مریم نورایی نژاد
نگاهی به کتاب جنسیت سایکوپات
نوشتههای مرتبط
ساختارهای اجتماعی چگونه باعث تشدید اختلالات سایکوپات میشوند؟
ممکن است در زندگی روزمره؛ در میان همکاران، دوستان، آشنایان و حتی افراد خانواده بارها با مواردی مثل اینکه کسی احساس بیش از حد ارزشمند بودن دارد، به شدت خودمحور است، احساسات و هیجاناتی سطحی و زودگذر دارد و در فعالیتهای تیمی و اجتماعی حس همدلی را منتقل نمیکند، روبرو باشیم. کسی که چنین رفتاری دارد، مثل ما، دارای زندگی روزمره عادیست و خیلی کمتر از ذهنمان میگذرد که چنین رفتارهایی نشانه یک اختلال شخصیتی باشد که و در بسیاری از موارد نیازمند درمان است. این افراد در اصطلاح روانپزشکی «سایکوپات» Psychopath نامیده میشوند.
اصطلاح سایکوپات در قالب تعبیر علمی و دقیق، اولین بار توسط هروی کلکلی Hervey Cleckley در سال ۱۹۴۱ و در کتاب The Mask of Sanity به کار رفت. او در این کتاب به تحلیل این نکته ظریف پرداخت که قرار نیست تمامی افراد سایکوپات بزهکاران و جنایتکاران حرفهای باشند، بلکه افراد معقول، منطقی، دوست داشتنی و حتی موفقی که مشغول زندگی روزمره هستند نیز میتوانند از درجاتی از سایکوپاتی در رنج باشند.
پس از کلکلی، رابرت هیر Robert Hare پرسشنامهای تنظیم کرده با عنوان PCL ((Psycopathy Check list که با پژوهشهای روانپزشکان بعدی پختهتر شد و امروزه به عنوان تست اصلی سایکوپات مورد استفاده است. اما کارهای بعدی بر روی این مفهوم، به جایی رسید که امروزه به جای به کارگیری کلمه Psychopath بیشتر از عبارت اختلال شخصیت ضد اجتماعی (ASPD) Anti Social Personality Disorder استفاده میشود.
رشد و تکامل مغز انسانها، با تفاوتهای فردی بسیاری رخ میدهد. وراثت، محیط، تاثیرات هورمونی و عوامل دیگر، سببساز این تفاوتهاست که باعث میشود مغز انسانها کارکرد یکسانی نداشته باشد و در برخی از افراد با نارسایی، ناهنجاری و کندی امواج مواجه شود. اگر بادامه مغز یا آمیگدال که مرکز پرورش عواطف انسانی است به هر دلیلی دچار کاستی شود، احتمال ابتلا به این اختلال شخصیتی در افراد افزایش مییابد. از سویی دیگر مواردی نیز ثبت شده که افرادی با ژنتیک و ساختار مغزی پرخاشگرانه و سلطه جویانه توانستهاند زندگی آرام و موفقی را تجربه کنند. جیمز فالنJames Fallon عصب شناس برجسته آمریکایی بر این باور است که این افراد حتما از محیط خانوادگی پر مهر و محبتی برخوردار بودهاند و رفتارهای انسانی و پذیرفته شده اجتماعی را در دوران کودکی خود یاد گرفتهاند.
تحقیقات اولیه بر روی اختلال شخصیت ضد اجتماعی (ASPD) اغلب بر روی مردان متمرکز بوده و فراوانی بیشتر این اختلال در مردان گزارش شده است. هرچند در نگاه اول؛ بیولوژی نقش برجستهای در ابتلا به این اختلال دارد اما تمرکز بر تفاوتهای محیطی و موضوعاتی مثل محرومیت، تاکیدات رفتاری، پیشرفت، نحوه رفتار اجتماعی بر حسب جنسیت و انواع بیماریها نیز اهمیت فراوانی در ابتلا به این اختلال دارند. در حالیکه بیشتر مطالعات روانپزشکی، مردان مبتلا را مورد بررسی قرار دادهاند؛ دلایل بالینی و نظری متاخر بسیاری سبب شده تا تاثیرات نیروهای اجتماعی و محیطی نادیده گرفته نشود. هرچند علل اساسی مشکلات روانی در مردان و زنان متفاوت است اما اختلال شخصیت ضد اجتماعی (ASPD) به عنوان یکی از جدیترین اختلالات شخصیت، از شرایط و ساختارهای اجتماعی حاکم تاثیر میپذیرد؛ به گونهای که تحقیقات بسیاری اثبات کرده این اختلال، از نظر مکانی در نقاط محروم و زاغهنشین شهرها و از نظر زمانی در دورانهای بحرانی مثل دوران جنگ، فراوانی بیشتری مییابد.
هرچند ویژگیهای رفتاری شامل انحصارطلبی، عدم همدلی، عدم احساس گناه، مدارا و رواداری بسیار کم، بیتفاوتی نسبت به تعهدات اجتماعی و عدم ابراز همدردی که نمایشگر رفتارهای غیرمسئولانه در درجات خفیفتر و رفتارهای ترسناک و خشونت آمیز در درجات شدیدتر هستند در تمامی فرهنگها و گروههای قومی وجود دارند اما ریشههای اجتماعی آن در هر جامعهای متفاوت است. کتاب «جنسیت سایکوپات» با عنوان فرعی روابط نابرابر جنسیتی و روانآزاری؛ نوشته دکتر عباس محمدی اصل در ۱۶۸ صفحه تلاش کرده با توجه به نابرابریهای جنسیتی حاکم در اجتماع به این ریشهها بپردازد. این کتاب تلاش کرده نشان دهد چگونه روابط نابرابر قدرت میان زنان و مردان در شکل گناهکاری نهادینه میشود و هویت را از نوجویی باز داشته و هزینههای سنگینی را از این رهگذر به جامعه انسانی تحمیل میکند.
مقدمه کتاب با اشارهای به تحقیقات در مورد تفاوتهای جنسیتی در اختلال شخصیت ضد اجتماعی (ASPD) آغاز میشود. تحقیقات در مورد تفاوتهای جنسیتی نشان میدهد که زنان کمتر از مردان به این اختلال دچار میشوند. (Wynn, Hoiseth, Pettersen; 2012) در واقع رفتارهای غیرعادی شیوع کمتری در میان زنان دارد و در نتیجه زنان میزان کمتری از این درگیریها را تجربه میکنند.
ابزارهای سنجش روانپزشکانه ناهنجاریها اغلب مردانهاند و روانپزشکان مرد بیشتر از روانپزشکان زن، کارهای مربوطه را در دست دارند. میزان حضور و تعیین کنندگی روانپزشکان مرد در زندانها ۴۶ درصد و در پزشکی قانونیها ۴۷ درصد بیشتر از همکاران زنشان گزارش شده است. در یک مطالعه مشخص در حالیکه آستانه روانپریشی در آزمایش عدد ۳۰ در نظر گرفته شده بود، تعداد کمی از زنان مورد مطالعه به این نمره رسیدند و به طور کلی نمرات پایینتری در ابزارهای تشخیصی به دست آوردند. گرن دریافت تنها ۱۱ درصد از زنان خشن در مقایسه با ۳۱ درصد از مردان، خواستهای شاخصهای روانپزشکی را در سنجش ها برآورده کرده اند. در سایر مطالعات هم میزان ابتلای زنان زندانی به انواع اختلالات روان پریشانه ۱۶ درصد در مقابل ۴۲ درصد در جنس مخالف بوده است.(Grran, 2000)
بعد از چنین ورودی به بحث، مولف استفاده از مقولات روانکاوی برای تحلیل جنسیت را ضروری میداند. وی در تحلیل این دیدگاه خود می گوید: «وضعیت اجتماعی زنان و مردان مرزهای روانکاوی و اقتصاد سیاسی را در مینوردد؛ زیرا حداقل این است که فرایندهای روانی در عرصه عملکرد زنان و مردان در سیاست جذب شده و فرآیند قدرت نیز آن را به هر دو جنس، تحمیل میکند.»(ص.۲۰) نویسنده بر این باور است حاکمیتی که قرار بوده شهروندی آزاد و مستقل و همبرابر را به زنان و مردان پیشکش نماید، مسائل روانکاوی را نیز به مسائل اقتصاد سیاسی پیوند داده و این چنین آشفتگیهای شخصی زنان و مردان از آشفتگیهای کل نظام اجتماعی، فاصلهای نخواهد داشت و به باور وی تا زمانی که وابستگی متقابلی بین نابسامانیهای فردی و جمعی برقرار باشد، تنشها و بحرانهای اجتماعی ادامه خواهند یافت.
در بخش «موضوع اختلالات روانی – اجتماعی»، نویسنده پس از بحث در خصوص چگونگی تمایز اختلال شخصیتی از دیوانگی، جنون و بیماریهای روانی آغاز میشود و دکتر محمدی اصل با استناد به تحقیقات جدید؛ اختلال شخصیتی را رفتارهای مستمرا” ضد اجتماعی، خودپرستی، اختلال در همدلی، حس حقارت، قهرمانپرستی و توهم و هذیان حاصل از بریدگی از واقعیت که مورد اندازهگیری عینی واقع میشود، تعریف میکند. از نظر وی شخصیت سایکوپات به راحتی وجدانش را زیرپا میگذارد و هیچ تردید اخلاقی به دل راه نداده، تواناییهای خود را بزرگ و ارزشمند جلوه داده و با بیمسئولیتی نسبت به انسجام جمعی برخورد میکند. تحلیل مولف نشان میدهد چنین شخصی در شرق پدرسالار در بهترین حالت به آدمی بریده از دنیا و انزواطلب تبدیل میشود و در غرب مردسالار با یاری جستن از ایدئولوژی تکامل و فردگرایی، فهمی جز ازدیاد سود برای سود سراغ ندارد.
آقای دکتر محمدی اصل در بخش بعدی این تحلیل از نتایج حضور سایکوپاتها در کلیه کارکردهای اجتماعی سخن گفته و معتقد است: «در اجتماعی متشکل از سایکوپاتها اقتصاد به جای تولید سر از اتلاف در میآورد، قصور جای قدرت سیاسی را میگیرد، بینظمی جایگزین نفوذ اجتماعی میشود و تعهد به لاابالیگری مبدل میشود.»(ص.۲۹) اجتماعی از این افراد که خالق هنجارهای ضد اجتماعی هستند، سببساز اختلالات اجتماعی – تاریخی و انحرافات رفتاری و سلوکی زنان و مردان با یکدیگر شده و دامن زننده ناامنی روحی و تخلفات انضباطی فراوانی میگردد. «اینک میتوان پرسید که آیا این امر به تعامل زنان و مردان حسب روابط نابرابر ثروت و قدرت و منزلت و معرفت مربوط است؟ یا چگونه است که عامل روابط نابرابر جنسیتی میتواند به اختلالات سایکوپات جان ببخشد و یا اخلاقی متناسب با آن پدید آورد؟ چرا زنان کمتر از مردان به این اختلال میگرایند و به جای مجازات بدبینانه، راه تعهد و دلسوزی را در پیش میگیرند و در عین حال، کاربرد عقل توسط آنها از سوی مردان به مکر تعبیر میشود و ایشان بیش از مردان از اختلالات شخصیتی – اجتماعی متضرر میگردند؟»
«پارادایم مذکر حاکم»، عبارتی است که مولف در پاسخ به سوالات بالا مدنظر قرار داده و بر این باور است که تحت این پارادایم نمیتوان به این سوالات پاسخ منطقی و واقعی داد. او از نظریه نظام اجتماعی در جریان تاریخ سود جسته و بر این باور است که «مدل تحلیل جنسیت سایکوپات در اجتماعی مبتنی بر روابط نابرابر قدرت و ثروت و منزلت و معرفت (سطح کلان) یا اختلالات کارکردی تکنولوژی و بوروکراسی و آموزش و پرورش و نمادهای معرفتی (سطح میانه) یا بیماری و بزهکاری و مجرمیت و گناهکاری (سطح خرد) در قالب نظام اجتماعی است که میتواند دستمایه پیشبینی و برنامهریزی و مهندسی توسعه جنسیتی واقع گردد و اصلاح تمدنی روابط زنان و مردان را دستمایه عصر بیسالاری در دوران جهانی شدن قرار دهد.» (ص.۵۶)
طبق نظر نویسنده کتاب؛ در جامعه بیسالار و مبتنی بر خرد دوجنسیتی، سازگاری روابط جمعی زنان و مردان به شکل آگاهانه و حسب انسانیت چنان است که نیروهای مولد و روابط اجتماعی به دو جنبه از تکامل فردی و اجتماعی مبدل میشوند. پیداست که در این احوال، کنش ارتباطی زنان و مردان آزاد و مستقل و برابر به عقلانیتی گفتمانی راه میدهد که تبادل تجارب و فهم متقابل را دستمایه فضای توافق قرار داده و از نفوذ و گسترش اختلال شخصیت ضد اجتماعی (ASPD) در میان زنان و مردان میکاهد.
کلیه پژوهشگرانی که علاقمند بررسی نسبت «جنسیت» و سایر مفاهیم اجتماعی و فرهنگی هستند، با خواندن این کتاب به سرنخهای خوبی در زمینه جنسیت و روانپزشکی میرسند. کتاب «جنسیت سایکوپات» با عنوان فرعی روابط نابرابر جنسیتی و روانآزاری؛ که در سال ۹۶ و توسط نشر گل آذین وارد بازار کتاب شده، می تواند گام خوبی برای شروع پژوهشهای روانشناختی در زمینه جنسیت، محسوب شود.
منابع:
۱- Grann M. The PCL-R and gender. Eur J Psychol Assess. 2000;16:147–۱۴۹
۲- Wynn, Hoiseth, Pettersen. Psychopathy in women: theoretical and clinical perspectives. Int J Womens Health. 2012; 4: 257–۲۶۳.Published online 2012 Jun 1. doi: 10.2147/IJWH.S25518
ایمیل نویسنده
nooraienezhad@gmail.com