انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نگاهی به بیرون از ژرفا؛ بازنگری جایگاه اجتماعی زن

خانواده زن را «می‌سازد»

چگونه می‌توان جولیت میچل، نویسنده و روانکاو مارکسیست فمینیستی را که بیست سال پیاپی است نسبت روانکاوی و فمینیسم را مورد پژوهش و فعالیت اجتماعی – فردی اش قرار داده، شناخت؟ چه اندیشه‌هایی دارد و تعریفش از مبارزه سیاسی و کار علمی چیست؟ کار علمی‌اش را چگونه شروع کرده و برای فهم آنچه در اجتماع می‌گذرد در چه فعالیت‌های اجتماعی مشارکت داشته است؟
پاسخ به سوالات بالا که سوالاتی ارزشمند در خصوص اندیشه‌های یکی از برجسته‌ترین اندیشمندان معاصر مارکسیست است را می‌توان در کتاب «نگاهی به بیرون از ژرفا؛ بازنگری جایگاه اجتماعی زن» جستجو کرد. این کتاب که در ادامه کارهای ماندگار ترجمه، توسط خانم منیژه نجم عراقی به فارسی برگردانده شده در ۲۹۱ صفحه و توسط نشر خوب در سال ۱۳۹۹ عرضه شده است.
منیژه نجم عراقی در مقدمه مترجم برای معرفی نویسنده کتاب از کلمه «معترض» استفاده کرده است. او جولیت میچل را از جمله کسانی می‌داند که سرنوشت نیمه دوم قرن بیستم، را با اعتراض رقم زده‌اند. اعتراضی که در کنار پاسداشت همه دستاوردهای رشد علمی، نظری و فناورانه جامعه‌ی مدرن؛ از پیامدهای خانمانسوز جنگ‌های جهانی، جنگ سرد، پاکسازی‌های قومی و نژادی و سایه هولناک جنگ هسته‌ای نیز غافل نبوده است.
جولیت میچل که هم اکنون استاد دانشگاه UCL است، از نخستین اعضای تحریریه مجله نیولفت ریویو (از نشریات چپ نو) بوده و مرکز مطالعات جنسیتی در دانشگاه کمبریج را پایه گذاری کرده است.

از نظر مترجم، سه گانه پرآوازه میچل شامل «زنان: طولانی ترین انقلاب» (۱۹۶۶)، کتاب «جایگاه اجتماعی زن» (کتاب در دست بررسی) (۱۹۷۱) و کتاب «روانکاوی و فمینیسم (۱۹۷۴)؛ متن‌های کلاسیک فمینیسم هستند که بحث و بررسی‌های نسبت فمینیسم با مارکسیسم و سوسیالیسم و روانکاوی، بدون توجه به این سه گانه پرآوازه، بی نتیجه خواهند بود.
جولیت میچل تجزیه و تحلیل در روانکاوی را با کاوش در افکار فروید شروع کرده و از دیدگاه‌های ملانی کلاین و ژاک لکان نیز غافل نمانده است. بیش از ۴۰ سال از نشر کتاب ساختار شکنانه و برجسته او «روانکاوی و فمینیسم» می‌گذرد. او در این کتاب؛ روانکاوی را تجزیه و تحلیلی از جامعه مردسالار می‌داند و بر این باور است که شاید مارکسیسم بتواند الگویی فارغ از پدرسالاری برای فرزند پروری ارائه دهد که زنان را از پیامدهای غبطه قضیب که به نظر میچل علت اصلی درونی شدن احساس فرودستی در زنان است، برهاند.
او در کتاب «نگاهی به بیرون از ژرفا؛ بازنگری جایگاه اجتماعی زن»؛
ستم بر زنان را در چهار محور اصلی کار، تولید مثل، سکسوالیته و جامعه پذیری کودکان مورد توجه قرار داده و با مطالعه تحلیلگرانه مفهوم خانواده مدرن و ارزیابی دوباره کار فروید در این زمینه، تصویری از مردسالاری در عمل ترسیم کرده است.

با همین نگاه؛ کتابش را در دو بخش اصلی «جنبش آزادی بخش زنان» و «ستم بر زنان» سامان داده و در بخش اول با فصولی چون زمینه دهه شصت، جنبش آزادی بخش زنان، سیاست جنبش آزادی بخش زنان و در بخش دوم با فصل‌هایی چون جایگاه زنان، روان کاوی و خانواده و نگاهی به بیرون از ژرفا بحثی ارزشمند و قابل تامل را پیش می‌برد.
میچل فصل اول کتاب را با دو سوال بنیادی ۱) سرچشمه های جنبش آزادی بخش زنان چه بود؟ و ۲) چرا این جنبش در نیمه دوم دهه شصت سربرآورد؟ شروع کرده و تلاش می‌کند ریشه‌های همزمانی پیکارهای رهایی بخش این دهه توسط سیاهان، دانشجویان و جوانان با جنبش زنان را شناسایی کند. او با شرح زمینه‌ها و خاستگاه‌های هر یک از این جنبش‌ها به دنبال اشتراکاتی می‌گردد که اعتراضاعات اجتماعی گروه‌های مختلف اجتماعی را شکل داده و بر این باور است که زمینه ساز جنبش آزادی بخش زنان، مجموعه ای از عواملی است که برخی به ناحق آن را تنها مختص به طبقه متوسط می‌دانند. اما از نظر او این جنبش زمانی توانست به پا خیزد که به تبعیت از سلف خود؛ جنبش سیاهان، دریافت که ستم بر زنان در محرومیت‌های اقتصادی و فرهنگی نمایان می‌شود و زنان ستمدیده در تمامی اقلیت‌های استثمار شده و کلیه طبقات اجتماعی تنها در صورت آگاهی از حوزه های ایدئولوژیک و حمله به نهادهای ایدئولوژیک سرمایه داری می‌توانند رهایی یابند.
نویسنده با برشمردن پیش شرط‌های جنبش زنان، تبعیض علیه زنان را اولین عامل پیشران این جنبش دانسته و بر این باور است که کارکرد دوگانه نظام سرمایه داری که از یک سو زنان را خوارشمرده و از سوی دیگر آزادی مبهم و رازآمیزی را با اعتقاد ظاهری به ایدئولوژی برابری به آنها پیشکش کرده، سبب می‌شود که زنان نسبت به زمانی که در ساختارهای آشکارا سلطه گر و سلسله مراتبی جامعه فئودالی، نیمه فئودالی یا سرمایه داری نوپا می زیسته اند؛ متوجه این شوند که ایرادی در کار است.
او در ادامه طرح و تحلیل پیش شرط‌های جنبش، خلاصه‌ای از وضعیت کشورهای اروپایی فعال در جنبش زنان به خصوص سوئد ارائه داده و با نگاهی گذرا به گذشته و البته حال حاضر قوانین، فرهنگ، شرایط اقتصادی و اجتماعی نشان می دهد که علیرغم تفاوت دیدگاه‌های فمینیست‌های رادیکال و لیبرال در اینکه با ستم بر زنان می‌توان مستقل از ستم‌های دیگر جنگید؛ موضعی مشترک دارند. «فمینیست‌های رادیکال اکنون بر آن شده‌اند که با اثبات نظریه خود این تمایز را بار دیگر به کرسی بنشانند، به گونه‌ای که بتوان گفت فمینیسم یعنی اعتقاد به اینکه ستم بر زنان نخستین و مهمترین ستم و فارغ از وابستگی به هر زمینه خاص تاریخی است.» (ص ۷۵)
بخش دوم کتاب «نگاهی به بیرون از ژرفا؛ بازنگری جایگاه اجتماعی زن» با عنوان ستم بر زنان با تاکید جولیت میچل بر چهار محور اصلی کار، تولید مثل، سکسوالیته و جامعه پذیری کودکان شروع می شود. او در این بخش از کتاب با نشان دادن ارتباط تنگاتنگ این چهار محور اثبات کرده که شرایط زنان تنها زمانی تغییر می‌کند که همه این چهار محور که به هم وابسته و در هم تنیده هستند، متحول شوند. او بر این باور است که اصلاح هر یک از این چهار زمینه به تنهایی کافی نیست و حتی اصلاح در یک زمینه می‌تواند منجر به تقویت ستم در زمینه دیگری شود. همانگونه که میچل در «زنان؛ طولانی ترین انقلاب» چکیده ای از کلیه دیدگاههای خود را آورده در این بخش از کتاب نیز تاکید می کند که تحلیل خانواده برحسب تقسیم کار رایج در سیستم سرمایه داری کاری نادرست است و خانواده را باید بر مبنای کار، تولید مثل، روابط جنسی و جامعه پذیری تجزیه و تحلیل کرد. از نظر او زن در خانواده «تولید» می‌شود و این خانواده است که زن را تصرف کرده و تحت انقیاد خود قرار می‌دهد.
میچل از طرفداران سرسخت لزوم بازنگری در شیوه جامعه پذیری کودکان است و بر این باور است که امر لذت جنسی باید از تولید مثل جدا شود. او در فصل ایدئولوژی خانواده، تعریف آلتوستر از ایدئولوژی را مبنای تحلیل خود قرار داده و ایدئولوژی را «شیوه زندگی ما در جهان» می‌داند. از نظر او روان کاوی جاری در چارچوب خانواده عمل می کند و چون خانواده کارکردی ایدئولوژیک و اقتصادی به شکل توامان دارد، ستم بر زنان همچنان ادامه خواهد یافت.
فصول پایانی کتاب در بررسی نسبت روانکاوی و خانواده نوشته شده است. آن میزان که فمینیست‌های مطرح دیگر، فروید و روش روانکاوانه اش را به چالش کشیده و زیرسوال می‌برند، میچل چنین نگاهی ندارد و بر این باور است که نظریه های فروید توصیفی از نظام جنسیتی و تحلیلی از نظام مردسالار هستند و در راه رهاسازی زنان نباید بنا را بر نادیده انگاری روان کاوی قرار داد.
در واقع میچل با طرح نظریات فروید سعی زیادی کرده تا فروید را از انگ زیست گرایی محض برهاند و بر خلاف برخی از فمینیست‌هایی که فروید را نادیده می انگارند و روان کاوی جاری را از روش‌های ستمگرانه جنسیتی می‌پندارند، تلاش می کند با دیدگاه‌هایی نئوفرویدی روابط بین فمینیسم و روانکاوی را تجزیه و تحلیل نماید. اتفاقا” از جمله نقدهای وارده بر دیدگاه‌های او؛ همین میزان بسیار زیاد پذیرش نظریات فروید است.
از نظر بسیاری از تحلیلگران مارکسیست فمینیست؛ جولیت میچل آغازگر تحول در شیوه‌ای است که فمینیسم از روانکاوی بهره گرفته است. درک او از زمینه‌های اصلی مردسالاری، پدرسالاری و تاثیرات این دو بر ذهنیت جنیسیتی؛ به طور کلی زمینه‌های جدیدی را در نظریه اجتماعی شکل داده است. بسیاری از پیروان نظری میچل بر این باورند که نگاه نئوفرویدی او در واقع سرچشمه‌های مرسالاری را با نگاهی جامعه شناسانه در واقعیات زندگی تشخیص داده و نظریات او از همین راه می‌تواند به بهره مندی فمینیسم از روانکاوی کمک کند.
خواندن چنین کتاب ارزشمندی که حالا از جمله متون کلاسیک فمینیسیتی به حساب می آید، خالی از تامل و لطف اندیشیدن نیست. کتابی که دربردارنده دیدگاه‌های معترضانه یک نظریه پرداز برجسته است. نظریه پرداز برجسته ای که علاوه بر فعالیت‌های دانشگاهی از جامعه و آنچه در آن می گذرد نیز غافل نیست و با نوشتن متون رسانه ای چون گزارش، فیلمنامه و … ارتباطش با توده را حفظ می کند و بر این باور است که در فهم مسائل زنان، تمرکز بر نظریه و عمل به شکل همزمان می تواند راهگشای پیچیدگی‌های روابط انسانی و اجتماعی موجود باشند.

مریم نورائی نژاد
nooraienezhad@gmail.com