تجربه های یک موزه
درآمد:
نوشتههای مرتبط
وقتی صحبت از موزه میشود یکی از نخستین چیزهایی که به ذهن عموم میآید شیء موزهای است. شیء یا اثری که معادل یک اثر مادی است که واجد ارزشهای تاریخی و مادی است. برای همین موزهها محل نگهداشت آثار ارزشمند تلقی میشد. اما کدام ارزش؟ ارزش رایج شناختهشده بیشتر از جنس مادی و یا منحصر بودن آثار حاصل میشد. این نگاه به موزه نگاهی شرق شناسانه بود که به فرهنگ کشورمان نیز رسید. نگاهی که از منظر دانشهای امروزی به آثار مینگریست و آنها را روایت میکرد. روایتی که باستانشناسانه و یا مردم شناسانه بود. آنچه به موزههای ایران رسید نگاهی بود که از قاب دستهبندیهای رایج به تاریخ و فرهنگ مینگریست و سعی میکرد تا دستاوردهای فرهنگی ایران را با مشابهسازی با دیگری فرهنگی طبقهبندی کند. ازاینرو موزهها به ظرفهای یکسان تبدیل شدند که روایتهایی همسان از شهرها، اقوام و آثار مختلف ارائه میکردند. با این منظر نگاه برخی دستاوردها فرهنگی به شکل محدود و یا تنها در یک جنبه روایت میشدند و روایتهای دیگری مغفول میماندند. درحالیکه در فرهنگ ایرانی بسیاری از آثار دارای جنبههای متعددی هستند بهگونهای که این جنبهها بر هم اثر میگذارند. این تاثیرگذاری ارزشهای فرهنگی و بخشی از هویت فرهنگی ایرانی را میسازند.
برای کشور و ملتی که سابقه بلند تاریخی و فرهنگی دارد و تجربههای بسیاری را پشت سرگذاشته و نتیجهاش دستاوردهای بسیاری بوده است، خود میتواند روایتگر و معیاری برای دستهبندیها باشد. یکی از مهمترین میراثهای فرهنگ ایرانی میراث روایتگری ایرانیان است که در قالبهای مختلفی چون اسطوره، افسانه، قصه و حکایت شکل گرفته است. ایرانیان با این قالبها داستانهای فرهنگی و نگاه خود به عالم را شکل دادهاند. ایرانی نشان داده است که با داستان بسیاری از مفاهیم را میتوان شکل و انتقال داد. از سوی دیگر در فرهنگ ایرانی سنتها و تبحرهای بسیاری در داستانسرایی به وجود آمده است، آنجا که ایرانیان با نظم و نثر کوتاه و بلند خود حتا در قالب یک رباعی داستانی را شکل دادهاند. در داستانهایشان تاریخ و افسانه را به هم گره زدهاند و روزگار اسطورهای را با روزگار تاریخی امتداد بخشیدهاند، چراکه آنها امتداد فرهنگی را شکل دادهاند بیش از آنکه حرکت درزمانی و زمان نگاری مادی و تقویمی معیارشان باشد. اینگونه است که داستان در فرهنگ ایرانی روایت، دستهبندی و منظر خود را دارد. درحالیکه اگر این دستاورد را در منظر داستانی امروز قرار دهیم بسیاری آثار از قاب داستان خارج میشوند. اما بهراستی اینگونه تعاریف و دستهبندیهای فرهنگی را کجا باید شکل داد؟
اهداف:
موزه ازجمله نهادهایی است که وظیفه شناسایی ارزشها و دستاوردهای فرهنگی را به عهده دارد. درواقع موزه میخواهد نمایشگر هویت باشد و هویت را باید از منظر نشانههایش که تشابهات و تمایزها را جلوه میدهند به دست آورد. پدیدهای چون داستان یا قصه که در همه چند هزاره گذشته با ایرانی بوده است و خیال و تاریخ و مذهب او را در خود جایداده است ازجمله پدیدههایی است که میتواند نشانگر هویت ایرانی و ارزشهای فرهنگی موردنظر این فرهنگ باشد. اینگونه است که داستان میتواند در جایگاه یک میراث غیرملموس موردتوجه موزه قرار گیرد و موزه نیز میراث داستانی را فرصتی برای یادآوری قرار دهد. اما این داستان دیگر روایت ایرانی است. روایت از دو منظر: از منظر تجربههای تاریخی و فرهنگی مشترک یک ملت و از منظر دوم اینکه خود داستان چگونه سنتهایی را فراهم آورده و چه قالبهایی را با خود همراه کرده است. اینگونه است که همنشینی شاهنامه فردوسی، خمسه نظامی، هفتاورنگ جامی، تاریخ بیهقی و بلعمی با طوفان البکاء و کلیلهودمنه و یا سندباد نامه میتوان فرصتی برای تذکر و پرسشگری فراهم کند. موزههای امروز بیش از پاسخ نیازمند طرح پرسش هستند. پرسشهایی که جامعه و مخاطبان را درگیر کند. پرسشگری موزهها باعث پیوند دادن میراثها با امروز و کاربردی شدن موضوعات میشود.موزهها از طریق انتخاب و چیدمان آثار، موضوعات و روایتشان را شکل میدهند و همین انتخاب و چیدمان میتواند باعث پرسشگری شود. این پرسشگری میتواند در مقابل روایتها و تعریفهایی باشد که بر ذهن جامعه مسلط شده و سبب گردیده او داشتهها و تجربههای خود را از یاد ببرد. تجربههایی که خاطرههای مشترک یک ملت هستند اما انقطاع زمانی و یا فرهنگی خاطره بودن آنها را از بین میبرد.
کتابخانه و موزه ملی ملک که گنجینهای ارزشمند از نسخههای خطی و کتابهای چاپ سنگی را در خود جایداده است. وقتی به این گنجینه مینگرد میراث داستانی ایرانیان بخشی مهمی از موضوعات آن را تشکیل میدهد. همنشینی کتابخانه و موزه این فرصت را فراهم میآورد که بتوان به کتابهای خطی و سنگی نگاه و روایتی موزهای داشت. در این نگاه خوانشی دیگرگونه از داستانها شکل میگیرد میتوان آنها را از روایت موزه تماشا کرد و به یاد آورد. بر همین اساس در بازنگری سناریوی نمایشگاهی موزه ملک تالاری هم به داستان اختصاص یافت. نمایشگاه دائمی هزارداستان تجربه ای بود که در موزه پردازی آن تلاش شد تا میراث ادبی و داستان های مکتوب به تجربه ای ملموس و قابل بازدید تبدیل شوند.
چالش ها:
اگرچه داستان ابزاری جذاب است اما تبدیل آن به پدیده ای موزه ای و دائمی با چالش هایی روبرو بود که موزه پردازان این نمایشگاه باید آن را شناسایی می کردند و برای حل آنها راهکارهایی را می جستند. مهمترین چالش نمایشگاه این بود که بستری ثبت و تجلی داستان ها نسخه های خطی هستند و نسخه های خطی از سوی اثری تخصصی محسوب می شوند و برای همه قابل خوانش نیستند و از سوی دیگر به دلیل ارزشمندی تاریخی نمی توان آنها را در معرض تعامل ملموس بازدیدکنندگان قرار داد. از سوی دیگر هر نسخه خطی حاوی داستان های متعدد است اما آنچه در معرض دید بازدیدکننده قرار می گیرد بخش اندکی از یک نسخه و حداکثر دو صفحه از آن است. بر این چالش ها باید زبان نسخه های خطی و فاصله آنها با زبان امروزی را نیز افزود که خود به پارازیت ارتباطی و ادراکی برای مخاطبین محسوب می شود. از منظر موضوعی نیز با توجه به تنوع میراث ادبی و داستانی ایرانی باید نظامی از دسته بندی جستجو می شد که بتواند بازدیدکنندگان را با یک مجموعه منظم روبرو سازد، در حالی که از ابتدا مجموعه ای منظم گردآوری نشده است.
راهکارها:
برای گذر از چالش هایی که برشمرده شد باید ایده ها و روش های موزه نگارانه ای جستجو می شد که بتواند میراث مکتوب و میراث غیرملموس را به تجربه ای ملموس و دیداری تبدیل نماید. در آغاز فهرستی از نسخ خطی که مرنبط به داستان بودند در گنجینه کتابخانه ملک تهیه شد و بعد این فهرست دسته بندی شد و بعد در هر دسته تلاش شد تا از آثار موجود مشهورترین داستان ها انتخاب شوند و نسخه های مربوط به این داستانها در اولویت قرار گیرند، البته مصور بودن و یا ارزش های هنری اثر یا قدمت آنها نیز می توانست یکی از دلایل ارجحیت نسخه ای باشد.
در قالب های نمایشگاه پردازی میز سعی شد دو رویکرد به کار گرفته شود، یکی استفاده از رویکردهایی که شبیه آن در گذشته فرهنگی ایرانی وجود داشته است همانند پرده خوانی یا ترکیب تصاویر و گزیده داستانها که در نگارگری و یا نقاشی عامیانه ایرانی وجود داشته است. رویکرد دومی استفاده از فناوری های جدید که امکان مجراهای چندگانه شنیداری و دیداری را فراهم آورده و یا از طریق کدهای اطلاعاتی شرایط عرضه بیشتر داده ها و متون را ممکن می سازد ، در ضمن این تکنولوژی برای نسلهای جدید آشناتر بوده و سبب ارتباط بیشتر آنها و حتا تعامل می گردد. بر این اساس دو نسخه به طور سمبلیک در میانه نمایشگاه قرار گرفت که یکی نسخه خطی مثنوی معنوی بود که در فهرست حافظه ملی ثبت شده است و دیگری نسخه قصص الانبیاء است. در دیوار انتهای نمایشگاه نسخ خطی حماسی همچون شاهنامه و نگاره های شاهنامه مشهور استرآباد مجلس اهدای شاهنامه به بایسنغرمیرزا جای داده شد و در دیواره های ویتری دو سوی نمایشگاه نیز چهار دسته نسخ خطی ادبی، عامیانه، مذهبی و اخلاقی چیدمان شد. چون تالار نمایشگاه در میانه یک لابی جانمایی شد در طراحی نمایشگاه از ویترین هایی شفاف استفاده گردید تا منظر فضا محدود نشود اما از سوی دیگر دیواره هایی ایجاد شد تا فضایی برای گرافیک محیطی قراهم گردد. این گرافیک محیط با الهام ار پرده های نقالی و نگارگری روایی ایرانی طراحی شد. گزیده ای نگاره های موجود در نسخ خطی و بخشی از داستانها در کنار هم قرار گرفتند تا به شکل دیوارنگاری بزرگ مخاطبین را متوجه خود سازند و از سوی دیگر امکان روایتگری برای راهنمایان موزه را نیز فراهم آورند. در کنار نسخ خطی هم پانویس ها تبدیل به تابلوهای کوکی با محوریت قصه ها تبدیل شدندو بر روی آنها چکیده ای داستانی که نسخه به آن اشاره دارد به همراه گزیده ای تصویری درج شد و در زیر متون یک علامت QRCODE گذاشته شد تا مخاطب از طریق گوشی خود به لینکی دست یابد که متن و اطلاعات بیشتری از داستان و اثر را در اختیارش قرار می دهد.
از سوی دیگر در کنار ویترین تبلیت هایی گذاشته شود که چهار منو را در اختیار بازدیدکنندگان قرار می دهد: ببینید، بشنوید، بخوانید و ورق بزنید. تصویر دیجیتال کامل نسخه ها در این نمایشگر در اختیار بازدیدکنندگان است تا ورق بزنند و به همه صفحات نسخ خطی به نمایش درآمده دسترسی داشته باشند. بخشی از متون داستان ها نیز در بخشی دیگر به شکل متن تایپ شده در دسترس قرار گرفته بینندگان به انتخاب خود بخوانند. تعدادی از داستان نیز به شکل داستان های صوتی ضبط شده و این دستگاه در دسترش گذاشته شد تا مخاطبین بتوانند هر کدام را دوست داشتند بشنوند وخوانش درست آنها را تجربه کنند و چند کلیپ هم از داستانهایی تهیه شد تا مجرایی دیگر برای مخاطبین باشد و به گونه ای دیگر مخاطبین جذب شوند.
اگرچه در این تالار از روش های مختلفی برای پردازش موزه ای استفاده شده است اما بخشی از فعالیت های تالار به برنامه های داستان خوانی یا تحلیل نسخ خطی در قالب کلاس ها و نشست های تخصصی یا تورهای کارگاهی برای دانش آموزان اختصاص یافته است تا پردازش میراث داستانی محدود به همین آثار نماند بلکه امکان عرضه داستان های بیشتری فراهم شود.