انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نیروی کار ارزان، سود فراوان

سرمایه‌‌‌داری از ابتدای تاریخ خود تمایل داشته است تا سود تولید را افزایش دهد. به همین منظور رشد و پیشرفت تکنولوژی را در اختیار گرفته است تا با کاهش هزینه تولید ، سود حاصل را بیشینه سازد. اما این افزایش سود حدودی دارد و ارتقای تکنولوژی زمان بر و پرهزینه است. بسیاری از اوقات چیزی که می تواند به بیشینگی سود بینجامد کاهش دستمزد نیروی کار است. با شروع روش تولید سرمایه داری همواره یکی از مهمترین عرصه های چالش بین صاحبان سرمایه و نیروی کار تولیدی میزان دستمزد بوده است. در تمام این سیصد سال سرمایه داران همواره تلاش می کردند که دستمزد را در حداقل بخور و نمیر حفظ کنند و در طرف مقابل نیروی کار نیز برای افزایش دستمزد مبارزه کرده اند.

ده ها سال تاریخ مبارزه در کشورهای غربی باعث شده بود تا سندیکاهای بسیار قدرتمندی شکل بگیرند که حتی در تحولات سیاسی تاثیر گذار باشند. این سندیکاها معمولاً رابطه مستقیمی نیز با احزاب اصلی و بدنه قدرت داشتند و به نحوی می توانستند دولت ها را برکنار یا به قدرت برسانند. به عنوان مثال سندیکاهای انگلیس رابطه مستقیمی با حزب کارگر داشتند که از اوائل قرن بیستم یکی از احزاب اصلی جامعه بود و سال ها قدرت را در دست داشت. بخش عظیمی از هزینه های حزب کارگر برعهده سندیکاها بود و عملا این حزب ملزم به دفاع از منافع سندیکا‌ها در بعد ملی بود. سال‌های مبارزه سندیکایی باعث شد تا دستمزد نیروی کار اروپایی و آمریکایی ارتقای مناسبی پیدا کند و نیروی کار این کشورها از نظر امکانات رفاه زندگی در سطح بالاتری نسبت به کارگران بقیه نقاط جهان قرار بگیرند. مجموعه این عوامل و مهمتر از همه وجود تشکل های قدرتمند و اعتصابات سراسری تحمیل دستمزد های پایین به نیروی کار کشورهای توسعه یافته را به امر دشواری برای سرمایه داری بدل ساخته بود.

در مقابل طی سال ها استعمار زیر بناهای اصلی شامل آموزش های ابتدایی و حتی دانشگاهی، راه بین شهری و بنادر مدرن در کشورهای فقیر شکل گرفته بود. به علاوه مردم این کشورها فاقد هر گونه تشکل سازمان یافته و باسابقه (در مقایسه با کشورهای توسعه یافته غربی) بودند که در مقابل تحمیل دستمزدهای پایین مقاومتی را سازمان دهد .

همین عوامل باعث شد تا از دهه هفتاد و هشتاد قرن بیستم میلادی کمپانی های بزرگ به جای تمرکز تولید در کشورهای توسعه یافته و ثروتمند سرمایه داری (شامل اروپای غربی، آمریکای شمالی و ژاپن)، بخش اعظمی از تولید را به کشورهای فقیر نظیر هند، چین کامبوج،بنگلادش و … منتقل کنند تا از مزیت اصلی این کشورها که در حقیقت دستمزد بسیار پایین و بی حقوقی سیاسی- تشکیلاتی در مقایسه با کشورهای پیشرفته بود، استفاده کنند.

به علاوه سقوط بلوک شرق به رهبری شوروی و آزادسازی اقتصاد در تمام کشورهایی که سابقا از اقمار شوروی به حساب می آمدند، کار سرمایه داری را در انتقال مراکز تولید به این کشورها ساده کرد.

چنانچه می دانیم یکی از مهم‌ترین هزینه های تولید، نرخ دستمزد نیروی کار است و چنانچه هزینه نیروی کار کاهش بیابد، قطعا به میزان سود آوری افزوده خواهد شد. به عنوان مثال چنانچه می دانیم بنگلادش یکی از بزرگترین تولید کننده های پوشاک دنیا است و اکثر برند های معروف و گران قیمت لباس در کارخانه های بنگلادش به تولید می‌رسند. با نگاهی به دستمزد پایین نیروی کار در بنگلادش می توان متوجه سود سرشار کمپانی های تولید پوشاک شد. حقوق بسیاری از کارگران پوشاک بنگلادشی ۲۸ یورو در ماه است، در حالی که حداقل دستمزد ساعتی در اکثر کشورهای مرفه اروپایی ۸ یورو است. به این معنی که چنانچه نیروی کار اروپایی هفته ای ۴۰ ساعت کار کند ماهیانه حداقل حدود ۱۳۰۰ یورو دریافت خواهد کرد که دستمزدی ۴۵ برابر نیروی کار بنگلادشی است{۱}. اگر چه بازار مصرف اصلی پوشاک نیز در کشورهای مرفه اروپا یا آمریکای شمالی است و کمپانی ها برای انتقال دوباره کالا مجبور به پرداخت هزینه حمل و نقل هستند اما این هزینه حمل و نقل کالا در مقابل سود حاصل از نیروی کار ارزان قیمت ناچیز است.

پس از انتقال مراکز تولید صنعتی به کشورهای فقیر در دهه های انتهایی قرن بیستم، تحولاتی که در هر دو سوی این انتقال تولید شکل گرفت، بسیار عمیق و زیر رو رو کننده بود. در کشورهای توسعه یافته تعداد نیروی کار صنعتی به شدت کاهش یافت و سندیکاهای قدرتمند گذشته رو به زوال و ضعف گذاشتند. بسیاری از سندیکاهای قدرتمند گذشته حتی موضوعیت خود را از دست دادند و منحل شدند.

تعداد کارگران صنعتی در کشورهای پیشرفته اروپایی و آمریکایی به شدت کاهش یافت و به جای آن نسبت نیروی کار خدماتی به تعداد کل نیروی کار افزایش پیدا کرد. بیشترین کاهش تعداد مربوط به نیروی کار غیر ماهر و فاقد تحصیلات عالی بود. در این زمینه آمار متعددی در مقالات اقتصادی مرتبط با انتقال تولید موجود می باشد که می توان به آن رجوع کرد. به عنوان مثال در کشور آمریکا بین سال های ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۳ سه میلیون کارگر صنعتی شغل خود را ازدست دادند{۲}. فقر و بیکاری چشمگیر تا مدت ها بر نقاط صنعتی کشورهای توسعه یافته که سابقا پررونق بودند حاکم گشت. بسیاری از این کارگران مجبور به استفاده از بیمه ناچیز بیکاری (بنفیت) برای گذران بخور و نمیر زندگی شدند. بخش خدمات به عنوان بخش عمده تولید، جایگزین تولید صنعتی شد و بدنه اصلی طبقه کارگر این کشورها کارگران خدماتی، معلمان و پرستاران شدند. علی رغم همه این تحولات کماکان بخش اعظم تکنولوژی و توسعه آن در اختیار و انحصار کشورهای توسعه یافته باقی ماند و تعداد متخصصین عالی رتبه و طراحان صنعتی در کشورهای پیشرفته افزایش یافت. بسیاری از متخصصین تکنولوژی از کشورهای فقیرتر(مخصوصا شوروی سابق) به اروپای غربی و آمریکا آمدند و در دانشگاه ها و موسسات تحقیقاتی مشغول به کار شدند.

از طرف دیگر تحولات حاصل در کشورهای مقصد انتقال تولید صنعتی نیز زیرو رو کننده بود. هجوم کارخانه‌های عظیم تولید صنعتی به کشورهای توسعه نیافته باعث شد که در این کشورها جمعیت طبقه کارگر در مدت کمی افزایش چشم گیری پیدا کند. به عنوان مثال درصد کارگران چینی که در سال ۱۹۸۰ نزدیک ۳۱ درصد بود که در سال ۲۰۰۰ به ۵۰ درصد و در سال ۲۰۰۸ به ۶۰ درصد رسید. شهر های بزرگ شکل گرفتند و شهر نشینی به عنوان شیوه اصلی جانشین زندگی روستایی شد. تنها از سال ۱۹۸۰ تا کنون ۱۵۰ میلیون روستایی چینی از مزارع خود جدا شدند و به طبقه کارگر شهری پیوستند. مزد متوسط یک کارگر چینی تنها ۵ درصد حقوق متوسط یک کارگر آمریکایی بود و همین مسئله به سود های کلان برای کمپانی های صنعتی انجامید{۳}. بدون شک وجود طبقه کارگر گسترده ای که در شرایط سختی زندگی می کند و دستمزد ناچیزی دریافت می کند، زمینه مناسبی را برای اعتراضات کارگری فراهم کرد. همین امر باعث شد تا اندک اندک اعتراضات کارگری در این کشورها برپا شود و تشکل های کارگری متولد شوند. به عنوان مثال هر ساله صدها اعتصاب کارگری در چین برگزار می شود که اکثرا به دلیل سانسور شدید خبری در رسانه‌های خبری منعکس نمی شوند.

همان گونه که در یک کارخانه هر کسی نقش و وظیفه مخصوصی را برعهده دارد، به نظر می‌رسد که سرمایه داری نیز از ابتدای تاریخ خود به دنبال شکل دهی به یک تقسیم کار جهانی تولید بوده است. امری که در سال های اخیر و به دنبال آزادسازی اقتصاد و شکست بلوک شرق حالت سازمان یافته تری به خود گرفته است. به طور تقریبی و خلاصه شده می توانیم چنین برداشت کنیم که تقسیم کار جهانی بر مبنای طبقه بندی زیر صورت گرفته است:

الف – کشورهای اروپای غربی ، آمریکای شمالی و ژاپن نقش تامین کننده تکنولوژی و سرمایه مالی را برعهده گرفته اند ، این ها به طور عمده در تولید تکنولوژی و دانش دست دارند و اکثریت تولید صنعتی را به دیگر کشورهای فقیر یا در حال توسعه منتقل کرده‌اند. از طرف دیگر به دلیل رفاه نسبی مردم، این کشورها بازار اصلی مصرف تولیدات صنعتی نیز هستند.

ب- کشورهای آسیای جنوبی، آسیای شرقی و آمریکای لاتین نظیر چین، هند، بنگلادش، برزیل و … به طور کلی نقش تأمین کننده نیروی کار ارزان را برعهده گرفته‌اند و بخش عظیمی از تولید صنعتی جهان در این کشورها صورت می پذیرد. علاوه بر این با جمعیت زیادی که دارند بازار مناسبی را نیز برای کالاهای عمدتأ ارزان‌تر در نزدیکی مراکز تولید صنعتی شکل داده‌اند.

ج- کشورهای خاورمیانه، ونزوئلا و نیجریه به عنوان تأمین کننده انرژی به مراکز عظیم تولید صنعتی را سوخت رسانی می‌کنند و در مقابل کالاهای مورد نیاز بازارهای خود را از کشورهایی نظیر چین وارد می‌کنند.

این دسته بندی کلی و تقریبی است و به این معنا نمی باشد که به عنوان مثال در کشور های خاورمیانه و اروپایی کارگر صنعتی ابداً وجود ندارد. قطعاً میلیون ها کارگر بخش خدمات و تولید در خاورمیانه و یا کشورهای توسعه یافته اروپایی مشغول به کار هستند، اما نهایتا بخش اعظم تولید کالای جهان در کشورهایی نظیر چین، هند، بنگلادش، برزیل و … صورت می پذیرد.

اگر تاریخ کشورهای مختلف این طبقه بندی را مطالعه کنیم، می توانیم رد پای برنامه ریزی کشورهای پیشرفته سرمایه داری برای تقسیم کار تولید جهانی را مشاهده و دنبال کنیم. به عنوان مثال نگاهی به برگی از تاریخ ایران به عنوان یکی مهمترین تأمین کنندگان انرژی خارومیانه می‌اندازیم.

هوشنگ نهاوندی( وزیر مسکن و آبادانی در دوران پیش از انقلاب ۵۷) که اخیرا کتابی به “محمد رضا پهلوی، آخرین شاه” نوشته است چنین می گوید: بعدها در توافقنامه صندوق بین المللی پول و دولت آقای شریف امامی که به برنامه «تثبیت اقتصادی» معروف شد، این نکته درج شد که اولاً ایران از بنیان گذاشتن صنایع سنگینی مثل ذوب آهن صرف نظر کند و همچنین از ادامه و پیگیری برنامه های خودش در زمینه پتروشیمی صرف نظر کند که این کار را قبل از دولت آقای شریف امامی و در زمان آقای دکتر اقبال شروع کرده بودند… این عدم تمایل مربوط به اختصاصاً کارخانه پتروشیمی شیراز نبود. اصولاً در آن زمان دولت های غربی با صنعتی شدن کشورهایی مثل ایران مخالف بودند. کما اینکه دکتر ارهارت که آن زمان صدر اعظم آلمان بود به تهران سفر کرد و نطقی کرد که در آن گفت که بهتر است ایران کشور گل و بلبل باقی بماند و از این قبیل جاه طلبی ها صرف نظر کند. شاید قدما و کسانی که سنی از آنها می گذرد به یاد داشته باشند که در زمان کابینه دکتر منوچهر اقبال قراردادی با شرکت کروپ آلمان بسته شد که بر اساس آن قرارداد، کروپ می بایست یک کارخانه ذوب آهن در ایران ایجاد کند که بعدها تحت فشار صندوق بین المللی پول و بانک بین الملل و دولت آمریکا، شرکت کروپ از اجرای این قرارداد عذر خواست. گرچه بعدها ایران به راه دیگری خودش کارخانه ذوب آهن را ساخت و بخش خصوصی در ایران صنایع فلزی را تاسیس کرد…”{۴}

بنابراین می بینیم که دولت های غربی از آن جایی که نقشی ورای تامین کننده انرژی برای ایران قائل نبودند همواره با ایجاد صنایع حیاتی و کلیدی در ایران مخالف داشته اند.

سوالی که در انتها مطرح می‌شود این است که آیا انتقال صنایع به کشورهای فقیر و در حال توسعه می تواند در درازمدت منافع سرمایه داری را تأمین کند؟ همانطور که دیدیم علت انتقال تولید ارزان بودن نیروی کار بود. اما هر جا که تعداد زیادی از کارگران درگیر فرایند تولید شوند، به طور خودبخودی تشکل هایی بین شان شکل می گیرد و مبارزه بر سر افزایش دستمزد شروع می شود. بنابراین دیر یا زود سرمایه داری باید به دستمزدهای بالاتر و چه بسا مساوی دستمزد در کشورهای توسعه یافته تن دهد. برای مثال چند سالی است که دستمزد کارگران در چین به دلیل اعتصاب های متعدد در حال افزایش است. انجمن تولیدکنندگان محصولات الکترونیکی تایوان اعلام کرده است که این سازمان، که معرف تمایلات صنایع الکترونیکی جزیره تایوان است، تولید کنندگان تایوانی را تشویق می‏کند تا به خاطر بالا رفتن دستمزد در چین، کارخانه های جدیدی را در مناطق ارزانتر آسیا مانند ویتنام، هند، اندونزی و مالزی تاسیس کنند. شرکت هن های (Hon Hai) که محصولاتی مانند آی پاد و آی فن را برای شرکت اپل تولید می‏کند یک مرکز تولید در ویتنام راه اندازی کرده است تا جبران بالا رفتن هزینه ها در چین را کرده باشد. شرکت کمپل الکترونیکس (Compal Electronics) که لپ تاپ و دیگر قطعات رایانه ای را برای برند های مطرحی مانند اچ.پی. و دل تولید می‏کند هم اخیرا ساخت یک کارخانه تولید لپ تاپ در ویتنام را به پایان رسانده است. هرچند که در این کارخانه هنوز تولید انبوه آغاز نشده است{۵}.

این تنها بخشی از تلاش برای انتقال سرمایه از چین به نقاط ارزانتر است اما این درست است که کارگر ارزانتر در دیگر نقاط جهان یافت خواهد شد اما آیا می‏توان آنها را جایگزین نیروی کار کشوری کرد که ۱.۳ میلیارد نفر جمعیت دارد؟ علاوه بر این حتی در صورت انتقال سرمایه به کشورهای دارای کارگر ارزانتر(نظیر ویتنام) چه تضمینی هست که دستمزد نیروی کار آن کشورها نیز در اثر اعتصاب های مختلف افزایش نیابد.

منابع :

۱- خبر یورو نیوز فارسی ، ۲۰۱۳

۲- رشد سرمایه گذاری خارجی و فقدان شغل در تولید آمریکا بین سالهای ۱۹۸۷ و ۲۰۰۲ نوشته Burke, James.,Epstein, Gerald.& Choi, Minsik در سال ۲۰۰۴

۳- فراز طبقه کارگر چین و آینده جهان نوشته یونس پارسا بناب ، خرداد ۹۲

۴- مصاحبه رادیو فردا با هوشنگ نهاوندیان ، اردیبهشت ۹۲

۵- نشریه اقتصاد ایرانی ، آذر ۹۱

ویژه نامه ی «هشتمین سالگرد انسان شناسی و فرهنگ»
http://www.anthropology.ir/node/21139