نگاهی به مفهوم عشق در ادبیات آکادمیک، با تمرکز بر دو مقاله و یک کتاب
در مشهورترین و مهمترین افسانهها و داستانهای جوامع مختلف، روایتهایی از زندگی عشاق وجود دارد؛ از لیلی و مجنون و خسرو و شیرین تا رومئو و ژولیت، پاریس و هلن و ایسیس و اوسیرس. عشق یکی از موضوعاتی است که در تاریخ تجربهی زیستهی بشر قدمتی دیرینه دارد و نمیتوان برای آن مرزی در نظر گرفت. به دلیل این عمومیت، بررسی عشق از دیدگاه دانشهای مختلفی صورت گرفته است که از عمدهترین آنها میتوان به زیستشناسی، روانشناسی، ادبیات، فلسفه و عرفان اشاره کرد. این موضوع به دلیل پیوندی که با مسئلهی ازدواج و نهاد خانواده دارد، حائز اهمیت است که در قسمت کتاب جنس اول این اهمیت با ارائهی آمارهایی مشخص میشود. همچنین موضوع عشق از منظر تجاری اهمیت پیدا میکند. امروزه هنوز مسائلی مثل رجوع به فالگیر برای فهم آیندهی عاطفی، مراجعه به دعانویس برای بازگشت معشوق و دغدغههایی از این قبیل وجود دارد. علاوه بر این مثالها که خرافات در آن دخیل دانسته میشود، جلسات روانشناسی و کارگاههای مهارتی هم فعالیت زیادی در این راستا دارند که البته در ایران عمدتاً با موضوع ازدواج گره خوردهاند. بنابراین موضوعی که از نظر بعضی افراد فرامادی و روحانی در نظر گرفته میشد، امروزه با اقتصاد و تجارت پیوند یافته است. این موارد لزوم بررسی عشق و فهم تجارب زیستهی افراد را مشخص میکند. علوم اجتماعی نیز باید در کنار سایر رشتهها به شناخت این مفهوم و شناسایی ابعاد مختلف آن در جامعه بپردازد. در ادامه دو مقاله و فصلی از یک کتاب دربارهی این موضوع آورده شده است که کمک میکند دیدگاه روشنتری نسبت به مفهوم عشق در ادبیات آکادمیک داشته باشیم.
نوشتههای مرتبط
عشق، سوبژکتیویته و قدرت
در این مقاله رابطهی عشق و قدرت و عمل آن در سطح سوژه بررسی شده و نشان داده میشود که حقیقت عشق گفتمانی است. نگاهی به مفهوم عشق در سیر تاریخی آن تحولی را مشخص میسازد که ثابت میکند عشق دارای ذاتی اصیل و فراتاریخی نیست. انسان همواره با سهگانهای مواجه است: وحدت اولیه، از دست رفته و بازیابی دوبارهی وحدت. در الهیات، فلسفه و تاریخ حول این سهگانه مفهومپردازیهای بسیاری رخ میدهد؛ مثل هبوط انسان، آرای سقراط و فلسفهی تاریخ مارکس. انسان همواره در تکاپوی رسیدن به این وحدت است و عشق در این نقطه قرار میگیرد. گفتمان عرفانی و کلاسیک، عشق راستین را گذشتن از خود و فنا شدن در معشوق میداند که در آرای عرفایی مثل بایزید و حلاج مشهود است. این در حالی است که سوژهی دکارتی در دنیای مدرن، عشق را با فردیت و تورم من استعلایی معنا میکند. به همین دلیل دوگانهی عشق حقیقی و مجازی از میان رفته، یک صورت باقی میماند: «عشق رومانتیک/ اروتیک انسانی به انسان دیگر همراه با سوز و گدازهای عارفمآبانه و میل به وحدت». این امر سبب به وجود آمدن نواقص و تناقضهایی میشود که به روانپزشکینه کردن عشق میرسد. گفتارهای روانپزشکی و روانشناسی، الگوی عاشق ماهر را میسازند که بر طبق آن مناسک و شعائر توصیهشده، به فرد برچسب بههنجار و سالم یا نابههنجار و بیمار را میزنند. تستهای مرتبط با سلامت روان در این زمینه، مهارتهای عشقورزی را یکسانسازی کرده و افرادی که در این قالبها نگنجند نیازمند به درمان تلقی میشوند. برای رسیدن به این الگو علاوه بر سلامت روان، سلامت بدن و زیبایی هم اهمیت پیدا میکند که از جراحی گرفته تا رونق کتابهای عامیانه را با خود به همراه دارد. نتیجه اینکه نباید عشق را طبیعی دانست و قدرت در برساخته شدن آن تأثیری انکارنشدنی دارد.
منبع:
حیدری، آرش (۱۳۹۲). عشق، سوبژکتیویته و قدرت. جامعه، فرهنگ و رسانه، شمارهی ۷.
نظریهی مثلثی عشق
نظریهی «رابرت جی استرنبرگ»، دانشمند آمریکایی در زمینهی روانشناسی شناختی، در سال ۱۹۸۷ ارائه شده است. در این نظریه، عشق به شکل یک مثلث و ترکیبی از صمیمیت، شور و شوق (شهوت) و تصمیم/تعهد دانسته میشود. صمیمیت که جنبهی هیجانی و عاطفی دارد، احساسات بیانگر نزدیک بودن است و به نوعی جوهرهی عشق را تشکیل میدهد. استرنبرگ صمیمیت را شامل ده عنصرمختلف در رابطه با شخص مورد علاقه میداند: میل به رفاه شخص مورد علاقه، تجربهی خوشحالی با او، داشتن توجه زیاد به وی، قادر به اتکاء به شخص مورد علاقه بودن در هنگام نیازمندی، داشتن درک متقابل، درمیان گذاشتن مسائل شخصی، دریافت حمایت عاطفی، ارائهی حمایت عاطفی، برقراری رابطهی صمیمانه با فرد مورد علاقه و در نهایت ارج نهادن به وی. بنابراین صمیمیت عبارت است از احساس محبت و ابراز آن، علاقه، مراقبت، مسئولیت، همدلی و غمخواری نسبت به فردی که شخص او را دوست دارد. صمیمیت نوعی احساس گرمی، محبت، نزدیکی، مرتبط بودن و در قید و بند طرف مقابل بودن در فرد ایجاد میکند. مؤلفهی دوم که جنبهی انگیزشی دارد، شور و اشتیاق مبتنی بر انگیزشهای شهوانی و جذابیتهای جسمانی است و شامل اشتغالات ذهنی مثبت نسبت به معشوق میشود. مؤلفهی تصمیم/تعهد که جنبهی شناختی دارد، تصمیمهای خودآگاهانه و غیر خودآگاهانهی معطوف به دوست داشتن دیگری است که فرد متعهد به حفظ آن میشود. این مؤلفه شامل تصمیم کوتاه مدت و بلندمدت برای دوست داشتن و مراقبت از معشوق میشود. این بُعد تصمیم گرفتن برای تعهد داشتن، حفظ و نگهداری از معشوق و رابطهی طولانی مدت با او است. در واقع شامل تصمیمگیری شخص دربارهی بودن با فقط یک نفر، انتخاب نکردن شریک دیگری برای خود و مهمتر دانستن این ارتباط نسبت به هر فرد دیگر است. با توجه به این سه رکن، هشت نوع عشق به وجود میآید که هر کدام مزایا و معایب خود را داشته و سطح رضایتمندی متمایزی دارند: فقدان عشق، دوست داشتن، شیفتگی (دلباختگی)، عشق پوچ (تهی)، عشق رمانتیک، عشق رفاقتی، عشق ابلهانه و عشق کامل (آرمانی). از نظر استرنبرگ میزان وجود هر یک از ابعاد در روابط عاشقانه متفاوت است. مثلاً در فقدان عشق هر سه سطح صمیمیت، شور و شوق و تصمیم ضعیف بوده و در عشق آرمانی هر سه سطح قوی است.
منبع:
Sternberg, R. J. (1986). A triangular theory of love. Psychological review, 93 (2), 119.
جنس اول
«هلن فیشر» در کتاب جنس اول طی یازده فصل بحثهایی دربارهی مسائل مختلف زنان، ازدواج، خانواده و عشق مطرح میکند. در اینجا، فصل نه با عنوان «دلباختگی» مدنظر است که به موضوع عشق میپردازد. در این فصل ویژگیهای عشق پرشور که همواره در تاریخ وجود داشته بیان شده و شرایطی که عشاق در آن قرار میگیرند توصیف میشود. فیشر که عشق را بر پایهی مطالعات عصبشناختی بررسی میکند، برای پاسخ به این پرسش که آیا مواد شیمیایی مغز بر عشق تأثیر دارند یا خیر، آزمایشهایی انجام داده است. او و همکارانش از طریق تکنیکهای MRI مغز انسانهای عاشق را مورد کنکاش قرار داده و مراحل آن را که شهوت، عشق پرشور و وابستگی هستند شرح میدهند. طی این آزمایشها مشخص شد که آدرنالین (استرس و هیجان) دوپامین (احساسات پاداشدهنده)، سروتونین (احساس سلامت و تنظیم خلقوخو) و اکسیتوسین (احساس اعتماد) از هورمونهایی هستند که نقش مهمی در احساسات مختلف بازی میکنند. از طریق ترشح این هورمونها، میتوان احساس تعصب و وابستگی نسبت به معشوق را توضیح داد. همچنین عواملی که سبب انتخاب یک فرد خاص برای عشقورزی میشود، مورد بحث قرار میگیرند. زیبایی، ثروت، سن و موقعیت در جذب شدن افراد به یکدیگر اهمیت دارند. الگوهای ذهنی ناخودآگاهی هم وجود دارند که نمودار عشق نامیده میشوند و متأثر از شکلگیری سلایق ما از اوان کودکی است. نکتهی دیگر اینکه امروزه در جوامع مدرن شاهد این امر هستیم که وجود داشتن عشق برای ازدواج اهمیت بیشتری از گذشته پیدا کرده است؛ گذشتهای که در آن وضعیت اقتصادی و اجتماعی اولویت داشت و ازدواجهای از پیشتعیینشده نیز صورت میگرفت. طبق تحقیقی که در سال ۱۹۹۱ و در آمریکا انجام شد، ۸۶ درصد از مردان و ۹۱ درصد از زنان با کسی که عشقی به او ندارند ازدواج نمیکنند. نکتهی دیگر آنکه ۵۰ درصد از زنان و مردان عنوان کردهاند که از بین رفتن عشق اولیه را دلیل کافی برای جدا شدن میدانند. در صورت ناکام ماندن در عشق، افراد با بحرانهایی مثل افسردگی، خشونتهای کلامی و جسمانی از سمت فرد مقابل و در مواردی حتی قتل و خودکشی روبرو میشوند. طبق آمار، ۲ درصد از مردانی که به تعقیب معشوق پیشین خود میپردازند، در نهایت مرتکب قتل میشوند. فیشر به عشقهای اینترنتی و عشقهای دوران پیری هم اشاره میکند. در آخر نیز، نقش کلیدی زنان در هدایت عشق را بیان میکند.
منبع: فیشر، هلن. جنس اول. ترجمهی نغمه صفاریانپور (۱۳۹۷). تهران: نشر نو.