انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نقش روشنفکر

مولف: ادوارد سعید / مترجم: حمید عضدانلو

مقدمه:

ادوارد سعید یک امریکایی فلسطینی تبار است که در سال ۱۹۳۵ در اورشلیم متولد شد و در سال ۲۰۰۳ در نیویورک از دنیا رفت. او فارغ التحصیل دانشگاه های پرینستون و هاروارد می باشد. و از پژوهشگران و منتقدان فرهنگی و تحلیل گران مسائل خاورمیانه است. او از منتقدان سرسخت امریکا و اسرائیل در رابطه با فلسطین و کشورهای عربی بود. از جمله کتاب های او را می توان به شرق شناسی، مسئله فلسطین، فرهنگ و امپریالیسم و غیره نام برد. در سال ۱۹۹۳ از طرف شبکه بی بی سی دعوت شد تا در باب موضوع “روشنفکری” بحث های خود را ارائه دهد که پس از چندی نظریات او در این مورد در کتابی تحت عنوان “نقش روشنفکر” منتشر شد. سعید برای مشخص کردن نقش روشنفکر هرلحظه از میان نظریات خود گریزهایی نیز به واقعیت های تاریخی مانند حمله عراق به کویت، حمله آمریکا به عراق و غیره می زند، همچنین برای بیان منظور خود گاهی اشاراتی به رمان های متعدد نیز می کند. او در حالت کلی وظیفه روشنفکر را شکستن قالب های ذهنی که محدود کننده تفکرات و ارتباطات بشری است و کسی که امتیازات میهن پرستی، نژادپرستی و برتری های طبقاتی و جنسی را زیر سوال می برد معرفی می کند. همچنین تلاش می کند تا معیارهای جهانشمول و اخلاقی برای توصیف روشنفکران به دست دهد، درواقع او به دنبال معیارهایی فارغ از پیشینه ها، زبان و ملیت است و تاکید می کند که نباید ملیت و زبان و تاریخ منحصر بفرد ما مانع از دیدن و درک حقیقت شوند. درواقع او به دنبال انکار فاکتورهای زبان و ملیت نیست بلکه برعکس معتقد است که همه ما با زبان، سنت و موقعیت تاریخی خاص خود وجود داریم، اما سعید میخواهد مشخص کند که روشنفکران تا چه حد باید خدمتگزار و تا چه حد دشمن این واقعیت های مسلم باشد؟

روشنفکر، قدرت و ملیت

ادوارد سعید در توصیف نقش روشنفکر به گونه ای متاثر از میشل فوکو می باشد. به این معنا که در بیان نقش روشنفکر هر لحظه سعی می کند پیوند هایی را با قدرت برقرار کند و نقش روشنفکر را در ارتباط با قدرت معرفی نماید. سعید روشنفکر را فردی می داند که در قدرت هضم نمی شود و براساس اصول جهانشمول مانند آزادی و عدالت قدرت را زیر نظر می گیرد و در هنگام تخطی از این اصول به پیکار و گواهی شجاعانه با آن می پردازد. هنگامی که سعید در توصیف نقش روشنفکر با قدرت پیوند برقرار می کند درواقع می خواهد بر این موضوع تاکید کند که نقش روشنفکر در خارج از میدان سیاست معنایی ندارد. او معتقد است که جهان های هنر و تفکر با خواسته های سیاست در هم تنیده شده است و روشنفکر باید در تلاش سیاسی خود حقیقت را دریافته و بازگو کند و در برابر روایات رسمی و توجیهات قدرت که بوسیله رسانه منتشر می شود مقاومت کند. در اینجا سعید به جنگ خلیج فارس اشاره می کند و این را وظیفه روشنفکران می داند که باید مردم را متوجه روش های جایگزین می کردند تا از تباهی انسان جلوگیری شود. گویی سعید انتظار ندارد که روشنفکر وارد بدنه سیاست شود و قدرت را در دست بگیرد و فقط از او می خواهد که فاصله انتقادی خود را با قدرت حفظ کند.

اما در ادامه پیوند نقش روشنفکر با قدرت، به موضوع ملیت نیز توجه می کند. درواقع او خود را در مواجهه با این سوال می بیند که وظیفه روشنفکر در برابر ملیت و میهن پرستی چیست؟ در اینجا او سعی می کند رابطه ای میان مفهوم جهانشمول بودن روشنفکر و ملیت و میهن پرستی برقرار کند. سعید اقرار می کند که که ما نمی توانیم از یک قشر روشنفکر صحبت کنیم و به نوعی با روشنفکر آفریقایی، عرب، فرانسوی و غیره مواجه هستیم که هر کدام در شرایط مشخص و خاص و با مشکلات، آسیب ها، پیروزی ها و ویژگی های خاص خود رشد کرده اند. اما در عین حال سعید بر مقوله جهانشمول بودن روشنفکر تاکید می کند به این معنا که در عین وفاداری به ملیت، مذهب و یا قوم باید رویکرد انتقادی خود را نیز در برابر هنجارهای مسلط که از طرف قدرت تعیین می شود را حفظ کند. سعید از روشنفکر انتظار دارد که همواره این نکته را تشخیص بدهد که قدرت از او به بهانه هویت ملی در جهت منافع سیاسی سوء استفاده نکند. سعید معتقد است که روشنفکر باید برای بحران ها ویژگی جهانشمول قائل باشد به این معنا که مقیاس انسانی بزرگتری برای رنج های یک نژاد یا ملت مشخص قائل شود و این تجربه را با رنج های دیگران پیوند دهد و نگذارد ظلمی که در حق ملت یا قومیت خود شده است، خودشان در برابر ملت یا قومی دیگر چنین موضعی بگیرند. درواقع او به دنبال برقراری رابطه دیالکتیکی میان ملیت و جهانشمول بودن روشنفکر است.

حرفه ای ها و آماتورها

موضوع دیگری که در رابطه با روشنفکر برای سعید مهم است مسئله استقلال روشنفکر است. درواقع او به دنبال این سوال است که “آیا چیزی به نام روشنفکر مستقل وجود دارد که بتواند به صورتی خود مختار عمل کند؟” در اینجا سعید اشاره ای به کتاب راسل جیکوبی به نام “واپسین روشنفکران” می کند؛ جیکوبی معتقد است که روشنفکر غیر آکادمیک کاملا ناپدید شده است و اکثرا گروهی را شامل می شود که استادان دانشگاه و ترسو هستند و هیچ علاقه ای به درگیر شدن با دنیای خارج از کلاس را ندارند و فقط برای پیشرفت در محیط آکادمیک می نویسند نه تغییر اجتماع!! اما سعید در مقابل جیکوبی موضع گیری می کند و معتقد است که روشنفکر بودن هیچ تناقضی با آکادمیک بودن ندارد. او بیان می کند که امروز دیگر روشنفکر غیروابسته و یا فیلسوف کافه نشین نداریم بلکه آن ها چهره متفاوت و مسائل متفاوتی را نسبت به نسل گذشته خود بیان می کنند. سعید معتقد است چیزی که روشنفکر را تهدید می کند نه مدرسه و دانشگاه بلکه نگاه او به حرفه خود است؛ به این معنا که تهدید در نگاه او به حرفه خود به عنوان کاری برای امرار معاش نهفته است و اینکه حرفه خود را فقط کاری قابل عرضه به بازار ببیند. سعید سه نوع خطر دیگر که روشنفکر را تهدید می کند را نام می برد؛ ابتدا تک رشته ای بودن روشنفکر را اخطار می دهد به این معنا که فرد تلاش و کوششی که در شکل گرفتن هنر یا دانش به کار رفته است را نادیده می گیرد. یعنی دانش را در یک بافت تاریخی نمی نگرد و صرفا به عنوان یک موضوع خاص به آن می نگرد. سعید معتقد است این نوع نگاه منجر به انفعال روشنفکر می شود. دوم، نگاه کارشناسی را یکی دیگر از خطرها می داند. درواقع او اصطلاح کارشناس بودن یا نبودن را یکی از ابزارهای قدرت می داند به این معنا که مسائل را در چارچوب خاصی تعریف می کند و به کسی که فراتر از چارچوب آن ها بحث می کند برچسب غیر کارشناس بودن می زند. سومین فشاری که از طرف قدرت به روشنفکر وارد می شود را امتیازهایی می داند که از طرف قدرت برای روشنفکر در نظر می گیرند به این معنا که بسیاری از متخصصان دانشگاه در خدمت پروژه ها و کارهای دولت در می آیند. بنابراین روشنفکر را با دادن سهم بیشتری از بازار و پژوهش و امتیاز دادن تحت کنترل می گیرند. بنابراین سعید در اینجا به مفهوم آماتورگری می رسد که در آن معتقد است که نیروی محرک روشنفکر باید عاطفه و غمخواری باشد نه سودجویی و تک رشته ای بودن. درواقع او معتقد است که روشنفکر امروز باید آماتور باشد به این معنا که عضو دلسوز جامعه باشد و مسائل اخلاقی را حتی در حساس ترین موقعیت ها مطرح کند و انتظار هیچ پاداشی هم نداشته باشد. بنابراین اگر روشنفکر در موقعیت حرفه ای از منظر سعید قرار بگیرد یعنی در ازای خدمت به قدرت دستمزد دریافت کند دیگر نمی تواند آن روح انتقادی را داشته باشد.

حقیقت گویی به قدرت

دغدغه دیگر سعید در مورد حقیقت است که باید مورد توجه روشنفکر باشد. او با این سوال درگیر است که فرد چگونه حقیقت را می گوید؟ کدام حقیقت؟ برای چه کسی و کجا؟ فرد باید از چه حقیقت و اصولی دفاع کند و بیانگر آن باشد؟ سعید با این مسئله همدل است که امروز با اجتماع گسترده ای از گفتمان ها و پژوهش ها و گروه های تفکیک شده به مثابه حقیقت عینی مواجه هستیم. به عنوان مثال روشنفکری که به تجاوز به حقوق افراد در جامعه دیگر اعتراض می کند و در عین حال به تبرئه همان اعمال در جامعه خود می پردازد. مثلا در حمله عراق به کویت که از طرف غرب نوعی تجاوز خوانده شد اما در حمله آمریکا به عراق این مسئله به گفتمانی همگانی در جهت تایید این حمله تبدیل شد. سعید این مسئله را روش های سیاسی مبتنی بر قدرت می نامد. بنابراین ما با این مسئله بنیادی روبرو می شویم که چگونه می توان هویت فرد و واقعیت های فرهنگ، جامعه و تاریخ او را با واقعیت سایر هویت ها، فرهنگ ها و مردم پیوند زد وآشتی داد؟ در اینجا سعید به مفهوم عدالت و بی طرفی روشنفکر و همچنین عدم ارجاع به سلسله مراتب و اولویت ها از طرف روشنفکر اشاره می کند. همچنین به او متذکر می شود که یکی از وظایف او به اجرا درآوردن هنجارهای رفتاری مانند حقوق بشر که بر روی کاغذ ثبت شده است و اینکه آن را به صورت همگانی درآورد. در آخر سعید پیشنهاد می کند که روشنفکر در گفتن حقیقت به قدرت باید گزینه ها را به دقت بسنجد و بصورت هوشمندانه آن را در موقعیتی ارائه دهد که بتواند بهترین کار را انجام دهد و سبب دگرگونی شود.

نتیجه گیری:

ادوارد سعید در کتاب خود به نام “نقش روشنفکر” سعی می کند وظایف و مسئولیت های روشنفکر و همچنین تهدیدهایی که ممکن است او را از مسیر اصلی خود منحرف کند را متذکر می شود. سعید در نظریه خود سعی می کند روشنفکر را در پیوند با قدرت بیان کند. یعنی هم از وظایف او در مقابل قدرت و هم تهدیدهایی که ممکن است از طرف قدرت متوجه روشنفکر شود را متذکر می شود. سعید اصلی ترین وظیفه روشنفکر در قبال قدرت را روحیه انتقادی او معرفی می کند به این معنا که او باید از هنجارها و فرهنگ مسلط که توسط قدرت و به وسیله رسانه منتشر می شود را مورد خوانش انتقادی قرار بدهد. در عین حال سعید متذکر می شود که قدرت تمایل دارد روشنفکر را در خدمت خود بگیرد و در جهت منافع خود از او استفاده کند. در این زمینه او به برخی ترفندهای دولت از جمله تک رشته ای بودن، برچسب کارشناس و غیر کارشناس زدن و امتیازهایی که برای روشنفکران در جهت وابسته کردن آن ها از طرف قدرت اعطا می شود را تذکر می دهد. در حالت کلی سعید روشنفکر را کسی توصیف می کند که فارغ از نگاه های محدود کننده ملی و مذهبی و قومی و با فاکتورهای جهانشمول و اخلاقی به دنبال بیان حقیقت و ایجاد آگاهی و همچنین مدافع حقوق ضعیفان و کسانی است که هیچ گونه نماینده ای در نزد قدرت ندارند.

پایان