چرا جهان با وحشیگری و خشونت درگیر است؟ “آمارتیا سن” اقتصاددان هندی تبار و استاد دانشگاه های هاروارد، کمبریج، دهلی و نیز مدرسه اقتصاد لندن،برنده جایزه نوبل ویک نظریه پرداز برجسته اجتماعی است. اوصدایی است برای وجود عدم خشونت ، برای پیشرفت جهانی وجهان وطنی تمام عیار است .سن در کتاب خود که “هویت و خشونت” نام دارد، استدلال می کند هنگامی که افراد تعلق خاطرقوی وانحصاری به یک گروه واحد را بدست می آورند ، شرایط برای درگیری و خشونت مهیا می شود . هویت می تواند باعث کشته شدن هویت شود ، وقتی که از پیچیدگی لایه ای آن کاسته شده و از بین رفته باشد .
این کتاب مجموعه ای ازسخنرانیهایی است که آمارتیاسن در باب “آینده هویت “ایراد کرده و در نه فصل ارائه شده است. دو مورد اول “خشونت توهم” و “ایجاد هویت” ، فصل سوم ، “محدودیت تمدن” ، در مورد به چالش کشیدن هانتینگتون است .فصل چهارم و پنجم ، “وابستگی های مذهبی و تاریخ اسلام”،”غرب و ضد غرب” ، فصل ششم ، “فرهنگ و اسارت” ، در مورد هویت فرهنگی واختیار است ،و آزادی فرهنگی را پیشنهاد می کند ؛ هفتم و هشتم ، به ترتیب “جهانی شدن وعقیده” و “چند فرهنگی و آزادی” ،در مورد پیش بینی وضعیت معاصراست؛ و فصل آخر ، “آزادی اندیشه” است . نیمه اول کتاب فرهنگ های مختلف را با بیان مثال های تاریخی شرح داده وآنهارا ، گسسته و مستقل می داند. بخش دوم کتاب ، ایده های سن در مورد چند فرهنگی ، تنوع فرهنگی و آزادی فرهنگی ، سنت و عقل را توسعه می دهد. او نشان می دهد آنچه او “توهم یکتایی هویت” می نامد واقعا یک توهم است. هیچ کس در دنیای واقعی ، چه اکنون و چه در گذشته ، تاکنون زندگی نکرده است که بتواند خود را در یکی از جنبه های هویتش متجلی سازد .
نوشتههای مرتبط
تنها پرسشی فراگیر که بعد از خواندن این کتاب به ذهن خطور میکند این است، وقتی فهمیدیم همه ما افرادی هستیم که می توانیم جنبه هایی از هویت خود را انتخاب کنیم آیا دنیا مکان امن تری خواهد بود؟ آیامی توانیم با پیروی از درک همه جانبه خود ،از خشونت جلوگیری کنیم؟ آیا پذیرفتن استدلال های آمارتیاسن ، بیدارکردن بشراست؟
کتاب خشونت و هویت ضمن انتقاد از متفکران اشتراکی گرایی که باعث تقویت نگاه هویت تکواره می شوند و بر جنبه های دیگر هویت ارزش قائل نیستند؛ منتقد سرسخت نظریه برخورد تمدن های هانتیگتون هم است زیرا این نظریه را نگاهی تبعیض آمیز و یک سونگر و آمیخته با پیشداوری خودخواهانه از دیدگاه برتری جویانه غرب نسبت به دیگران میداند. سن معتقد است تفکیک تمدن جهان و رویا رو قرار دادن آنها با یکدیگر نه تنها حرکتی در جهت صلح وآشتی ملت ها نیست بلکه تصمیمی است که باعث خشونت و نفرت می شود او با تفکیک دینی موافق نیست زیرا هویت انسانها را مشتمل بر جنبههای مختلف میداند و متکی شدن بر یک جنبه از هویت را مساوی با نادیده گرفتن ابعاد دیگر هویت در نظر میگیرد.رویکرد تکواره نگر در جهان ایجاد سوءتفاهم میکند،انسانها دارای جنبه های گوناگون هستند ،تقلیل یک هویت ،حتی اگر با نگرش صلح آمیز باشد نتیجه ای در بر نخواهد داشت زمانیکه ایجاد ارتباط خوب فقط در چارچوب گفتگو میان گروه های مذهبی باشد عملا این تقلیل سازی ،مانع از فراهم آوردن تدابیر برنامه های صلح طلبانه خواهد بود. حرف او این است که به هم ریختگی مفهومی و نه فقط اهداف ناخوشایند ، به طرز چشمگیری به آشفتگی وخشونتی که در اطراف خود می بینیم کمک می کند. برای کاهش این موضوع آنچه باید با آن مبارزه شود ، “توهم یکتایی هویت ” یک فرهنگ یا مذهب واحد است که یک نوع “سرنوشت” را برای ما مشخص میکند .ما باید به وضوح ببینیم ،وابستگی های مختلفی داریم و می توانیم در مورد اولویت های خود تصمیم گیری کنیم. سن معتقد است ،آگاهی منطقی از هویت های متعدد ما وگسست از نگاه تک خطی متحجر تکواره ای ،علیه دسته بند های تندرو می تواند به کاهش نفرت کمک کند.
سن در مقاله اول توضیح میدهد این پرسش که آیا تمدن ها برخورد می کنند بر این فرض استوار شده است که بشریت را میتوان عمدتاً به تمدن های ممتاز و جدا گانه طبقهبندی کرد و روابط میان انسانهای مختلف را می توان بدون بدفهمی و سوء تفاهم جدی وبا توجه به روابط میان تمدن های متفاوت نگریست . نقص اساسی این نظر بسیار مقدم بر آن نقطه یا جایی است که پرسیده میشود آیا تمدن ها باید برخورد کنند ؟ اینگونه تفکر محدودیتهایی دارد زیرا نوع بشر چندین وجهی را سریعا به موجوداتی یک بعدی کاهش میدهد و مانع تنوع مشارکتهایی میشود که در طی قرن ها زمینه های غنی و گوناگونی برای تعامل های فرامرزی از جمله در هنر و ادبیات علوم ریاضی و ورزش ،بازرگانی ،سیاست و دیگر عرصه های مشترک مورد علاقه فراهم آورده است.باید بدانیم که اگر تلاشهایی حتی با حسن نیت برای ایجاد صلح جهانی اگراز بنیان بر درکی فریبنده و توهمی از جهان و نوع بشر قرار داشته باشدمیتواند نتایج بسیار مخربی به بار آورد.(۴۲-۴۳)
در مقاله دوم تحت عنوان معنی بخشیدن به هویت ،سن مشاهده می کند که هویت تمدنی فرد، سرنوشت فرد نیست و “تقسیم بندی” تمدن – توسط فرهنگ – پیچیدگی های گسترده و هویت های رقابتی ،که باعث شکل گیری انسانها میشود را نشان نمی دهد. تحلیل سن بحث بسیار جالبی در مورد استفاده و سو استفاده از هویت انسانی است و فراخوانی بسیار متمدنانه برای توقف افکاریست که مردم را به سوی هویت تکواره ای هدایت میکند و به آنها هویت “غربی” یا “غیر غربی” ، “مسلمان” ، “هندو” یا” مسیحی ” می دهد.
در مقاله بعدی او توضیح میدهد نادیده انگاشتن همه جنبه های هویت غیر از آنکه می تواند به شدت فریبنده باشد می تواند به تنش اجتماعی و خشونت نیز کمک کند .نکته مورد بحث این است، آیا به راستی درباره هویت های جایگزین انتخابی داریم وشاید از آن مهمتر آیا از آزادی قابل توجه در باره تعیین اولویت برای هویت های گوناگونی که به طور همزمان میتوانیم داشته باشیم برخورداریم ؟
در مقاله سوم تحت عنوان محدودیت تمدنی ،نویسنده به نکته بسیار مهم و قابل تاملی اشاره می کند، تاکید بر جداسازی های تمدنی دستکم به دو دلیل کاملاً اشتباه است .نخست،کسانی که برخوردهای جهانی یا خشونت فرقه ای محلی را انتخاب میکنند هویتی تکواره و تفرقه انداز را بر مردمانی تحمیل میکنند که باید در بی رحمی های سیاسی به عنوان سربازان پیاده به کار گرفته شوند واین به خودی خود بد است اما دیدن این که این رویای کوته فکرانه از حمایت غیر مستقیم ستیزه جویان بنیادگرای ضد غربی برخوردار میشود که در نهایت از نظریههای پرورش یافته در غرب درباره رده بندی تکواره ای مردم جهان الهام گرفته اند به راستی مایه تاسف است دوم اینکه مشکل جدا سازی تمدنی به شدت بر پایه اطلاعاتی ابتدایی و ناپخته قرار دارد وبسیاری از گوناگونی ها و تنوعات مهم در درون هر تمدن را به طور موثر نادیده گرفته است و تعاملات میان تمدنها اساساً از قلم افتاده است.
مقاله چهارم تحت عنوان” وابستگی های مذهبی و تاریخ اسلام “،در مورد نظریه های اخیر در ارتباط با برخورد تمدن ها است که به شدت به تفاوتهای مذهبی بعنوان خصوصیت کانونی فرهنگ های متفاوت تکیه دارند. نویسنده می گوید” ما باید بپذیریم ،اعتقادات مذهبی به تنهایی پاسخگوی همه تصمیماتی نیست که اشخاص با توجه به اولویت های سیاسی و اجتماعی زندگی و مدیریت و عملکرد آن در زندگی اتخاذ میکنند ممکن است طرفدارصلح و یا حامی جنگ باشنداما هر دو متعلق به یک مذهب باشند بنابراین تعلقات مذهبی فرد زمینه های دیگر و وابستگی های فرد را در بر نمی گیرد انکار تکثر و گزینش در موضوعات هویتی میتواند دیدگاه یک سویه به بار آورد باید بپذیریم که یک مسلمان از میان مواضع متفاوت درباره موضوعات سیاسی و اخلاقی و قضاوت های اجتماعی می تواند گزینش کند بی آنکه به خاطر آن از مسلمان بودن خود دست بردارد.(۱۱۳-۱۱۲) عدم تمایز میان دو نکته ،نخست تنوع روابط و وابستگی های فرد مسلمان و دوم هویت اسلامی فرد به طور خاص ، موجب شده است رهبران غربی به مبارزات سیاسی علیه تروریسم از طریق شیوه غیر عادی تعریف یا بازتعریف اسلام ترغیب شوند تروریستهای اسلامی هم بر خلاف اصول عمومی پذیرفته شده اسلام ،تلاش کرده اند نقش مذهب را به دیگر عرصه ها نیز گسترش دهند و کسانیکه مردم را برای عملیات تروریستی ترغیب میکنند مایلند مسلمانان فراموش کنند که هویت های دیگری هم دارند .از طرفی تلاش برای توقف آن گونه یارگیری ها با اعلام اینکه جذب شدگان مرتد هستند موجب بسط سلطه مذهب به فراسوی قلمرو تثبیت شده اش می شوند .تلاش های انجام شده برای مهار رشد تروریسم از طریق کمک به مذهب در بریتانیا و آمریکا موجب قوی تر شدن صدای روحانیون اسلامی و دیگر اعضای نهادها ی مذهبی در موضوعاتی شده است که در حیطه مذهبی قرار ندارند.
غرب و ضد غرب :در جهان کنونی بنیادگرایی، حضور برجسته ای دارد که در بیزاری اجتماعی نقش مهمی بازی میکند البته منظور آمارتیاسن بنیاد گرایی غیرمسیحی است و شناخت آنرا با تاریخ استعماری جهان مهم میداند.او معتقد است نگاه کوته بینانه درغرب که مردم جهان را تنها بر اساس یک معیار تقسیم بندی میکند، به طور ضمنی باعث تقویت بنیاد گرایان ضدغرب شده است که در میان آنها غرب جایگاهی به شدت منفی اما اصلی و مرکزی دارد وتوجیه نظری اقدامات خود را از نظریه های ،نظریه پردازان فرهنگ باور غربی استخراج می کنند.
فصل ششم را نویسنده به تنوع فرهنگی و آزادی فرهنگی اختصاص داده است .به نظر می آید جهان به این نتیجه رسیده است که فرهنگ اهمیت دارد اما پرسش اساسی این است که فرهنگ چگونه اهمیت دارد؟ زمانیکه درک مبهمی از فرهنگ با تقدیرگرایی درباره ی قدرت مسلط فرهنگ ترکیب شود از افراد انتظار میرود که مطیع مفهومی غیر واقعی باشند.سن معتقد است آزادی فرهنگی ،چند فرهنگ گرایی ارزش محسوب میشود اما به این دلیل از آن دفاع میشود که آزادی فرهنگی آن را ایجاب میکند باید میان آزادی فرهنگی و تجلیل از نوع میراث فرهنگی تمایز قائل بود .او میگوید”اگر آزادی تصمیم بشر مهم است پس کاربرد آن نیز باید اهمیت داشته باشد نه این که به خاطر حفاظتی بی چون و چرا از پیشینه ای تحمیلی نفی شود . البته باید پذیرفت که وقتی در اجتماعی به جامعه ای خاص اجازه داده نشود که از شیوه ی زندگی سنتی خاص که اعضای آن جامعه خواهان آزادی گزینش و انجام آن هستند، پیروی کنند؛ آزادی فرهنگی میتواند مخدوش شود ویا اینکه با سرکوب اجتماعی شیوۀ زندگی خاص شامل دگرباشان، مهاجران و گروه های مذهبی خاص را نادیده بگیرند اگر تنوع مجاز نباشد در این صورت بسیاری از گزینش ها باید غیر قابل بقا تلقی شود و تنوع در واقع برای آزادی فرهنگی بسیار مهم است.( ۱۷۵)
فصل بعدی با عنوان “جهانی شدن و عقیده،”میپردازد به نابرابری بزرگی که امروزه مردم جهان با آن روبرو ونسبت به آن بدبین هستند مردم باور ندارند که جهانی شدن به منافع فرودستان نیز توجه کند اما به نظر می آید سن نگاه بد بینانه ای ندارد و معتقد است بسیاری از مسائل بستگی به این خواهد داشت که در ارزیابی مفاهیم نابرابری جهانی ،چگونه به موضوع هویت پرداخته شود.این مبحث میتواند ما رو به مسیرهای متفاوتی هدایت کند . ابتدا نگاهی بدبینانه است که با پروراندن و بهره برداری از نارضایتیهای حاصل از تحقیرهای پیشین ویا نابرابری های کنونی که بر پایه ی نوعی تضاد تکواره ای هویت و از طریق راه حل غرب بر ضد غرب بنا میشود.دوم، نگاهی سازنده به جهانی شدن است که به نوبه ی خود میتواند نقش سازنده ای داشته باشد،این نقش نه تنها در حوزه اقتصادی است بلکه میتواند از طریق ارتباطات فرامرزی، ناشی از تماس های گسترده ی انسانی در نتیجه نزدیکی اقتصادی باشد.(۲۱۷)
فصل آخربا عنوان آزادی اندیشه میپردازد به اینکه نفرت از انسانها کار ساده ای نیست . پرسشی که به وجود می آید این است که عملکرد این احساس چیست. توهم تک هویتی به وسیله حامیان خشونت پرورش یافته و تحریک می شود سپس در خدمت مقاصد کسانی قرار می گیرد که علاقه مند به وجود چنین خشونتهایی هستند. این پرسش مجدداً به وجود می آید چرا ایده تکواره گی در جهانی با وابستگیهای کاملا متکثر تا این اندازه موفق است ؟واقعیت این است دفاع از هویت انحصاری برای اهداف خشونت آمیز شکل تفکیک وایجاد یک گروه هویتی را به خود می گیردکه به راحتی قابل حمایت و ترویج است و میتوان مردم را به آن ترغیب کرد در این صورت با تاکید بر انگیزه انتخاب وابستگیها و پیوندهای دیگر اهمیتی نخواهند داشت مانند این مثال” در حالی که مردم ما دارند کشته میشوند و به زنان ما تجاوز میشود چگونه ممکن است بتوانید درباره چیزهای دیگری حرف بزنید (۲۵۵ ).
نویسنده کتاب خود را با گفتاری امیدوارکننده به پایان می برد: “پرسش های ما امروز نباید فقط درباره اقتصاد و سیاست جهانی شدن باشد، بلکه باید ارزش ها و اخلاق و احساس تعلقی نیز که درک ما را از کل جهان شکل میدهد، مورد توجه قرار گیرد،البته به این معنا نیست که احساس تعلق جهانی را جایگزین پیوندهای ملی و وابستگی های بومی خود کنند تا بازتاب آن را در “دولت جهانی” بیابند. میتوان هویت جهانی را به تدریج در خود حل و هضم کرد، بدون آن که دیگر وابستگی ها و تعلقات خود را به کناری نهاد و یا از میان برداشت.
آمارتیاس،(۱۳۹۵)،مترجم،فریدون مجلسی،تهران :نشر پایان