انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نگاهی به کتاب زنان و رمان

مریم نورائی نژاد

دیباچه:

رزالیند مایلز Rosalind Miles (متولد ۱۹۴۳ م) نویسنده انگلیسی صاحب ۲۳ اثر داستانی و غیر داستانی در زمینه های تاریخی و تفسیرهای جامعه شناسانه است. آثار غیر داستانی او شامل نقدهای ادبی و تفسیرهای اجتماعی در زمینه های رهبری و قدرت، زنان و اشتغال و مردانگی و جنس است. کتاب مربوط به تاریخ زنان در جهان با عنوان Who Cooked the Last Supper? (چه کسی شام دیشب را پخت؟) توجهات بسیاری را به خود جلب کرده و به عنوان اثری قابل اعتنا در زمینه تاریخ زنان، تاکنون به ۳۰

زبان زنده دنیا از جمله چینی و کره ای نیز ترجمه شده است.
تنها کتابی که از این نویسنده به زبان فارسی برگردانده شده؛ The Female Form: Women Writers and the Conquest of the Novel نام دارد که با عنوان «زنان و رمان» توسط علی آذرنگ (جباری) ترجمه شده و انتشارات روشنگران و مطالعات زنان در سال ۱۳۸۰ و در ۳۱۸ صفحه آن را منتشر کرده است. این کتاب نگاهی دارد به نسبت زنان و رمان.

نگاهی به محتوای کتاب:

کتاب زنان و رمان از ده فصل با عناوین «نویسندگان و زنان قلمزن»، «زبانی از آن خویش»، «بانوان رمان نویس و مردان سرفراز»، «رمان زنانه» و… تشکیل شده و علی آذرنگ (جباری) با یک دیباچه سی صفحه ای کامل و خواندنی، راه مخاطب برای فهم دیدگاههای مولف را هموارتر کرده است.

مایلز با طرح مساله جنسیت از زمان پیدایش رمان در قرن هجدهم و برخورد ناشران با نویسندگان زن در قرن نوزدهم، بر این باور است که زنان نویسنده به دلیل شرایط اجتماعی حاکم در قرن هجدهم، هرگز نتوانستند با اعتماد به خود، سنتهای نو در نویسندگی پدید آورند و حتی بسیاری از آنها موفق به حفظ دستاوردهای پیشینیان هم جنس خود نیز نشدند. اما نوشته هایی که این زنان در پاسخ به رسم فرمانبرداری از مردان آفریده اند، هرگز نوشته های دست دوم و کم ارزشی نبوده است. زنان چه در مقام آفرینشگر و چه در مقام خواننده داستان، در درگیری با نادیده انگاری اجتماعی خود، مبارزه در راه پی ریزی فرم ادبی زنانه و گزارش از تجارب جنس خود را آغاز کردند.

مساله اصلی زنان در کامیابی در نویسندگی، مساله سواد بود. در زمانه ای که آموزش هم، مانند بسیاری از مواهب دیگر اجتماعی، هم طبقاتی بود و هم جنسیتی، برای زنی که نجیبزاده نبود، شانس سواد آموزی وجود نداشت. استقلال اقتصادی ناموجود برای زنان نیز مزید دیگری بر علت دوری بالنسبه زنان از دنیای نویسندگی در مقایسه با مردان بود. این شرایط اما در یک قرن بعد که آموزش دولتی رایگان، همگانی شد، نتایج روشنی برای زنان در نویسندگی به بار آورد.

رزالیند مایلز بر این باور است که در سالهای آغازین قرن نوزدهم زنان نسل نو به یکی از کهنترین گونه های ادبی یعنی«رمانس» روی آوردند. او رمانس را واجد حادثه و عشق می داند و می گوید: « شاید بتوان این گونه ادبی را همچون پادزهری برای خشونت جنگ تلقی کرد.» مایلز برای تقویت این دیدگاهش به کتاب «سخن عشق» آیلین فالن اشاره می کند. فالن در این پژوهش فراگیر اثبات کرده بود که آثار رمانس وجه مهمی از تجربه زنان را دربرگرفته و نسلهای پیاپی زنان به این گونه ادبی خاص روی آورده اند و از آن لذت می برند. در هر رمانس قهرمان زنی وجود دارد که حتی اگر از زاویه دید مردانه ای هم روایت شده باشد بازهم با جنبه های زنانه فرهنگ، عشق، عاطفه و تعهد سر و کار دارد. هرچند از نظر مایلز آثار رمانس ممکن است واقع گرا نباشند اما از ارزش عاطفه انسانی نمی کاهند و زندگی خانوادگی را همچون زائده ای بی اهمیت تلقی نکرده و وظیفه جانشینی واقعیت را برای زنان بر عهده دارد. مایلز نمونه بارز این ویژگیها را اثر «جین ایر» شارلوت برونته می داند.
از نظر مایلز که با تفسیرهای جامعه شناسانه غریبه نیست، تقاضاهای فزاینده زنان برای برخورداری از حقوق طبیعی مثل حق انسان شناخته شدن، حق مالکیت، حق رای، استقلال و آزادانه زندگی کردن، رخدادهای سرنوشت ساز قرن نوزدهم برای زنان هم در مقام نویسنده و هم در مقام مخاطبان ادبی است. او با اشاره به این رویدادهای برجسته به سه مرحله در تاریخ ادبیات زنان اشاره می کند: نخست مرحله طولانی تقلید از شیوه های سنتی حاکم، دوم مرحله اعتراض به ملاکهای و ارزشهای حاکم و جرات تقاضای استقلال از این ملاکها و سرانجام مرحله رهایی از برخی پیامدهای اعتراض، جستجوی هویت مستقل، خویشتن یابی و بازگشت به خود. مایلز سپس به ارائه مثالهای درخشانی در این سه مرحله می پردازد. او از جرج الیوت با شیوه نگارش مردانه راوی دانای کل به عنوان نمونه بارز مرحله اول و از شارلوت برونته و جین آستین، به عنوان شاخص نویسندگان مرحله دوم و سوم تاریخ ادبیات زنانه یاد می کند. او شارلوت برونته را پایه گذار سنت زنانه نگارش در سده نوزدهم می داند و جین آستین را نویسنده ای می داند که تمام فرضهای پذیرفته شده از سوی جامعه را به زیر سوال برده و حتی آنها را بی اعتبار می کند.
مایلز ویرجینیا وولف را پدیده ویژه رمان سده بیستم می داند و از درآمیختگی طبیعی رمان با دنیای درون نویسنده سخن می گوید و نشانه های بی چون و چرای انزجار طبیعی وولف از اصل مردسالاری را ویژگی برجسته نگارش زنان در دهه های آغازین سده بیستم بر می شمارد. او از کاترین مانسفیلد به عنوان نمونه دیگری از زنان نویسنده یاد می کند که بی گمان در ایجاد آنچه مایلز «سبک غریزی زنانه» می نامد نقش داشته و اصلا کامیاب بوده اند. او در ادمه تحلیل این دیدگاهش از دیگر زنان رمان نویسی همچون الیزابت بودن، رزا موندلمان، ربکا وست و دوروتی ریچاردسون نیز نام می برد. پس از توصیف و تحلیل «سبک غریزی زنانه» و نمایندگان نامبرده اش؛ مایلز از گونه ای گرایش آنتی فمینیستی در رمانهای مردان نویسنده سده بیستم سخن می گوید و نمونه های آن را در آثار بزرگانی چون دیکنز، همینگوی، لارنس و … نشان می دهد. نمونه هایی که زنان را در اساس تابع و جزء زندگی مردان، نه آدمیانی با زندگی مستقل، می دانند.
مولف یکی از هیجان انگیزترین نمادهای پیشرفت رمان امروزی زنان را سراغ گیری رمان نویسان زن از موضوعاتی همچون جنگ می داند و با یاد کردن از رمانهایی چون بر باد رفته اثر مارگارت میچل (۱۹۳۶)، گرمای روز نوشته الیزابت بودن (۱۹۴۹)، سفر جنوب نوشته وینی فر هلتبی (۱۹۳۶) و دختر برگر نادین گوردیمر (۱۹۷۹) بر این باور است که هرگاه جنگ، درون مایه اثر داستانی نویسنده زن باشد، تاکید بر روی نتایج ضمنی شخصی و همگانی جنگ، بیشتر می شود.
نسبت زنان و درون مایه های اخلاقی در رمان نیز از جمله مباحث دیگر قابل توجه مولف است. مایلز معتقد است آنچه نویسندگان زن همواره در رمانهای خود متوجه آن بوده اند، به کار بردن درون مایه های اخلاقی به نسبتی افزون تر از دورن مایه های حماسی است. در میان رمان نویسان امروزی آیریس مرداک به مشتاقانه ترین وجه به درون مایه های اخلاقی پرداخته است.
مایلز در اثر خود به نویسندگان زن سیاه پوست نیز پرداخته است. از نظر او هرچند صدای رسای زن سیاهی که به کاوش در دنیای تجربیات و احساساتش می پردازد و شرایط اجتماعی حاکم را در نتایج آن سهیم می داند، بسیار دیر شنیده شده، اما این به معنای نادیده گرفتن مشکلات زنان سیاه توسط زنان نویسنده سفید پوست نبوده است. رمان علفها آواز می خوانند (۱۹۵۰) دوریس لسینگ نمونه بارزی از نخستین کوششهای زنان سفید برای ابراز انزجار از تبعیض نژادی است. علفها آواز می خوانند واگویه روابط شخصیتهای سیاه با اربابان سفید آفریقای جنوبی است. رمان نه زرخرید و نه فرمان بر (۱۹۷۰) اثر شرلی چیزوم نویسنده زن سیاه پوست و جنگل یاقوت (۱۹۷۳) اثر ریتای براون دو اثر برجسته ای هستند که مولفان آنها، سرچشمه عقب ماندگی شان را ابتدا زن بودنشان و سپس سیاه پوست بودنشان می دانند.
اما زنان امروزی و زنان آزاد چگونه تصویری در رمانهای زنان دارند؟ مایلز با بررسی رمان پراکسیس (۱۹۷۸) اثر فی وولدن، زن امروزی را برخوردار از آزادی کند و کاو در دنیای تجربیات شخصی دانسته و به تحلیل تصویر زن آزاد در رمانهای زنان پرداخته و معتقد است برای نخستین بار در تاریخ ادبیات داستانی، زنان توصیف تجربه های خود را به منزله آدمیانی برخوردار از جنسیت آغاز کرده اند و به این ترتیب با تعبیرهای تجربی مردسالارانه به جنگ برخاسته اند. از نظر وی در سالهای دهه ۱۹۶۰ روایت فعالیتهای جنسی از دیدگاه زنانه آغاز شد و زنان برای نخستین بار توانستند همه گستره های کامجویی و تمایلات جنسی زنانه که تا پیش از آن به فراموشی سپرده شده بود را وارد رمان کنند.
آبشار (۱۹۶۹) مارگارت دربل به توصیف فراگردهای زنانه ای چون جلوگیری از بارداری، شیردهی و پروروش کودک پرداخته است. رمانهای دشمن شادی دیگران اثر آنفاین و هیچ چیز واقعی نیست اثر جنی دیسکی (۱۹۸۶)، مهربان و اتاق زنان اثر مریلین فرنچ از نمونه آثاری هستند که از بند بسیاری از آداب و رسوم دست و پاگیر اجتماعی در رابطه با مردان رها شده اند و شخصیتهای زن آنها در شمار زنان آزادی هستند که از توان کند و کاو در دنیای تجربیات خود و همچنین گزارش آزادانه آن برخوردارند.
رزالیند مایلز اثر خود درباره فرم ادبی زنانه، یعنی رمان، را با این سخنان به پایان برده است: «در زمانهای گذشته، نویسندگان زن که زنجیرهای بی شمار بر دست و پا و داغ ننگ فرمانبرداری بر تن داشتند تلاشهایی با نتایج گونه گون را برای رهایی پی گرفتند. در عرصه این تکاپو آنان وظیفه ای دوگانه داشتند. می بایست هم رمان بنویسند و هم مدام درباره حقوق و جایگاهشان در قلمرو نگارش رمان چانه بزنند. جای شگفتی نیست که آنان از هیچ چیز حتی از موفقیتهای انفرادی خود که معیار ارزششان بود، اطمینان نداشتند. اکنون با ابزار انتقادی می توان ستم هایی که در گذر قرنها بر نسلهای بسیاری از نویسندگان زن رفته است را جبران و اعلام کرد که رمان از آغاز پیدایش، فرم نگارش زنانه بوده است و اکنون نیز چنین است.»
فرم زنانه، نویسندگان زن و غلبه رمان:
چرا نویسندگان زن رمان را مال خود کرده اند؟ چرا زنان شاعر یا نمایش نامه نویس یا حتی نقاشان زن زیاد نیستند؟ داستان گویی به عنوان یک شیوه ارتباطی برای زنان چه جذابیتی دارد؟ اینها سوالات بحث برانگیزی هستند که رزالیند مایلز در «فرم زنانه» مطرح می کند. او برای پاسخ به این سوالات به مجموعه ای از آثار نویسندگان زن و اظهارات منتقدان مراجعه می کند. از نگاه مایلز زنان به این دلیل به داستان روی نیاورده اند که یک فرم قابل دسترس برای قشر فاقد تحصیلات کلاسیک بوده است. مایلز بر این باور است که نه تنها رمان، بلکه داستانهای عاشقانه نیز مورد علاقه زنان هستند چرا که فرهنگ مردسالار حاکم، هنوز هم باور چندانی به تجربه ها، بیم ها و تخیلات زنان ندارد و داستان عاشقانه به عنوان یک فرم، امتحان خود را برای کاوش در این مسائل، پس داده است.
مایلز به تبعیت از جرج هنری لویس که در سال ۱۸۵۲ نوشت: «نوشتن مثل مردان، گناه مکرر زنان است و وظیفه اصلی زنان، نوشتن مثل زنان است.» معتقد است که نخستین رمان نویسان زن با اینکه درباره زنان و احساسات زنان می نوشتند، در به چالش کشیدن انگاره های اجتماعی برای پافشاری به مدلهای زنانه، هیچ تلاشی نمی کردند. در واقع به دور از گشودن دنیای جدید بی پروا برای زنان، رمان نویسی در قرن نوزدهم به خودی خود روشی ایده آل برای نمایش کمالات زنانه طبق تعاریف اقتدار مردانه بود و زنان نهایتا” به عنوان تعمیم نقش مادری و همسری برای حمایت از خانواده وترویج ارزشهای اخلاقی و یا برای خدمات آموزشی می نوشتند. به همین دلیل مایلز توجه خود را بر روی رمان نویسی در قرن بیستم متمرکز می کند. یعنی زمانی که زنان واقعا شروع به بیان و روایت جدا از سنت مردانه حاکم کردند و از خودشان و برای خودشان نوشتند.
ترسیم دستاوردهای متمایز نویسندگان زن در هفتاد سال گذشته از جمله علاقمندیهای مایلز است. او در این کتاب با فراست و صراحت از دوروتی ریچاردسون به عنوان یک چهره مهم در بازنویسی رمان زنانه مدرن یاد می کند و او را از چهره های اصلی به چالش کشیدن نویسندگی مردانه برمی شمارد. هر فصل از این کتاب بسان مقاله ای کوتاه و مجزا از سایر فصول، پیرامون نویسندگان خاص شکل گرفته و سبب شده تا مایلز به خوبی بتواند مواضع انقلابی نویسندگان فمینیست اخیر قرن بیستم را تشریح کند. وی در این کتاب، رمان زنان را به شکل پیچک در حال رشدی تصویر می کند که بر مبنای به رسمیت شناختن رمان به عنوان محور نویسندگی زنان، جان گرفته و استفاده فزاینده زنان از داستان برای زیر سوال بردن قدرت مطلق مردان و پایبندی نویسندگان زن به سنتهای زنانه می تواند آن را تنومندتر کند.
فرم زنانه مایلز اثری جامع، چندبعدی و نظام مند بوده و در واقع نمونه ای از تلاشهای انتقادی به سنت ادبیات مردانه است که به طور سنتی اهمیتی برای نویسندگان زن قائل نبوده است. او در این کتاب تحلیلی بیش از ۱۵۰ اثر از یکصد نویسنده برجسته و اسم و رسم دار صد سال گذشته را به شکل هدفمند بررسی کرده، در معرض نگاه نقادانه خود قرار داده و با آرایشی هنرمندانه؛ نقل قول های مختلفی از این رمانها می آورد که همگی بر اشتباهات تاریخ نگاران ادبی نسبت به زنان نویسنده، تاکید دارند.
کتاب فرم زنانه را می توان کتابی بدون نظریه اما بسیار مفید و ارزشمند با تکیه بر شواهد متعدد ادبی و قابل فهم دانست که خواندنش برای هر علاقمند ادبیات و مسائل زنانی خالی از تامل و لذت تفکر نیست. هرچند نمونه مشابهی از این کتاب با عنوان «زنان در داستان» توسط نرگس باقری تالیف شده اما از آنجائیکه به لحاظ محتوا و کیفیت کار پژوهشی اصلا قابل مقایسه با این کتاب نیست، لازم است که ناشر، این اثر ارزشمند را تجدید چاپ کند.