انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

«همه چیز اجتماعی است!» : گفتگو با پیر بوردیو (۶)

بخش ششم و نهایی

– به نظر شما آینده پژوهش در جامعه شناسی ادبیات چیست؟

– خوب، در این کتاب من فراخوانی داده ام به نوعی تلفیق غیر التقاطی از پژوهش های ادبی مختلفی که امروز جدای از هم انجام می گیرند، و البته برای این جدایی دلایل اجتماعی ای وجود دارد که باید آنها را بازشناخت و پشت سرگذاشتشان. هر کس از انحصار کوچک خود بر پهنه ای هر چه کوچکتر دفاع می کند، این قانون بسیار آشنای جامعه شناسان علمی است: بهتر است که تو در یک پهنه کوچک دانش، نفر اول باشی تا آنکه در پهنه یک امپراتوری بزرگ، نفر دوم. اما این منطق که ممکن است موتوری برای پیشرفت به حساب آید و ایجاد تخصص های زیادی در زمینه پژوهش بکند، در عین حال ممکن است به اتمیزه کرده آن نیز منجر شود و تعداد بی شماری خرده تخصص به وجود آورد. بنابراین امروز وقت آن رسیده است که شروع به کاری جدی در این زمینه بکنیم و در این راه روحیه های انحصار گرایانه را کنار بگذاریم و برعکس برای خود یک نظریه واقعی تولید ادبی به وجود بیاوریم. به چه دلیل نتوانیم یک علم وحدت یافته داشته باشیم که در آن واحد هم به مسائل صوری بپردازد و هم به سبک ها، به تحلیل متن، به پیش درآمد های متن، به شیوه های نگارش و به شرایط اجتماعی تولید ادبی؟ البته ابتدا باید به یک مسئله بسیار محوری اشاره کرد که به نحوه تحصیلات در دانشکده های ادبیات مربوط می شود، دانشکده هایی که از یک کاستی مهم رنج می برند و آن این است که بر خلاف دانشکده های علوم دیگر مرحله ای مشترک و محوری در آغاز کار برای تمام دانشجویان ایجاد نکرده ان که در آن پژوهشگران آینده شناخت روش را به دست بیاورند.

تقدس یابی و تقدس زدایی

– به نظر شما تبدیل شدن به یک جامعه شناس مقدس چه معنایی دارد؟ آیا فکر نمی کنید که این موقعیتی باشد که در تضاد با موضع گیری شما برای نوآوری دائم و سرپیچی های روشنفکرانه قرار داشته باشد؟ ده سال پس از ورود به کلژ دو فرانس ، امروز در این زمینه در چه وضعیتی هستید؟

– ورود به کلژ دو فرانس برای من یک مسئله واقعی ایجاد کرده است. در واقع من در باره این کار تردید زیادی داشتم به حدی که پیش از انتخاب شدنم به این سمت استادی کلژ دو فرانس نمی توانستم به دوستانی که از من حمایت می کردند نیز تردیدم را تفهیم کنم و در نهایت ممکن بود که اینطور به نظر برسد که قصد دارم آنها را در آنچه هستند زیر سئوال ببرم. در این مورد تاریخ ها گواه خوبی هستند: این دوره ورود به کلژ یعنی سال های ۱۹۸۱-۱۹۸۲ برای من همراه با کار سختی در زمینه اندیشیدن به موضوع تقدس یابی همراه بود(برای مثال متنی نوشتم که نامش “مناسک نهاد گذاری” بود) و درس افتتاحیه ام در کلژ دو فرانس هم اصولا درباره همین موضوع تقدس یابی بود. و امروز ده سال پس از ورودم به کلژ دو فرانس به عنوان استاد، می توانم بگویم که این موقعیت چیزی زیادی را در کار من تغییر نداده است جز آنکه به من امکان داده است باز هم در تلاش هایم برای به زیر سئوال بردن نهادهایی که مرا درون خود جای داده اند و خودم، پیشتر رفته ام. یادم می آید که روزی در دانشگاه پرینستون بودم تا کنفرانسی درباره فلوبرو مانه ارائه کنم – در این کنفرانس من صحنه ای از مهمانی را که در تابلوی مانه با عنوان “گاو باز مرده” دیده می شود، تحلیل می کردم- سرنوشت هنرمندی که در تلاشش برای تحقق بخشیدن تا نهایی ترین شکل به پروژه اش ، برای گسست از آکادمی و آکادمیسم و همه پی آمدهای آن یعنی جدایی از پرسپکتیو و غیره، تا حد جنون پیش رفت. روشن است که نمی توان باورهای اساسی جهان اجتماعی بی آنکه ضربه ای خورد پذیرفت: فرد بدین ترتیب با این خطر روبرو است که اتهام بی کفایتی، پوچی و حتی جنون را برای خود بخرد. و همانگونه که زولا در آثارش این موضوع را مطرح می کند، مانه بدون شک «تکفیرش» را به شکلی عمیقا دراماتیک تجربه کرده بود. آن روز در پرینستون به شکلی کاملا غیر فروتنانه خود را در موقعیتی شبیه به مانه احساس می کردم. من نوعی از پوزیتیویسم را در زمینه آمار همچون در زمینه های دیگر به چالش کشیدم و این کار را به صورتی کاملا تعمدی و با رویکردی شناخت شناسانه که کاملا مشخص بود، انجام دادم. اما به دلیل وجود نوعی اشرافی گری( و البته فقط فیلسوفان نیستند که حق دارند اشرافیت داشته باشند) اغلب حاضر نیستم حداقل لازم را بگویم که مخاطبان احساس کنند که نیات روشنی دارم آنهم درجایی که مایلند اشتباهی به من ببندند. بنابراین اگر کسی واقعا خواسته باشد تا به انتهای به چالش کشیدن ها به پیش برود گاه بسیار مشکل است که بتواند شجاعت خود را از دست ندهد و در عین حال با نوعی عدم تفهیم روبرو نشود. از این رو تقدس یافتن برای من امتیاز دیگری نداشته است جز آنکه کمکم کند تا بتوانم راه خود را در تقدس زدایی ادامه دهم.

۱- « La Maison kabyle ou le monde renversé » in Esquisse d’une théorie de la pratique , éd. Droz, 1972.

منبع گفتگو:

Magazine littéraire, Oct. 1992, no. 303.