انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نگاهی به بدن در آثار کیم کی‌دوک: فیلم موبیوس

در بخش قبل از نگاه به بدن در آثار کیم‌کی‌دوک، بازنمایی بدن در دو فیلم جزیره و خانه‌های خالی مورد بررسی قرار گرفت و در ابتدای آن نیز شرحی مختصر از کارگردان مورد نظر، کیم‌کی‌دوک، داده شد. به همین دلیل در این بخش معرفی کیم‌کی‌دوک صورت نمی‌گیرد. هم‌چنین سبک کلی و نگاه او نیز در بخش قبلی مورد توجه قرار گرفت که در این‌جا دوباره مطرح نمی‌شود.

سوال اصلی این مطلب نیز همانند مطلب پیشین، شیوه‌ی نگاه کیم‌کی‌دوک به بدن و بازنمایی بدن در آثار اوست. در این بخش بازنمایی بدن در یکی از فیلم‌های عجیب و جنجالی او، موبیوس، مدنظر است. این فیلم نیز با همان نگاه بودیسمی آثار قبلی او، محتوای سکس، خشونت و آزار را در خود دارد ولی این‌بار در شکلی عریان‌تر به نمایش گذاشته شده است. در اثر این عریانی و وضوح در بیان آن‌چه کیم‌کی‌دوک قصد دارد به مخاطب خود نشان دهد موبیوس به فیلمی عجیب بدل شده است که از دید برخی غیرقابل دیدن و از دید برخی دیگر یکی از آثار مهم او محسوب می‌شود.

کیم‌کی‌دوک که در سال ۲۰۰۸ در حال ساختن فیلمی به نام خواب، یا رویا به دلیل مصدومیت یکی از بازیگرانش در حین ساختن فیلم دچار آسیب روحی شده بود، به مدت سه سال از کارگردانی دست کشید و در بیابانی دور تر از شهر زندگی می‌کرد، پس از گذشت سه سال او به شهر بازگشت و ساختن فیلمی جدید که ایده‌ی آن را در بیابان و در شرایط سخت زندگی خارج از شهر نوشته بود، آغاز کرد. این فیلم تبدیل به عریان ترین فیلم او یعنی موبیوس، شد.

موبیوس، داستان خانواده‌ای است که درگیر یک تراژدی عظیم می‌شوند، نوعی بحران مشروعیت در روابط فیزیکی انسان‌ها با یکدیگر. این خانواده سه عضو دارد، پدر، مادر و پسر نوجوان آن‌ها. خانواده دچار گسست عظیمی در موقعیت‌ها و نقش‌ها می‌شود. مرد به همسرش خیانت می‌کند و زن که این را متوجه شده است در حالتی از جنون تصمیم می‌گیرد با بریدن اندام جنسی همسرش، توانایی جنسی اورا نابود کند، وقتی با مقاومت همسرش مواجه می‌شود، به اتاق پسرش رفته و اندام جنسی او را در خواب می‌برد. داستان فیلم اینطور شروع می‌شود. بعد از آن مادر در خیابان ها سرگردان می‌شود و ما با پسر و پدرش همراه می‌شویم که در پی اصلاح این نقص جنسی و جبران آن به هر شکلی در می‌آیند.

اولین و اصلی ترین نکته‌ی فیلم در این است که فیلم هیچ دیالوگی ندارد. اگرچه موقعیت‌های خلق شده توسط کیم‌کی‌دوک، موقعیت‌هایی هستند که در شرایط عادی بسیار پر گفتگو هستند اما در فیلم هیچ دیالوگی وجود ندارد. صدای شخصیت ها صرفا در موقعیت فریاد از درد و فریاد در رابطه جنسی شنیده می‌شود. تمامی مسئولیت زبان و گفتگو برعهده ی بدن است. بدن‌ها در موقعیت‌های اغراق‌گونه‌ای قرار می‌گیرند تا حرف خود را به مخاطب بفهمانند. با این وجود کیم‌کی‌دوک با چنان مهارتی بدن‌هارا در بیان حرف‌ها به کار می‌گیرد که مخاطب در حین دیدن فیلم هرگز دچار پرسش از آنچه رخ داده و آنچه شخصیت‌ها سعی دارند با بدن‌شان بفهمانند، نمی‌شود.

مسئله اصلی و آنچه قرار است در فیلم مورد حمله‌ی کیم‌کی‌دوک قرار بگیرد بدن‌ها در اعلی درجه‌ی بدنمندی و جسمانی بودن‌شان هستند، از این رو تمامی فیلم نیز به وسیله‌ی خود بدن‌ها روایت می‌شود. کیم‌کی‌دوک صرفا با دوربینی عاری از فنون حرفه‌ای فیلم‌برداری، بدن‌هارا تعقیب می‌کند و از کنش‌های آن‌ها و حالت‌های بدنی تصویربرداری می‌کند.

دیدگاه و تز اصلی کیم‌کی‌دوک در فیلم موبیوس، برپایه‌ی گناهکار بودن بدن است. این دیدگاه گویا مشابه همان دیدگاهی است که بدن را مرتکب گناه نخستین می‌داند و به همین دلیل نیز نوعی بیزاری و نفرت از بدن، خصوصا در بعد جسمی و جنسی‌اش دارد. در سراسر فیلم بدن‌ها مایه‌ی عذاب و سختی هستند. بدن‌ها مرتکب گناه شده اند و به همین دلیل نیز تاوان می‌دهند. در فلسفه و نگاه بودیسمی نیز بدن و وابستگی‌های مادی موجب رنج و اندوه است. درد این رنج و اندوه در یک چرخه‌ تکرار می‌شود، و تا زمانی که انسان از این تعلقات و وابستگی‌های مادی رهایی پیدا نکند، چرخه ادامه خواهد داشت. در فیلم موبیوس نیز، بدن‌ و تعلق مادی آن به دیگری لذت بخش، آغازگر رنج و دردی می‌شود که پایان نمی‌یابد و مکررا ادامه پیدا می‌کند. مگر آن‌که فرد آگاهانه در برابر تعلقات مادی بدن خود بایستد و بدنش را به اراده‌ی خود درآورد.

در فیلم موبیوس که فیلمی دینی نیز محسوب می‌شود، ایستادن در برابر بدن و تعلقات مادی‌اش، شکلی دینی به خود گرفته. چاقویی که مادر برای بریدن اندام جنسی همسر و پسرش برمیدارد در زیر مجسمه‌ی بودا قرار دارد(آغاز آموزه‌ای بودیسم برای رسیدن به آرامش از طریق گذر از بدن) هم‌چنین موسیقی فیلم نیز، تم دینی بودایی دارد. فیلم موبیوس مانند سایر فیلم‌های کیم‌کی‌دوک دارای چرخه‌ای است که درد و رنج در آن تکرار می‌شود. اواسط فیلم ما مرد ناشناسی را با لباس مشخص بودایی و از پشت می‌بینیم که نیمه شب در مقابل مجسمه‌ی بودا که در ویترین یک مغازه قرار دارد تعظیم و عبادت می‌کند. مادر این مرد را می‌بیند و در خیابان به دنبال او راه می‌افتد. در سکانس پایانی فیلم پس از این که پسر خود به آلت پیوند زده‌اش شلیک می‌کند و در برابر تمام تلاش‌هایش برای بدست آوردن لذت جنسی می‌ایستد، ما دوباره همان مرد را می‌بینیم که نیمه شب در خیابان در مقابل مجسمه‌ی بودا که این‌بار نه پشت ویترین بلکه جلوی ویترین و بی‌واسطه در مقابل او قرار گرفته تعظیم می‌کند. دوربین روی چهره‌ی مرد کات می‌خورد. ما همان پسر شخصیت فیلم را می‌بینیم. شیشه‌ی ویترین نماد همان مانع جسمانی است که بین فرد و رسیدن به آرامش ذهنی‌ و بدنی‌اش قرار گرفته به همین دلیل در ابتدای فیلم بودا در پشت شیشه قرار دارد و در پایان فیلم بیرون از شیشه‌های ویترین قرار گرفته است.

تمام فیلم داستان تلاش بیهوده و رنجی است که پسر برای تجربه‌ی لذت جسمانی اش متحمل می‌شود. پس از بریده شدن اندام جنسی‌اش، او در مدرسه و ایستگاه پلیس مورد تمسخر همسن و سالانش قرار می‌گیرد. خشمی در او ایجاد شده است که ناشی از داغ ننگی است که ناتوانی بدنی یا نقص در بدن‌اش برایش ایجاد کرده است. در این بخش از فیلم شخصیت و هویت پسر به واسطه‌ی بدن‌اش دچار تغییر می‌شود. لو برتون در کتاب جامعه‌شناسی بدن بیان می‌کند که اگر به اندام جنسی ضربه ای وارد شود، شخصیت فرد به شدت آسیب می‌بیند. پسر نیز به واسطه‌ی داشتن اندام جنسی و توانایی برقراری رابطه جنسی به عنوان ارتباط فیزیکی تماما بدنی در گروه‌های اجتماعی اطرافش پذیرفته می‌شود. معیار و ملاک گروه‌اجتماعی، معیاری تماما بدنی است و این دیدگاه، بدن را تبدیل به شیئ ارزشمند و مستقلی کرده است که انسان در کنترل و خدمت آن زندگی می‌کند. بدین ترتیب پسر پس از این که اندام جنسی اش را از دست می‌دهد، به نوعی تعلق و ارتباط فیزیکی و اجتماعی با دیگران را نیز از دست می‌دهد، زندگی او با از دست دادن اندام جنسی‌اش مختل می‌شود.

بدن از این پس در بحران قرار می‌گیرد. جنگی روانی آغاز می‌شود تا پسر از بدن خود و تعلقات جنسی اش گذر کند. بدن در فیلم مراحلی را طی می‌کند تا به بدن آرمانی بودیسمی برسد. ابتدا بدن صرفا لذت مادی بدون رنج است، سپس انسان وارد دوره‌ای از رنج و درد برای پاسخ به خواسته‌ی مستقل و مادی بدن‌اش می‌شود، مرحله‌ای که مقدمه‌ای بر گذر از بدن و رسیدن به خلا و آرامش است. در این مرحله‌ی دوم خشونت به بالاترین درجه‌ی خود می‌رسد. پس از اینکه بدن توانایی اش در ایجاد لذت جنسی را از دست می‌دهد، خودآزاری و تنبیه بدن آغاز می‌شود. پسر و پدرش که او نیز اندام جنسی خود را برای پیوند پسرش از دست می‌دهد، متوجه شیوه‌ای از لذت جسمانی می‌شوند که همراه با آسیب زدن به بدن است. آن‌ها پوست خود را آنقدر می‌تراشند تا به لذت جنسی برسند. در این مرحله لذت جسمانی، بدن را به برده‌ای برای خود تبدیل می‌کند و شروع به نابودی آن می‌کند. شخصیت فیلم وارد مرحله‌ی ریاضت ناآگاهانه اش شده است. او به بدن خود آسیب می‌زند و به دلیل ناتوانی جسمی‌اش، آن‌را تنبیه می‌کند. ژیژک در بخش کوتاهی از کتاب به برهوت حقیقت خوش آمدید، به کسانی اشاره می‌کند که خودآزاری می‌کنند و خودآزاری آن‌ها را راهی برای اثبات وجود داشتن مادی خود می‌‌داند. او مدعی است وقتی یک فرد خون بدن خود را می‌بیند احساس زنده بودن می‌کند.

در فیلم موبیوس نیز، این خودآزاری و مجبور کردن خود به تحمل درد شدید بدنی، می‌تواند تلاش شخصیت‌ها برای نجات دادن بدن جسمانی از نابودی باشد. از دست دادن اندام جنسی می‌تواند بدن را دربعد جسمانی و جنسی‌اش نابود کند، شخصیت‌ها شروع به تلاش برای نگه داشتن این بدن از طریق آزار دادن آن و تحمل درد جسمانی شدید می‌کنند. تلاش برای رفع ناتوانی و نقص بدن خود و رهایی از داغ ننگی که عدم توانایی در لذت جنسی است. آن‌ها معنای درد و رنج را در تاریخچه زندگی شخصی خود تغییر می‌دهند و ارزش متفاوتی که همان ارزش جنسی و ارزش لذت‌آفرینی است به آن می‌دهند.

در آخرین مرحله‌، بدن در شکلی هوشمندانه موقعیت‌های خانوادگی را مختل می‌کند. اندام جنسی پدر که به بدن پسر پیوند خورده است دربرابر کسی جز مادر خانواده، تحریک نمی‌شود. مادر زمانی برمی‌گردد که می‌خواهد نقش مادری‌اش را تکمیل کند اما نقش مادرانه‌اش به نقش معشوقه بودن برای پسرش تغییر می‌کند و در این جا با آخرین مرحله که مفهومی تماما ادیپی دارا است مواجه می‌شویم. پسر در ابتدای فیلم شاهد رنج و اندوه مادر به دلیل خیانت پدر است، او اندام جنسی پدرش را از آن خود می‌کند و در انتهای فیلم مادرش به نیاز جنسی او پاسخ می‌دهد. تمام این مراحل کاملا ناخودآگاهانه رخ می‌دهد و پسر هیچ اراده و کنترلی بر این سرنوشت عقده ادیپی خود ندارد.

آنچه مورد انتقاد کیم‌کی‌دوک است، همین سرنوشت غیرارادی عقده ادیپی است. او براساس آموزه‌های بودیسمی می‌خواهد این سرنوشت را با به دست گرفتن کنترل بدن و گذر از تمامی تعلقات مادی تغییر دهد و به درجه‌ای از خودآگاهی و آرامش ذهنی و جسمی برسد که تماما در خلا معنا می‌شود. همان چیزی که در آموزه‌های بودا از آن به نیروانا یا آرامش ابدی تعبیر می‌شود. رسیدن به نیروانا نیز نیاز به گذر کردن از مراحلی دارد که در فیلم، شخصیت پسر از آن ‌‌ها عبور می‌‌کند. یعنی رها کردن زندگی مادی، گذر از جامعه، خانواده و بدن جسمانی. بسیاری از راهبان بودایی نیز برای رسیدن به نیروانا شهر و خانواده را ترک می‌کنند و در صومعه‌ای در دل طبیعت به مراقبه می‌پردازند. گذر از وابستگی‌ها و تعلقات دنیوی اصلی‌ترین گام در بودیسم است.

بدن گناهکار، از طریق نابودی تعلقات جسمانی و مادی پاک می‌شود. این پاکی همان بیداری است که بودا در اسم خود نیز به آن اشاره دارد: بیدار شده. انتهای فیلم نیز پسر در خواب است و رویای معاشقه با مادرش را می‌بیند، از خواب بیدار می‌شود و متوجه خودکشی پدر و مادرش می‌شود. این بیداری نمادین پسر است که او را به آخرین مرحله، نابودی اندام جنسی و تعلقات مادی اش می‌رساند. بدین ترتیب موبیوس، فیلمی کاملا دینی ولی عریان است. این فیلم نقطه‌ی اوج استفاده‌ی کیم‌کی‌دوک از سه عنصر خشونت، سکس و آزار برای رسیدن به هدفی کاملا دینی، است.

 

منابع:

لو برتون، داوید، فکوهی، ناصر، مترجم، جامعه شناسی بدن، تهران: نشر ثالث ۱۳۹۸

هاکینز، برادلی، افشار، حسن، مترجم، دین بودا، تهران: نشر مرکز ۱۳۸۲