انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نوازندگان نگهبان آرمان های استقلال اعتراض صوتی در آنگولا (لوموند دیپلماتیک: سپتامبر ۲۰۱۲)

آلن ویکی ترجمه ی شیرین روشار

در آستانه انتخابات عمومی بدون ابهام، شکافی میان جامعه آنگولا و حکومت رو به پیری خوزه ادئواردو دوس سانتوس افتاده است. جوانان لوئاندائی سرخوردگی خود را در «کودورو»، یک سبک موسیقی که حتی در فراسوی مرزهای این کشور نیز پخش شده است، بیان می کنند.

آلن ویکی (فرستاده ویژه) Alain Vicky

 

هنگامیکه هوس می کند صداهای شهر خودر را بشنود، آقای آرلیندو باربتوس ۷۱ ساله، کتابهایش را رها می کند، از پله های ساختمان قدیمی خود که آسانسور آن همچنان خراب است، پایین می آید و با گردش در مایانگا، محله اش در شهر لوئاندا، به صداها گوش می دهد. با راه بندان ها، برج های در دست ساختمان، کوچه هائی که سنگفرش آن کنده شده، و تاکسی های همگانی که تازه ترین قطعه «کودورو» را پخش می کنند، کارگران چینی که به نرده ای تکیه داده و سیگار می کشند، جوان های پرتغالی که بحران اقتصادی اروپا آنها را به سوی مستعمره سابق رانده است (۱)… پایتخت آنگولا، جائی که یک چهارم جمعیت ملی در آن سکنا دارد، از سال ۲۰۰۲ و خاتمه جنگ داخلی ، که پس از استقلال در ۱۹۷۵، عملاً بدون وقفه «جنبش مردمی آزادسازی آنگولا» (MPLA) (مورد حمایت اتحادجماهیر شوروی و کوبا) و «اتحاد ملی برای استقلال کامل آنگولا» (Unita) (مورد حمایت آمریکا و آفریقای جنوبی) را رودرروی یکدگر قرار داده، در حال جوشش است. با این همه، در این اواخر، آقای باربتوس متوجه تغییر لحن در گفتگوها شده است : «خانمی به من گفت : “من همیشه طرفدار جنبش مردمی بوده ام. ولی این بار رای نمی دهم تا آنها بفهمند که ما با سیاست هایشان موافق نیستیم.”»

چهره روشنفکر کشور، شاگرد سابق تئودور ادورنوی فیلسوف، آقای باربتوز یک سرباز قدیمی جنگ آزادی طلبانه نیز هست. حال آنکه این رفیق وهمراه MPLA نیز چیزی نمانده که مانند آن خانم مخاطب خود فکر کند. فرو رفته در کاناپه و با چشمی براق چنین درد دل می کند : «من برای این نجنگیده ام، بلکه برای آنگولائی با عدالت بیشتر. من الزاماً از نظریه توماس هابس دفاع نمی کنم، ولی با این فکر وی موافقم که دمکراسی مستلزم نوعی عدالت اقتصادی است. این عدالت هنوز در نزد ما وجود ندارد.» چند ساعت پیش از ملاقات ما، در آن روز ۲۷ ماه مه، او در حرکتی شرکت می کرد که تا بحال در لوئاندا سابقه نداشته است : تظاهرات چهار هزار نظامی سابق، سرباز و سرجوخه نیروهای مسلح آنگولا که بین سالهای ۱۹۷۵ و ۲۰۰۲ جنگیده و خواستار پرداخت مستمری عقب مانده خود بودند. بر خلاف افسران و همقطاران معلول جنگی، این بی درجه ها که شمار آنها نزدیک به چهل هزار نفر برآورد شده است، بازنشستگی ماهانه نمی گیرند. آنها همچنین خواستار دریافت پاداش مرخصی خاتمه جنگ ، که دولت ده سال پیش قول آن را داده بود ، هستند. آقای باربتوس با تغیر می گوید : «من خیلی عصبانی ام. و در این میان، وزیر مبارزین سابق ما در مطبوعات با ساعت ۵۰۰۰۰ دلاری خود جولان می دهد. من هم، یک سرباز کهنه کار هستم!»

سربازان سابق، که در میان آنها شماری از مبارزین Unita نیز هستند، که از سال ۱۹۹۲ در ارتش ملی جذب شده اند، از نو به خیابان ها آمده اند و برگزاری انتخابات عمومی پیش بینی شده در ۳۱ اوت ، سومین انتخابات از زمان استقلال را مورد تهدید قرار می دهند. بر اساس آخرین بازبینی قانون اساسی در ۲۰۱۰، نفر اول فهرست حزبی که بیشترین رای را بیاورد، رئیس جمهور و رئیس دولت خواهد شد. MPLA پیشاپیش Unita، قرار است طبق معمول، از این انتخابات برنده بیرون بیاید. و رئیس جمهور خوزه ادئوآردو دوس سانتوس ۶۹ ساله که از سال ۱۹۷۹ قدرت را در دست دارد، بدون تردید در مقام خود ابقاء خواهد شد. و آنطور که معلوم است، جایش را به شماره دو خود، آقای مانوئل ویسنته، سرپرست سابق کمپانی نفتی «سونانگل» خواهد سپرد.

در پایتخت، به دشواری می توان با رقم ۸۷,۳۶ در صدی شرکت در انتخابات مربوط به سال ۲۰۰۸، برابری کرد. آن زمان ، صلح تازه شش ساله شده بود. به گفته جاستین پیرس، پژوهشگر «انستیتو لندن برای مطالعات شرقی و آفریقا» (۲) : برای جلوگیری از پدیداری دوباره گذشته، آنگولائی ها ترجیح می دهند در باره آن حرف نزنند.» می بایست همه چیز را ازنو بنا می کردند. تنها در برابر تقریباً همه در طول سالهای ۱۹۸۰، سپس فراموش شده توسط تمام دنیا دراواخر قرن بیستم، ویران شده ولی غرق در دریائی از نفت، آنگولا شاهد هجوم پیمانکارانی بود که می آمدند تا سهم خود از بازسازی بستانند .

در انتخابات سپتامبر ۲۰۰۸، جنبش MPLA، ۸۱,۶۴% آرا را بدست آورد. ولی، اندکی بعد، بحران مالی بین المللی مانند یک طوفان استوائی بر سر این کشور فرود آمد. آنچه در دست ساختمان بود از حرکت ایستاد و سرمایه گذاران خارجی را به هراس و وحشت انداخت. ارزش «کوانزا»، واحد پول آنگولا که در وضعیت بدی قرار داشت، ۲۵% نسبت به دلار، کاهش یافت. طبقه متوسط لوئاندائی که تعدادش اندک است و در بخش خصوصی برآمده از خدمات کار می کرد، شاهد سر به فلک کشیدن نرخ های بهره از ۶ به ۲۵% و به همراه آنها، شاهد فرو ریختن رؤیای دسترسی به حومه جنوبی «تالاتونا»، جائی که خارجی ها زندگی می کنند، بود. شماری از سرمایه داران جوان ورشکست شدند.

در سال ۲۰۰۹، کشور دستخوش تکان جدیدی می شود، این بار سیاسی : بر خلاف آنچه اعلام شده بود، انتخابات ریاست جمهوری سه سال به تعویق می افتد. به گفته یکی از نزدیکان به ژریم : «از آن لحظه، ناخشنودی در میان برخی از فعالین برجسته جنبش MPLA شروع به رخنه کرد. برای آنها، آقای دوس سانتوس از خط قرمز گذر کرده بود. چنانچه از همان سال ۲۰۰۸ کنار رفته بود، سرفراز از میدان بیرون می رفت : فاتح جنگ با Unita و بانی راه اندازی دوباره اقتصاد کشور. لوئاندائی ها به این شکل به جای لیوان نیمه خالی ، لیوان نیمه پر را می دیدند. حالا، عکس آن است.»

«رویای کشوری رها شده از بند امپریالیسم محوشده است »

در یکی از معدود مصاحبه هایش با روزنامه انگلیسی «فاینانشال تایمز» (۳)، آقای ویسنته نگرانی خود را از شکافی ابراز می دارد که در آنگولای پس از جنگ همچنان فاصله میان جناح حاکم و جمعیتی که ۶۰% آن جوانها هستند، عمیق تر می کند. محله های مردمی (musseques) در پیرامون پایتخت، لکه های سیاه کشوری باقی می مانند که در مقام ۱۴۸م – از ۱۸۷- شاخص توسعه انسانی برنامه سازمان ملل متحد برای توسعه (PNUD)، رده بندی شده است. کمبود آب آشامیدنی، همچنان بدون برق، تعداد معدودی مدرسه. در اینجا، فواید صلح به شعار تبلیغاتی می ماند، و جنبش MPLA غالباً همچون بازمانده های گذشته تلقی می شود.

موسیقی آنگولای جدید، «کودورو»، که تلفیقی است از «کیزومبا» و «سامبا» ئی که بزرگترها با آن می رقصیدند ولی با ریتم های الکترونیک ، برای جوانان یکی از روش های ابراز و بیرون ریختن انرژ ی سرریز آنها از طریق حرکات آکروباتیک است (۴). این موسیقی که در استودیوهای فردی موقتی تنظیم شده و سپس توسط دستگاه های آمپلی فایر تاکسی های همگانی (candongueiros) پخش می شود، در میانه سالهای ۱۹۹۰ پدیدار شده، هنگامی که محله های مردمی (musseques) با انبوه پناهندگانی که از جنگ دوم داخلی که کشور را از درون ویران می کرد می گریختند، شاهد انفجار جمعیت خود بودند. برای فرزندان محله ها، این موسیقی به سرعت به شکل داروئی درآمد که فراموشی زندگی روزمره ای همراه با محرومیت و حکومت نظامی را ممکن می ساخت. «کودورو» با شیوع در میان اهالی دیاسپورای پرتغالی زبان (lusophone) شهر لیسبون و ژوهانسبورگ، تمام موسیقی های شهری که از دم دستش گذشته اند را بلعیده است. ملهم از تکنو مصرفی، «که وتو» آفریقای جنوبی، رگه، رپ، و «که وازا- که وازا» ی کنگو، موسیقی کودورو، همچون آوای بی صدایان پایتخت، پس از خاتمه جنگ غالب شد.

چندی پیش، موسیقی شناس آلمانی، استفانی آلیش، متوجه شده است که اولین کودوروهائی که به طرفداری از حزب دولتی ساخته شده بودند، از این پس در شهر وسیعا پخش می شدند (۵). به گفته وی : «در استادیوم سیدادلا، هنگام برگزاری کنسرت سه گروه کودوروئی به شدت مجبوب در محله های مردمی، حتی تصاویر عظیمی از دوس سانتوس آویخته شده بودند». با این همه، تا اواخر سالهای ۲۰۰۰، حکومت نقش اجتماعی کودورو را، که برایش به جز یک آش شله قلمکار صوتی چیز دیگری نبود، نادیده می گرفت. از این پس، این سبک موسیقی مورد تشویق وزارت فرهنگ قرار گرفته و در برنامه های دو کانال تلویزیون دولتی به گستردگی گنجانده شده است. کارشناس دیگر این سبک موسیقی، بنژمن لوبراو، دیسک ژوکی فرانسوی – آمریکائی خاطر نشان می کند : «کودورو از سه سال پیش به این طرف از خلاقیت اش بسیار کاسته شده است. در تماس با قدرت، بخصوص شاهد ظهور یک کودوروی پر زرق و برق و سازشکار بوده ایم (۶)».

پدرو کوکنائو،دیسک ژوکی آنگولا- پرتغالی می گوید : «در آنگولا، با پول همه چیز می توان خرید، حتی نوازنده هائی که اندکی سرکش شناخته شده اند. اما، جوانان بر ترس و هراس خود از نظام فائق آمده اند و سرخوردگی های خود را علناً ابراز می کنند. آقا جان، تمام شد، دیگر نمی توان به عقب برگشت : ترس رفته». در راس مجموعه «باتیدا»، کوکنائو قراردادی با برچسب ساندوی (Soundway) برای ضبط اولین صفحه «کودوروی هوشیار» (Kuduro consciente) امضا کرده که تبلور سرخوردگی بخشی از جوانان لوئاندائی است : آنها که به شبکه های اجتماعی و بلاگ هائی مانند «سنترال آنگولا» و یا سایت ضد فساد «ماکا آنگولا» متصل اند (۷)، که خبرنگار و فعال حقوق بشر، رافائل مارکز دو مورس، متصدی آن است. کوکنائو می پرسد : «چگونه است که ده سال پس از خاتمه رسمی جنگ، اکثر آنگولائی ها برخلاف خارجی ها نتوانسته اند از جهش اقتصادی ناشی از بازسازی بهره مند شوند ؟ من مرتب نوشته های آگوستینو نتو [اولین رئیس جمهور آنگولای مستقل] را می خوانم. رؤیای او، رؤیای کشوری چندفرهنگ رهاشده از بند امپریالیسم، محو شده است. حق با او بود وقتی که می گفت رفتن پرتغالی ها مانع از این نمی شود که مشکلات مربوط به استخراج منابع نفتی ما همچنان برجا بماند. ما فقط از یک فاجعه به یک مصیبت رسیده ایم.»

در آلبوم مجموعه «باتیدا»، قطعه «بازوکا» گوئی پژواک خواسته های سربازان کهنه کار است که در خیابان های لوئاندا تظاهرات می کردند. نمونه ای از تفسیر تلخ مردی جوان، سرباز سابق ارتش آنگولا در گفتار آن گنجانده شده است. او که پس از برخورد تکه های خمپاره به سرش، از خدمت مرخص می شود، هم ژوناس ساویمبی (بنیانگذار یونیتا، که در سال ۲۰۰۲ می میرد) را محکوم می کند و هم آقای دوس سانتوس را. این قطعه، اجرای جدیدی است از «بازوکا»ی کارلوس لامارتین، خواننده سامبا که پیش از استقلال برای حمایت از ارتش آزادی طلب جنبش MPLA نوشته شده بود. در نقطه عطف سالهای ۱۹۷۰-۱۹۶۰، شمار بسیاری از گروه های الکتریک که کارهایشان زیر برچسب «نگولا» تولید می شد، در واقع – به گفته آمادئو اموری، عضو «نگولا ریتموس»، از پیشگامان اسطوره ای موسیقی مردمی در آنگولا – از «شورش صلح آمیز موسیقی» برای بیدار کردن «وجدان های به خواب فرو رفته در نتیجه پنج قرن استعمار که دیگر به هیچ چیز باور نداشتند» استفاده می کردند. با گردآوری نمونه های بیشماری از کلاسیک های این دوره طلائی، کوکنائو [دیسک ژوکی] قصد دارد مبارزات آنها را امتداد بخشد. ماریسا جی مورمن، مورخ آمریکائی و کارشناس رابطه میان موسیقی آنگولا و سیاست، طنینی قوی میان آهنگ های دیروز مربوط به دوران مقاومت و قطعه های رپ شده و مقطع تولیدی کوکنائو و یا ناستیو موسکیتو می بیند، که نمی توان در هیچ رده ای قرار داد. بگذریم از آزار و اذیتی که امروز برخی از سخنگویان این نسل جدید، همچون پیشینیان دیروز آنها ، متحمل می شدند.

در مجموعه «باتیدا»، بسیاری نسبت به قدرت معترض بودند : ساسردوت، MCK و مخصوصاً ایکونوکلاستا، که به گفته نویسنده خوزه ادئواردو اگوآلوزا «مردی بود که باید کشته می شد ، مانند همه کسانی که در حال حاضر برای برقراری دمکراسی در آنگولا مبارزه می کنند». از زمان اولین تظاهرات چهارصد نفری علیه آقای دوس سانتوس در مارس ۲۰۱۱ در لوئاندا، به امید دیدن یک «بهار» آنگولائی، ایکونوکلاستا در همه گردهمآئی ها حضور دارد. با وجود حمله های مکرر پلیس، تهدیدهای غیرنظامیان، خشونت در حین راهپیمائی، این خواننده رپ جوان از آنجا که پسر خوآیو برائیو، یکی از دوستان از دنیا رفته رئیس جمهور و سرپرست بنیاد ادئواردو دو سانتوس در سالهای ۱۹۹۰ است، دوچندان مزاحم قدرت حاکمه است. ایکونوکلاستا چنین تحلیل می کند : « جنبش MPLA تاریخچه ای دارد که بسیاری از جوانب آن شایسته این هستند که به دست فراموشی سپرده نشوند ، ولی جوانب بسیار تاریک و ناپاک نیز کم ندارد که تا به امروز پشت پرده پنهان مانده اند. من نمی دانم که مورخین از این همه جمع بندی مثبت یا منفی خواهند کرد، ولی یک چیز مسلم است : آنهائی که نمی خواهند بپذیرند که دورانشان به سر آمده، عموماً به جز تلخی و خاطرات بد چیز دیگری بر جا نمی گذارند آن زمان که سرانجام تصمیم می گیرند میدان را خالی کنند – و یا بهتر است بگوئیم هنگامیکه زیر فشار مردمی به سوی درب خروجی رانده می شوند. و این در مورد همه مشاغل صدق می کند : نگاهی به بازیگران فوتبال بیاندازید!»

«یادآوری راه پیموده شده به جوانان»

پسر آقای لوسیو لارا، یکی از رهبران استقلال، آقای پائولو لارا، ایکونوکلاست را «بسیار شجاع» می پندارد ولی اضافه می کند : «لوئاندا، آنگولا نیست.» در درون کشور، جائی که جنگ زخم های بسیار مهم تری بر جا گذاشته، برای رای دهندگان، «لیوان هنوز نیمه پر» است : صدها هزار کیلومتر جاده و خط آهن بازسازی شده، که از نو دنیای روستائی را به ساحل وصل می کنند، یعنی آنهائی که تولید کننده ۹۰% از فعالیت اقتصادی هستند. آقای لارا ی پسر که در سال ۱۹۷۲ در سن ۱۶ سالگی به جنگ چریکی پیوسته، از سال ۱۹۷۵ سلسله مراتب نظامی را طی کرده و تا عضویت در فرماندهی نیروی زمینی پیش رفته و پس از چهل سال فعالیت، سرانجام بازنشسته شده است. «این نسل جدید می خواهد گذشته را فراموش کند – جنگ را- و کسانی که جنگ را تداعی می کنند. ولی به نظر من مهم است که آنها را به تاریخ کشورشان علاقمند کرد و راه پیموده شده را به آنها یادآور شد.» امروز، همآهنگ کننده انجمن «چی وکا»، به نام جنگی پدرش، آقای لارا خاطره های اشخاصی که ، چه مستقیم و چه غیرمستقیم، در دستیابی کشور به استقلال درگیر بوده اند ، « با هر دیدگاه سیاسی، ملیت یا مذهب»، جمع آوری می کند. این پروژه گسترده بناست تا سال ۲۰۱۵، به مناسبت چهلمین سالگرد استقلال، به اتمام برسد (۸).

در صبح روز ۱۱ نوامبر ۱۹۷۵، به همراه یک بطری و قطعه هائی از موسیقی «روئی مینگاس»، نویسنده بزرگ «مانوئل روئی» که آن زمان ۳۴ ساله بود، سرودی را تنظیم می کرد که می بایست همان شب ، در حالی که پرچم جدید آنگولا در شب لوئاندا در باد به احتزاز درمی آمد، خوانده می شد. موضوع بر سر «انقلاب از طریق قدرت ملت» بود و البته بر سر «انسان نوین». روئی می پرسد : «فکر نمی کنید که زمان نوشتن یک سرود جدید فرا رسیده است ؟» با متن «کودورو»؟

زیرنویس ها :

۱- بخوانید : Augusta Conchiglia, « L’Angola au secours du Portugal, Le Monde diplomatique, mai ۲۰۱۲ . (آگوستا کونکیلیا، «آنگولا به نجات پرتغال می شتابد»، ترجمه شیرین روشار، لوموند دیپلماتیک، مه ۲۰۱۲
۲-
« Angola: Ten years of peace but at what price ? », BBC News, 4 avril 2012, www.bbc.co.uk
۳-
« Angola’s Vicente rejects corruption fears », Financial Times, Londres14 juin 2012

۴- بخوانید :
Jean-Christophe Servant, « Angola : le kuduro ravive la conscience de classe », Echos d’Afrique, 25 septembre 2008, http://blog.mondediplo.net

۵-
Stefanie Alisch et Nadine Siegert, « Angolanidade revisited-Kuduro », Borient, 6 juin 2011 , http://norient.com
www.akwaabamusic.com ۶-

٧- http://makaangola.org

٨- http://projectotrilhos.com

آلن ویکی (فرستاده ویژه) Alain Vicky

این مقاله در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و سایت دوستان لوموند دپلماتیک منتشر می شود و در سپتامبر ۲۰۱۲(شهریور ۱۳۹۱) به انتشار رسیده است.