نماد از مقولاتی است که از آغاز مورد توجه قرار گرفته است و در حوزههای دین و فلسفه، زبان و زبانشناسی، هنر و زیباشناسی مطرح شده است، اما بر سر آن توافق همه جانبه ای نیست. واژه ی نماد که ترجمه ی Symbol است، در اصل از واژه ی یونانی Symbolon گرفته شده به معنی «تکه سنگ». معنای ضمنی آن از آنجا نشات گرفته است که در یکی از آیین های یونانی کوزه ای را چند تکه می کردند و میان گروهی از افراد هم آیین بخش می کردند. هنگامی که گروه می خواست گرد هم آید، هر یک تکه ی کوزه ی خود را می آورد و به هم متصل می کردند و از این طریق عضویت خود را در آن انجمن نشان می دادند. به عبارتی، هر تکه کوزه نماد آن فرد عضو به شمار می آمد. افلاطون در رساله ی ضیافت خود واژۀ Symbolon را به کار برده که به معنی دو نیمه ای است که با هم کل را میسازد. در انجمنهای سری فیثاغورثیان، این واژه در معنی «نشانۀ شناخت، واژۀ شناسایی» به منظور شناخت اعضا ی انجمن به کار میرفته است. بر این اساس، نماد به چیزی درون خود ارجاع می دهد ولی نشانه به چیزی خارج از خودش ارجاع می دهد. اما هم نشانه و هم نماد به زبان مربوطند. در این مفهوم زبان چیزی بیش از زبان در معنی اخص آن است. زبانهای مختلفی وجود دارد، چون زبان تصاویر، ریاضی و قوانین، زبان آیینها و رفتارها، زبان موسیقی، زبان نمایش، یا حتی زبان گلها و عطرها … در همۀ این زبانها معنا و محتوای معنایی به بیان در میآیند. انسانها از طریق انواع زبان های مختلف با هم ارتباط برقرار میکنند. به زبان ساده میتوان نماد را «یک مفهوم یا نشانه دانست که به عنوان نمایندۀ چگونگیِ امر یا موضوع، حس یا فکر قرار میگیرد». در نظر گرفتن رابطۀ نماد، اسطوره و آیین به عنوان اشکال متفاوت ولی خویشاوند در بیان و ارتباطات انسانی به عنوان اشکال زبانی در معنایی گسترده شکلی از تفکر است که از خود واژه نماد کهن تر است و به آغاز فرهنگ انسانی و مرزهای نامشخص میان بخش های آگاهی و ناآگاهی در ذهن آدمی برمیگردد. . ساختار تفکر نمادین در هنر، زبان، دین و رویا آشکار است و حتی هنوز جایگاه خود را در کنار تفکر عقلانی نگه داشته است. از دیدگاه فرهنگی از همان آغاز انسان تنها موجودی طبیعی دانسته نمیشد. پوزیدون (Poseidonius ) وسقراط از همان آغاز فرهنگ را طبیعت دوم انسان میشناختند. این مفهوم به بنیادهای انسان شناختی انتقال یافت. در چنین رویکردهایی از آنجا که انسان جهانی دارد و به صورت غریزی در محیط نمی زید، نماد و نشانه عامل ارتباطی و جهتیابی در جهان برای انسان تلقی میشوند. چنین جریانی بخشی از کل روند فرهنگی است. زبان به معنی اخص آن یکی از مهمترین نظامهای نشانه نسبت به دیگر نشانه ها و نمادها خود را در مقیاس بزرگی گسترش داده است. اما زمانی آیین ها و نمادهای تصویری در نظام گسترده ی اسطورها به همین مقیاس گسترده بودند.
در نزد بسیاری از اندیشمندان نماد و آیین پیوند تنگاتنگی با هم دارند. مثلا دورکهایم و پیروانش آیین ها را بخشی از نظام گسترده ای می دانند که به عنوان جنبه های پویای نظام نمادین به شمار می آیند. اندیشمندان پدیدارشناس اسطوره و نماد را مهمتر از آیین می دانند. مثلا الیاده آیین را دوباره کاری اسطوره و نماد می داند. او معتقد است که اسطوره ها همواره درباره ی افرینش اغازین سخن می گوید و از این را آیین را تعریف می کند، در صورتی که آیین نمی تواند اسطوره را توضیح دهد. پدیدار شناسان بر آنند که اسطوره ثابت تر از آیین است و آیین نمی تواند نماد را توضیح دهد. انسان شناسان با مطالعه ی اقوام مختلف به نظریه های دیگری دست یافتند، مثلا ویکتور ترنر (Victor Turner) با مطالعه ی قوم Ndembu در زامبیا متوجه شد که ایین های این قوم بسیار پویاست و نمادهای آنان مدام متغیرند ومعانی بسیاری دارند. به عبارتی، هر نمادی بخشی از نظام نمادین است که در ارتباط با نمادهای دیگر معنی آن تغییر می کند. برای نمونه، درخت شیر (milk tree) در نزد این قوم هم نماد بلوغ دختران و شیر پستان و هم نماد خط مادری نژاد و از این رو، نماد اتحاد و پیوستگی قبیله و هم نماد مشکلات زنان قبیله با هم است. او بر این اساس نتیجه می گیرد که نماد منفعل نیست، بلکه ابزار فعالی است که تولید معنا می کند و کنش های اجتماعی را می سازد. برعکس این نظریه، در نظریه ی فرهنگ گرا ها (Culturalist) ارتباط میان آیین و نماد با روابط اجتماعی ضعیف دانسته می شود. آنان بر شباهت نظام نمادها و زبان تاکید دارند. به عبارتی، آیین ها خود جزیی از نظام نمادین هستند که دارای وجوه ارتباطی اند. آنان فرهنگ را اولیه می دانند تا نظام های اجتماعی را که خود وابسته به آن است.
نوشتههای مرتبط
به گمان من اگر بخواهیم آیینی را بررسی کنیم، باید نخست نظام نمادین آن را شناسایی کنیم و مولفه های نمادین آن را در نظام نمادین گسترده ی فرهنگی، یا زبان نمادین یک فرهنگ بررسی کنیم. با بررسی چنین مولفه هایی متوجه می شویم مولفه های نمادین آیین ها به شکل مشابه یا کمی تغییر یافته در هنر و یا در زبان و ادبیات متجلی می شوند. با شناخت چنین شبکه ی پیچیده ای است که می توان به درک محتملی از یک آیین رسید. به عبارتی، نمادها معنای خود را نسبت به وضعیت شان در نظام نمادین یک فرهنگ به دست می آورند و برای رسیدن به فهم چنین نظامی نیاز به بررسی همه جانبه ای از آن است. در این راستا، پژوهش های اسطوره شناسی با رویکردهای نو و گسترده می تواند بخش عمده ای از این نظام را بازسازی کند که البته جای آن متاسفانه در ایران خالی مانده است.