انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نگاهی به نظریه های شکل گیری دولت؛ با معرفی نظریۀ «تنگنا» ی کارنرو(۲)

• ردّ اصالت فرد و پذیرش بی چون و چرای ارادۀ عمومی

رسو( ۱۷۱۲-۱۷۷۸ ) نیز برای تبیین ظهور دولت، مبحث خود را با انسان-شناسی آغاز می کند. البته نوعی انسان شناسی عقلانی که مبتنی بر حدس و گمان بوده ولی گام به گام با استدلال و منطق پیش رفته است. به عقیده او، برای آنکه بتوان روند شکل گیری دولت و تعیین بهترین شکل حکومت را برای جامعۀ بشریتعیین کرد و برای همگان تجویز نمود اول از همه می بایست سرشت بشر برایمان معلوم شود. یعنی بدانیم آیا انسان-ها موجوداتی حریص اند یا فداکار؟ انسان ها در چه حالتی تک روی می کنند و در چه شرایطی حاضر به از خود گذشتگی می شوند. به تبع، آیا انسان ها گرایش به انزوا دارند و اینکه یا ترجیح می دهند با هم رابطه برقرار کرده و زیر سایه جامعه ای متحد زندگی کنند. برای دست-یابی به پاسخ این گونه پرسش ها رسو می گوید باید انسان را در زمانی تصور کنیم که ساده می زیست. زیرا زندگی انسان ها در زمان رسو بسیار پیچیده شده بود و بنایراین کشف راز سرشت بشر برای او دشوار می نمود. از طرف دیگر، رسو از جامعه ای که در آن می زیست به علت بی-رحمی ها و ریاکاری های فراوانش متنفرشده بود و برای یافتن پایگاهی بلند برای انسان اولیه غبار زمان را کنار زده و می خواست تبع نیک آن را بر همگان معلوم گرداند. البته رسو خود معترف است تصویری که از وضع اولیۀ بشر به دست می دهد وضعی نیست که صددرصد واقعی باشد؛ به قول خود او : «وضعِ طبیعی یک فرض است و دیگر وجود ندارد، شاید هرگز وجود ندارد و احتمالاً هرگز وجود نخواهد داشت. در هر صورت، لازم است تصوری صحیح از آن داشته باشیم تا بتوانیم درباره وضع حاضر خوب قضاوت کنیم»( عبدالرحمن عالم، ص ۳۴۴(. رسو تمایل داشت بگوید این همه گرفتاری ها که بشر به خصوص به دلیل پیشرفت روز افزون علم و تکنولوژی بر انسان تحمیل شده است ازلی نبوده و به تدریج که انسان برای گذران زندگی به دستاورد های خود وابسته شده است بدبختی و فلاکت را برای خود خریده است. او هنگامی که به نوشتن اثرات اخلاقی علوم و هنرها ( ۱۷۵۰) می پرداخت در واقع می خواست به بنیان جامعه خود که متکی بر عقل و فقط هم بر عقل بود اشاره کرده و تلویحاً نارضایتی خود را از جامعه ای که در آن می زیست اعلام کند. گلۀ او از جامعۀ خود این است که چرا انسان ها صرفاً بر عقل تکیه زدند و اخلاق را فراموش کردند. او می گفت اگر انسان ها اخلاق را فراموش کنند یعنی یاد نگیرند که به هم احترام بگذارند و فراموش کنند که قلمرو شخصی و آزادی های یکدیگر را رعایت کنند در آن صورت وارد دوره ای می شوند که به جز درد و رنج و تباهی چیز دیگری نصیبشان نخواهد شد.

برای خواندن این بخش در زیر کلیک کنید:

۹۰۴۹