انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

سفرنامه جنوب هند (۳۸)

درواقع در این جزیره دو نوع غار معابد در دو سوی کاملا مجزای جزیره وجود دارد:

۱- غار معابدی که در تپه های غربی جزیره قرار دارد و به غار معابد هندویی معروف هستند. هم چنین این غار معابد به کنون هیل Canon Hill یا تپه توپ جنگی نیز شناخته می شود، زیرا در زمان پرتغالی ها در این بخش چندین توپ جنگی وجود داشته است.
۲- غار معابدی که در تپه های شرقی جزیره قرار دارد و به غار معابد بودایی معروف می باشد. هم چنین این غار معابد به استوپا هیل Stupa Hill یا تپه استوپا نیز مشهور است، زیرا در این بخش چندین استوپای باستانی بودایی وجود دارد.

بلیط این غار معابد برای خارجیان پانصد روپیه و برای هندی ها سی روپیه است که باز هم با همان ترفند قدیمی سی روپیه پرداخته و وارد محوطه شدم. این غار معابد تماما از صخره یک پارچه تراشیده شده و نشان دهنده خدایان , ایزد بانوان هندو, داستان های حماسی ماهابهارت و نمادهای بودایی می باشد. کلا تعداد این غارها پنج عدد است ، اولین غار به غار شماره یک یا غار بزرگ معروف است. این غار دست ساز با ستون هایی سنگی ستبر تراشیده شده از سنگ بازالت جامد استوار شده است و در میان تالار علامت خاص شیوا یعنی لینگام وجود داشت. به جز این سمبل نماد مهم دیگر هندویسم به نام تیری مورتی Trimurti که به معنی سه تندیس می باشد و درواقع نشان دهنده چهره نیم رخ سه خدای بزرگ آیین هندو یعنی برهما خدای آفریینده که صورتش به سمت غرب است, شیوا خدای ویران کننده که صورتش به سمت شرق است و ویشنو خدای محافظ که صورتش به سمت روبرو می باشد قرار گرفته. در سمت چپ تیری مورتی بر روی دیوار نماد Adhanarishvara به معنی نیمه زن یا پروتی نیمه مرد یا شیوا بر سنگ کنده شده آدهاناری ایشورا درواقع نشان دهنده آفرینش براساس نیروهای زنانه و مردانه در جهان است. در سمت راست تندیس تیری مورتی افسانه گنگا دهرا Gangadhara وجود داشت که در آن شیوا رودخانه گنگ را از بهشت برای انسان ها به زمین آورد و این رود از موهای شیوا جاری است. در کنار شیوا همسرش پروتی در حالی که لبخند بر لب دارد کنده کاری شده است. در بالای سر شیوا و پروتی سه تندیس کوچک دیگر از ایزدبانوان هندو یعنی رودخانه های گنگ , جمنا و سرسوتی نیز وجود داشت. متاسفانه این کنده کاری ها در زمان پرتغالی ها تخریب شده و تا مدت ها نیز به آن ها توجهی نشده بود به طرف کنده کاری دیگری که در سمت چپ تندیس تیری مورتی وجود داشت. رفتم این کنده کاری نشان دهنده افسانه آنداکاسورا- ودهاAndhakasura –Vadha است که شیوا را در حال کشتن دیوی به نام آنداکا Andhaka که به معنی کوری یا تاریکی می باشد ,نشان می دهد. به راه خود ادامه داده تا به کنده کاری دیگری که نشان دهنده عروسی شیوا و پروتی بود رسیدم، نام این کنده کاری کالیانا سوندرا Kalyanasundara است که در زبان سانسکریت به معنی عروسی زیبا می باشد. در این کنده کاری پروتی در سمت راست شیوا به شکل عروسی هندو تصویر شده است بیشتر این نقوش متاسفانه در زمان حکومت پرتغالی ها و انگلیسی ها آسیب های شدیدی دیده اند و بعدها نیز به آن ها توجه لازم مبذول نشد. به سمت کنده کاری بعدی به راه افتادم این کنده کاری شیوا را در حالت یوگیشوارا Yogishvara یعنی شیوا را در حالت انجام حرکتی از یوگا نشان می دهد دور تا دور این تالار ها را کنده کاری های زیبایی در بر گرفته بود و من تصمیم داشتم که تمام آن ها را ببینم و از عمق و معنی آن ها سر در بیاورم. کنده کاری بعدی نشان دهنده شیوا در حالت رقص کیهانی بود نام این حالت رقص ناتاراج Nataraja است که به معنی پادشاه رقص می باشد و متاسفانه بخش پایینی آن کاملا از بین رفته و فقط بخش بالایی کمی از آسیب در امان مانده بود کنده کاری بعدی شیوا و پروتی را در کوه اساطیری کیلاشKailash نشان می داد کیلاش در زبان سانسکریت به معنی کریستال است و در اساطیر هندو جایگاه شیوا و همسرش پروتی می باشد دیوی به نام راوانا Ravana که پادشاه جزیره سری لانکا بود برای انتقام از شیوا می خواست این کوه را از جایش بلند کرده و به جای دیگری منتقل کند شیوا چاره ای اندیشید و تصمیم گرفت به راونا حقه ای بزند انگشت شست پای این دیو را به بالای کوه وصل کرد تا اوهمیشه در کوه کیلاش اسیر باشد نام این افسانه در هندویسم راوانانوگرا Ravananugraha می باشد که به معنی شکل مورد لطف قرار داده شده راونا است به سمت کنده کاری بعدی رفتم گاو ناندی بر روی زمین نشسته و شیر بزرگی نیز در کنار او بود که نشان دهنده شکتی Shakti یا قدرت زنانه می باشد در سمت چپ این تالار نماد سپتاماتریکا Sapta Matrika که به معنی هفت مادر می باشد وجود داشت و در سمت راست این تالار بزرگ شکل دیگری از Shiva وجود داشت که او را در حالت یوگا نشان می داد بیشتر مجسمه ها و چیزهایی که از این بخش در کاوش های باستانشناسی در قرن ۱۹ میلادی بدست آمده بود به موزه ها یا مجموعه های خصوصی منتقل شده و نگهداری می شود از تالار بیرون آمدم و وارد محوطه باز روبروی غارها شدم این همه زیبایی در هنر باستانی هند مرا به وجد آورده بودم واقعا نمی دانستم چه بگویم عظمت این آثار منحصر به فرد چشم هر بیننده ای را نوازش می کرد به سمت غارهای شماره دو , سه , چهار و پنج رفتم بیرون غار شماره دو کمی در هم و برهم به نظر می رسید و نشان از آن داشت که سازندگانش آن را نیمه تمام رها کرده بودند به سوی غار شماره سه رفتم که بر روی شش ستون بنا شده بود و دو دواراپالا Dvarapala یا نگهبانان سنگی مسلح معابد در دو طرف دیده می شد این کلمه از دو واژه سانسکریت دوار Davar به معنی در یا دروازه و پالا Pala به معنی نگهبان یا محافظ تشکیل شده است معمولا این نگهبانان سنگی به شکل دیوی ترسناک و مهیب یا انسانی قوی با نیزه ای در دست بر دروازه معابد هندویی و بودایی نصب شده تا از این مکان های مذهبی نگهداری و محافظت کند به نظر می رسید که بیشتر این تندیس ها در حال از بین رفتن بودند به سمت غار شماره چهار رفتم که آن نیز متاسفانه در حال تخریب بود داخل تالار بزرگی شدم که سه اتاق کوچک برای عبادت و ریاضت راهبان هندو تعبیه شده بود و یک ویراندا Verandha که درواقع نوعی ایوان سرپوشیده در معماری هندی محسوب می شود وجود داشت غار شماره پنج تقریبا در دو قدمی غار شماره چهار قرار داشت که آن هم ناتمام رها شده بود و هیچ چیز خاصی در تالار آن وجود نداشت دوباره چرخی در محوطه باز این غارها زده و به روزگاری که این غارها عظمتی برای خود داشتند فکر کردم زمانی که دست انسان و طبیعت هنوز به آنها آسیب نرسانده و در نهایت شکوه و اقتدار خود قرار داشتند به طرف غار معابد بودایی راهی شدم تا آنها را هم ببینم این غارها کهن تر از غار معابد هندویی هستند .

 

غار معابد الفانتا در نزدیک بمبئی ایالت ماهاراشترا غرب هند

 

مجبور بودم که از راه باریکی که در کوه ایجاد شده بود به سمت آنها حرکت کنم پس از یک ربع پیاده روی در این جاده باریک به دو غار بزرگ رسیدم اولین غاری از آن دیدن کردم به نام غار شماره شش معروف است که دارای تالار بسیار بزرگی بود و بر روی چهار ستون اصلی و دو ستون چهار گوش کوچکتر بنا شده بود داخل تالار چیز جالب توجه ای مانند غارهای هندویی وجود نداشت تنها مجسمه دو شیر در دو طرف در ورودی قرار داشت این غار در طول حکومت پرتغالی ها به کلیسا تبدیل شده بود به سمت غار بعدی راهی شدم که غار شماره هفت نامیده می شد و در جلوی آن استخر بزرگی وجود داشت کمی آن طرف تر یک استوپای نیمه نصفه بودایی قرار داشت که در اصل بسیار بلندتر از این بوده که اکنون هست
بسیار عالی تقریبا از همه چیز دیدن کرده بودم و باید برای ناهار چیزی می خوردم از محوطه بیرون رفته و از پله ها شروع به پایین رفتن کردم اولین چیزی که سر راهم سبز شد یک سمبوسه فروش بود از او دو سمبوسه خریده و مشغول خوردن شدم می خواستم کمی در جزیره قدم بزنم هنوز وقت داشتم ساعت دو بعد از ظهر بود شروع به قدم زدن در کنار خط ساحلی کردم دریای عرب آرام و زیبا بود درختان متعدد نارگیل , تمبر هندی و انبه همه جا به چشم می خورد جمعیت جزیره زیاد نیست زیرا کاری جز کشاورزی و توریست در آنجا وجود ندارد در کل فضای آرامی بر جزیره حاکم بود توریست ها حق گشت و گذار و اقامت در جزیره را پس از غروب آفتاب ندارند پس بدین ترتیب هیچ هتل یا مسافرخانه ای نیز در جزیره ایجاد نشده است دولت هند از ورود توریست ها به برخی مکان ها در جزیره مانند سد تازه ساختی که مالکی خصوصی دارد جلوگیری می کند در کل جزیره الفانتا برای یک روز بازدید بسیار مناسب است ساعت چهار بود و من هم آماده در بندر منتظر بودم کشتی ما در بندرگاه لنگر انداخته بود سوار شدم و منتظر بقیه همسفران در عرض ده دقیقه همه مسافران یکی پس از دیگری در کشتی جای گرفتند و کشتی حرکت کرد.

روز پنجم در بمبئی

امروز تصمیم گرفتم به دیدن چند بازار معروف و تاریخی بمبئی بروم هوا عالی بود پس صبحانه مختصری خورده و به سمت اولین مقصد خود یعنی بازار تاریخی کرافورد Crawford Market راهی شدم.

کرافورد مارکت در شهر بمبئی ایالت ماهاراشترا غرب هند

 

از هتل من تا این بازار پیاده حدود نیم ساعت راه بود این بازار قدیمی در منطقه کولابا واقع شده است و در خیابان دوبی تالو Dhobi Talao قرار دارد تاریخ این بازار به سال ۱۸۷۱ میلادی برمی گردد یعنی زمان حکومت بریتانیایی ها بر هند در این بازار می توان میوه و سبزی های تازه , مواد غذایی , خوراک حیوانات و وسایل دیگر را به راحتی پیدا کرد مساحت آن به حدود هفت هزار و پانصد متر می رسد معماری آن کاملا بریتانیایی و اکنون یک مکان کاملا توریستی محسوب می شود کمی در این بازار قدم زدم نمی خواستم چیزی بخرم فقط دوست داشتم حال و هوای بازار را درک کنم برای زمان خودش واقعا بزرگ و جالب بوده است و احتمالا خانم های انگلیسی در آن بسیار رفت و آمد داشتند مکان بعدی چور بازار Chor Bazaar بود چور بازار به معنی بازار دزد است و در خیابان موتون Mutton قرار دارد درواقع نوعی بازار دست فروشان محسوب می شود که در آن وسایل دست دوم و اشیاء دزدیده شده را به راحتی می توان یافت.

چور بازار در شهر بمبئی ایالت ماهارشترا غرب هند

سابقه این بازار به صدو پنجاه سال پیش برمی گردد از کرافورد مارکت تا چور بازار پیاده حدود نیم ساعت است شروع به گشت و گذار در این بازار کردم دست فروشان همه جا بودند و هر چیزی را که می خواستید عرضه می کردند کوچه پس کوچه های باریک پر از جمعیت هندی و خارجی بود البته هندی ها بیشتر و خارجی ها کمتر سرک کشیدن در کوچه پس کوچه های قدیمی را دوست دارم حسی از کشف جدید یک فرهنگ به من دست می دهد نزدیک این بازار به فاصله حدودا ده دقیقه پیاده روی بازار بیندی Bhindi Bazaar قرار گرفته است که در آن عتیقه جات , ظروف مسی و آهنی و وسایل منزل و آشپزخانه را می توان یافت حدود صدو پنجاه سال پیش این بازار در محله مسلمانان بمبئی واقع شده بود مسلمانانی که از ایالاتی چون ماهاراشترا , گجرات , کرلا , اوترپرادش و راجستان برای زندگی و کار به بمبئی می آمدند محله ای در این بخش از بمبئی ایجاد کردند این بازار بین خیابان های محمد علی و کتوادی Khetwadi قرار گرفته است وارد بازار شدم مغازه های زیادی در دو طرف دیده می شد وارد یکی از مغازه ها شدم تا قیمت دو لیوان مسی را که بسیار زیبا ساخته و طراحی شده بودند بپرسم پیرمردی که صاحب مغازه بود و یک عرق چین سفید بر سر داشت فهمیدم مسلمان است از او پرسیدم چند ؟ بدون این که به من نگاهی بیندازد گفت دانه ای ده روپیه قیمت عالی بود اما من خریدار نبودم فقط می خواستم درون یکی از مغازه ها را ببینم تشکر کرده و به طرف بیرون به راه افتادم صدایم زد و گفت مادام پنج روپیه هم بخواهی می دهم گفتم نه ممنون شانه هایش را بالا انداخت و مشغول تمیز کردن وسایل داخل مغازه شد دوباره دست به دامن گوگل شدم تا ببینم آیا چیز دیگری نیز در اینجا وجود دارد یا خیر و نتیجه جستجوها این شد که مقابر پیشوایان فرقه مسلمان داوودی بورا Dawoodi Bohra به نام های سید طاهر صفی الدین و سیدنا محمد برهان الدین در محوطه این بازار واقع شده است هم چنین مکان پیدایش یکی از روش های آواز خوانی سنتی هند به نام بیندی بازار گرانا Bhendibazaar Gharana نیز هست درواقع گرانا نوعی سیستم تشکیلات اجتماعی است که موسیقی دانان , آوازخوانان , نوازندگان و رقصندگان سنتی شبه قاره هند را به یک نسب خاص یا شاگردی کردن یک استاد خاص وصل می کند البته این وصل شدگی باید به پیروی از یک سبک موسیقی ویژه باشد روش آواز خوانی بیندی بازار گرانا را دو برادر موسیقی دان مسلمان در سال ۱۸۹۰ میلادی در بمبئی پدید آوردند که زیر مجموعه روش آواز خوانی خیال است و در زمان سلسله گورکانیان از ایران به هند وارد شد به نظرم به اندازه کافی گشتی در این بازار شلوغ که از هر گوشه اش موتور و دوچرخه بیرون می آمد زده بودم راه مستقیم را پیش گرفته و از آن بیرون رفتم به طرف کولابا به راه افتادم تا چیزی بخورم و چه چیزی بهتر از خوراک های پارسیان هند پس به سمت رستورانی به نام پیکادلی Piccadilly رفتم این رستوران قدیمی در محله کولابا و در خیابان دونالد هاووس Donald House قرار دارد بر روی یکی از صندلی های چوبی آن نشستم و به نگاهی به منو انداختم خوراک های مختلفی در آن وجود داشت پس از بالا و پایین کردن منو دستور یک دوغ هندی , خوراکی به نام کیما Keema که مخلوط گوشت چرخ کرده با ادویه جات هندی است و در فارسی به آن قیمه گفته می شود و دو عدد نان Naan را دادم
در اینجا ذکر یک نکته ضروری است سه نوع نان عمده در شبه قاره هند وجود دارد.

یکی نان هایی که بر روی ماهی تابه های تخت فلزی پخته می شود مانند روتیRoti و چپاتی Chapati دومی نان هایی که در تنور یا به قول هندی ها تندور Tandoor تهیه می گردد نوع دوم از قرن ۱۴ میلادی به بعد و با ورود مسلمانانی که از ایران ,افغانستان و آسیای میانه به هند وارد شدند بشدت باب گشت و اکنون در شبه قاره هند فقط به نانی که در تنور پخته می شود نان Naan گفته می شود سومی نان هایی که در روغن داغ سرخ می شود مانند پوری Puri و پاپد Papad خوراک بسیار خوشمزه کیما را با حلاوت تمام خوردم و دویست روپیه بابت همه چیز پرداخت کرده و راهی هتل شدم

روز ششم در بمبئی

امروز روز آخر بود صاحب هتل به من گوشزد کرد که اگر می خواهم بیشتر بمانم همین الان به او خبر دهم که البته من بیشتر از این نمی خواستم در بمبئی بمانم به او گفتم امروز روز آخر است بیشتر نمی مانم چون فردا به ایران پرواز می کنم سری تکان داد و رفت وسایلم را جمع کرده و همه کارهای عقب مانده را انجام دادم عصر ساعت سه تصمیم گرفتم سری به هتل تاج محل بزنم و داخل آن را تماشا کنم به طرف هتل به راه افتادم بیرون هتل پست بازرسی وجود داشت کوله پشتی ام را خانم پلیس خنده رویی از زیر دستگاه رد کرد وارد سرسرای ورودی هتل شده و خانمی که کت و دامن سیاه تنگی بر تن داشت خودم را هم کامل گشت وارد محوطه ریسپشن شدم و از مردی که پشت میز بود اجازه خواستم رستوران داخل هتل و رستوران فضای آزاد که در باغ قرار دارد را ببینم نگاهی به من کرد و گفت اوکی مادام اما لطفا سریع چون شما اینجا اتاق ندارید و ممکن است مدیر هتل ایراد بگیرد تشکر کردم و قول دادم سریع باشم وارد رستورانی که داخل هتل بود شدم تا ببینم دکوراسیون آن چگونه است و آیا از گذشته تا حال تغییری کرده یا خیر تمامی مبلمان به رنگ قهوه ای خردلی و میزها به یک دست به رنگ سفید سقف ها بلند و دکوراسیون آن چشمگیر و زیبا بود کمی ایستادم تا در مکان جا بیفتم و وضعیت را بسنجم مردی که در گوشه رستوران بود به آرامی به من نزدیک شد و با ادب گفت ببخشید مادام چیزی میل دارید لبخندی زدم و جواب دادم خیر ممنون فقط برای تماشا آمده ام مرد دوباره نگاهی به من کرد اما چیزی نگفت شاید امثال مرا زیاد دیده بود توریست هایی که ارزان سفر می کنند و پولی برای خرج کردن در این گونه هتل ها ندارند اما دوست دارند حداقل یک بار هم که شده دورن آنها را ببینند بیرون رفتم برای رسیدن به رستوران فضای آزاد باید از میان راهروی باریکی می گذشتم همه چیز جذاب و بسیار پاکیزه بود وارد یک محوطه سر پوشیده طاق دار شدم که به باغ منتهی می شد به بالای سرم نگاه کردم در میان هر طاق یک پنکه و یک لوستر زیبا به سبک کلاسیک آویزان بود این پنکه ها حتما برای زمانی که هوا خیلی گرم می شد و نیاز بود حتی در مکان سر باز نیز روشن باشند نصب شده بودند به واقع هند واقعا گرم است و برای انگلیسی ها گرمتر هم بوده وارد باغ شدم خدایا چه منظره زیبایی بر روی چمن های سبز با نظم و ترتیب بسیار میز و صندلی هایی حصیری سنتی هندی چیده شده بود کمی آنطرف تر یک نیمکت به شکل ال با کوسن های رنگارنگ بر روی آن وجود داشت جلوی این باغ ساختمان زیبا و عظیم هتل خودنمایی می کرد در گوشه ای از باغ یک آلاچیق فلزی برپا شده بود و پارچه سفید نازکی در اطراف آن آویخته بودند تا کسانی که زیرش می نشینند از شر مگس ها و پشه هایی که امان انسان را در هند می برند در امان باشند یک صندلی حصیری نیمکت وار که پشتش به شکل تکیه ای بلند ساخته شده بود و برای استراحت و چرت نیمه روز جان می داد نیز زیر آن قرار داشت واقعا همه چیز برای راحتی مسافران ثروتمند تهیه شده بود تا یک اقامت فراموش نشدنی و خاطره انگیز را برای آنان رقم بزنند در این هنگام به یاد این ضرب المثل فارسی افتادم ” هر چه پول بدهی آش می خوری ” واقعا گذشتگان چقدر به واقعیت های جامعه توجه داشته اند درختان بلند نخل و گل های گلایل در هر طرف به چشم می خورد زیبایی این مکان واقعا شگفت انگیز و رویایی بود مسلما در گذشته مسافران بلند پایه ای که از انگلیس به هند می آمدند در این هتل با تشریفات خاص و بسیار مجلل پذیرایی می شدند البته خدمتکاران در آن زمان هم تماما هندی بودند و سر آشپز فقط حق پخت و سرو خوراک ها و شیرینی های بریتانیایی را داشت کسی طالب غذاهای هندی نبود چرا که با این کار طبقه اجتماعی آن شخص بشدت تحت تاثیر قرار می گرفت و ممکن بود دیگر انگلیسی ها او را تحقیر کنند حفظ جایگاه اجتماعی در آن زمان از واجبات بود تا هم بتوان با حفظ این جایگاه هندی ها را کنترل کرد و هم در چشم هموطنان انگلیسی مالک مطلق این مستعمره به حساب آمد اما خوب زمانه عوض شده و اکنون در منوی رستوران هر دو مورد خوراک های انگلیسی و هندی را می شد دید ضمنا حق پوشش در این هتل نیز آزاد بود و هر کس هر چه دوست داشت می توانست بپوشد چه پوشاک هندی بود یا اروپایی اما در گذشته هیچ کس حق ورود با البسه هندی به این هتل را نداشت واقعا استعمار یعنی همین که در کشوری که متعلق به توست حق خوردن غذاهای محلی و پوشیدن البسه سنتی را نداشته باشی غمگین اما بالاخره واقعیت همین است یکی از منوها را برداشتم تا قیمت ها را ببینم خدایا سرم سوت کشید یک غذای ساده مانند دو عدد نان تست پنیری ادویه دار پانصد روپیه به سرعت فهمیدم اصلا اینجا جای من نیست منو را سر جایش گذاشته و از همان راهی که آمده بودم برگشته و از هتل بیرون رفتم از دروازه هند گذشتم و به خیابان روبروی هتل رفتم کمی آنطرف تر یک رستوران کوچک بود دستور ماسالا چای و خوراک مرغ با نان پراتا دادم نانی لایه لایه که در روغن سرخ می شود غذایم را به آرامی خورده و پنجاه روپیه پرداخت کردم آرام آرام در امتداد دریا راه می رفتم تا شب بمبئی را ببینم تاکسی ها و ریکشاها از کنارم می گذشتند دختر و پسرهای جوان با در دست داشتن خوراک های ساده ای چون سمبوسه و ساندویچ پنیر به دریا خیره شده بودند و از هوای خنک شب لذت می بردند چند دختر هم در گوشه دیگر به نرده های سنگی تکیه داده و با یکدیگر مشغول صحبت بودند هندی ها زندگی جالبی دارند بی توقع و آرام برگشتم و دوباره نگاهشان کردم چراغ های خیابان روشن شده بود و می توانستم لبخند های حاکی از شادی درونی را در صورت آنها ببینم شاد بودنی بی علت و فقط به صرف خود شاد بودن در لحظه به هتل برگشتم تا استراحت کنم فردا پرواز دارم.

روز هفتم و آخر در بمبئی

ساعت پروازم چهار بعد از ظهر بود وسایلم را در انبار هتل گذاشته و برای خوردن صبحانه راهی شدم باید ساعت یازده به سوی فرودگاه می رفتم پس وقت زیادی نداشتم برای آخرین بار در این سفر به تماشای دریای زیبای عرب رفتم کنار دروازه هند ایستادم و مشغول تماشای آسمان و دریا شدم دل کندن از هند برایم همیشه سخت بوده است و این بار سخت تر شاید بدین علت که هر چه سن انسان بالاتر می رود وابستگیش به جایی که به آن عشق می ورزد بیشتر می شود من هم در سن پنجاه سالگی واقعا مکانی بهتر از هند برای آرامش نیافتم دست هایم را باز کردم و به سمت دریا خم شدم هیجانی آنی مرا در بر گرفت دلتنگ شدم و اشک در چشمانم حلقه زد اما چه کاری از دستم ساخته بود باید می رفتم خداحافظ هند عزیز تا سفر بعدی منتظرم بمان.