انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نگاهی به کتاب تئوری شکل شهر نوشته کوین لینچ

کتاب تئوری شکل شهر با طرح این سؤال خام آغاز می شود که « چه چیزهایی یک شهر خوب را می سازد؟» سؤالی که می تواند دارای معانی زیادی باشد. پاسخ به این سؤال بسیار دشوار است، کافیست نگاهی به جوامع امروزی با پیچیدگی و تداخل و تنوع فرهنگی موجود در آنها بیندازیم تا به دشواری این سؤال پی ببریم. این کتاب در پی پاسخگویی به این سؤال به ظاهر ساده است.

هدف این کتاب ارائه ی یک نظریه کلی و عمومی در مورد یک مجتمع زیستی خوب است. این نظریه به ارتباط بین ارزشهای انسانی و شهر کالبدی- فضایی می پردازد. دراین تئوری ارزشی ضمن ساختن فرضیاتی درمورد عملکرد شهری، تنها نظریه های مربوط به « خوبی شهر» مورد توجه قرار خواهد گرفت و بنابر این همانند تئوریهای عملکردی متداول که آنچنان نا آگاهانه راه انفرادی خود را می روند، این تئوری نیز به نوبه ی خود یک تئوری جزئی و غیر کامل است. تئوری ارزشی نسبت به شهر وضعیت چندان مناسبی در دانشگاهها ندارد و توجه آنها اغلب معطوف به جنبه های اجتماعی- اقتصادی مجتمع های زیستی گردیده است. هر کسی میداند یک شهر خوب چیست اما سؤال جدی این است که چگونه می توان آن را ایجاد کرد؛ آیا باید سؤالات مربوط به ارزشها را همچنان به فراموشی سپرد؟

در بخش اول این کتاب صحبت از ارزشها و شهر ها می شود و در ابتدا به ارزشهای شکل در تاریخ شهر می پردازد که شروع آن با پیدایش شهر پیش از اختراع خط است، امری که موجب شکل گیری جامعه ی طبقاتی، مالکیتی نا برابر، متخصصینی تمام وقت و… می شود. در این بخش همچنین تحول شهر های سومر، بابل، آمریکای جنوبی، چین و یونان مورد بررسی قرار می گیرد که در پی آنها با شکل گیری ایده ی شهر، عملکردها و ارزشهای جدیدی ایجاد شد. شهرهای شرکتی با هدف مشخص استثمار و کسب سود یا شهرهای مستعمراتی از این دست هستند. این شهرها ی مستعمراتی عموما شهر های دوقطبی هستند که در آن دو منطقه در کنار یکدیگر قرار می گیرند. شهر ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی نمونه ی فوق العاده از شهر دوقطبی با استعمارگری داخلی است.

در ادامه ی این بخش لینچ بیشتر به بررسی توسعه ی تدریجی شهر بوستن می پردازد که در اثر عوامل متعدد گوناگون و متضاد صورت می گیرد، پدیده ای که در قرن ۱۹ در اروپا و آمریکای شمالی آغاز گشته و تا آن زمان نیز ادامه داشته است. دو گروه؛ یعنی تجار و سرمایه گذاران در زمین، ساختمان و حمل و نقل، زمینه گذار تحولات بوستن بودند. هدف از این تحول تبدیل اقتصاد شهر از یک بندر تجارتی و مبادلاتی به یک مرکز تولید صنعتی بود که با استفاده از نیروی بخار و سیل نیروی کار ارزان ایرلندی ها میسر می گشت. سازماندهی بازرگانان از تجارت خارجی به سرمایه گذاری در کارگاههای بزرگ شهری منتقل شد و پس از این یک بازی فضای پیچیده آغاز شد، بدین ترتیب که کارخانجات و انبارها در بین فضاهای محدود و ساختمانهای متراکم شبه جزیره از این سو به آن سو حرکت می کردند. با کاهش حجم تجارت کارگاههای « عقلانی شده » جای انبارهای قدیمی را می گیرند و سپس مجددا وقتی ترافیک کالاهای عمده ی غربی مثل پشم، چرم و گندم از سر گرفته می شود، به خارج رانده می شوند.

بوستن در واقع شبه جزیره ای بود که تقریبا حالت جزیره ای داشته و در اصل به خاطر جنبه ی دفاعی آن، بندرگاه آن و منابع آب آن انتخاب شده بود و این شبه جزیره ی تپه ای برای مسطح گردیدن نیازمند مخارج بسیار بالایی بود. شهر در حال گسترش مجبور بود در فضای محدود و باریکی دست و پا بزند و این امر سبب شد که کمتر ساختمانی از روزهای اولیه باقی بماند، این صافکاری زمین و بازسازی مجدد بهای عدم سازگاری و عدم تطبیق خود را در قرن ۱۹ پرداخت کرد. با وجود کوشش های مکرر د رجهت اتصال بندر به شبکه ی حمل و نقل بین سالهای ۱۸۳۵و ۱۸۵ هیچ یک قادر نبودند به بندر و یا مرکز تجارتی شهر برسند.

ارزشها ی متفاوت بر شکل و کالبد شهر تأثیر گذارند، با توجه به ویژگی های ارزشی شهر بوستن رشد طبیعی نداشت، شهر حاصل الزام نیروهای تاریخی و غیر شخصی نبود و رشد بی نظیر و غیر قابل درک نیز نداشت، آنچه در شهرهای اسلامی با آن بافت متراکم و درختی شکل پیچیده و نیز شهر های سوسیالیستی که به صورت قابل ملاحظه ای شبیه به شهر های سرمایه داری غرب هستند. بنابراین تاریخ شکل شهر را تنها با ردیابی و بررسی الگوی شطرنجی و مستطیل شکل خیابانها، نمی توان دریافت.

بخش دوم کتاب در پی پاسخ به این سؤال است که؛ شکل شهر چیست و چگونه ساخته می شود؟

سه شاخه تئوری که سعی درتوصیف شهر به عنوان یک پدیده ی فضایی دارند یعنی تئوری برنامه ریزی، تئوری عملکردی و تئوری هنجاری در این قسمت مورد بررسی قرار می گیرند و ضمن تأکید بیشتر برتئوری هنجاری عنوان می شود که در واقع برای داشتن شهری خوب نیازمند اتصال این شاخه ها به یکدیگر و حمایتشان از هم هستیم.

لینچ با توجه به سیاستهای ملی که در رابطه با فضا قرار دارد، ۵ نوع ارزش را ذکر می کند که عبارتند از:

۱- ارزشهای نیرومند: ارزشهایی که وابستگی مستقیمی با شکل شهر دارند و می توان به گونه ای عملی به آنها دست یافت و یا در غیر این صورت به دلایل عدم موفقیت پی برد.

۲- ارزشهای آرمانی: ارزشهایی قابل بیان و ارزیابی که مرتبط با شکل شهر هستند ولی به دلیل اینکه زیاد جدی گرفته نشده اند و تنها پوشش ظاهری بوده اند، به ندرت حصول یافته اند از جمله: رفع نیاز به خدمات، تأمین عدالت و برابری، کاهش مهاجرت، تأمین رفاه و آسایش و…

۳- ارزشهای ضعیف: اهدافی که وابستگی به شکل شهر ندارند و به ندرت تحقق می یابند و اگر هم تحقق یابند اطلاعی از آن در دسترس نیست. هدفهایی که گاه ابهام آمیز و گاه امیدوار کننده و وسوسه انگیزند، ازجمله: تأمین سلامت روح، افزایش ثبات اجتماعی، افزایش حق انتخاب و تنوع، افزایش قابلیت انعطاف برای آینده و…

۴- ارزشهای پنهانی: ارزشهایی که دارای همان قدرت هدفهای اول هستند ولی کمتر به عنوان یک هدف عمده به آنها نگاه می شود از جمله: حفظ کنترل سیاسی و یا حیثیت، بسط و اشاعه ی فرهنگ « پیشرفته»، تسهیل فرآیند مدیریت و برنامه ریزی و…

۵-ارزشهای فراموش شده: ارزشهایی که امروزه به کلی به فراموشی سپرده شده اند و ارتباط آنها با شکل شهر لااقل در مقیاس وسیع سیاست عمومی؛ مشکوک، غیر عملی و مبهم به نظر می رسد. البته لینچ موافق با تئوریهای خیال پردازانه که دارای معایب دیرینه ای هستند، نیست. ” محیط کالبدی خیال پردازان یا تنها تقلیدی است از وضعیت معاصر که به منظور افزودن واقع گرایی وارد معرکه شده و یا اینکه تغییرات کوچکی در آن داده شده تا از تحولات و دگر گونیهای اجتماعی خاصی حمایت شود، بدیهی است که هر موقع خیال پردازان در صدد تحقق رؤیاهای خود بر می آمدند، مجبور بودند با محیط کالبدی سر و کار پیدا کنند” ( ص ۷۴).

 

در ادامه این بخش از کتاب لینچ در مورد انواع تئوریهای هنجاری یعنی تئوری کیهانی، ماشینی و ارگانیکی سخن می گوید و به تعلقی که نسبت به تئوری ارگانیکی دارد اشاره می کند. به اعتقاد لینچ توجه به اهداف میانی یعنی اهدافی که حتی المقدرو کلی بوده و بنابر این راه حل های کالبدی خاصی را تحمیل نمی کنند ولی با وجود این حصول آنها را می توان ارزیابی کرده و شخصا به راه حل های کالبدی مرتبط ساخت، در مورد شکل شهر مناسب تر است و به نظر می رسد با استفاده از این نوع خصوصیات اجرایی بتوان اساس و بنیان یک تئوری هنجاری کلی درباره ی شهرها را بنا نهاد.

۵ محور اصلی از محور های عملکردی برای شکل فضایی طبق نظر لینچ به شرح زیر آمده اند:

۱- سرزندگی: اینکه تا چه اندازه شکل شهر حامی عملکردهای حیاتی، نیازهای بیولوژیکی و تواناییهای انسانی بوده و از همه مهمتر چگونه بقاء همه ی موجودات را ممکن می سازد، سرزندگی معیاری انسان محور است. بقا، ایمنی و سازگاری سه جنبه ی اصلی سرزندگی در یک سکونتگاه هستند که در عین اشتراک میان همه ی افراد، از نظر ارزشی می توانند از محلی به محل دیگر متفاوت باشند. سرزندگی یک قاعده ی محافظه کارانه ولی در عین حال بسیار کلی است، یک خصوصیت انفعالی و حمایت کننده، بر تداوم تأکید دارد ولی موقعیت رشد فردی را نیز فراهم می کند

۲- معنی: اینکه شهر تا چه اندازه می تواند به وضوح درک شده، از نظر ذهنی قابل شناسایی باشد و ساکنینش، آن را در زمان و مکان به تجسم در آورند و تا چه اندازه آن ساختار ذهنی با ارزشها و مفاهیم جامعه در ارتباط است، یعنی انطباق محیط با تواناییهای احساسی و ذهنی و ساختار های فرهنگی . ساده ترین شکل معنی به مفهوم محدود این واژه ی کلی، هویت است، یعنی « معنی یک محل ». هویت مکانی پیوند نزدیکی با هویت شخصی پیدا می کند؛ اینکه « من اینجا هستم » حکایت از « من هستم » می کند.

عنصر دیگر معنی ساختار رسمی است که در مقیاس یک مکان کوچک به معنی چگونگی ترکیب اجزاء با یکدیگر و در سکونتگاه بزرگ به مفهوم حس جهت یابی است. اهمیت عملی جهت یابی به اندازه ی کافی روشن است، نظیر جهت یابی ضعیف، خصوصا برای غریبه ها، به معنی از دست دادن وقت و تلف کردن انرژی است. هویت، ساختار، سازگاری، شفافیت و خوانایی جنبه هایی از معنی هستند که می توان صراحتا آنها را تحلیل کرد. کیفیات، اهمیت و ظهور آنها هم چنان برای ما به صورت معما باقی می مانند.

۳- تناسب: اینکه شکل و ظرفیت فضاها، معابر و تجهیزات یک شهر تا چه اندازه با الگو و کمیت فعالیتهایی که مردم از روی عادت به آن اشتغال دارند و یا اشتغال پیدا خواهند کرد، منطبق است. لینچ حرف جالبی در مورد تناسب مطرح می کند؛ اینکه، ” بیشتر نان و کره ی طراحی شهری و مدیریت به تناسب مربوط می شود”(ص ۱۹۵)

دو راه برای بررسی تناسب در یک مکان وجود دارد: ۱- مشاهده ی مردم به هنگام فعالیت برای پی بردن به اینکه فعالیتهای آشکار آنها تا چه حد با خصوصیات یک مکان منطبق است. ۲- سؤال کردن از خود استفاده کنندگان در مورد معنی تناسب در یک مکان. لینچ البته با کنار گذاشتن برخی از مسائل اخلاقی که خود آنها را سنگهای کهنه ای بر سر راه می داند، عنوان میکند: ” اجازه بدهید آن سنگها را دفن کرده و توافق کنیم که تناسب انطباق بین مکان و رفتار آشکار و مورد نظر استفاده کنندگان کنونی انسانی بوده و با تطبیق مکان با فعالیت یا هر دو و از طریق بوجود آوردن رفتارهای جدید در مکانهای جدید تحقق می یابد” (ص۲۰۲). به نظر او انعطاف پذیری شعار دائمی در برنامه ریزی و روشی است در برخورد با عدم اطمینان و نامعلومی، و ارضاء نسل های آینده. جهانی قابل انعطاف است که پذیرای رشد و توسعه باشد.

در امر تناسب مسئله ی دیگری که حائز اهمیت است تطبیق پذیری است. رابطه ی متقابلی میان تطبیق پذیری و پیش بینی وجود دارد. چنانچه پیش بینی خوب باشد در این صورت تطبیق پذیری نسبتا جزئی است زیرا به مهارت فنی نسبتا ساده، برنامه ریزی برای استفاده ی کنونی و جانشین کردن آن در زمان معین با استفاده ی دیگر، خلاصه می شود زیرا به قول لینچ ” ما همیشه در زمان حال زندگی می کنیم و به کار گرفتن روشهایی که نیازمند پیش آگاهی وسیع است، مشکل به نظر می رسد” (ص ۲۱۹). بدین ترتیب او برای متعادلتر کردن تطبیق پذیری دو سنجه ی قابلیت دستکاری و برگشت پزیری را مطرح کرد. هر دوی این معیارها کلی، اجرایی و با اهمیت هستند و حفظ دو خصیصه را که طبق پیش بینی ارزشمند خواهند بود مد نظر قرار می دهند: توانایی جوابگویی و توانایی احیاء.

۴- دسترسی: توانایی دسترسی به سایر افراد، فعالیتها، منابع، خدمات، اطلاعات و یا اماکن و نیز کمیت و تنوع عناصری که می توان به انها دسترسی پیدا کرد. دسترسی به اطلاعات ممکن است کلید حاصله بر کیفیت محیط باشد. ریچارد مایر بر این اساس تئوری شهر ها را ساخته و ملوین وبر اظهار می دارد که تغییر کنونی در وسائل ارتباطی مهمترین عامل تعیین کننده در شکل گیری جدید الگوهای شهری ما است (ص۲۴۵). روشهای بی شماری برای اندازه گیری دسترسی وجود دارد که شامل: نقشه زمان – فاصله، نمودارهای اتصال، نقشه های بالقوه، نقاط زیر استاندارد دسترسی، « قلمرو خانه» و نقشه ی ذهنی قلمرو قابل دستیابی.

۵- نظارت واختیار: یعنی اینکه استفاده و دسترسی به فضاها و فعالیتها و ایجاد تعمیر، اصلاح و مدیریت آنها تا چه اندازه توسط کسانی که از آن استفاده می کنند، و یادر آن زندگی می کنند، صورت می گیرد. به طور خلاصه سکونتگاه خوب، سکونتگاهی است که در آن نظارت بر مکان؛ مطمئن، مسئول و سازگار باشد چه برای استفاده کنندگان آن و چه برای ساختار مسائل مکان. ” از نظر ما اختیار و نظارت با موقعیت، قدرت و تسلط در ارتباطند، همانطوری که معنی دار بودن مکانها معمولا به قدرتهای سلطنتی و مذهبی وابسته بوده است. این امر نیز می تواند بر خلاف اهداف یک جامعه ی باز و جامعه ای که طرفدار حقوق مساو ی است، باشد” (ص ۲۸۷).

علاوه بر ۵ محور فوق لینچ همچنین دو فوق معیار را نیز مطرح می کند که شامل موارد ذیل هستند:

۱- کارآیی: به مفهوم ایجاد و نگهداری شهر در هر سطح مورد نظر از محورهای محیطی فوق، بر اساس هر چیز با ارزش دیگر و ۲- عدالت: به معنی چگونگی توزیع سود و زیان محیطی بین افراد طبق اصول خاصی نظیر برابری، نیاز، ارزش ذاتی، قدرت پرداخت، تلاش، کمک بالقوه و یا قدرت.

 

بخش بعدی این کتاب در مورد اندازه ی شهر و تفکر محله است که ادبیات گسترده ای در رابطه با آن مطرح است. کاهش یا تثبیت اندازه ی شهر امروز در بخش عمده ی اروپا و در کشورهای سوسیالیستی یک امر عادی در سیاست ملی بوده و تقریبا در سایر کشور های دنیا نیز به عنوان یک اعتقاد به حساب می آید.

اندیشه ی محله شهری همانند قطار هوایی شهر بازی مسیر پر نشیب و فراز حرفه ای را طی کرده است. بررسی های اخیر در مورد تصور ذهنی مردم از شهر نشان می دهد که اجتماع محلی با نام اغلب عضو مهمی از آن ساختار ذهنی است. محله ممکن است بر روابط اجتماعی آنها اهمیتی نداشته باشد ولی همراه با معابر اصلی، بخش مهمی از ساز و برگ ذهنی است. محله ی مسکونی که دارای هویت بوده و سهم عمده را در آرامش و شادمانی افراد ساکن آن ایفا کند این امکان را فراهم می آورد تا افراد خود در بهبود محیط اطرافشان مشارکت کنند. لینچ معتقد است یک تداوم محلی هنگامی اتفاق می افتد که ائتلافی بین نهضتهای محافظت یعنی طبیعت و تاریخ، تحقق یابد.

این فصل از کتاب به موضوع بافت و شبکه های شهری می پردازد. در اینجا لینچ مبحث تراکم بافت مسکونی را مطرح می کند. البته چیزی به نام تراکم مسکونی بهینه به صورت کلی وجود ندارد و برخی محورها مستقیما با تراکم ارتباط پیدا نمی کنند. لینچ مفهوم «ظرفیت قابل تحمل» (carrying capacity) را در این زمینه مطرح می کند که آن را از اکولوژی و دامپروری وام گرفته است، مفهومی که ترس ناشی از ازدحام جمعیتی را تشدید کرده است. ” حداکثر ظرفیت قابل تحمل زمین در رابطه با گونه های انسانی قابل تصور می باشد ولی به صورت نامعلومی با تغییر تکنولوژی تغییر می یابد” (ص ۳۴۹)

بعد از این ترکیب سکونتگاهها عنوان می شود، خصوصیتی که اغلب باتراکم اشتباه گرفته می شود. منظور از ترکیب « نحوه ی مخلوط شدن عناصر مختلف سکونتگاه با یکدیگر د رفضا است» (ص۳۵۱). ترکیب محصول ریز است آن هنگام که عناصر شبیه بین عناصر غیر شبیه پراکنده باشند. درشت است هنگامیکه مناطق وسیعی از یک عنصر از مناطق وسیعی از عنصر دیگر جدا شده باشد و ریزی بنیادی ترین مشخصه ی ترکیب است. جنبه های دیگری از ترکیب را نیز می توان برشمرد؛ نظیر ترکیب تراکم و دسترسی. لینچ در اینجا از مثال پر معنایی استفاده می کند؛ ” اگر چنانچه یک در بین هیجان و سکوت قرار گیرد، در این صورت لذت و مسرت حاصل از فکر کردن به آنچه پشت در قرار دارد در هر دو طرف تشدید می گردد. خاطرات کودکی مملو از این خوشی هاست” (ص۳۵۷). الگوهای کریستوفر الکساندر مرتب استفاده از یک ترکیب ریز فعالیت تراکم و دسترسی را تجویز می کند.

طبق آنچه لینچ در نهایت این بحث مطرح می کند « ماهیت رشد و تغییر به اندازه ی تراکم، ترکیب و شبکه ی دسترسی، حائز اهمیت هستند ولی اطلاعات در زمینه ی آثار آن بسیار ناچیز است. اندازه ی شهر و شکل کلی آن بر روی نقشه دارای اهمیت به مراتب کمتری است از آنچه که تصور می شد. مفاهیم مجتمع زیستی محلی و محافظت به عنوان وسیله ی حفظ و نگهداری مجتمع زیستی محلی؛ نظریات کلیدی سازمان دهنده در شکل دادن به شکل شهر هستند، لیکن دارای اثر و معنی متفاوتی نسبت به آنچه عرفا به آنها نسبت داده ایم می باشند» (ص ۳۶۴-۳۶۳).

 

فصل بعدی به مدلهای شهری و طراحی شهر می پردازد، از نظر لینچ « مدل تصویری است از اینکه محیط باید چگونه ساخته شود. توصیفی از یک شکل یا یک فرآیند که می تواند به عنوان نمونه عالی دنبال شود. مدلها می توانندبه صورت تصویری، شفاهی و یا ریاضی بوده و یا حتی بدون استفاده از زمان و تنها با استفاده از نمونه های واقعی ارتباط برقرار کنند… معیارها، استانداردها و محورهای عملکردی ابزاری هستند که از طریق آنها مدلها مورد ارزیابی قرار می گیرند» ۱.

طراحی خلق تفننی و ارزیابی جدی اشکال ممکن برای چیزی شامل چگونگی ساخت آن می باشد. آن چیز الزاما شیئی کالبدی نیست و طراحی نیز به صورت تصویر بیان نمی شود گرچه تلاش شده طراحی را به نظامهای کاملا صریح تحلیل و ترکیب، تقلیل دهند ولی طراحی همچنان به عنوان یک هنر که تلفیق خاصی از عقلانیت و ضد عقلانیت است باقی می ماند. طراحی شهری، هنر خلق امکانات و موقعیتها برای استفاده، مدیریت و شکل سکونتگاه یا اجزاء مهم آن است.

لینچ معتقد است: ” طراحی شهری واقعی هرگز با یک وضعیت بکر آغاز نمی شود و هرگز یک کار کامل را پیش بینی نمی کند بلکه به درستی، فرآیند، ارائه ی نمونه، هدایت، انگیزه و نظارت را مد نظر قرار داده و قادر است توالی های وسیع و قابل انعطاف را همراه با جزئیات مشخص و خودی تحقق بخشد… مجموعه ای پیشرفته از مدلها که فرآیند و شکل را در هم ادغام نماید فوق العاده برای طراحی شهری حائز اهمیت است” (ص ۳۸۵).

در بخش مکانی تخیلی لینچ نقطه نظرات شخصی خود را درباره ی محیط زیست خوب ارائه می دهد تا از خلال آن تئوری بهتر معرفی شود. به قول او شخصی بودن این نظرات ممکن است هیچ کس را راضی نکند. اغلب پیشنهادهای خیال پردازانه ارتباط و پیوند خود را هم با فضا و هم با جامعه از دست می دهند. فانتزی های فضای بسیار عالی، جامعه را آنگونه که هست می پذیرد و خیال پردازیهای اجتماعی نیز چند عنصر فضایی پراکنده را به منظور افزودن رنگ و شباهت با واقعیت مطرح می سازد، ” پیشنهادهای فضایی همان قدر پیش پا افتاده و قرار دادی است که تصور معماران از جامعه”. لینچ سعی می کند چیز متعادلتری را در این بین ارائه دهد بدین ترتیب عناصر خیال پردازانه از تفکر درباره ی اینکه مردم چگونه با محیط اطراف خود ارتباط برقرار می

کنند ناشی می شود. ارزشها از رابطه ی بین انسان و اشیاء و همینطور رابطه ی مردم با هم پدید می آید.

محیط تنها موقعیتی برای یک تلاش دسته جمعی نیست بلکه به طور آگاهانه طراحی شده تا همکاری را تقویت کرده و حتی گاهی نیز آن را بطلبد. به گفته ی او مراکز و نشانه ها نمادهای ارزشهای مشترک هستند، آنها آگاهانه شکل داده شده اند تا چنین معانی را دارا شوند۱. طراحی فضا به مفهوم خلق مکان هنری تحسین برانگیز است، مدیریت دقیق زمین یعنی چگونگی استفاده، نگهداری و ایجاد تغییر در آن طی فصول و مواقع اوج و حضیض فعالیتها نیز همان قدر ارزشمند است که یک طراحی خوب. ” محیط کتابی است عظیم، یک نمایشنامه است. نمایش غنی اطلاعات درباره ی مکان، عملکرد، جامعه ی انسانی، ستاره ها و کنسرت چیزهای زنده. آموزش است نه به مفهوم تصویری از دانش در یک کتاب و نه موضوع یک سفر میدانی. خواندن یک مکان درک این است که در یک مکان چه می گذرد، چه گذشته و چه خواهد گذشت، چه معنی از آن القا می شود و… محیط تجلی مکان، زمان و فرآیند است. با وجود تناقضات و تعارضات محیطی همگی افراد توافق دارند که رشد شخص، مجتمع زیستی و مکان زندگی، هنر و علم عالی بوده و فعالیت بنیادی اخلاقی است ( ص ۴۱۹-۴۱۳).

لینچ خود در مورد یادداشت هایش در این بخش می گوید: ” این یادداشت ها آرمان شهری ناقص است زیرا رابطه بین انسان و مکان را در نظر گرفته و تنها به طور سطحی به رابطه ی انسان با انسان اشاره می کند. در اینجا در مورد تولد یا مرگ، ازدواج، خویشاوندی یا مجتمع ها، اقتصاد، تعارض یا همکاری چیزی گفته نمی شود مگر در ارتباط با مکان باشد. علاوه بر این، مطالب گفته شده به نتایج فضایی حاصله از نظم اجتماعی بهتر توجهی ندارد، زیرا تنها در یک جهت و در امتداد پیوند بین محیط و جامعه می نگرد. این امر تعمدی است، نظر این بوده که یک تفکر فراموش شده را دنبال کنیم و در این چارچوب این یادداشت ها از گفته های دیگر خیال پردازان که اشتباه مخالف این را می کنند بدتر نیست.”

به اعتقاد او اینگونه پیشنهادهای محیطی الزاما رابطه ای با یک رشته پیشنهادهای اجتماعی ندارند. محیط کالبدی و جامعه به هیچوجه آینه ای از یکدیگر نیستند بخصوص اولی که در این زمینه بسیار کند عمل می کند. درنهایت امر اینکه بازسازی محیط یک اندیشه ی اجتناب ناپزیر است درست به این دلیل که بسیاری از مسائل را در بر می گیرد، مانند احساسهای درونی و شکل بیرونی، تلفیق علم، هنر و اخلاق، رابطه ی بین فرد با مجتمع زیستی محلی و در عین حال با وحدت نوع بشر، ارتباط متقابل و رشد حیات انسان و غیر انسان. نوسازی زمین و سکونتگاه انسانی روی آن از روزگار واپسین سنگ تا کنون عظیم ترین فعالیت انسانی بوده است.

 

مشخصات کتاب:

تئوری شکل شهر، کوین لینچ، ترجمه ی سید حسین بحرینی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۱، چاپ دوم، ۶۸۰ صفحه