انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

هنر مقدس

بورکهایت، ت.، هنر مقدس(اصول و روش‌ها)، ۱۳۸۹، ترجمه‌ی جلال ستاری، تهران: نشر سروش

«آنچه بینش مسیحی از امور، به وساطت نوعی تمرکز عشق بر کلامی که در عیسی مسیح حلول کرده در مییابد، بینش اسلامی در کلیات و هر آنچه غیر شخصی است مییابد. از نظر اسلام، هنر الهی (در قرآن خداوند «هنرمند» (مصور) است.) پیش از هرچیز تجلی وحدت الهی در جمال و نظم عالم است. وحدت، در هماهنگی و انسجام عالم کثرت و در نظم و توازن، انعکس مییابد؛ جمال بالنفسه حاوی همهی این جهات هست. استنتاج وحدت از جمال عالم، عین حکمت است. بدین جهت تفکر اسلامی میان هنر و حکمت ضرورتا پیوندی می¬بیند.»

این کتاب تلاش می‌کند میان صورت هنرها و جهان‌بینی متعلق به هر رویکرد دینی، تناسب و پیوند ایجاد کند و نشان دهد چگونه معابد هندو در ارتباط با باورهای کیهان شناختی، خدایگان و اساطیر قرار می‌گیرد و چگونه قالی‌های بافندگان کوچ‌رو، بازنمای الوهیت اسلامی می‌گردد. از منظر این کتاب، صورت هنرها زبان گویای رموزی‌اند که حامل معنا و چه بسا خود معنا هستند. از طریق اشکال و صورت‌ها، پیش از هرچیز موقعیت انسان و رابطه‌اش با دستگاه کیهان‌شناختی و جهان طبیعت آشکار می‌شود و این بازنماینده‌ی معرفت‌شناسی ادیان و مذاهب گوناگون نسبت به موجودیت انسانی است.

بدین سبب است که ترکیب‌بندی رنگ‌ها، قوس‌ها، اشکال هندسی، طاقی‌ها، شمایل‌نگاری‌ها، مقرنس‌ها، پیچ و تاب اسلیمی محراب، ظروف و اشیای عبادت‌گاه‌ها، همه و همه چنان‌چه رمزی را در خود بلعیده باشند، می‌توانند بیانی هنرمندانه از حقیقتی استعلایی را نشان دهند. البته همین مسأله سبب می‌شود وجه ممیزه‌ی اثر و امر هنری و غیر هنری نه در چیستی پدیده و نه در شکل اثر که در رمزآلود بودن آن تعریف شود.

گرچه معماری عبادت‌گاه‌ها، بیش از سایر اشکال هنری مورد توجه نویسنده قرار دارد، اما از سویی ظروف، مجسمه‌ها، قربان‌گاه‌ها، مصالح ساخت‌دهنده و چنان‌که گفته شد، حتیٰ رنگ‌ها نیز، مورد بررسی نویسنده قرار می‌گیرند. و این پرسش را برمی‌انگیزد که جنبه‌ی مشترک این پدیده‌ها کدام است؟ آیا جنبه‌ی قدسی پدیده‌های هنری مورد ارزیابی و بررسی قرار گرفته‌است یا جنبه‌های هنری اموری که تقدس‌یافته‌اند؟ بنظر می‌رسد احتمال دوم با توجه به متن، مستندتر و مستدل‌تر خواهد بود.

«هنر شیشه‌بند منقوش و رنگین، به‌عنوان حرفه جزء مجموعه‌ی فنونی است که ناظر به دگرگون ساختن ماده‌اند و عبارت‌اند از ذوب فلزات و میناکاری و تهیه‌ی رنگ‌ها و الوان من‌جمله طلای مایع.»

«شریف‌ترین حرفه‌ی یدی در خدمت کلیسا، زرگری است، زیرا وسیله‌ی ساخت ظروف مقدس و اسباب و آلات آیینی است. در این هنر، بهره‌ای از خورشید هست، چون طلا ماننده و قرینه‌ی خورشید است؛ از این رو ظروف و آلاتی که زرگر می‌سازد، ساحت خورشیدی آیین مذهبی را جلوه‌گر می‌سازند. فی‌المثل اشکال گوناگون دینی و ثابت چلیپا، نمودار وجوه مختلف شعشعه‌ی الهی‌اند. و در واقع بدین‌گونه مرکز یا هسته‌ی الهی در فضای تیره و تاری که جهان ماست، متجلی می‌گردد.»

کتاب در پی یافتن اصول و روش‌هایی است که به نظر می‌ رسد امری از پیش مقرر شده است. نویسنده با فهمی که از جهان‌بینی ادیان دارد، سعی می‌کند مصداق‌هایی در آثار، بناها، اشیا و تصاویر فرهنگ مورد بحث بیابد. انعکاسِ: کمال روحانی، آموزه‌های مذهبی، استعلای روح و روان، حکمت الهی، تناسب، توازن، خودأگاهی، بیداری معنوی، جاودانگی و… و چگونگی این انعکاس شرح داده می‌شود. از این رهیافت، تناسب صورت و مطلوب مورد نظر، حائز اهمیت می‌گردد. گویی صورت فعلی، صورت برتر بیان مطلوب و دارای بیشترین هماهنگی و هم‌خوانی با آن است.

این مسأله با ایجاد رابطه‌ی تک وجهی، مقدس بودن را با صورت و شکل اثر دارای رابطه‌ای یک‌سویه نشان می‌دهد و نوعی غیاب وجوه و ادله‌ای ،جز شکل اثر را، شاهدیم که برای مقدس‌ساختن یک پدیده، یک معنا، یک اثر هنری ضروری است. نام کتاب با اشاره به «اصول» و «روش»‌های هنر مقدس، در دل خود همین معنا را نهفته‌است که برای قدسی کردن هنر، اصول و روش‌هایی وجود دارد که در متن کتاب، این‌ها در صورت نمادین هنر گنجانده شده‌اند و در واقع روش‌ها و اصول دیگری جز صورت، که هنری را مقدس می‌کند، به چشم نمی‌خورد.

«نشان دادیم که نقشه‌ی معبد که زبده‌ی تمامی کیهان را در برمی‌گیرد، از تثبیت ضرباهنگ‌های آسمانی (که بر سر دنیای عین و شهود حاکم و ناظم‌اند)، در فضا یا مکان به‌دست می‌آید. این نقل و انتقال نظام دوری به نظام فضایی (مکانی)، نقش درهای مختلف زیارتگاه و حرم را که بر حسب جهات اصلی تعبیه شده‌اند، تعیین می‌کند.
درگاه بزرگ و شاهانه‌ی شارتر Chartres که سه دهانه‌ی آن به‌سوی غرب گشوده شده، نمودگار سه ساحت مختلف مسیح است که ساحات معبد نیز هستند که خود با پیکر مسیح یکی و یگانه گشته‌است: دهانه‌ی چپ که نسبتاً در شمال واقع است، به مسیحی که به آسمان عروج می‌کند تخصیص یافته؛ دهانه‌ی راست که نسبتاً در جنوب واقع است، وقف مریم باکره و زایش مسیح است؛ و دهانه‌ی مرکزی که «درگاه شاهانه»‌ی واقعی است، نقش مسیح در کمال جلالو شکوهمندی را بر حسب رؤیت یوحنای قدیس تصویر می‌کند، بدین‌گونه دو طاق‌چه‌ی چپ و راست که به ترتیببا جوانب شمالی و جنوبی کلیسا مطابقت دارد، بر وفق رمزگری «درهای» انقلاب شمسی (دروازه‌ی زمستان و دروازه‌ی تابستان)، نمودگار طبیعت آسمانی و طبیعت زمینی مسیح‌اند. و اما دهانه‌ی مرکزی که پس أنگاه، مظهر رمزی دروازه‌ی یگانه (و این دروازه، مافوق ضدین یا نقیضین ادواری است)، و نشان‌گر مسیح در مجد و جلال الهی وی می‌شود که همچون داور کل عالم به هنگام اندماج مجدد و نهایی «دورِ زمان» در زمان بی زمان یا زمان سرمدی، ظاهر می‌گردد.»