اطلاعات کتاب
عنوان: مثلهای ماهشهری؛ مجموعه امثال، اصطلاحات حکمی، عبارات کنایی-تمثیلی
نوشتههای مرتبط
پدیدآورندگان: گردآوری و تدوین: عیسی قیصری، ویرایش و مقدمه: ابراهیم قیصری
موضوع: ضربالمثلهای ماهشهری
ناشر: دبیر
قطع: وزیری
نوع جلد: گالینگور
تیراژ: ۱۱۰۰
تعداد صفحات: ۳۹۲
تاریخ نشر: ۱۳۸۹
رده دیویی: فا۹/۳۹۸
شابک: ۷-۷۶-۲۶۲۱-۹۶۴-۹۷۸
مثلهای ماهشهری، کتابی برگرفته از مجموعه امثال، اصطلاحات حکمی، عبارات کنایی- تمثیلی در بندر ماهشهر است که عیسی قیصری گردآوری و تدوین کرده و با ویرایش و مقدمهای از ابراهیم قیصری منتشر شده است. مقدمه باعنوان “وطن، وطن، وطن” و در ۲۱ صفحه به نگارش درآمده است. مقدمه دریچههایی را میگشاید که از آن چیزهای زیادی قابل دیدن است و با یاد کردن از قصهای آغاز میشود که نگارنده از مادر خود شنیده است:
از قصههای پرمغز و عبرتآموز که در دوران کودکی از مادرم شنیدم و آن وقتها فقط قصه بودنش را میفهمیدم، داستان پرنده خوشآوازی بود که در یک قفس طلایی اسیر بود. قفس را در یک ایوان پر نقش و نگار در برابر باغ پر از گل و گیاه آویخته بودند، آب و دانهاش هم در بهترین شرایط فراهم بود. پرنده فقط شب و روز میگفت: وطن، وطن، وطن؛ مربیان کارکشته پرنده هر قدر به او آوازهای دیگر یاد میدادند، نمیخواند. تنها آوازی که میخواند همین بود که با آوازی غمگین میگفت: وطن، وطن، وطن!
صاحب پرنده که مردی دولتمند و اشرافزاده بود، بالاخره از دست او به امان آمد. در قفس را باز کرد و گفت: برو به وطنت… ، صاحب پرنده در همان لحظه که آزادش کرد به فکرش رسید که پرنده را تعقیب کند و ببیند این وطن مورد علاقهاش کجاست. سوار اسب تیزتک خود شد و به دنبال پرنده تاخت. پرنده از کوهها، درهها، رودها و دریاها گذشت و گذشت تا رسید به بیابانی خشک و سوزان که تنها چند بوته خار در آن جا روییده بود، پرنده از راه رسید و در زیر یکی از این بوتهها خزید و شادمانه آواز سرداد: وطن، وطن، وطن! (قیصری، ۱۳، ۱۳۸۹).
او این داستان را با ماجرای ترک شهر خود برای تحصیل و کار و آموزش پیوند میزند و این آغازی میشود برای خزیدن یادهایش در بوتههای دیارش! مقدمه با وجود کوتاه بودنش، پر است از اصطلاحات، مکانها، روایتها و آدابی که هر کدام دنیایی در خود نهان دارند. در حقیقت یک بوته، یک بوته نیست، بلکه سرزمینی است که درون خود جهانی از شاخهها و سرشاخهها و شیوه چیدمان و دیگر عناصر نهان دارد که هر کدام وضعیتی ایجاد میکند و درنهایت جهانی از مفاهیم خواهد ساخت. مقدمه همچنین به اختصار، روابط اجتماعی و اوضاع اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بندر ماهشهر را مرور کرده و تاریخ شهر را در درون اسناد تاریخی جستجوی کوچکی میکند. از میان این نوشتههای کوتاه میتوان مکانهای خاطرهای را بازیافت که با هویت شهری در پیوند است و بسیار دیدهام که افراد برای ارتباط عمیق و حسی با یکدیگر این مکانها را یادآوری میکنند. “کنار سکینه”، “سده شیرینو”، “سده سورو”، “گود حسن خانی” و… از جمله مکانهایی است که کتاب از آنها یاد میکند، مکانهایی که دیگر در شهر حضور ندارند. زبان مقدمه با وجود اینکه فارسی معیار است اما سرشار از اصطلاحات محلی و لحنهاییست که هویت بومی را پاسداری میکند. قیصری میگوید که بیشتر دلخواهش است بهجای استاد و دکتر خطاب شدن، “بلیلو” صدایش کنند. این جمله اشاره به یک فرهنگی در گذشتهی بندر ماهشهر دارد که معمولا افراد را با اسمی جدا از اسم رسمی یا ثبتی او صدا میزدند، این نام رواج یافته معمولا به نام اصلی فرد نزدیک بود و یا صورتی بومی شده از آن نام بود.
در ادامه متن یک سند تاریخی درباره بندر ماهشهر را مرور میکند و شرحی بر آن میافزاید:
ابن بطوطه که در قرن هشتم هجری از ایران دیدن کرده است مینویسد: “از عبادان (آبادان امروز) حرکت کردیم، پس از چهار روز کشتی ما به شهر “ماچول” رسید. و ماچول، بر وزن فاعل و جیم آن گره خورده است، مقصود حرف ج است و آن شهری کوچک است بر ساحل خلیج که از دریای فارس جدا میشود و زمین آن شورهزار است؛ نه درخت دارد و نه گیاه، و آن را بازاری بزرگ است و یک روز در آن جا ماندم. آنگاه حیوانی از حیواناتی که گندم از رامهرمز میآوردند کرایه کردم و آهنگ رامهرمز نمودم.
از معرفی کوتاه ابن بطوطه شاید بتوان چنین استنباط کرد که وجود بازار بزرگ و حمل گندم از رامهرمز و لابد اجناس دیگر از سایر شهرها – به ماچول دلیل نسبتا معقولی باشد که هدف اولیه مردمان از اقامت در این آبادی ایجاد پایگاه بندری است در نزدیکی یکی از شاخههای (خورهای) خلیج فارس و ارسال مال التجاره این نواحی به نقاط دیگر جهان بوده باشد وگرنه آن شهر کوچک را چه نیازی به بازار بزرگ است آن چنان که نظر سیاح جهاندیدهای مثل ابن بطوطه را جلب کند. برای بندر تجاری بودن ماهشهر قبل از بندر صادرات نفت قرینههای کهن دیگر در دست داریم، به ویژه در ارتباط با هند و آفریقا…(قیصری، ۱۳۹۸، ۱۴).
در مورد نقل قول عنوان شده از ابن بطوطه قابل توجه است که روایت کمی خلاصه شده و تغییر کرده است و بیشتر نقل به مضمون کرده و نقل مستقیم نیست، اما تحت عنوان نقل قول مستقیم نوشته شده است، که نوعی سهلانگاری بهحساب میآید. همچنین ابن بطوطه در همین کتاب که از ماهشهر بهعنوان شهری با بازاری بزرگ یاد میکند، از آبادان با عنوان قریه یاد کرده و آورده است: “عبادان قریهای است بزرگ در زمینی شور و فاقد عمارت و آبادی” (ابن بطوطه، موحد؛ ۱۳۷۰، ۲۳۳). این نکته جهت نشان دادن جایگاه شهر نسبت به شهرهای اطراف دارای اهمیت است. نکته دیگر اینکه هم ماهشهر و هم آبادان شهرهای شورهزار نیستند، بلکه زمینهای کشاورزی و حاصلخیزی در اطراف خود داشتهاند و دارند، بنابراین احتمالا شرایطی که ابن بطوطه گزارش میکند حاصل وضعیتی خاص است.
در ادامه اندکی به مناسبات قومی شهر پرداخته میشود که درمورد ماهشهر مسئله قومیت پیچیدگی و ظرافتهای خاصی دارد ولی بههرحال نگارنده مقدمه طبق برخی نقل قولهای شفاهی شرحی از قومیت در ماهشهر میدهد که دارای اهمیت است و از بندریها و قنواتیها بهعنوان دو گروه قومی بزرگ در این شهر یاد میکند. سپس از ورود صنعت نفت به ماهشهر در حدود ۹۰ سال پیش (از زمان نگارش کتاب) یاد میکند و تاثیرات اجتماعی آن را میجوید. در این زمینه اشارهای به ورود واژههایی از زبان انگلیسی به زبان بومی ماهشهر میشود که بهخاطر معاشرت در کار و زندگی بوده است. البته نویسنده آن زبان را شوم، بیگانه و نانجیب میداند که شکلی از سوگیری فرهنگی است و حاصل این تصور که فرهنگ چیزی یک دست و اصیل میباشد. گزارشهایی از اعتصاب کارگران و ماجراهای مربوط به شرکت نفت نیز در ادامه آمده که فضای شهر را نشان میدهد، هرچند که نداشتن تاریخ وقایع حتی بهطور حدودی کمی به کار لطمه زده است. البته جای خرده نداشته و ارزشهای متن بهعنوان یک مقاله مختصر که بر مبنای تاریخ شفاهی و تجربهزیسته نوشته شده ممتاز است. متن با وجود حجم کم، پربار است و اشارههایی به زبان منطقه و قدمت آن نیز میکند. برخی آداب فرهنگی ویژه نظیر “بیتخوانی” که یک سنت فرهنگی است و مردم در عزا یا سور بهطور بداهه شعر میگویند و نفرات بعد در جواب شعرهای بداهه دیگری میسرایند که متناسب با همان وضعیت باشد. یک بیت زیبا را نیز نقل قول میآورد:
غزاله کار ئی کُنُم شو یامَ بندر دم سرا پیت ئی کُنُم کافر بزن در
] در بندرگاه غزاله کار میکنم و شب به بندر (یعنی بندر معشور آن وقت) میآیم- در خانهی تو میروم و میآیم ای معشوق کافر دل از خانه بیرون بیا [ (قیصری، ۱۳۸۹، ۲۱). نمونههای بیشتری از این بیتهای زیبا را میشود در کتاب مشاهده کرد.
بخش دوم این مقاله به دستهبندی و کارکرد ضربالمثلهای ماهشهری میپردازد، این بخش ظرایف و جزییات قابل توجهای را بیان میکند و بیان شیوا و گیرایی دارد. البته بعضی ضربالمثلها خاصیت چند معنایی دارند و در چند جایگاه میتوانند کارکرد داشته باشند که این مسئله از نظر نویسنده دور مانده و تعریف آن در یک جایگاه مشخص آن را محدود کرده است.
پس از این مقدمه، پیشگفتاری به قلم عیسی قیصری آمده است و یک شعر محلی زیبا که ساخت فرمی و زبانی منحصربهفردی دارد آغاز میشود:
متل دارُم دِ دُنگَکی پوس گوور همبونکی
کلا ئیگه راق راق تیتمک ئیگه تیتم تیتم
خبر بدین به مولا پرتک مرده واویلا
مولا شیر غرونه پی پرتکش گرونه
بعد به متلگویی که یک سنت فرهنگی در ماهشهر بود با ذکر خاطرهای از مادرش میپردازد:
اولین چیزی که از دوران کودکی خود به یاد دارم، این است که مادرم که خدا روحش را قرین رحمت کند، برای سرگرم کردن من، سرم را روی پای خودش میگذاشت و در حالی که موهایم را نوازش میکرد برایم متل میگفت (متل یعنی حکایت، داستان، افسانه) و اغلب برای شروع قصه، اشعار بالا را میخواند و بعد میپرداخت به اصل قصهای که میخواست برایم بخواند. اوایل که من خیلی کوچک بودم انتخاب قصه با خودش بود و قصههایی میگفت که برای بچهها جنبه آموزشی داشت. مثل قصه سنگ و گردو، قصه مورک و کیکک، قصه شنگل و منگل و غیره. در این قصهها بهطور غیرمستقیم ارتباط اشیاء با هم، روابط انسانها با هم و ارتباط هر حرفه با ابزار کار و ارتباط انسانها با حیوانات و … آموزش داده میشد. بعد که بزرگتر شدم، انتخاب قصه با من بود و نوع قصهها هم عوض شد ( قیصری، ۱۳۸۹، ۳۳). قصهگویی بخش مهمی از زندگی مردم ماهشهر بود که کم کم، کمرنگ و رفته رفته فراموش شد، هرچند من نیز این شانس را داشتم تا از مادر بزرگ، عمه و مادرم این قصهها را بشنوم و این قصهها چیزی بود که مرا به حوزه ادبیات، علوم انسانی و اجتماعی علاقهمند کرد.
ضربالمثلها نیز در بین مردم ماهشهر رواج بسیار زیادی داشتند و بخشی از گفتار روزمره را دربرمیگرفتند. این را میشود از حجم زیاد ضربالمثلهایی که در زبان ماهشهری وجود دارد دید. تقریبا در هر زمینهای، حتی برای رفتارهای عادی روزمره ضربالمثلی در ماهشهر وجود دارد که از این لحاظ چیزی قابل توجه است. این تبدیل به یک سنت شده بود که برای بیان زیباتر، بیان پرنفوذتر و نشان دادن پشتوانهی کلام از آن بهره گرفته میشد. عیسی قیصری در مورد این کاربردها و کارکردها و شکل روابط فرهنگی توضیحاتی دادهاند.
در بخشی از پیشگفتار درباره شیوه گردآوری و تدوین کتاب صحبت شده است:
سعی من این است که ضربالمثلهایی را که مکتوب میکنم، اصالتاً ماهشهری باشد. البته کار بسیار مشکلی است ولی من سعی خودم را کردهام. با وجود این، امکان دارد برخی از مثلها، اصطلاحات و عبارات این مجموعه، عیناً و یا با کمی اختلاف در گویش عمومی، در شهرهایی نظیر هندیجان و توابع، رامشیر، رامهرمز و کوت عبدالله نیز رایج باشد. سعی کردهام مثلهایی که در ماهشهر متداول است ولی اصالتاً ماهشهری نیستند را نیز حذف نمایم. همچنین در این مجموعه آوردن مثلهایی که به نحوی به قوم و قبیله و یا طایفهای در آنها توهین شده، خودداری نمودهام. بهطور کلی انواع مثلهای زیر را بنا بر دلایل ذکر شده از میان مثلهای جمعآوری شده کنار گذاشتهام:
مثلهایی با گویشهایی از قبیل بهبهانی، شوشتری و دزفولی
مثلهایی که حاوی کلمات رکیک و یا برخلاف عفت عمومی بودهاند.
مثلهایی که در آنها به باورهای مذهبی و دینی پیروان ادیان توهین شده است.
مثلهایی را که عیناً با گویش رسمی در ماهشهر رایج است ( قیصری، ۱۳۸۹، ۳۶).
در مورد شیوه گردآوری و تدوین، ذکر چند نکته اهمیت دارد، چیزی بهعنوان ضربالمثل اصالتاً ماهشهری یا هرجای دیگر، وجود ندارد و یا بهسختی چنین داعیهای قابل اثبات است، جز اینکه یک گروه فرهنگی در جغرافیای بستهای قرار داشته باشند و با هیچ گروه دیگری ارتباط نداشته باشند. فرهنگ چیزی ذاتی نیست که در یک منطقه خاص رویش کرده باشد، بلکه متاثر از روابط پیرامونی و فرهنگهای همجوار است. مرزهای سیاسی و شهری نه یک واقعیت عینی و ملموس بلکه یک شکل انتزاعی و بیشتر حاصل مناسبات قدرت است. فرهنگ ماهشهر با شهرهای اطراف چنان با هم در پیوند و آمیختگی است که ایجاد خط تمیز میان آنها ناممکن و راه به ناکجاست. بههرحال چون فرض ابتدایی پژوهشگر دقیق نبوده در ادامه خود نیز اعتراف میکند که نتوانسته به هدف خود بهطور کامل رسد و ما در کتاب ضربالمثلهایی را میبینیم که در مناطق دیگر نیز قابل مشاهده هستند.
نگارنده کتاب عنوان میکند که برخی از مثلها را بهخاطر رکیک بودن حذف کرده است. این یک پیشداوری و ارزشگذاری غیرحرفهای در فرهنگنگاری است. باید توجه کرد که مثلهای ماهشهری پُر است از عبارتهایی که امروز از جانب برخی ممکن است رکیک یا نامناسب ارزیابی شوند، سیستم فرهنگی درونی مردم در گذشته با امروز دارای تفاوت است و نوع ارزشگذاریها و معیارها و قضاوتها نیز دچار تفاوت شده است. بنابراین چیزی که امروز برای شما ممکن است ناشایست بهنظر رسد در گذشته در مورد آن چنین تلقی وجود نداشته است و همچنین برعکس، یعنی چیزهایی هستند که امروز عادی یا ارزشمند هستند ولی در گذشته تلقی عمومی در مورد آنها بد یا ضد ارزش بوده است. پس هیچ دلیلی ندارد که ما در منعکس کردن یک فرهنگ بخشهایی از آن را بهسلیقه خود حذف کنیم. نگارنده کتاب همچنین از حذف برخی از مثلها بهخاطر مغایرت با باور مذهبیاش نیز خبر میدهد. باورهای مذهبی نیز مانند دیگر مسایل چیزی یکنواخت و یکسان نیستند و بهتر است تا جای ممکن پژوهشگر در هنگام برداشت و ثبت در آن مداخله نکند تا بتواند بازتاب واقعیت جاری جامعه باشد. خلاف این نوعی خیانت به حقیقت جامعه مورد مطالعه است. البته در هر دو مورد بالا محدودیتهای انتشار قابل درک است و شاید قصد اشارهای به آن باشد.
نکته ارزنده و دارای اهمیت کتاب ثبت عبارات و مثلها، همراه با شرحی بر آنها میباشد. هرچند شرحها و موارد استفاده مختصر هستند. در برخی از مثلها نیز وجه تسمیه آنها نیز ذکر شده است که ارزش و اعتبار کار را بالا برده است. آقای قیصری در پایان گلایههایی در مورد کم لطفی به زبان بومی ماهشهر مطرح میکند و برخی عواملی که باعث به انزوا رفتن آن شده است را نشان میدهد. این انزوا در همه چیز شهر حتی در پژوهشگر بومی آن نیز تاثیر گذاشته است.
برای آشنایی با کتاب و آشنایی با چند مثل ماهشهری صفحهای از کتاب در اینجا آورده میشود:
تصویر شماره ۱: از کتاب “مثلهای ماهشهری”، عیسی قیصری، صفحه ۳۹
منابع:
- ابن بطوطه (۱۳۷۰)، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، نشر آگه، جلد اول، صفحه ۲۳۳