درخــرابـات مغـان نــور خــدا مـی بینــم / وین عجب بین که چه نوری، زکجا می بینم (حافظ)
در کف زمین میان چهار ستون کاخ شورا یا سه دروازه که به تالار تخت جمشید معروف است، سنگ مربع شکلی کار گذاشته اند که آن را نخستین بار هرتسفلد E. Herzfeld، ایران شناس آلمانی یافت و بر آن نام « سنگ اندازه گیری» نهاد. این سنگ اندکی به طور اُریب در زمین کار گذاشته شده است و موقعیت کل صفۀ تخت جمشید را نسبت به کوهی نشان می دهد که تخت جمشید در پایش قرار گرفته است و خورشید به هنگام طلوع از پشت آن سر برمی آورد. این سنگ یک ساعت آفتابی گاه نما است که شادروان یحیی ذکاء راز و رمز و کارکرد آن را در نشان دادن برآمدن و طلوع خورشید در روز اول نوروز در آغاز فروردین می داند. بنابر تحقیق این دانشمند ایرانی، در آغازِ نوروز سایۀ آفتاب سر ساعتی معین از ستیغ کوه بر روی این سنگ می افتد و خط شعاع خورشید از گوشه ای از سنگ که دارای علامت کوچکی است تا مرکز دایره ای که بر روی سنگ حک شده، نمایان می شود. در این هنگام، بنابر یافته ها شاه هخامنشی و بزرگان و همراهان او که در صُفّه گرد آمده بودند با طلوع خورشید و درخشش پرتو آن، نخستین روز از سال نو را جشن می گرفته اند.
نوشتههای مرتبط
این سنگِ گاه نما که بر آمدن خورشید و نخستین پرتو آن را در بامداد اول فروردین می نمود ظاهراً باید در اواخر دورۀ پادشاهی داریوش(۵۲۱- ۴۸۶پ م) کار گذاشته شده باشند، چون به سبب کاربرد گاه شماری های چندگانه در ایران باستان، زمان برپایی جشن نوروز در دورۀ هخامنشی میان دانشمندان ایرانی و ایران شناسان خارجی مورد اختلاف بوده است. در دوران کهن، ایرانیان نوروز هایی چند داشتند. زمانی که دو فصل تابستانی هفت ماهه و زمستانی پنج ماهه در ایران شناخته شده بود، آغاز هریک از دو فصل را با شروع گرما و سرما نوروز می گرفته اند و جشن برپا می کرده اند. در اوایل دورۀ شاهنشاهی هخامنشی (۵۵۹-۳۳۰پ م) و پیش از زمان وام گیری گاه شماری خورشیدی از مصر قدیم در ۴۸۵ پ م.، از میان فصول چهارگانه، نوروز را بنابر نظری در آغاز پائیز و بنا بر نظری دیگر در آغاز تابستان جشن می گرفته اند. در اواخر پادشاهی داریوش بود که اعتدال بهاری در اول فروردین را نوروز و آغاز سال نو گرفتند.
کاخ تخت جمشید را در دامنۀ کوهی ساخته اند که « وامداد » یا « بامداد » نامیده می شد و چون نیایشگاه میترا ( ایزد مهر ) در این کوه قرار داشت، آن را « کُمِهر » ( کوه مهر ) نیز می نامیدند. این کوه برای مردم آن دوره مقدس به شمار می آمد و به سبب تقدسش در دورۀ اسلامی نیز به « کوه رحمت » شهرت یافت. آرامگاه های برخی از پادشاهان هخامنشی نیز در درون کوه مهر که مقدسش می انگاشتند، قرار گرفته اند.
تخت جمشید به سبب هم جواری با این کوه مقدس و نیز به سبب مرکز برگزاری مراسم دینی- آئینی در آن در دورۀ هخامنشیان جایگاهی روحانی و مقدس به شمار می آمد. تاریخ نویسان اسلامی به تقدس آن تلویحاً اشاره کرده اند. مسعودی در قرن سوم هجری در مروج الذهب و معادن الجواهر از تخت جمشید به نام « معبد بزرگ » یاد می کند و صورت و پیکرۀ انسان ها بر سنگ نگاره های آن را جنبۀ روحانیت می دهد و از آنها با عنوان « تصویر پیامبران » یا « نقش پیامبران » یاد می کند. مؤلف حدود العالم، نوشته ای از قرن چهارم هجری از تخت جمشید با اصطلاح « مَزگِت سلیمان » که زبانگرد مردم آن زمان بود، یعنی مزداکدۀ متعلق به سلیمان پیامبر، یا « خانۀ خدا » یاد می کند. مسعودی جایی دیگر در کتابش می نویسد سلیمان باد را در این معبد زندانی کرد و هر شب خود غذای شب را در این معبد می خورد.
شاهان هخامنشی از مجموعۀ بناهای تخت جمشید هیچگاه به عنوان کاخ سلطنتی و مقر و مرکز حکمرانی خود استفاده نمی کردند. کاخ های شوش، هَگمَتانه و بابِل پایتخت های هخامنشیان و محل زندگی و فرمانروایی آنها در فصول مختلف بودند. تخت جمشید مرکز برپایی آئین ها و جشن ها به ویژه جشن نوروزی بوده است. بنا بر سنگ نگاره ها و کتیبه های بازمانده از دورۀ هخامنشی، مردم آن زمان با نوروز که از آئین های کهن بازمانده از دوران پیش از تاریخ بین النهرین و ایران بود به خوبی آشنایی داشتند و آن را به هنگام گردش یک دور کیهانی و نوگشتن سال جشن می گرفتند.
در دورۀ هخامنشیان، هر سال پیش از فرا رسیدن سال نو، داریوش بزرگ برای برگزاری آئین ویژۀ نوروزی و استقبال از نمایندگان قوم ها و ملت های ایرانی و خارجی امپراتوری هخامنشی و نیز زیارت آرامگاه های نیاکان خود در فارس به کاخ تخت جمشید، محل مقدس و مخصوص نیایش می آمد. در روز نخست سال نو، شاه در کاخ آپادانا بر تخت می نشست و بزرگان و نمایندگان ایلامی، بابلی، خوزی، آشوری، هندی، تونسی، افریقایی و مانند آنها را بار می داد تا برای گفتن شادباش های نوروزی و تقدیم هدایای خود نزد او حضور یابند. شاه نیز بنا بر نظر مهرداد بهار، همچون مظهر ایزدی بر روی زمین، این هدایا و کالاها را تبرک می کرد و برکت می بخشید.
سنگ نگاره های دروازۀ ورودی به تالار های تخت جمشید که آن را خشایارشا (۴۸۶-۴۶۵پ م)، فرزند و جانشین داریوش « دروازۀ مردم ملل» خوانده است، پیکره های نمایندگان ملل مختلف جهان از هر رنگ و فرهنگ و دین و آئین و زبان را با لباس ملی خود در حال گذر از دروازه و ورود به تالار و حضور در آئین نوروزی نمایش می دهد. در فاصلۀ هر پیکره از نمایندگانِ آزاد و سربلند سرزمین های دنیا یک درخت سرو، مظهر جاودانگی، آزادگی و قداست برآمده است. هر نماینده با در دست داشتن هدایای نمادین برخاسته از ویژگی های فرهنگ سرزمین خود شکوه مندی آئین بزرگ و مقدس نوروز و جلال و شوکت شاهنشاهی ایران هخامنشی را در فضای روحانی مزداکدۀ تخت جمشید نشان می دهد.
پس از گذشت حدود دو هزار و پانصد سال از مراسم آئین های نوروزی هنوز پژواک پیام پیامبرگونۀ داریوش بزرگ در فضای معنوی این مزداکده طنین انداز است که می گوید:
« به یاری اهورامزدا من دوست و خواهان راستی هستم و از دروغ روی گردانم. دوستِ نادرستی نیستم. من خوش ندارم که ناتوانی از حق کُشیِ زورمندی در رنج باشد. من خوش ندارم که حقوق توانایی به سبب کارهای ناتوان آسیب ببیند. آنچه راست است که آرزوی من است. من دوست مرد دروغگو نیستم. من تند خو نیستم … من بر نفس خود مسلط هستم …!!!».
این سخن نشانگر یک فرهنگ والای انسانی و اخلاقیِ برخاسته از فرهنگ و اندیشۀ دینی ایرانیان در دوره ای است که جهان هنوز در تاریکی و نادانی به سر می برده و خودکامگی، ناراستی، ریا، ستم و حق کشی امپراتوران و پادشاهان و فرمانروایان و رهبران ملل و اقوام جهان بر مردم سرزمین هایشان بیداد می کرده است. در آن سپیده دم تاریخ اجتماعی- فرهنگی جهان هاید ماری کُخ، ایران شناس آلمانی این لحن سخن گفتن در بیانیۀ داریوش، شاهنشاه امپراتوری هخامنشی را بیشتر به « معجزه » یِ یک پیامبر شبیه می داند تا سخنی از دهان یک انسان عادی.
دکتر علی بلوکباشی، مدیر گروه مردم شناسی دائره المعارف بزرگ اسلامی و مشاور ارشد علمی گروه فرهنگ مردمی انسان شناسی و فرهنگ است.