کامران مرادی
مشخصات کتاب: آیا نقد سکولار است؟ کفر گویی، جراحت و آزادی بیان . (مجموعه مقاله)/ طلال اسد، جودیت باتلر، وندی براون، صبا محمود. ترجمه آلما بهمن پور مشخصات نشر: تهران، نشر نی، ۱۳۹۵. چاپ دوم. شابک.
نوشتههای مرتبط
این کتاب از شش مقاله پیوسته از طلال اسد، صبا محمود، جودیت باتلر و وندی براون در رابطه با ماجرای کاریکاتورهای دانمارکی، که در سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۸ منتشر شده است. این مقالات به جایگاه نقد و نسبت آن با دین و امر سکولار میپردازند و رابطهی میان آزادی بیان و کفر گویی را به چالش میکشند. این مقالات با پرداخت به مفاهیمی چون نقد، روشنگری، سکولاریسم و آزادی بیان که در غرب مفاهیمی بدیهی انگاشته میشوند بهنوعی از آنها افسونزدایی میکنند. بهنوعی این مقالات را میتواند در حوزهی مطالعات پسااستعماری دستهبندی نمود. این مقالات برگرفته از همایشی با همین نام در سال ۲۰۰۷ که در دانشگاه برکلی برگزار شد میباشد. در این یادداشت کوشیده میشود با وفاداری کامل به متن نگاهی اجمالی به مباحث مقالات انداخته شود و محورهایی که به نظر نگارنده مهم به نظر میآید را برجسته کند. لذا مباحثی که در ادامهی یادداشت به آن پرداخته میشود بر گرفته از متن اصلی مقالات است. این یادداشت میکوشد به سه مقالهی وندیبراون، طلالاسد و صبا محمود بپردازد.
۱- مقدمه (وندی براون):
آیا نقد سکولار است؟ پرسشی صریح بسان پرسشها و نقدهای سکولاریته به سراغ بنیانها میرود و در خود به دنبال نقد میگردد؛ در واقع با بازگشت به خود پرسش و پیدا کردن فقدانهای آن در راستای براندازی این گفتار در حرکت است. نخست اینکه نقد در فضای آکادمیک غرب ذیل سلطه سکولاریسم تعریف میشود و این پرسش در قدم اول باید در تقابل با این سلطه گام بردارد.
وندی براون کار را از بررسی خود جمله این پرسش یعنی «آیا نقد سکولار است» آغاز میکند و لایههای واژگانی آن را به بحث میگذارد. در درجهی اول خود واژهی نقد را واکاوی میکند و در نهایت معتقد است « نقد بر پیشفرض ظریفی بنا شده است : توانایی عقل در برملا کردن خطا» و این خصلتی پاتولوژیک بهنقد میدهد. بعد از نقد نوبت به ریشهشناسی واژه سکولار میرسد.
در بخش سکولاریسم غیر انتقادی براون استدلال میکند، در فلسفهی روشنگری نقد جدا سازی امر راستین، ابژکتیو و عقلانی از پیشداوری و مرجعیت اعتقادی است و به همین علت است کانت قادر است خود مفهوم عقل را نیز به بوتهی نقد بگذارد. در همین راستا است که برخی متفکران دین را آگاهی کاذب مینامند، یعنی دیگری معنایی آگاهی راستین و کار نقد زدودن این آگاهی کاذب است. بروان با شرح تمایزی که مارکس میان نقد و انتقاد میگذارد استدلال خود را کامل میکند. در مرحلهی بعد و همچنین تحت تأثیر این تمایز مارکس نقد و سکولاریسم با جادو زدایی یا افسون زدایی گره میخورد به زبان دیگر مدرنیته در راستای افسونزدایی از باورهای اعتقادی و نقد ابژکتیو و نگاه تحقیر آمیز به باورهای محض است. ادامهی بحث براون در مقدمهی کتاب شرح کلیات و خلاصهای از مباحثی است که اسد، محمود و باتلر در ادامه پی میگیرند.
۲- آزادی بیان، و انتقاد سکولار (طلال اسد)
طلال بحث خود را با اشاره به جریانهایی که در سالهای اخیر در اروپا و آمریکا در باب مواردی که آزادی بیان را تهدید میکند شروع میکند. طلال معتقد است در گفتمان غرب اسلام اصلیترین عامل تهدید کنندهی آزادی بیان است. به نظر او در این گفتمان گویی اسلام ناسازگاری ذاتی با آزادی بیان بهعنوان معیار اصلی تمدن غربی دارد؛ در همین راستا غرب پژوهشگران مطالعات اسلام و شرق شناسان را مورد نقد قرار میدهد. برای غرب اسلام هم تهدید کنندهی یکپارچگی غرب و هم یک تهدید امنیتی محسوب میشود. به عقیدهی اسد این ویژگیها را میتوان در ماجرای کاریکاتورهای دانمارکی مشاهده کرد.
اسد معتقد است توهین به مقدسات همچون نشانهای از هویت تمدنی غرب میباشد. جنجالهای به وجود آمده از جریان کاریکاتورها در واقع ادعای نبردی میان دموکراسی و آزادی بیان در یک طرف و دشمنان این ارزشها در طرف دیگر را دارد. اسد در ادامه به پیوند خوردن بسیاری از ارزشهای دموکراتیک و تمدن غربی با مفاهیم مسیحیت همچون کرامت انسانی اشاره میکند. در واقع هدف اسد نشان دادن پیوند مفاهیم سکولار و مفاهیم دینی در مسیحیت است. « سکولارشدن فقط محصول گذشتهای مسیحی نیست، بلکه همچنین گواهی است بر حضور بادوام مسیحیت در وضعیت پسامسیحی (تمدن اروپایی)»
اسد در ادامه بهنقد گفتار لیبرال غربی میپردازد و با نشان دادن تناقضهای آن سعی دارد از تمدن غربی اسطوره زدایی کند. یکی از این تناقضات اصل «تعویض پذیری» است که به تعویض پذیر اشخاص با عدد در دموکراسی غربی اشاره دارد. از نظر اسد این اصل در لیبرالیسم در راستای کرامت زدایی از انسان تعریف میشود چرا یکتایی انسان را نادیده میگیرد. در حالی که با توجه به استدلال اسد گفتار لیبرال و تمدن غربی خود متناقض نماست اما این گفتار تمایلات غیر لیبرالی و غیر تمدن غربی را ذاتی میداند و این امر به تنشهای گستردهای دامن میزند. اسد معتقد است گفتار لیبرال و تمدن غربی راه کاهش و رهایی از این تنشها را سکولاراریز شده میداند و میکوشد نشان دهد اغلب جنگهای مدرن خاستگاهشان همین تلاش برای اشاعهی آزادی یا چیزی است که ریچار رورتی آن را «رسالت متمدن سازی اروپایی » مینامد.
طلال اسد با طرح کردن مسئلهی کفر گویی در صدد است خلأها و فقدانهای حقوقی، سیاسی و فلسفی تمدن غربی را نشان دهد. توهین به مقدسات در غرب یک محدودیت و آزادی بیان کلید رهایی و ورود به عرصهی مدرن قلمداد میشود. اسد با اشاره به قوانینی چون کپی رایت، ثبت اختراع و دیگر قوانین مالکیت و مقایسهی آن با قوانین مربوط به کفر گویی سعی دارد تبار مفهوم آزادی را نشان دهد و استدلال کند گفتار عمومی است که حدود و چگونگی آزادی را تعیین میبخشد. برای اسد قوانین اقتصادی و اخلاقی جوامع لیبرال برای اسد حامی مالکیتاند. وی با پیش کشیدن تمایز مجازات میان تجاوز و اغوا سعی دارد استدلال خود مبتنی بر گره خوردن قوانین غرب به مالکیت را محکمتر کند. اغوا در قوانین دموکراتیک مجازاتی ندارد چراکه در آن اغوا شونده موجودی آگاه و داری انتخاب فرض میشود در حالی که تجاوز خشونت تلقی میگردد این در حالیست که اغوا بهشدت میل را استثمار میکند و از نظر روانی تبعات زیادی دارد؛ حتی در جوامع یونان باستان جرم اغوا از تجاوز بیشتر بود.
اسد در ادامه تبار تلقی غرب از کفر گویی را به بحث میگذارد و معتقد است امر سکولار با حملهی آگاهانه به نشانههای مقدس گره خورده است و این به علت تبار مسیحی امر سکولار است.
بخش بعدی بحث طلال اسد پرداخت به بازشناسی گفتمان اسلام از منظر جهان غرب اسد. برای جامعهی لیبرال اسلام ریشه در اخلاقیاتی دست و پا گیر دارد و در گیر یک سنت اخلاقی است و به همین علت در مواجهه با کفر گویی سختگیرانه عمل میکند. گفتمان غربی مبتنی بر همین استدلال معتقد است اسلام با جهان لیبرال تضادی ذاتی دارد. همچنین در مواقعی که گفتمان تمدن غربی از اسلام سخن میگوید با اشاره به نکاتی چون لا اکراه فی الدین میکوشد تصوری لیبرال از اسلام ارائه دهد.
اسد با بازگشت به مسئلهی اغوا نشان میدهد در اسلام علاوه بر مالکیت به معنی مادی آن به احساس نیز توجه شده است بهطوری که در اسلام فریب کاری و اغوا در سطح فردی و جمعی مخاطره آمیز میباشد. اسد میکوشد نشان دهد درک کفر گویی در یک گفتار حقوقی بهمثابه تهدید کنندهی آزادی راه به تقلیلگرایی میبرد.
طلال با اشاره به نکاتی تاریخی و نظری در مورد مفهوم نقد سکولاریسم مباحث خود را پیمیگیرد. وی در پرداخت بهنقد سکولار سه سؤال مطرح میکند:۱- سکولار چه نقشی دارد؟ آیا مرجعیت است یا یک حساسیت؟ ۲- امر سکولار تا چه حد میکوشد بر حساسیت فائق آید؟ ۳- آیا نقد سکولار سودایی قهرمانانه دارد؟ اسد با پرداختی تاریخی میکوشد به این پرسشها پاسخ دهد. مهمترین محور بحث اسد استدلال او در راستای نشان دادن سودای قهرمان بودگی نقد سکولار است که خاستگاه آن در اندیشهی کانت میباشد.
اسد با پرداخت به یکی دیگر از استدلالهای جهان غرب در توضیح یا به بیان دقیقتر توجیه کاریکاتورهای دانمارکی که معتقد بودند کفر گوی امری تابو شکن و به نفع جوامع اسلامی است بحث خود را پایان میدهد. این استدلال معتقد است جوامع شرقی و مسلمان در واقع جوامعی مستقل نیستند و انسان مسلمان نمیتواند انسان کامل باشد چراکه از لحاظ اخلاقی مستقل و از لحاظ سیاسی تربیت نشدهاند. این استدلال کفر گویی غرب را تلاش برای مستقل کردن و تربیت کردن سوژههای مسلمان قرائت میکند. به عقیدهی اسد گفتار غربی در جریان این کاریکاتورها میان خشونت خوب و خشونت بد تمایز قائل است.
۳- عقل دینی وجدان سکولار: شکاف وصل ناپذیر؟ (صبا محمود)
صبا محمود بحثش را با اشاره به گفتگوهایی آکادمیک در باب وجود شکافی وصل ناپذیر میان امر مذهبی و امر سکولار آغاز میکند. صبا محمود اما معتقد است این دو پیش از آنکه دو امر متضاد یا دو ایدئولوژی متضاد باشند تبارشان به ظهور دولت-ملت باز میگردد. بعد از ظهور دولت ملت این دو مفهوم در هم گره خوردهاند و به هم وابسته میباشند. به زبان دیگر در درون هر امر سکولاری امر مذهبی و الاهیاتی نهفته است. برای محمود سکولاریسم صورتبندی دوبارهی امر دینی و مذهبی است. او میخواهد صورتبندی که ذیل دوگانهی مذهب تهدید کننده و امر سکولار را به پرسش بکشد. و این پرسش با نشان دادن شکاف برساختی میان آزادی بیان و تابوی مذهبی راه خود را مییابد. محمود معتقد است این تمایز و دوگانگی ذیل یک دستگاه نشانهشناختی ایدئولوژیک برساخت میشود که از یک سو فقدانها و بنیانهای اخلاقی لیبرالیسم را در نظر نمیگیرد و از یک سو صورتبندی هنجاری از دین ارائه میدهد.
محمود با اشاره به مباحث نظری در باب نظامهای نشانهای و ایدئولوژیک میخواهد تمایزات میان شرق و غرب نسبت بهمواجهه با دالها و نشانهها را برجسته کند. به عقیدهی محمود در تفکر فلسفی غرب میان امر ذهنی و عینی و دال و مدلول تمایز قائل میشوند درحالیکه در شرق اینگونه نیست به شکلی که یک نشانه در شرق ارزشی برابر با ابژهی مادی دارد. بنابراین تصاویر و کاریکاتورهای دانمارکی اگر در غرب صرفاً یک کاریکاتور بود در شرق ارزش مادی پیدا کرد به شکلی که توهین نه صرفاً در سطح ذهنی در سطح عینی نیز رخ داده است.
در ادامهی بحث محمود با اشاره به تمایز میان نشانه و آیکون سعی دارد آزردگی مسلمانان را توضیح دهد. آیکون بر یک نظام دلالتها و معانی ارجاع دارد که سوژه در نسبت با آن جهانبینی خود را تعریف میکند. پیامبر برای مسلمانان جایگاه این آیکون را دارد. سنت پیغمبر در اسلام به این معنیست که فرد مسلمان در نسبت بازندگی پیامبر و سیرهی نبوی و سنت او زندگی روزمره و جهان بینی خود را تعریف میکند لذا توهین به پیغمبر اسلام در واقع توهین به یک جهانبینی و زندگی روزمرهی مسلمانان است.
محمود به این نکته اشاره دارد توسل یافتن هر دو طرف دعوا یعنی اروپاییان و مسلمانان اروپا به گفتمان حقوقی قابل نقد است. مسلمانان در این اتفاق به گفتار حقوقی و مسئلهی هتک حرمت متوسل شدند. همچنین اشاره دارد به این مسئله برای مسلمان این اتفاق بر یک رخداد نژادپرستانه اشاره دارد و نژاد پرستی صرفاً در یک محدودهی بیولوژیکی معنا نمییابد.