انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

هایدگر، کارنپ، ویتگنشتاین: جنجالی بر سر هیچ

الی فریدلاندا ترجمه ی ابوالفضل رجبی

تصویر : ویتگنشتاین

بخش نخست

سه‌ضلعی

شاید برای پاسخ به پرسش از ماهیت فلسفه تحلیلی، ملاحظه نسبت این سنّت با آنچه در بیشترین تقابل با آن قرار دارد، مفید باشد. حتی اگر هگل را نیز در نظر نگیریم، می‌توانیم دریابیم که رویارویی [نظریات فلسفی] با یکدیگر مفیدترین شرط برای تحوّل فلسفی است. بدینسان آینده فلسفه تحلیلی شاید خود برحسب رابطه‌ای که با فلسفه اصطلاحاً قارّه‌ای دارد، فهم پذیرتر باشد: چنین نگرشی با این مشکل مواجه است که در حال حاضر، تعیین رابطه این دو سنت، که با هم تماس چندانی ندارند، آسان نیست. باید ضرورتاً برخوردهای گذشته [این دو] را جستجو کنیم و به فهم معنای این برخوردها بکوشیم.

یکی از این برخوردها در اوایل دهه ۱۹۳۰ میان کارنپ، ویتگنشتاین و هایدگر درگرفت. برشمردن نسبتهایی که این سه‌ضلعی را شکل می‌دهند، نمایاننده چیزی بیش از صرف موافقت یا مخالفت است. این نسبتها منطق یا حوزه‌ای از نیروها را آشکار می‌کند که سبب‌ساز و تعیین کننده هر یک از مواضع مزبور است. برای نشان دادن این [حوزه] باید ویتگنشتاین را در حلقه‌ای قرار دهیم که طبیعتاً با رویارویی فلسفه‌های تحلیلی و قاره‌ای ـ یعنی نظامهای کارنپ و هایدگر ـ شکل می‌گیرد. امکان شخصی ثالث ـ که ضرورتاً رابطی دوجانبه نیست ـ موجب پیچیدگی و از حیث فلسفی پرباری این تبادل می‌گردد.
رادلف کارنپ، در « نحو منطقی زبان» تأثیر «رساله» ویتگنشتاین را بر اثر خویش تأیید می‌کند؛ وی معتقد است که «ویتگنشتاین برای بار نخست پیوند نزدیک میان منطق علم۵ (یا به قول او “فلسفه”) و نحو را نمایان کرد. وی به ویژه ماهیت صوری منطق را روشن ساخت و بر این نکته تأکید کرد که قواعد و برهانهای نحو نباید هیچ ارجاعی به معنای نمادها داشته باشند.»
تفاوتهای کارنپ با ویتگنشتاین در وهله نخست به این باور ویتگنشتاین بازمی‌گردد: بعدی از زبان وجود دارد که قابل گفتن نیست و تنها می‌توان آن را نشان داد. از نظر کارنپ محل ارجاع این بعد، نحو منطقی است ـ آنگونه که وی در ذهن دارد ـ و اعتقاد ویتگنشتاین به امتناع بازنمایی آن به هیچ روی درست نیست. اشتباه ویتگنشتاین، به این دلیل رخ می‌دهد که وی امکان نحو توصیف‌گر را در فرازبان در نمی‌یابد، این فرازبان خود از طریق حسابی سازی (arithmatization) در زبان شیئ قابل بازنمایی است.
از نظر کارنپ، امکان توصیف‌گریِ هر گونه نحوی در مطابقت با زبان، حاوی نتایج مهمی است. به گفته وی: در منطق، «هیچ اختلاقیاتی وجود ندارد. هر کسی آزاد است منطق خاص خود را، یعنی صورت زبان، از نظر خود را به دلخواه خود برسازد. تنها انتظار از وی آنست که در صورتِ بحث از این [منطق]، روشهای خود را به روشنی بیان کند و به جای استدلالهای فلسفی، قواعد نحوی ارایه دهد.» (۵۲: ۱۹۳۷) بدینسان اغلب نگرشهای فلسفی با این نقیصه روبرو هستند که در آنها، بین انتخاب نحو و دعاوی مربوط به جهان تفکیک برقرار نشده است. بسیاری از دعاوی فلسفی به گونه‌ای جهتهای صوری و مادّی را خلط می‌کنند و قابلیت دوباره نویسی و برخورد تسامح‌گرانه را در چارچوب کارنپ واجدند.
اما تسامح حدی دارد: برخی از نگرشهای فلسفی، به هیچ‌گونه نحو نظام‌مندی قابل ترجمه نیستند. به اعتقاد کارنپ در تاریخ فلسفه موارد بسیاری از مهملات فلسفیِ آشکار قابل مشاهده هستند، اما وی «یکی از مکاتب مابعدالطبیعی» را برمی‌گیزند «که… بیشترین نفوذ را در آلمان داشته‌اند.» (۶۹: ۱۹۳۹) کارنپ بر این قول شگفت هایدگر تکیه می‌کند که «هیچ می‌هیچد.» وی با جدیتی قاطع و با تحلیلی بسیار دقیق به اثبات بی‌معنایی این قول می‌پردازد.
اکنون بحث را به هایدگر معطوف کنیم: وی خود را ـ دست کم ظاهراً ـ در متن مسأله‌ای قرار می‌دهد که شاید به کارنپ مربوط باشد. هایدگر با پیش‌بینی انتقاد کارنپ چنین ادعا می‌کند: «پرسش از هیچ…. در سراسر مابعدالطبیعه ساری و جاری است، زیرا ما را وامی‌دارد که با مسأله منشأ نفی مواجه شویم، یعنی نهایتاً درباره مشروعیت قاعده “منطق” در مابعدالطبیعه تصمیم بگیریم.» (هایدگر ۱۱: ۱۹۷۷) شاید کارنپ این مسأله را مربوط به خود نداند، یعنی به آن در مقام مسأله‌ای ننگرد که از محدودیتهای پژوهشی وی پدید آمده است. زیرا به اعتقاد وی صرف امکان چالش در استیلای منطق، دیدگاهی مبتنی بر اصالت روانشناسی را موجب می‌شود. نقش ویتگنشتاین در این مواجهه [میان کارنپ و هایدگر] برانگیختن چنین چالشی به گونه‌ای متفاوت است. هایدگر، درباره انتقاد کارنپ چندان سخن نمی‌گوید، اما ظاهراً این مواجهه را با اهمیت می‌داند. وی در یکی از مقالات پایانیش، دیدگاههای فلسفی خود و کارنپ را واجد بیشترین اختلاف با یکدیگر توصیف می‌کند و اظهار می‌دارد که تمایزات ایندو برحسب نگرشهایی متباین نسبت به زبان قابل تبیین هستند:
«زبان، به معنای دقیق کلمه، گفتن از چیزی است که به شیوه‌های گوناگون بر انسانها نمایان می‌شود و با انسانها سخن می‌گوید، تا آنجا که ایشان تحت سلطه و سیطره تفکر شیئ ساز، خود را به آن [زبان] محدود نمی‌کنند و از آنچه خود را نشان می‌دهد، غفلت نمی‌ورزند.» (هایدگر ۲۹: ۱۹۷۶)
در زبان شیئی ساز، بُعد مربوط به چیزی که خود را نشان می‌دهد، مورد غفلت واقع می‌شود (این زبان از نظر هایدگر دست کم به معنای اندیشه به زبان در مقام ابزار بازنمایی و نیز تبدیل خود زبان به یک شیئ است.) در هر صورت دست کم شباهت این گفته با اقدام ویتگنشتاین شگفت انگیز است؛ ویتگنشتاین کوشید تا تمایز میان گفتن و نشان دادن را حفظ کند، علاوه بر این هرگونه اقدامی را برای غلبه بر این تمایز مبنایی، بوسیله مراتب زبان باطل می‌دانست.

Eli Friedlander

منبع:
The Story of Analytic Philosophy; Plot & Heroes. ed by Anat Biltaki & Anat Matar. London & NewYork. Routledge. 2002.
ابوالفضل رجبی: philonousi@yahoo.com