
محله سیاه پوست نشین شهر دارد از پا در می آید و کم کم ناپدید می شود. هم اینک هم تنها تکه پاره هائی از آن بر جای مانده است. در برخی بلوک ها فقط دو یا سه واحد مسکونی را می توان یافت که هنوز کسانی در آنها روزگار می گذرانند. شهر شکل و شمایل شهرستانی را به خود گرفته است که زمین به کام خود فرو کشیده: ستون های دود زده خانه های سوخته، توقفگاه های رها شده، کارخانه های متروک، این شهر را به زمین پهناور بایری مبدل کرده اند. در افقی برهوت، علف ها و درختان به سوی ویرانه های برجای مانده از خانه ها، پیش می خزند و آنها را به تراز خاک می سایند. منطقه شهری از هم می پاشد. تراکم پیشین خانه ها به پراکندگی روستاها رسیده است. منظره ای که وقتی با بانگ خروس یا جیرجیر مدام زنجره ها می آمیزد، حالتی وحشی و دست نخورده به خود می گیرد. در دیترویت، نوای طبیعت در شهر طنین انداخته است.
اگر ۵۳% قلمرو شهرداری از ساکنانش خالی شده، از آنروست که پدیده ای نادر در تاریخ شهرنشینی جهان رخ داده و در طول نیم قرن، قد و قواره شهری کاستی گرفته که بیش از نیمی از ساکنان خود، یعنی نزدیک به یک میلیون نفر را از دست داده است. به استثنای حوالی دانشگاه یا هنگام خروج دانش آموزان از مدارس، در پیاده رو های خیابان های اصلی شهر، مانند «وود وارد»، « میشیگان»، یا «گتریوت»، فقط چند رهگذری را می توان یافت که بی هدف پرسه می زنند. با بحران وام های رهنی بی پشتوانه (Subprime)، روند کاهش جمعیت شهر باز هم وخیم تر شده است. (…)
از ژانویه ۲۰۰۸ تا ژوئیه ۲۰۰۹، میران بیکاری در «دیترویت» تقریبا دو برابر شد و از ۸/۱۴% به ۹/۲۸% رسید. (…) دیترویت به دلیل تخصص گزینی کاربردی (fonctionnel)، آشکارا از نوسانات چرخه [رونق و رکود] اقتصادی آسیب فراوانی دید. گرائیدن به راه و رسم [هنری] فورد – که کارخانه کاخ کریستال°، قالب پر هیبت آنرا آلبرت کان (Albert Kahn) در سال ۱۹۰۸ بنا کرد– شهر «سه هیولا» (جنرال موتورز، فورد و کرایسلر) را مرکز جهانی سرمایه داری صنعتی ساخت. طی نخستین نیمه قرن بیستم نیاز فراوان به کارگران کارخانه هائی که به سوی تولید انبوه روی آورده بودند و دستمزدهای نسبتا بالای کارگران اتومبیل سازی، بسیاری از جویندگان کار را به سوی خود کشید: سیاه پوستانی که از ایالات نژاد پرست جنوبی می گریختند، اما بیگانگانی نیز بودند که به ویژه از یونان و لهستان سر می رسیدند. در دوران جنگ جهانی دوم که« دیترویت»، «زرادخانه دموکراسی»، در کانون کوشش های جنگی ایالات متحده جای گرفته بود، شهر به اوج [شهرت و اعتبار خود] رسید.
° ” کاخ کریستال ” نامی بود که مردم به جهت دیواره های پهناور و سقف های شیشه ای و فضای نورانی داخلی به کارخانه عظیمی داده بودند که هنری فورد در سال های آغازین قرن بیستم در دیترویت بنا کرده بود. (م)
آرشیوهای DVD-ROM لوموند دیپلوماتیک، دوره ٢٠١٢- ١٩۵۴:
www.monde-diplomatique.fr/archives
نسخه فارسی برگرفته از:
http://ir.mondediplo.com/article1516.html