شجاعت (مذکر)
(…) بدین ترتیب، آنچه «شجاعت» نامیده می شود، گاه ریشه در نوعی بزدلی دارد: برای آنکه در این مورد متقاعد شویم، کافی است به تمام موقعیت هایی نگاه کنیم که در آنها برای وادار کردن [مردان] به اعمالی چون کشتن، شکنجه دادن یا تجاوز کردن، اراده به سلطه، استثمار و سرکوب، بر [اصل] «مرد بودن» تکیه زده می شود، به اینکه فرد ناچار نباشد خود را از جهان «مردان» بدون ضعف، بیرون رانده ببیند، به اینکه فرد خود را جزو مردان «سر سخت» احساس کند یعنی آنهایی که نسبت به رنجی که خود می برند، و به خصوص رنجی که به دیگران می دهند، بی تفاوتند- جنایتکارن، شکنجه گران و رئیس های کوچک تمام دیکتاتوری ها و تمام «نهادهای تام» ، حتی متعارف ترین آنها همچون زندان ها، سربازخانه ها یا مدارس شبانه روزی- اما افزون بر اینها، اربابان جدید، سرمایه دارانی که گفتمان نولیبرالی از آنها ستایش می کند، زیرا آنها هم اغلب خود را در آزمونی در به نمایش گذاشتن شجاعت کالبدی می یابند و برای نشان دادن قدرت خود، کارکنان اضافی شان را روانه بیکاری می کنند. می بینیم که مرد بودن مفهومی است کاملا عقلانی که در برابر و برای مردان دیگر و علیه زن بودن ساخته شده است، مفهومی که در نوعی ترس از [امر] مونث و پیش از آن نوعی ترس از خود ساخته شده است.
نوشتههای مرتبط
COURAGE
(masculin)
« Ce que l’on appelle « courage » s’enracine ainsi parfois dans une forme de lâcheté : il suffit pour en convaincre, d’évoquer toutes les situations où, pour obtenir des actes tels que tuer, torturer ou violer, la volonté de domination, d’exploitation ou d’oppression s’est appuyée sur la crainte « virile » de s’exclure du monde des « hommes » sans faiblesse, de ce que l’on appelle parfois des « durs » parce qu’ils sont durs pour leur propre souffrance et surtout pour la souffrance des autres — assassins, tortionnaires et petits chefs de toutes les dictatures et de toutes les « institutions totales », même les plus ordinaires, comme les prisons, les casernes ou les internats —, mais également, nouveaux patrons de combat qu’exalte l’hagiographie néo-libérale et qui, souvent soumis, eux aussi, à des épreuves de courage corporel, manifestent leur maîtrise en jetant au chômage leurs employés excédentaires. La virilité, on le voit, est une notion éminemment relationnelle, construite devant et pour les autres hommes et contre la féminité, dans une sorte de peur du féminin, et d’abord en soi-même. »
(La domination masculine, Seuil, 1998, pp.58-59) سلطه مذکر، انتشارات سوی ، ۱۹۹۸، صص. ۵۸-۵۹