انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نگاهی به فیلم فروشنده: آسیب شناسی مدرنیته و هویت ایرانی

فیلم فروشنده اصغر فرهادی را می توان از دیدگاه های گوناگونی مورد بررسی و تحلیل قرار داد،در مقاله به آسیب شناسی ناشی از پارادوکس بین سنت و مدرنیته وهویت ایرانی می پردازیم.فروشنده روایتگر داستان زن و شوهر جوانی است که در حال اجرای نمایشنامه مرگ فروشنده آرتور میلر هستند.برای این زوج پس از اجاره یک آپارتمان مشکلاتی به وجود می آید. آپارتمانی که اینان اجاره کرده اند پیش تر محل زندگی زنی بوده است که به گفته ساکنان ساختمان دچار فساد اخلاقی بوده است.

اساس فیلم فروشنده فاجعه ی زندگی مردی است که به قول آرتور میلر«برنیروهای زندگی نظارت و اختیاری ندارد.»یک انسان اجتماعی امروزه موجودی است که شکل و محتوای زندگی اش را مدرنیته تعیین می کند،اینکه چگونه می تواند باشد و زندگی کند.دستاوردهای مدرنیته معاصر نشان داده است که با پیشرفت تکنولوژی و صنعت هرچه بیشتر شدن امکانات رفاهی زندگی بشر نیازاو به اندیشیدن و استفاده از خلاقیت و ابتکار در انجام کارها کنر شده است و این یعنی جامعه به سوی مصرف گرایی سوق داده می شود و تنها نتجه آن سود بیشتر برای مدرنیته است،بنابراین زندگی انسانها به عنوان هدفی برای کسب سود بیشتر نزد مدرنیته محسوب می شود.

فیلم با نمایی از تخت خواب دو نفره ای آغار می شود که نشان از جریان زندگی زناشویی و لحاف قرمز رنگ شادابی و خرسندی یک زندگی خوب زناشویی را به مخاطب نشان می‌دهد.این در حالی است که در نمای پایانی فیلم دو صندلی مقابل هم قرار گرفته اند که نشان می دهد بعد از حادثه دیگر آن خوشبختی اولیه از بین رفته و دو زوج (عماد و رعنا)تبدیل به دو آدم جدا از هم شده اند و درواقع هیچ یک از آنها دیگر آدم سابق نیست.

تخریب ساختمان مسکونی به خاطر ساخت و ساز در همسایگی آنها این مساله را به خوبی نشان می دهد.بیل مکانیکی به عنوان سمبل تکنولوژی و سودآوری در سرعت انجام تخریب به خوبی نشان می دهد که مدرنیته کمترین ارزشی برای زندگی افراد قائل نیست.خانه جدید عماد و رعنا که دوستشان برای او پیدا کرده در پشت بام آپارتمانی قرار دارد که نمای شهر و آسمان خراش و مجتمع های مختلف آنها را احاطه کرده است.ساختمان های بلند نشانه قدرت و سلطه ی مدرنیته است که خانه کوچک و خانواده عماد را در چنبره خود اسیر می­کند،بطوری که عماد می گوید« کاش می شد این شهر را از ریشه خراب کرد و دوباره ساخت.»

عماد معلمی است که بازیگر تئاتر است و نگاهش به زندگی و جامعه نسبتا لیبرالی است.بعد از فاجعه ای که برای رعنا اتفاق افتاده در بخشی از فیلم عماد می گوید یا باید به پلیس بگوییم چه شده یا این قضیه را فراموش کنیم،که تصمیم می گیرند فراموش کنندو عماد به رعنا می گوید که اگر می خواهد به شهرستان نزد والدینش برود،در اینجا به حضور قومیت های مختلف در کلان شهر تهران اشاره می شود بدین معنا که شهرستانی بودن به معنای جامعه سنتی است و اشاره به استعلای فرهنگی دارد یعنی به دست آوردن معیارها و ضوابط تازه بدون از دست دادن معیارها و ضوابط پیشین.این مساله پارادوکسی را برای انسان سنتی مدرن شده ایجاد می­کند.انسان ایرانی که ریشه او در جامعه سنتی رشد و نمو داشته و با اندیشه سنتی بزرگ شده در جامعه مدرن هرچند ظاهر خود را حفظ کرده و در کنش های متقابل اجتماعی به سبکی لیبرالی تن در دهد د رهنگام بروز حادثه ای ناگوار که همه چیز از کنترل او خارج می شود نمی تواند تصمیم بگیرد که بر پایه سنت باید عمل کرد یا مدرنیته.انسانها در جامعه امروز در موقعیتی قرار می گیرند که نه بخشش و نه انتقام می تواند اعوالم روحی و روانی آنها را التیام بخشد گویا آدمی در جهان مدرن امروزی محکوم به تحمل رنج و دردی ابدی است.

شرایط اجتماعی جامعه امروزی طوری انسان را در موقعیت و وضعیت اجتماعی قرار می دهد مانند مواجه با پیرمردی که هیچ حس انتقام جویی نسبت به او نمی توانید داشته باشید و از طرفی با توجه به آنچه بر شما گذشته نمی توانید به راحتی نیز از آن بگذرید و او را ببخشید.فرد به عنوان یک کنش گر اجتماعی از طرف لایه پنهان یعنی جامعه سنتی تحت فشارهای نامحسوسی تحت عناوینی مانند غیرت،حمایت از ناموس،مردانگی،حیثیت و…بیان می شوند قرار دارد و از سویی دیگربه عنوان یک کنش گر فرهنگی از طرف جامعه مدرن نمی تواند زندگی زندگی فردی را نابود کند آن هم به نوعی که چیزی از قتل و کشتن کمتر ندارد،در واقع گرچه قتل فیزیکی و حقوقی درکار نیست اما یک قتل اجتماعی و ترور شخصیت به منزله تخریب شخصیت اجتماعی فرد و از هم پاشیدن کانون خانواده و….محسوب می شود،به طوری که فرد مقتول دیگر از هیچ گونه پایگاه و نقش اجتماعی سابق خود در جامعه و خانواده برخورداد نمی باشد.

در سکانسی از فیلم در خانه،عماد جوراب پیرمرد را که پیدا می کند آن را درون سطل آشغال می اندازد یعنی می خواهد صورت مساله را پاک کند انگار که هیچ نبوده است.اما رعنا در اجرای نمایش در حال وصله زدن جوراب است یعنی می خواهد زندگی نابسامان خود را وصله پینه کرده و با مساله کنار بیاید، رعنا به عنوان یک زن ایرانی تصمیمات درست و دقیق تری می گیردو زودتر با این تضاد کنار می آید در حالی که مرد(عماد)نمی تواند تصمیم واحدی را بگیرد به عبارتی مرد ایرانی در کشاکش بین سنت و مدرنیته گیر کرده است.

در پایان نمایش فیلم که دانش آموزان عماد برای دیدن تئاتر او آمده اند و چهره آنها را یکی یکی می­بینیم، هریک از آنهادر آینده زندگی خود مستعد درگیرشدن پارادوکسیکال بین سنت و مدرنیته هستند که می تواند پاره ای از این فجایع را بی آفریند.

منابع:

شایگان ،داریوش(۱۳۸۸)افسون زدگی جدید،هویت چهل تکه و تفکر سیار،ترجمه فاطمه ولیانی،نشر فرزان روز

میلر،آرتور(۱۳۵۰)مرگ فروشنده،ترجمه ع.نوریان