انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

واژه ی شهر در منابع پیش از اسلام

ریشه ی واژه ی شهر را به واژه ی فارسی باستان xšaça- “پادشاهی” می رسانند که برابر است با اوستایی xšaθa- و سنسکریت kṣatrá- از صورت هند و اروپایی *qþetro. واژه ی xšaça در فارسی باستان مشتق است از ریشه ی xšay- “شاهی کردن, سلطنت کردن” است (Kent, 1953; 181). این ریشه در ترکیباتی مانند xšaçapāvan “شهرب, ساتراپ” هم در فارسی باستان به کار رفته است (Ibid: 181) که بر اساس ریشه ی pa- “پاییدن” در این ترکیبف می توان آن را از تقسیم بندی مناصب حکومت تصور کرد.

برابر ایلامی xšaça- فارسی باستان šá-ak-šá “حکومت کردن” است. از همین ریشه اسم خاص مادی *xšaθa- نام یک شورشی مادی، در فارسی باستان به صورت xšaθrita- آمده، این نام به صورت štr در کتاب استر (باب نخست/ ۱۴) به کار رفته است (Hinz, 1975: 135).

شکل گیری مفهوم “شهر” در دوران ماد و هخامنشیان را می توان تحت تاثیر فرهنگ و تمدن بابل/اشور دانست. بر این اساس, “شهر” فارسی باستان نه در معنای کنونی اش، بلکه بر “مقر قدرت و فرمانروایی” اطلاق می شد.

این واژه در متون فارسی میانه به املای štrʹ ← خوانش šahr به معنی “شهر, سرزمین, کشور” است. واژه ی شهر در متون فارسی میانه فاقد هزوارش است، اما صورت šahrestān “شهرستان” غالبا با هزوارش MDYN᾿ (قس. آرامی mēdīnā “شهر، ایالت”، عربی “مدینه”) به کار رفته است. تفاوت دقیق معنایی میان گشهر” و “شهرستان” را به درستی نمی توان در این متون روشن ساخت. مکنزی در فرهنگ فارسی میانه برابر انگلیسی مدخل šahr را “land, country, city” و برابر šahrestān را “province, capital, city” آورده است (Mackenzie, 1971: 79). اما این معانی روشنگر تفاوت هایی که متون فارسی میانه برای این دو واژه قائل اند نیست. برای نمونه نویسنده ی رساله ی “جاماسپ نامه” آورده است:

(AJ 1-11) u-t ēn-iz gōwēm kū andar ān ē bawēd ōy ī abarwēz xwadāy andar zamīg ī Hrōm was šahr ud was šahrestān gīrēd ud was xwāstag pad ēwār az zamīg ī Hrōm āwarēd.

از این رساله دو ترجمه در اختیار راقم بود:

ترجمه مودی (Modi, 1903: 27)

I say this also, that among other things, that triumphant monarch will seize many cities and regions in the land ofArum, and will introduce by means of his caverly, much untruthfulness from the country of Arum

۲- ترجمه بیلی (Baily, 1931; 67)

And this too I will tell you that it will be at that time: that victorious king will seize in the land of Hrōm much territory and many cities and will carry off much treasure at one tme from the land of Hrōm.

به این شاهد که به روشنی نشانگر عدم شفافیت تفاوت معنایی “شهر” و “شهرستان” در متون فارسی میانه است، می توان شواهد فراوان دیگری افزود. در بسیاری از متون از شهری خاص، گاه با نام “شهرستان” و گاه “شهر” یاد شده است و از برخی متون می توان حدس زد که مقصود نویسنده از “شهرستان”، شهری با دژ و بارو بوده است. دامنه ی این بحث، به رغم اهمیت ان از حوزه ی این مختصر بیرون است. من در اینجا تنها به اختصار به برخی از کاربردهای واژه ی شهر می پردازم.

واژه ی ایرانشهر

بسامد و کاربرد واژه ی “ایرانشهر” در منابع فارسی میانه فراوان است. این واژه به صورت اسم مرکب Erānšahr به کار می رود و سوای دلات به سرزمین ایران در معنی جغرافیایی آن، کاربردی اسطوره ای نیز دارد. برای نمونه، در فصلی امتن فارسی میانه ی بندهشن از گزندهایی که هر هزاره به ایران شهر می آید، گزارش می دهد. بندهشن به ما می گوید که در هزاره ی سوم، فریدون کشور[۱] را میان سه فرزند خود بخش می کند و پس از آن افراسیاب و زین گاو تازی به ایرانشهر می تازند …؛ در هزاره ی چهارم زردشت به دین آوری ظهور می کند، اما ایرانشهر به دست خود ایرانیان تباه می شود و اسکندر به ایرانشهر می تازد و دارا را می کشد. اما در همین هزاره اردشیر ظهور می کند و پسرش شاپور شهر را از تازیان بازمی ستاند. شاهان دیگر در این هزاره همواره با دشمنان دست و پنجه نرم می کنند تا آن که تازیان در زمان یزدگرد حمله می کنند. در هزاره ی پنجم اوشیدر برای نجات بخشی می آید و با گزندهای این هزاره، گرگ نمونه ها، بستیزد. در هزاره ی ششم اوشیدر ماه، نجات بخش دیگر برآید و گزند ماران را نابود سازد و سرانجام سوشیانس برآید و همه ی بدی ها نابود کند و سرانجام مردگان برخیزاند (بندهشن، ۱۳۶۹: ۱۳۹-۱۴۳؛ Pakzad, 2005: 362-373). تصویر ایرانشهر این بخش از بندهشن، تصویری کلی از سرزمین ایران در نمایی اسطوره ی- تاریخی است. در این مفهوم، ایرانشهر مکان یا ظرفی برای جای دادن شاخص های اسطوره ای و تاریخی است و فاقد جغرافیای مشخصی است. این تصویر از ایران شهر، بازنمایی ایرانویچ (Airiianәm Vaējah) متون اوستایی است. تصویری که از ایرانویچ در اوستا به دست می آید، موطن اسطوره ای آریایی هاست (← Skjærvφ, ۱۹۹۵: ۱۶۶; Humbach, 1991: 133). بنونیست و بسیاری دیگر از ایرانشناسان نامی مکان جغرافیایی آن را در خوارزم می دانند (Benveniste, 1933: 5).

شهر ایران

کاربرد شهر ایران (šahr ī ērān) در منابع فارسی میانه بسیار اندک است. این ترکیب تنها در متن ایادگار زریران و درخت آسوریگ به کار رفته است[۲]. از لحاظ زبانی این دو متن به زبان پارتی تعلق دارند.

(Az. 77) be az ašmā ērān kē ast kē šawēd ud zarērān kēn xwāhēd tā ka-š ān humāg ī man duxt pad zanīh awiš dahēm kē andar hamāg šahr ī ērān zan az ōy hu-čihrtar nēst.

“از شما ایرانیان (آزادگان) کیست که رود و کین زریر خواهد، تا من <به پاداش آن> همای دختر خویش را به زنی به او دهم، کعه اندر همه ی شهر ایران زن ازو خوب چهرتر نیست (← Ayādegār ī Zarērān).

(DrAs. 81) pad hambān āwarēnd frāž šahr čē ērān

“در انبان فراز به شهر ایران بیاورند” (← Draxt ī Āsūrīg ).

همین کاربرد را در شاهنامه نیز می بینیم:

همه شهر ایران به کام تو گشت تو تیغی و دشمن نیام تو گشت

(شاهنامه، دفتر پنجم، ۱۷۹: بیت ۱۰۷۳)

هیون تگاور ز در بازگشت همه شهر ایران پرآواز گشت

(همان، ۲۸۴: بیت ۷۸۷)

چو نزدیکی شهر ایران رسید به جای دلیرلن و شیران رسید

(همان، ۲۸۷: بیت ۸۱۵).

با توجه به نمونه هایی که از این دو متن و شواهد شاهنامه ارائه شد، “شهر” معنی مکانی مشخص تری برای جایی که قوم ایرانی در آنجا ساکن اند و احتمالا در تقابل با مکان اقوام دیگر از جمله قوم توران به کار رفته است.

سوای موارد فوق شهر در متون فارسی میانه چهار معنی مختلف دارد:

شهر در معنی کشور

(DrAs. 1) draxt-ē rust ēst tar ō šahr ī āsūrīg

“درختی تر در کشور آسوریگ رسته است” (← Draxt ī Āsūrīg ).

(GB. 33.21) tā šābuhr ōxwadāyīh mad ud awēšān Tāzīgān spōxt ud šahr aziš stad

” تا شاپور به پادشاهی امد و آن تازیان سپوخت و شهر (کشور) را از ایشان بستد” (← Anklesaria).

(ŠnŠ ۹.۲) … ast kē šahr ī an-ērān gōwēd.

“… است که کشور انیران (بیگانه) را گوید” ( ← Šāyast-nē-Šāyast ).

شهر در معنی عالم

(AWN 3.5) u-šān guft kū drust āmad hē tō Wīrāz ī amā mazdēsnān paygāmbar az šahr ī murdagān ō ēn šahr ī zandagān āmad hē.

“و ایشان گفتند که خوش آمدی تو ای ویراز، پیامبر ما مزدیسنان، از شهر (عالم) مردگان به این شهر (عالم) زندگان (← Ardā Wīrāz Nāmag).

شهر در معنی مجازی شهروندان

(AZ 24) šahr azd kun ud bayaspān azd kun…

“شهر (مردم کشور) را اگاه کن و پیک ها را آگاه کن” ( ← Ayādgār ī Zarērān).

شهر در معنی حقوقی شهروند (مرد ِ شهر, زنِ شهر)

(HB 15.4) … ka fradom mard ī šahr pahikārēd …

“هنگامی که نخست مرد شهر (شهروند) دادخواهی کند …” (← The Hērbedestān and Nērangestān).

(MHD 22.9) … duxt īpid pad sālārīh ō mard ī šahr dād

“پدری که دخترش را به سالاری به مرد شهر (شهروند) دهد … ( ← Macuch, M.).

(MHD 82-14) ka ō zan ī šahr gōwēd kū frazand ī az tō zāyē

“اگر کسی به زن شهر ۰شهروند) گوید که فرزندی که از تو به دنیا اید …” (← Macuch, M.).

منابع

فردوسی، ابوالقاسم، (۱۳۸۶)، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، دفتر پنجم، تهران: دایره المعارف بزرگ اسلامی
فرنبغ دادگی، (۱۳۶۹)، بندهش، گزارنده مهرداد بهار، تهران: نشر توس

Anklesaria, B.T., (1956), Zand-Akāsīh, Iranian or Greater Bundahišn, Bombay.

Ardā Wīrāz Nāmag, (1986), Vahman, F., London & Malmō.

Ayādgār ī Jāmāsp, (1903), Modi, J.J., Pahlavi, Pazand & Persian Texts, Bombay.

Ayādagār ī Zarērān (1897-1913), Jamasp Asana, J.M., The Pahlavi Texts, Bombay.

Baily, H.W., (1930-31), “To the Žāmāsp-Nāmak”, I, BSOS, VI, 1930, 55-86, II, BSOS, VI, 1931, 581-600.

Benveniste, E., (1933/5), “L’Eran-vež et l’origin legendaire des Iraniens”, BSOS VII, pp. 265-277.

Draxt ī Āsūrīg, (1897-1913), JamaspAsana, J.M., The Pahlavi Texts, Bombay.

Hinz, W., (1975), Altiranisches Sprachgut der Nebenüberlieferungen, Wiesbaden.

Humbach, H., (1991), The Gathas of Zarathushtra and the other old Avestan Texts, By H. Humbach in Collaboration with J. Elfenbein and P.O. Skjærvφ, part 1, Heidelberg.

Kent, R., (1953), Old Persian Grammer Texts lexican, New Haven, Conneticut.

Mackenzie, D.N., (1971), A Concise Pahlavi Dictionary, London.

Machuch, M.,(1981), rechtskasauistik und Gerichtspraxis zu begin des siebenten Jahrhunderts in Iran, Wiesbaden.

Pakzad, F., (2005), Bundahišn zoroastrische Kosmogonie und Kosmologie, Band I, kritische Edition, Teheran.

Šāyast- nē- Šāyast, (1930), Tavadia, J., A Pahlavi text on Reliogious Customs, Hamburg.

Skjærvφ, P. O., (1995), “The Avesta as a sorce for the early history of the Iranians”, In: G. Erdosy (ed.), The Indo-Aryans of Ancient South Asia, IPSAS, 1, Berlin/NewYork.

The Hērbedestān and Nērangestān, (2003), Kotwal, F., Kreyenbroek, Ph., Paris.

bmoktarian@yahoo.com

[۱] – در متن واژه ی kešvar

[۲] – تا آنجا که راقم خبر دارد تنها یکبار دیگر از شهر ایران در روایت پهلوی نیز استفاده شده است که می توان احتمال برگیری از متنی پارتی را در این مورد تصور کرد.

این مطلب متعلق به ویژه نامه «شهر و فرهنگ» است.