انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نقش آیین ها و مناسک اجتماعی در بازسازی جامعه صفوی: مراسم عزاداری دهه اول محرم(۲) (یکشنبه)

مناسک روز عاشورا و پس از آن

اصلی ترین آیین عاشورایی در روز عاشورا به وقوع می پیوندد. دسته های مختلف عزاداری از هر صنف و نژاد و ملیت گروه گروه به میدان اصلی شهر می آیند و پرشورترین عزاداری خود را برپا می کنند. اگر شاه در پایتخت حضور داشته باشد معمولا در این روز است که به مردم در این عزاداری گسترده می پیوندد و به نوعی اصلی ترین تماشاچی است که هر دسته عزادار سعی می کند پرشور و حال ترین نوحه ها را سردهد و خود را ماتم دیده ترین در عزای حسین فاطمه(س) معرفی نماید. نخل گردانی، تیغ زدن بر دست و بدن و جاری ساختن خون به یاد خون به ناحق ریخته امام حسین(ع) نیز همه در این روز انجام می شود. در سفرنامه «فیگوئرا» می‏خوانیم که در آخرین روز عزاداری همه مردم خرده پای شهر در حالی که پرهایی بر عمامه خود زده‌اند با طبل و سنج و سلاح در دست گرد می‌آیند و دسته دسته در محله‌ها و میدان‌های عمومی شهر حرکت می‌کنند(فیگوئرا، ۱۳۶۳ :۳۱۱)

«آدام اولئاروس» که همراه هیات آلمانی در راه اصفهان در شهر اردبیل با عزاداری های محرم مردم این دیار روبه رو گشته و مشاهدات خود را گزارش نموده است، به شرح تزیینات و چراغانی های عاشورایی این شهر در شب عاشورا در میدان اصلی شهر اشاره می کندکه چگونه به دیوارهای میدان چندصد چراغ را با گچ استوار کرده بودند که با پیه و نفت می سوخت و شعله بلندی از آنها بر می خاست. همچنین در طول و بر فراز میدانی که برای بزرگان و مهمانشان نیز جایگاهی برای تماشا تعبیه شده بوده تعداد زیادی فانوس که کاغذهای رنگی روی آنها کشیده شده به طناب بلندی آویزان کرده بودند و به طرز زیبایی بازی نور را به نمایش می‏گذاشته است. وی سپس به توصیف جمعیت حاضر می پردازد که چگونه دسته متعلق به هر صنف از یک خیابان به سوی میدان اصلی سرازیر گشته و به اجرای مراسم عزاداری پرداخته است.: «در اردبیل پنج خیابان بزرگ و اصلی وجود دارد و هریک از آنها مختص به صنف معینی است. این اصناف هر کدام دسته ویژه و جداگانه ای تشکیل دادند و برای خود و مداحان معینی دارند که در مدح حضرت علی(ع) و امام حسین(ع) اشعاری ساخته اند و کسی که بهترین صوت را داراست در حضور خان سروده خود را با آواز می خواند. صنفی که اکنون بهترین سروده و نوحه را ارایه دهد نامور می شود و با دریافت شربت، مورد تحسین و التفات اهالی قرار می گیرد. به همین دلیل به صورت گروه های مجزا یکی پس از دیگری در دایره ای منظم برابر خان و سفرا آمدند و به مدت دو ساعت به خواندن(یا بهتر گفته شود شیون و زاری)با تمام توانایی جسمی خود پرداختند»( اولئاروس، ۱۳۸۵ :۱۱۳)
در کتاب «دستور شهریاران» به این دسته های مختلف چنین اشاره شده که نه از صنف های مختلف که از قومیت ها و اهالی سایر شهرها هستند که در روز عاشورا در میدان نقش جهان گرد هم می آیند و هریک به اجرای عزاداری می پردازند: «و روز عاشورا به تالار آلاقاپو بر آمده بعد از خوانده شدن روضه الشهدا، مردم محلات اصفهان و تبریزی‌ها و قزوینی‌ها و یزدی‌ها و هنود فیل بان، نخل‌ها و اشباه اشباح شهدا و آراسته، هر طایفه به وضعی و طریقه‌ای و هر جماعتی به طوری و رویه‌ای آمده، در نظر کیمیااثر به شور قیامت آشکار و آشوب کربلا، معاینه نمودار و گرد کدورت بر فَرق فِرَق شیعیان بیخته و نمونه محشری در میدان نقش جهان برانگیخته گردیده»(نصیری،۱۳۷۳ :۳۳).

«تاورنیه» در روز عاشورا حضور شاه سلیمان صفوی را در مراسم روز عاشورا و نمایش دسته‏های عزاداری در برابر وی در میدان نقش جهان را گزارش کرده است: « در ساعت هفت صبح شاه صفی دوم(سلیمان) … به همراه بزرگان دربار آمد و بر تختش جلوس کرد. همه بزرگان بر پا ایستاده بودند. به محض جلوس او در انتهای میدان بیگلر بیگی سوار بر اسبی زیبا و به همراهش چند تن از بزرگ زادگان جوان پیدا شدند. آنها مردمی را که به این مراسم آمده بودند به جلو راندند تا هر یک به صف خود روند … او دست به کار شد که حرکت هر یک از این محله‌ها یا دسته‌های شهر را که به تعداد ۱۲ دسته‌اند ترتیب دهد … بیلگر بیگی به کار پیش بردن دسته‌ها پرداخت و هر دسته یک عماری داشت که توسط ۸ یا ۱۰ نفر حمل می‌شد … همین که اولین دسته اجازه پیشروی یافت، سه اسب یدک با زین و برگ زیبا جلو آوردند و در پهلوی زین، کمان و تیر و سپر و خنجر بسته بودند وقتی حدود صد قدم در میدان پیش آمدند و شاه را دیدند، آنان که آن سر اسب را آورده بودند اسب‌ها را به چهار فصل واداشتند و همه دسته که دنبال آنها بودند رقص کنان در حالی که تابوت را به بالا می‌انداختند به دویدن پرداختند. هر یک جعبه کوچک و شال و دستارش را به هوا پرتاب می‌کرد و انگشت در دهان کرده و سوت می‌کشید. گروهی دیگر آن گونه عریان بودند که گفته شد … پس از آن … دسته‌های دیگر هر کدام در ردیف خود و پیشاپیش آنها سر اسب یدک آمدند و اینها نمونه اسب‌هایی بودند که امامان به هنگام جنگ سواری می‌شدند. این دسته‌ها همه همان حرکات را انجام می‌دادند و همان دورهای دسته اول را می‌زدند … هر کدام با یک عماری که در جلو دسته می‌رفت. بر روی عماری تابوت کوچک به چشم می‌خورد و در تابوت یک بچه کوچک که خود را به مردن زده بود … این تجسم و نمایش دو طفلان حسین است که پس از شهادت امام در دست یزید گرفتار شدند و بر قتل رسیدند»(تاورنیه، ۱۳۸۹ : ۸۸)

شبیه سازی کاروان عاشورا پس از به شهادت رساندن امام حسین(ع) از جمله مراسمی است که تقریبا برای هر دوره گزارش شده است و تنها اختلاف روایات در روز برگزاری این قسمت از آیین عاشوراست که برخی شرح آن را برای روز عاشورا و برخی آن را روز بعد از عاشورا ذکر کرده اند. حمل تابوت های تیر خورده با نعش های نمادین خونین یا قراردادن کودکان خون آلود شده به یاد فرزندان به شهادت رسیده امام حسین(ع) از شاخص ترین رفتارهای گزارش شده است.
«فدت آفا ناس یولیچ کاتف»، بازرگان روسی که از طرف حکومت روسیه به دربار شاه عباس اول در اصفهان آمده می‌نویسد: «در مراسم عزاداری، تابوت‌های مخمل‌دار در جلوی شترهایی که روی آنها بچه‌های لخت را طوری نشانده‌اند که صورتشان به طرف دم شتر است حمل می‌کنند و بچه‌ها فریاد می‌زنند: حسین حسین! پیشاپیش تابوت‌ها، چوب‌های بزرگی حمل می‌کنند و نیز به همراه اسبان آنها در طفل لخت که بدن و سر و صورت خود را به خون آلوده‌اند سوار بر اسب در حرکتند. روی اسب دیگری مرد لختی که خود را به پوست گوسفند خاکستری پیچانده است به آرامی با اسب حرکت می‌کند. منظور از بچه‌های خونین همان کودکان بی‌گناه امام حسین است که شهید شده‌اند»(کاتف، ۲۵۳۶: ۸۱).
«اولیا چلبی» اهل عثمانی هم که در عهد شاه عباس دوم (۱۰۵۸) عزاداری مردم تبریز در روز عاشورا را دیده به این موضوع با کمی تغییر اشاره می کند و موضوع تیغ زدن بر بدن را نیز در ادامه این مساله آورده، می‌نویسد: «در دهم [محرم] هر سال اعیان و برجستگان و تمامی مردم شهر، بزرگ و کوچک، خیمه‌ها بر می‌اندازند و در زمین چوگان تبریز برای شهیدان کربلا سوگواری می‌کنند. در این مدت در فنجان‌های بلور به مردم آب داده می‌شود و بعضی از اعیان و شخصیت‌های مهم به گردن خود فلاسک آویخته و برای رضای امام حسین(ع) به مردم آب می‌دهند. خان یا بیگلربیگی تبریز همراه جمعی از برجستگان و اعیان در خیمه منقوش خود می‌نشیند و سوگواران «مقتلی» از امام حسین می‌خوانند. بسیاری از ارادتمندان حسین بر زمین نشسته و با خلوص و ادب گوش می‌کنند. هنگامی که خواننده کتاب به قسمتی می‌رسد که طرز کشته شدن امام حسین مظلوم به دست شمر ملعون را توصیف می‌کند، درست در همان لحظه، تصاویر اجساد اطفال کشته شده امام را از چادر شهیدان کربلا بیرون می‌آورند. از تماشای این منظره فریادها و ناله و شیون‌های «وای حسین» گوش فلک را کر می‌کند و تمامی تماشاگران گریه و ناله سر می‌دهند. صدها تن از مخلصان با شمشیر و قمه به سر و صورت و پیکر خود زده مجروح می‌شوند و به عشق امام حسین از بدنشان خون جاری می‌سازند. زمین سرسبز خونین می‌شود و به آلاله زاری همانند می‌گردد. پس از آن اجساد ساختگی را از زمین چمن حمل نموده بیرون می‌برند و خواندن «مقتل» امام حسین به پایان می‌رسد. (چلکووسکی، ۱۳۶۷: ۱۵۳)
«کمپفر» نیز این مساله را شاهد بوده و در سفرنامه خود ذکر کرده است: «در این روز مردم به صورت دسته جمعی تابوت امام حسین مقتول را که چون سرپوش ندارد جسد خون آلود پسربچه ای را که خود را به مردن زده از آن دیده می شود، حمل می کنند. پسربچه در حین حرکت دسته آه می کشد و ناله می کند(کمپفر،۱۳۶۰: ۱۸۱)
«اولئاروس» این مراسم«نعش گردانی» را در روز بعد از عاشورا در اردبیل شاهد بوده است که تقریبا به صورت مشابهی که ذکر آن رفت برگزار می شده است: « صبح روز بعد قبل از طلوع آفتاب، ایرانی ها مراسم نعش گردانی امام حسین(ع) را برگزار کردند. آنها اشدر و پرچم های معمولی خود را حمل می کردند. اسب ها و شترهایی را که بر پشت آنان پارچه نیلی رنگ انداخته بودند در شهر به گردش در آوردند. در پارچه های یاد شده تیرهایی فرو کرده بودند که به نظر می رسید بر اثر تیراندازی در بدن چهارپایان فرو رفته باشد و نمایانگر تیرهایی بود که دشمن به بدن امام حسین(ع) فرو نشانده بود. بر پشت اسب ها و شتران، پسربچه هایی نشسته بودند و در مقابل خویش تابوت هایی داشتند که با کاه و پوشال پر شده بود. اینها تمثیلی از فرزندان وحشت زده امام حسین(ع) بودند. بر روی چند اسب دیگر، دستاری زیبا، کمان و تیدانی پر از تیر به چشم می خورد که نشان دهنده اسلحه امام حسین(ع) بود» (آدام اولئاروس،۱۳۸۵: ۱۱۸).

«دلاواله» ایتالیایی نیز در اصفهان مراسم نعش گردانی را از نزدیک مشاهده و به ثبت رسانده است: «پس از اینکه روز دهم ماه محرم یعنی روز قتل فرا رسید از تمام محلات و اطراف اصفهان (مانند مناسبت قتل علی) دسته‌های بزرگی به راه می‌افتد که به همان نحو بیرق و علم با خود حمل می‌کنند و بر روی اسب‌های آنان سلاح‌های مختلف و عمامه‌های متعدد قرار دارد و به علاوه چندین شتر نیز همراه دسته‌ها هستند که بر روی آنها جعبه‌هایی حمل می‌شود که درون هر یک سه– چهار بچه به علامت بچه‌های اسیر حسین شهید(ع) قرار دارند. علاوه بر آن دسته‌ها هر یک به حمل تابوت‌هایی می‌پردازند که دور تا دور آنها مخمل سیاه رنگی پیچیده شده و در روی آنها یک عمامه که احیانا به رنگ سبز است و همچنین یک شیشه جای داده‌اند و دور تا دور تابوت سلاح‌های گوناگونی که قبلا شرح آن را داده‌ام چیده شده است و تمام این اشیا روی طبق‌های متعدد بر سر عده‌ای قرار دارد که به آهنگ سنج و نای جست و خیز می‌کنند و دور خود چرخ می‌زنند. تمام طبق نیز به این نحو می‌چرخد. ( دلاواله،۱۳۹۱ : ۱۰۱)
آخرین مورد مربوط به اعمال روز عاشورا تیغ زدن و بر بدن و جاری ساختن خون به مثابه خون سیدالشهداست که چنان که از گزارش ها بر می آید بسیار مرسوم بوده و اگرچه در بالا در چندجا اشاره ای به آنها رفت اما شرح بیشتر در این قسمت ارایه می شود. «کمپفر» می نویسد که در بعضی شهرها، شرکت کنندگان در این تشییع جنازه] نمادین[ با تیغی که در دست دارند به سر خود که تازه تراشیده شده زخم می زنند. آنها برش دایره مانندی در پیشانی و دو خراش طولی در جمجه خود ایجاد می کردند تا این قتل شرم آور را به صورتی محسوس مجسم نمایند(کمپفر،۱۳۶۰: ۱۸۱).
«اولئاروس» این اقدام را در روز پس از عاشورا مشاهده کرده است: «زمانی که خورشید برآمد تعداد زیادی از اهالی در حیاط جلوی مزار شیخ صفی بازوان خود را باز کردند. تعداد آنها به قدری زیاد بود که تا ظهر حیاط را خون آن چنان پوشانده بود که به نظر می رسید چندین راس گاو نر را سر بریده اند. چند پسربچه بازوان خود را با نشتر پاره کرده بودند و با دست دیگر بر آن زخم می کوفتند تا تمام دست های آنها از خون رنگین و قطرات آن به اطراف پاشیده شود و با همین حال در کوچه های شهر روان شدند. این کردار به یاد روان شدن خون امام مظلوم آنهاست و باور دارند که با رفتن خون، بسیاری از گناهان و تقصیرات آنها نیز از بدن بیرون می رود»( اولئاروس،۱۳۸۵: ۱۱۸)
«کاتف» روسی نیز این صحنه را دیده است: «جمعی از مردان و کودکان عزادار در میدان‌های اصفهان سرهای خود را شکافتند و خون‌آلود حرکت کردند. عده‌ای از آنان علاوه بر سر، پوست دست‌ها و سینه‌های خود را با تیغ بریده و خون را به سر و صورت خود مالیدند»(کاتف، ۲۵۳۶: ۸۱)
۴- دعوا و زد و خورد دسته ها
دو دستگی های شهری و حتی روستایی‌ بین‌ گروههای مختلف اجتماعی مذهبی‌ پدیده‌ای رایـج در ایـران بوده است. از دوره صفویه اغلب شهرهای ایران بین گروه های رقیب حیدری و نعمتی‌ تقسیم‌ شده‌ بود. نـعمتی ها نام خود را از شاه نعمت الله ولی‌ کرمانی،‌ ‌بنیانگذار حلقه درویشان نعمت اللهی گرفته‌اند. میراث‌ مادی و معنوی او بین شاخه‌های این حلقه در ایـران و هـندوستان تقسیم‌ شده‌ بود‌.هر چند این حلقه با حکومت صفوی مناسبات‌ خوبی‌ داشت، نفوذ آن دامنه قلمرو شاه‌ عباس را کاهش می‌داد و از این جهت به عنوان یک حلقه سازماندهی شده‌ صوفیان‌‌ نـاپدید‌ شـد، تا زمـانی که دوباره از جنبه‌ای متفاوت بعدها به صحنه‌ بازگشت. حلقه‌ای از صوفیان کمابیش شناخته شده به نام حـیدری نیز دور شیخ‌ صوفی‌ قطب‌الدین‌ حیدر‌ تونی، ملقب به زوایی جـمع‌ شده‌ بودند‌. پس از مرگ او شهر«زوا» را تربت حیدریه خواندند. حدس زده‌اند که ریشه دعوی حیدری- نعمتی به کـشمکش های تعصب‌آلود و عقیدتی شیعی- سنی در‌ قرن‌ ۸ بین میرحیدری تونی،که طبق مجالس المؤمنین‌ شوشتری،شیعه بود و درویشان‌ نعمت‌ الهی‌ که تا قبل از گروش تدریجی شان به تشیع‌ در دوری صفویه،سنی مذهب بودند،برمی‌گردد‌. هـرچند‌ ایـن فرقه‌گرایی در زمان های مختلف در پایتخت‌های متوالی صفویان‌ (تبریز،قزوین و اصفهان‌)دیده‌ شده، قطبی شدن خصومت های دیرینه تحت لوای‌ حیدری و نعمتی در ابتدای دوره صفویه کمتر ثبت شده است‌.تنها‌ گزارش قابل توجه در این‌ مـورد را ویـنچنینو دالساندری‌، جهانگرد ونیزی که در‌ دوره‌ شاه طهماسب از تبریز و قزوین دیدن کرد‌،فراهم‌ آورده‌ است. طبق گزارش او ۹ محله شهر‌ قزوین‌ بین دو جناح به نسبت پنج و چهار تـقسیم‌ شـده‌ بود.آنها سی سال با‌ هم‌ دعوا داشتند‌ و نه‌ شاه‌ و نه کس دیگری‌ نتوانسته بود جلوی‌ آن‌ را بگیرد. جهانگرد دیگر دوره صفویه، پدر کروسینسکی اصل‌ تفرقه حیدری-نعمتی را به سـیاست‌ تـفرقه بـینداز و حکومت کن‌ شاه‌ عباس‌ نـسبت مـی‌دهد. به‌ طرف های‌ درگیر اجازه داده بودند که در طـول بـرگزاری مراسم ماه محرم، فقط با سنگ‌ و چوب‌ با هم بجنگند.
اگرچه شاه‌‌ عباس‌ اول این‌ جناح‌ بندی های‌ پوچ حیدری-نعمتی را‌ تـحت مـراسمی ایـجاد نکرده‌ بود، مطمئنا به دلایل سیاسی این فرقه‌گرایی ها را تشویق مـی‌کرد. همان‌طور‌ که‌‌ شاهان و حاکمان پس از او این‌ کار‌ را‌ کردند‌. به‌ این ترتیب نارضایی‌ و مخالفت‌‌ سیاسی اجتماعی به جای آن که رو در روی قـدرت سـیاسی بـایستد، می‌توانست در شعله‌های تا‌ حدی‌ مهار‌ شده خشونت بروز کند. هنگامی کـه ایـن‌ کشمکش‌ جناحی‌‌ جنبه‌های‌ عقیدتی‌ خودش‌ را از دست داد، وارد تعصبات عامه شد. این درگیری ها در مراسم ماه محرم به اوج خـود مـی‌رسید و هـمچنین در سایر مراسم مذهبی مثل‌ عزاداری برای علی‌(ع)و عید قربان و یا سرگرمی هایی مـثل جـنگ خـروس یا بازی های‌ دیگر هم دیده می‌شد.
اگرچه نمی‌توان ثابت کرد که همه عزاداران مـحرم بـه یـکی‌ از این دو گروه وابسته بودند‌، بر‌ طبق بسیاری از سفرنامه‌ها دعوای خشونت‌آمیز بین‌ دسته‌های مخالف بـه ایـن منظور صورت می‌گرفت که آشوب بزرگی را که امام حسین(ع)‌ در آن به شهادت رسید، نـشان‌ دهـند‌. بـر اساس یک باور به شدت رایج،هر کس در این‌ عزاداری ها بمیرد، مستقیما وارد بهشت می‌شود.
ذوق تـماشای چـنین دعواهایی مثل نمایش های گلادیاتوری‌ از‌ طرف شاه عباس‌ هم مشاهده‌ شده‌ است. او چند مـاه پس از سـرکوب جـنبش نقطوی و یک روز پس‌ از ورود به قزوین امر‌ به‌ برگزاری نـبردی بـین حیدریان و نعمتیان در میدان سعادت آن شهر داد.گروه‌ میرحیدر پیروز شد و دعوای مشابهی نـیز بـه فـرمان او در زیارتگاه شاهزاده حسین رخ‌ داد.(ملاجلال منجم،۱۳۶۶ :۱۳۱) «کمپفر» هم در سفرناه خود رسما به حضور شاه سلیمان در تماشای درگیری روز محرم اشاره و تاکید می کند که شاه طرفدار حیدری ها بوده است: «هر کس در ایران به طرفداری یکی از دو فرقه قیام می کرد به طوری که سکنه همه شهرهای ایران به دو گروه حیدری و نعمتی تقسیم شده اند. در نتیجه هرسال بین جوانان و مردم عادی از هر دو فرقه مسابقاتی انجام می گیرد. پس از شرط بندی ها سرانجام کار به به مشت زدن، چماق کشیدن و سنگ پرتاب کردن می انجامد و شوخی تبدیل به جدی می شود تا جایی که فقط دخالت مستقیم داروغه شهر ممکن است بتواند مانع از خونریزی و نزاع علنی شود. سخت ترین برخوردها در روز قتل امام حسین در محرم است. مردم که از یادآوری سرگذشت فاجعه آمیز آل علی خونشان به جوش امده به جان هم می افتند و متقابلا با قمه از سریکدیگر خون جاری می کنند. شاه سلیمان از طرفدارن حیدری هاست»(کمپفر،۱۳۶۰، ۱۳۸). تاورنیه نیز این مساله را ثبت کرده است که جنگ و دعوا در حضور شاه برپا شده است: « وقتی که همه مردم و دسته‌ها در میدان جمع شدند یا با وجود نهایت نظمی که بیگلر بیگی توانست بر قرار سازد باز هم عده‌ای بنای جنگ و دعوا را گذاشتند زیرا به خوب جنگیدن در حضور پادشاه افتخار می‌کردند و معتقد بودند که اگر کسی در چنین موقعی کشته شود شهید محسوب می‌شود»(تاورنیه،۱۳۸۹: ۹۱).
این جدال ها و زد خوردها و دسته بندی ها بخش قابل توجهی از تمرکز فکری و روانی و اقدامات زندگی روزانه و البته اوقات فراغت مردان را به خود اختصاص می داد و این نیز یکی از اصلی ترین دلایلی بوده که حکومت به طور جدی در پی ریشه کن ساختن این اختلافات نباشد و آنها را در سطح جامعه باقی بگذارد. «فیگوئرا» تاکید دارد که در این روزها به مردم نوعی آزادی داده می‌شود که خود موجب فساد و تجاوز بیش از حد است. به طوری که همگان خود را در هر کار مجاز می‌دانند و معتقدند که شور عبادت آنان را از خود بیخود می‌کند و به خشونت وا می‌دارد. در این گونه روزها اتفاق می‌افتد که اجتماع کنندگان با یکدیگر به زد و خورد بپردازند و همدیگر را بکشند(فیگوئرا،۱۳۶۳ :۳۱۲).
قصد حکومت از ادامه دار شدن این جنگ و دعواو خونریزی هرچه بوده اما مردم به هرحال با کمال میل وارد این بازی می شده و با جان و دل در آن شرکت می جسته اند. اینکه آنها نمی‏خواستند با وجود خسارات جانی و مالی که محتمل می شدند افتخار برنده شدن در یک مسابقه با ریشه دینی را از دست بدهند و با پذیرفتن بی قید و شرط این باور که هر که در این مجال جان بدهد بسیار خوشبخت و سعادتمند است، بی هیچ مآل اندیشی خود را به این جریان می سپردند. «دلاواله» می نویسد:« هر آن آماده‌اند با دسته‌های دیگر نه فقط به خاطر تقدم و تاخر بلکه به قصد مبارزه جویی وارد جنگ و نزاع شوند تا به نحوی در عزای حسین شرکت کرده باشند. زیرا معتقدند اگر کسی در این روز ضمن دعوایی کشته شود یکسره به بهشت خواهد رفت و حتی پا را فراتر می‌گذارند و می‌گویند در تمام مدت عاشورا اگر مسلمانی بمیرد بلافاصله با کفش و کلاه رهسپار فردوس برین خواهد شد… در میدان‌ها و محل‌های اصلی تقاطع، تعداد زیادی از سواران وزیر و دیگر بزرگان آماده‌اند که نگذارند دسته‌ها درگیر شوند و آنها را از یکدیگر دور نگه می‌دارند. با این حال روزی که خود من سوار بر اسب ناظر بودم دیدم این اتفاقات سودمند نشد و جلو قصر شاهی عده‌ای با یکدیگر به نزاع پرداختند … که در نتیجه جماعتی با سر و دست شکسته به خانه‌های خود رفتند … عده‌ای که به خانه شاه نزدیک‌تر بودند موقعی که مورد حمله قرار گرفتند طبق‌ها و علم‌ها و سایر وسایل خود را به داخل قصر می‌بردند تا از شر دستبرد در امان باشند زیرا در موقع نزاع رسم است که این گونه اشیا از طرف حریف به یغما می‌رود و برای دسته‌ای که آنها را از دست بدهد موجبات ننگ و خجالت عظیمی فراهم شده است»( دلاواله،۱۳۹۱ : ۱۰۲).
۵- جمع بندی
به اعتقاد دورکیم آیین های (مراسم) دینی برخلاف کنش های اقتصادی که در آن مردم به صورت جداگانه زندگی می کنند و به اهداف اجتماعی یا فردی خود مشغول هستند، با برقراری نوعی روابط عاطفی مثبت، سبب انسجام و یکپارچگی بین شرکت کنندگان می شود. به خصوص در ایام برگزاری این مراسم، گروه ها و افراد در کنار هم به گونه های دیگر از اوقات معمولی خویش دست به کنش های واحدی می زند و خود را از دیگران باز نمی شناسند. این اعتقادات، باورها و گرایش ها در هنگام برگزاری مراسم، وحدت و علاقه مندی و یکدلی را بین شرکت کنندگان فراهم می سازد. همبستگی و یگانگی که از طریق همانندی در احساسات و تبعیت از نظام های ارزشی واحد صورت می گیرد، می تواند کنشگران را به هم متصل سازد. «شاردن»فرانسوی حداقل ۷ بار در این مراسم حضور داشت و از شور و حال عجیبی که بر آن حاکم بوده حیرت کرده است. وی می نویسد: «من در این مراسم حضور داشته ام و از انبوه حضار که تنها با اخلاص زیاد ممکن بود گرد آیند شگفت زده شده ام. هرچند واعظان هم در برانگیختن مردم مهارت فوق العاده ای داشتند»(فریر، ۱۳۸۸: ۲۱۵)
از سوی دیگر از آنجا که سنن و آداب دینی در مراسم مذهبی با گریه ها و عزاداری های جمعی و با شورآفرینی های خاصی همراه است، کنشگران با این عمل مذهبی نوعی احساس تطهیر و نزدیکی به خدا می کنند. این امر سبب نوعی کامیابی و نشاط برای کنشگران عزادار می‏شود. در واقع تفریح اجتماعی در این مراسم با توجه به ویژگی ها و جاذبه های خاص آن موجب تقویت، تحرک و آرامش و تجدید حیات فردی می‏شود. بنابراین در اینکه بدنه جامعه صفوی نسبت به آیین سوگواری عاشورا تقید و دلبستگی داشته و شدیدا به آن پایبند بوده، با توجه به شرح هایی که از سفرنامه های مختف ذکر شد تردیدی باقی نمی ماند. اما نکته اصلی اینجاست که ما از عهد شاه عباس اول به بعد شاهد تغییر در برگزاری این مراسم و افزوده شدن مناسک در خیابان ها و دسته ها و چراغانی ها و … هستیم. آنچه از عزاداری های محرم به پادشاهی صفویه به ارث رسید، تنها رسوماتی پراکنده در گوشه و کنار مملکت غالبا سنی مذهبی بود که هر زمان مجالی می یافتند خودی نشان می دادند و با هر مانع و رادع چون کورسویی کم فروغ در محافل خودمانی نورافشانی می کردند و سپس در محاق فرو می رفتند.
«اسکندربیک منشی» در «تاریخ عالم آرا»ی خود وقتی در نگاهی گذرا پادشاهان صفوی پیش از شاه عباس را رصد می کند، با اشاره کوتاه به برگزاری مراسم عزاداری شاه اسمعیل صفوی، پایه گذار دودمان صفویه و رسمی کننده مذهب تشیع در ایران، به عزاداری یک روزه این پادشاه اشاره می کند و می نویسد: «در این دودمان ولایت نشان این قاعده استقرار دارد که روز عاشورا پادشاه (شاه اسمعیل اول) و جمیع امرا و اعیان و سپاه به تعزیه سیدالشهدا و قتیلان معرکه کرب و بلا پرداخته، هنگام عزا و رسم و سوز و بکاء در خدمت اشرف اعلی گرم می‌دارند«( اسکندربیک ج۱، ۱۳۷۷: ۶۵). همین تاریخ نگار اما در روایت حکومت شاه عباس اول هرکجا به زمان مراسم عزاداری محرم رسیده، تاکید کرده است که در این ایام شاه به مراسم تعزیت امر فرمود و اجرا کرد و … حتی در زمانی که شاه در اردوی جنگی است نیز ذکر شده که به برپایی این آیین دستور داده و در آن شرکت جسته است. «میرزا جلال الدین منجم»، راقم «تاریخ عباسی» نیز دقیقا همین صورت مساله را مدنظر قرارداده است. در واقع شاه عباس در کنار اعتقادات شخصی و دینی خود یکی از موثرترین حکمرانان مشوق در هرچه باشکوه تر برگزار کردن این آیین و سایر آیین ها بوده و تیزبینانه از محمل این آیین ها، جامعه قوم قوم و متلون ایران زمین را که سال ها تحت سیطره حاکمان مختلف بوده با مذهبی که جدش الزامی ساخت، چنان عجین کرد که همین مذهب فرمایشی با آیین های ناآشنا اما دلنشین و برحقش به عامل وحدت بخش و منسجم کننده جامعه صفوی مبدل گردید.

منابع
– اسکندر بیگ ترکمان، تاریخ عالم‌آرای عباسی، چاپ سوم، تهران‌، امیرکبیر: ۱۳۵۰
– اولئاروس،آدام، سفرنامه آدام اولئاروس، ترجمه احمد بهپور، تهران، ابتکار نو: ۱۳۸۵
– تاورنیه، ژان باپتیست، سفرنامه تاورنیه، ترجمه حمید ارباب شیرانی، چاپ دوم، تهران، انتشارات نیلوفر:۱۳۸۹
– دلاواله، پیترو، سفرنامه دلاواله، ترجمه و شرح شجاع الدین شفا، چاپ ششم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی: ۱۳۹۱
– چلکووسکی، پترو، تعزیه، هنر بومی پیشرو ایران، ترجمه داود حاتمی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی: ۱۳۶۷
– کاتف، فدت آناناس پویچ، سفرنامه کاتف، ترجمه محمد صادق همایونفر، تهران، کتابخانه ملی ایران: ۲۵۳۶
– کمپفر، انگلبرت، سفرنامه کمپفر، ترجمه کیکاووس جهانداری، چاپ دوم، تهران،شرکت سهامی انتشارات خوارزمی: ۱۳۶۰
– فریر، رانددبلیو، برگزیده و شرح سفرنامه شاردن، ترجمه حسین هژبریان و حسن اسدی،چاپ دوم، تهران، نشر فروزان روز: ۱۳۸۸
– فیگوئرا، دن گارسیا دسیلوا، سفرنامه فیگوئرا، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران، نشرنو:۱۳۶۳
– ملاجلال الدین منجم، تاریخ عباسی یا روزنامه ملاجلال، به کوشش سیف الله وحیدنیا،تهران، انتشارات وحید: ۱۳۶۷
– محمدابراهیم بن زین العابدین نصیری، دستورشهریاران، به کوشش محمدنادر نصیری مقدم، تهران، بنیاد موقوفات دکترمحمود افشار:۱۳۷۳