تصویر: الن تورن
یکی از راه های شناخت جامعه نگاه به آن از زاویۀ تغییرات اجتماعی است. امروزه، نظریه پردازان اجتماعی شدیدتر از گذشته بر تغییرات اجتماعی تاکید می کنند و ادبیات مربوط به این زمینه حجم قابل توجهی از نظریه پردازی های علوم اجتماعی نوین را به خود اختصاص داده است؛ این امر برای نمونه در نظریۀ ساختاربندیِ «آنتونی گیدنز» و مفهوم کلیدی عادت وارۀ «پیر بوردیو» منعکس است . به اعتقاد دانشمندان علوم اجتماعی، تغییرات اجتماعی جزو لاینفک هر نوع جامعه ای شناخته می شوند که البته بسته به نوع و مختصات آن جامعه، شدت و عمق این تغییرات تفاوت می پذیرد.
نوشتههای مرتبط
تغییرات اجتماعی در یک جامعه از کانال های گوناگونی صورت می گیرد. مثلاً ممکن است دولت، متوجه وجود مطالبات خاصی در جامعه شود و یا وجود تغییر در جامعه را به هر دلیلی لازم ببیند و بدین ترتیب به شیوۀ رسمی و بوروکراتیک(آمرانه) تغییراتی را به وجود بیاورد؛ این نوع تغییر که معمولاً «الگوی تغییر از بالا» -یا در مواردی که تغییرات( اقتصادی و اجتماعی) عمیق و اساسی است «انقلاب از بالا» نامیده می شود -بیشتر در جوامعی مرسوم است که حکومت های متمرکز و دیکتاتوری بر آن ها حکم می راند؛ اصلاحاتی که بیسمارک در آلمان انجام داد(پایان قرن ۱۹) نمونۀ روشن این نوع تغییر را در اختیارمان می گذارد. یک راه دیگرِ وقوع تغییرات اجتماعی، کاملاً بر عکسِ مورد فوق، از پایین و از دل جامعه نشئت می گیرد. در این نوع تغییر که معمولاً در قالب اصطلاح «انقلاب» از آن یاد می شود تغییرات اساسیِ ( اغلب در همۀ زمینه های فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و…) نظامِ اجتماعی مورد توجه است؛ علت تحقق چنین تغییری در جامعه وجود انسداد سنگین سیاسی و اجتماعی است طوری که جامعه و حکومت( از لحاظ ارزشی و عملکردی) در دو مسیر جدا از هم در حرکت اند و تمایلات و خواسته های مردم برای حاکمان غیر منطقی و در مواردی ناآشنا است و از طرفی مردم هم نمی دانند که حاکمان آن ها چه در سر دارند و در نتیجه، اقداماتشان نزد مردم غیرضروری و معمولاً زیان آور به حساب می آید. محققان، الگوها و کانال های دیگری نیز برای تحقق تغییرات اجتماعی در جامعه برشمرده اند(نظیر وقوع تغییرات از وسط و الگوی تغییرات سه جانبه) که از چهارچوب موضوع بحث خارج است و از کنار آن می گذریم .
برای خواندن این مطلب در زیر کلیک کنید: