انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نوروز؛ روز از نو و خاطره از نو”

بهجت کاکاوند

دلم می‌خواست از حال بنویسم، اما هر چه جُستم نوروزهای این سال‌ها را کم‌رنگ و بی‌مزه یافتم.

به نظر می‌رسد نوروز دیگر صفای آن روزگاران را ندارد. در دالان یادهای گذشته قدم می‌زنم در هشتی خاطره‌ها می‌ایستم و نظاره می‌کنم. قوم و خویشاوندی را می‌بینم که کاشانه را با هدف رهایی از میهمان به قصد کاشان و شهرهای دیگر ترک نمی‌کردند. هیچ ستاد اسکان نوروزی در استان‌ها نبود. نوروز، خانه و صفا با هم جمع بودند. شاید شعارگونه باشد اما ساده می‌زیستیم اما عیدها با شکوه بود. تجمل نداشتیم ولی یکدیگر را تحمل نمی‌کردیم. دلمان برای هم می‌تپید. انصاف هم خوب چیزیست از دهه‌ی پنجاه به شصت و هفتاد می‌آیم تا عدالت رعایت شود. زمانی که نوروز باز هم با صفا بود. دیگر خودم شده بودم برنامه‌ریز و مسئول تدارکات نوروزی در خانه! لیست کارهایم را می‌نوشتم و با ترتیب و دقت انجام می‌شد. ۱- خانه تکانی(آشپزخانه……هال……..پذیرایی……..انباری……..)۲- خرید عیدی(آقا…..مامان…..داداش احسان…….برادر و خواهرهای همسرجان……)۳- خرید آجیل، شیرینی، گوشت، مرغ و………..از قضا در همین خانه تکانی‌ها بود که روزی سرویس چندپارچه جهیزیه‌ام را با هدف شست و شو به حیاط منزل برده و شروع به کار نمودم. پسرم با دوستش بازی می‌کردند و هر تکه‌ای که می‌شستم آن‌ها در آن آب می‌نوشیدند. از مقصران بحران آب امروز، یکی هم پسرم!!!!!!!!نوروز بود و از برنامه‌های پر و پا قرصش؛ میهمان بازی من و خواهرانم و مجری و آغازگر نیز مادر عزیزتر ازجانم(هر کجا هست خدایا به سلامت دارش؛ روحش شاد)از روز اول تا سیزده به دقت برنامه‌ریزی می‌شد دقیق‌تر از هر کُنداکتوری در همایش‌های امروزی! ماشین ظرفشویی هم نبود و لاجرم حُکم انتصاب پُست ظرفشویان هم صادر می‌شد و باز هم با رعایت عدل و انصاف! طبقات شغلی عبارت بودند از: پزندگان، ظرفشویان، خشک کنندگان ظروف و صد البته مردان مشوق، خورنده و جونده!!! پیش از نوروز به همراه همسرم، لباس کودکانم را می‌خریدیم یا البسکو یا خیابان بهار، ولیعصر، امام‌زاده حسن و کفش‌هایشان هم سرچشمه……..خرید آجیلِ مخلوط هم هرگز و هرگز در خانه ما مرسوم نبود. از هر قلم آجیل درجه یک و اعلاء یک کیلو خریداری شده و به منزل می‌آوردیم و همسرجان همه را مخلوط می‌کرد. حتی خانه‌هایی بود که برای عید دیدن می‌رفتیم هر قلم را در ظروفی جداگانه می‌ ریختند و سفره به بازار شلوغ شبیه می‌شد که بی‌نظمی و پُر بودنش از زیباییش نمی‌کاست. چند سال اول ازدواج جز عجیب‌ترین و باطراوت‌ترین نوروزها بود. اصلا چیزی به نام فامیل سورت شده و طبقه‌بندی و دسته بندی وجود نداشت. از فامیل درجه یک تا فامیل درجه نوزده، به خانه همه می‌رفتیم و دو روز بعد میزبان طبقات نوزده‌گانه می‌شدیم. داییِ داییِ مادرهمسر، نوه پسر داییِ مادر همسر، عموزاده پدر عروس…….دو یا سه شیفت کاری در خیابان پَرسه می‌زدیم. من و خواهر همسرم در یک رده سنی بودیم. در یکی از همین دید و بازدیدها؛ به خانه‌ای رفتیم که با خلاقیت بسیار خواسته بودند دیوارها را با پوستر جانوران کاغذدیواری کنند ولی از بد روزگار چشم خلاقیت را کور کرده و دو گاو خشمگین و عظیم که کل پهنه دیوار را پوشانده بود، بر دیواره اتاقی ۱۲ متری نصب کرده بودند. من و فیروزه، خواهر همسرم، با دیدن پوستر حیات وحش نتوانستیم خنده خود را کنترل کنیم. از ابتدا تا آخر میهمانی روی ویبره بودیم و از شدت خنده می‌لرزیدیم. اما این خانه ماجراهایش به همین جا ختم نشد و سال بعد من دو خواهر قد و نیم قدم را هم برای بازدید عید بدانجا بردم و مبالغ عیدی هم پنج تومانی!!! وااای درود بر شرافت و شاکری کودکان آن زمان برای همین مبلغ ناچیز چه می‌کردند الآن اگر تراول چک ۵۰ هزار تومانی هم به کودکان بدهی دریغ از نرمش و حرکتی در ناحیه زبان و فک که بگویند: سپاسگزارم!!!!

نمی‌دانم باید تورم و گرانی را متهم دانست یا ترامپ را؟!!!!!سردی زمانه یا عصر ارتباطات را؟!!!!!سالیان اخیر وایبر، فیس بوک، تلگرام و واتس اپ شاهد بیشترین مبادله و مخابره پیام و خبر نوروزی بوده‌اند اما کدام پیام رسان شهامت دارد که اعتراف به اثرگذاری فراتر از کارت پستال کند؟ پیش از این، کارت پستال‌های زیبایی می‌خریدیم مزین به تصاویر گل‌ها و سفره‌های سنتی هفت‌ سین! مرقوم که می‌شد برای خواهرانم می‌فرستادم و آن‌ها هم. آه و آه و صد آه ایموجی و استیکر چه بلایی سرمان آوردند؟؟؟
مبل خریدیم خانه‌ها زیباتر شود، با کلاس شویم و ستون فقراتمان سالم بماند، غافل از این‌که همه به دیسک کمر، آرتروز گردن و ورم مفاصل مبتلا شدیم و خانه‌ها کم جاتر و بحران فرهنگی بیش از پیش!!!!روابط سرویس چوب منازل گرم شد و دورهمی گرفتند ما سرد شدیم و سردتر!
نوروز با صفا، محبت و گرمی معنا می‌یابد و سفره و سفر بهانه است. باید باغبان پامچال، سنبل و بنفشهِ دوست داشتن باشیم. بذر محبت که کاشته شد و سبزه‌اش رشد کرد، خوش یمن است هیچ سیزده‌ای به در نمی‌شود. باید بماند که بماند!!!
“خانواده انسان شناسی و فرهنگ
نوروزتان پُر فَرّ و رنگ”

این مطلب در ویژه نامه نوروز ۹۸ انسان شناسی و فرهنگ منتشر شده است