انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نقد سیستم آموزش دانشجویان پزشکی در ایران: دیدگاهی انسان­شناسانه

چند صباحی­ است که جامعه پزشکان، از سوی گروه­های خاصی، با هدف­ها وانگیزه­های متنوع مورد هجوم و اتهام قرار گرفته است. مسلما این جامعه، همچون هر جامعه صنفی دیگری در دنیا، و به ویژه در ایران، خالی از اشکال نیست. حتی بسیاری از فعالان حوزه پزشکی پیشتر و بیشتر از دیگران دل­نگران برخی تغییراتِ اخلاقی در این حوزه مهم، که با جان و مال مردم سر و کار دارد هستند. در واقع نخستین انتقادات و جدی­ترین آن­ها از سوی افراد دل­سوز از داخلِ خودِ حوزه پزشکی مطرح شده است. این نوشته قصد دارد تا در کنار تمرکز و نقد شیوه­های آموزشی دانشجویان پزشکی، به انتقاد از روش و بینش نقادان این حوزه نیز پرداخته و بستری را برای نقد آگاهانه­تر حوزه پزشکی فراهم آورد.

متاسفانه بیشتر نقدها به جامعه پزشکی، مخصوصا نقدهای جامعه­شناختی، نسبت به این امر مهم که جامعه پزشکی، قبل از هر چیز یک «جامعه» است، غفلت ورزیده و مسایلی نظیر تغییر ارزش­ها و رفتارهای این جامعه را به رفتارها و لغزش­هایِ اخلاقی افراد فعال در این حوزه تقلیل می­دهند. همچنین برخی از منتقدین، حتی کسانی که عنوان جامعه­شناس را با خود یدک می­کشند، به شیوه­ای بحث­های خود را مطرح می­کنند که گویی جامعه پزشکی، و ارزش­ها و اعمال افراد درگیر در این حوزه در خلا شکل گرفته و ارزش­ها، نگرش­ها و اعتقادات خود را از جایی به جز آنچه در جامعه ایرانی حاکم است گرفته­اند. اما نکته عجیب­تر از نقد غیرجامعه­شناسانه برخی «جامعه­شناسان»، نقد غیرمسئولانه بعضی از «مسئولان» به افراد متخلف درحوزه پزشکی، حتی پیش از اثبات تخلف این افراد است. نقد یک­سویه، غیر کارشناسانه و غیرمسئولانه به جامعه پزشکی می­تواند باعث از بین رفتن اعتماد عمومی به این جامعه و بنابراین متضرر شدن تمامی اقشار اجتماعی شود. مسئولین نهادهای پزشکی و در راس آن­ها وزیر محترم بهداشت، باید بیش از دیگران مطلع باشند که قدرت­طلبی برخی پزشکان و عدم رابطه درست و انسانی با بیماران، و مطیع بودن بیماران در مقابل قدرتِ پزشکان در ایران، دلایل مختلفی دارد. دلایلی که میل به قدرت­طلبی شخصِ پزشک شاید آخرین دلیل این اتفاق باشد. یکی از این دلایل، اهمیت ندادن بیماران به وضعیتِ سلامتِ خود، مصرف و قطع دارو بدون تجویز پزشک، مصرف بی­رویه داروهای پزشکی و استفاده از روش­های سنتی و گیاهی (که البته در جای خود می­تواند به شکل مکملِ پزشکی مدرن مفید واقع شوند)، و عواملی از این دست است. به عبارت دیگر، جامعه پزشکی به منظور کنترل این وضعیت، و به دلیل فقدان روش­های حمایتی و آموزشی در این زمینه، گاه مجبور به اتخاذ روش­های عامرانه برای درمان و پیشگیری به سود بیمار می­شود.

افزایش هجمه به جامعه پزشکی، و برخی ابرازِ نظرها از سوی مسئولینِ حوزه بهداشت و سلامت، بیشتر از هرچیزی نشانه­ی شانه خالی کردن از بار مسئولیت و یک نوع همراهی منفعلانه با موج­های اجتماعی به جهتِ جلب توجه و تایید اجتماعی است. مسئولان محترم حوزه بهداشت و درمان کشور باید پاسخگو باشند که در طول دوره بلند مدتِ آموزش پزشکی به دانشجویان، چگونه آن­ها را از نظر علمی، اخلاقی، ارتباطی و اجتماعی آماده حضور در جامعه کرده و چگونه آن­ها را مورد نظارت (کاری واخلاقی) و البته حمایت (کاری و اخلاقی) قرار می­دهند.

اگرچه در گذشته، دانشجویان، تقریبا از تمام اقشار اجتماعی می­توانستند به مطالعه رشته پزشکی بپردازند اما اینک شرایط به گونه­ای شده است که می­­توان به جرات گفت تحصیل در حوزه پزشکی برای اقشاری که از طبقه­ی کم درآمد هستند و حتی برای افراد طبقه متوسط تقریبا غیر ممکن است. از آنجا که شکاف طبقاتی روز به روز در جامعه در حال گسترش است، و متاسفانه این شکاف خودش را در حوزه­های بسیار مهمی همچون آموزش و پرورش هم نشان می­دهد، افرادِ کم­درآمد قادر به فرستادنِ فرزندان خود به مدارس خاص، و صرفِ هزینه­های هنگفت جهت کلاس­های آمادگی کنکور نیستند. از طرف دیگر، حتی اگر دانش­آموزی بتواند به شکل استثنایی رتبه قابل قبولی در کنکور سراسری کسب نماید، قادر به ادامه تحصیل در این رشته نخواهد بود. اگر در نظر بگیریم که دانشجویی از خانواده­ی متوسط شانس ورود به یک دانشگاه سراسری را پیدا کرده باشد، قادر به تقبل هزینه­های مربوط به تحصیل، از جمله تهیه منابع درسی و غیردرسی و تجهیزات و لوازم آموزشی… نخواهد بود. به ویژه آنکه دانشجوی رشته پزشکی، هم به شکل رسمی و هم به شکل غیر رسمی دانشجویی تمام­وقت به شمار آمده و با توجه به حجم بالای اطلاعات درسی، امکان کار و کسب درآمد در کنارِ تحصیل را نخواهد داشت.

با توجه به دوره طولانی مدت تحصیل در حوزه پزشکی، دانشجویان این رشته، می­بایست مقدار زیادی از درآمد یا پس­انداز خانواده خود را خرج تحصیلات کنند. به ویژه آنکه با توجه به عدم هماهنگی و تناسب میان بازار کار و سهیمه پذیرش دانشجو، بازار پزشکی در مقطع پزشکی عمومی در ایران اشباع شده، یا دراستان تهران، و چند مرکز استان دیگر متمرکز شده است. بنابراین، دانشجویان برای اطمینان از آینده شغلی خود ناگزیر از ادامه تحصیل و کسب تخصص هستند. بدین ترتیب، علاوه بر مغروض­شدن عاطفی و مالی (رسمی یا غیر رسمی) فردِ دانشجو به خانواده و علاوه بر هزینه­های مالی صرف شده، دانشجویان قسمت مهمی از عمر و فرصت­های متعدد برای تشکیل خانواده، روابط دوستی و داشتن رابطه عاطفی حتی با اعضای خانواده و خویشان خود را نیز از دست می­دهند.

اما قسمتی از مشکلات جدایی علم پزشکی از اخلاقیات، فراتر از مشکلات این رشته در ایران است. اگرچه در کشورهای دیگر روش­های حمایتی و تکمیلی، به عنوان مثال عضویت چند انسان­شناس و یا جامعه­شناس در دپارتمان­های پزشکی، در سیستم­های آموزش پزشکی مورد استفاده قرار می­گیرند اما قسمتی از مشکلات اساسی در این حوزه به ویژگی­های پزشکی مدرن، یا «زیست-پزشکی» مربوط بوده و بنابراین جهان­شمول است.

راب دیویس-فلوید (Robbie Davis-Floyd)، انسان شناس پزشکی و استاد دانشگاه تگزاس آمریکا، معتقد است شیوه حاکم بر پزشکی مدرن، شیوه­ای است که به شدت متاثر از تکنولوژی است. از نظر وی، بدن انسان در این نوع از پزشکی همچون ماشین در نظر گرفته می­شود. به عنوان مثال در مساله تولد نوزاد، پزشکان، رویکرد «خط منتاژ» را به منظور ارتقاء کیفیت و کنترل آن استفاده کرده و در پی تولید نهایی محصول بهتر، که همانا فرزند است هستند. وابستگی روزافزون پزشکان به فناوری­های رو به گسترش پزشکی، باعث شده است که آن­ها، به جای توجه به احساسات مادران، و تفاوت­های آن­ها با یکدیگر، توجه خود را معطوف به یادگیری و به کارگیری این تکنولوژی­ها کنند. در مصاحبه­هایی که دیویس-فلوید با متخصصین زنان در آمریکا انجام داد، بسیاری از این متخصصین گفته بودند که برای آن­ها فرقی نمی­کند که کدام زن در حالِ زایمان است و کمتر به کیفیت تجربه مادران می­اندیشند، بلکه «تولید فرزند سالم» تنها چیزی است که به آن فکر می­کنند. برای دیوس-فلوید جالب بود که بداند چگونه دانشجویان پزشکی این مدل تکنولوژیک از درمان را، بدون آنکه دید انتقادی به آن داشته باشند، می­پذیرند. وی به سه فرایند اساسی که موجب پیدایش این نگرش می­شود اشاره کرده است؛

نخست) اینکه دانشجویان ناگزیر می­شوند تا از یک مرحله گذار بسیار سخت و توام با استرس شدید عبور کنند. این استرس با کمبود خواب ایجاد می­شود. حجم دروس، نحوه برگزاری کلاس­ها، شیفت­های کاری و دوره­های عملی در بیمارستان­ها، نحوه امتحان­گیری و… به نحوی است که ساعات خواب دانشجویان را به هم زده و یا از مقدار و کیفیت آن می­کاهد. دانشجویان پزشکی همیشه با کمبود خواب روبرو هستند. دوم) اینکه سیستم آموزش پزشکی، شامل فرایندی از «پس­روی شناختی» (Cognitive Retrogression)می­شود که طی آن دانشجویان تفکر انتقادی خود را به اجبار کنار می­گذارند. دانشجویان، به ویژه در دو سال نخست، مجبور به حفظ کردن حجم بسیاری از اطلاعات مربوط به علوم پایه، در فرصت زمانی اندک هستند. این اضافه بار ذهنی، آن­ها را به سمت گزینش اجباری الگوهای یک­شکل، جهت رسیدن به موقعیتِ «پزشک خوب» می­کند. رقابت با دیگران و تلاش برای گذراندن واحدهای پزشکی مانع از آن می­شود که آن­ها الگوی ذهنی خود را تغییر داده و الگویی انتقادی را انتخاب کنند. در واقع، آنها وقت و تمرکز لازم را جهت انجام این تغییر الگو ندارند. فرایند سوم)، از نظر دیویس-فلوید، انسان­زدایی (dehumanization) است. سیستم پزشکی با تکیه بیش از حد بر تکنولوژی و عینی­کردن و شیی­کردن بیمار و یا بهتر است بگوییم اعضایِ بدن بیمار، ایده­های انسانی را از کار پزشکی جدا می­کند. یکی از مصاحبه شوندگان در تحقیق دیویس-فلوید می­گوید «بیشتر ما، با ایده­های انسان­دوستانه بسیاری پا به دانشکده­های پزشکی گذاشتیم… اما قرار گرفتن در فرایند آموزش پزشکی ما را فاقد عواطف انسانی می­کند».

از حدود هفتاد سال پیش تاکنون، در بسیاری از کشورهای پیشرفته و حتی در حال توسعه، انسان­شناسان و جامعه­شناسان، وارد میدان­های عملی شده، و ضمن انجام تحقیقات متعدد در میدان­های پزشکی، حتی به استخدام دانشکده­های پزشکی در آمده، و در صدد همکاری با سیستم بهداشت و درمان، جهت بازگردان عواطف انسانی به این رشته شده­اند. اتفاقی که در کشور ما، با وجود سابقه غنی طبابت و درمانگری، و با وجود ادعاهای نهادهای پزشکی به رعایت اخلاق اسلامی و انسانی، از آن خبری نیست.

همانطور که می­بینیم، بسیاری از مشکلات در حوزه­های پزشکی، مشکلات معرفتی و معنایی بوده و صرفا مربوط به جامعه ایران نمی­شود. همچنین قسمت زیادی از نابسامانی­ها و تخلفات و لغزش­های پزشکی را نمی­توان منتسب به انگیزه­های غیراخلاقی برخی از افراد، از جمله پزشکان یا پرستاران کرد. بلکه این مشکلات به شکل ساختاری از آموزش پزشکی شروع شده و تا عملکرد وزارت بهداشت ادامه می­یابد.

دانشجویان رشته پزشکی، که عموما از قشر خاص و طبقات بالای جامعه وارد دانشکده­های پزشکی می­شوند، با صرفِ هزینه­های زیاد مالی، روحی و عاطفی و از دست دادن فرصت­های زندگی موفق به اتمام دوره­های تحصیلی خود می­شوند. اما متاسفانه شرایط و فضاهای کاری منطبق با انتظارات و پیش­فرض­های آن­ها نیست. به جز گروه­ها و افراد خاصی که جزو «اشراف جامعه پزشکی» محسوب می­شوند، بدنه جامعه پزشکی از نظر درآمد و منزلت اجتماعی، دیگر جایگاه سابق خود را ندارد. از سوی دیگر، با توسعه فرهنگ دلالی در جامعه ایران، افرادی بدون طی کردن مراحل دشوار تحصیلی و کاری در کوتاه­ترین زمان ممکن به بالاترین موقعیت­های مالی و اجتماعی می­رسند. اختلاص­های مالی شناخته شده و اعلام شده در کشور، تنها نمونه کوچکی از رواج این فرهنگ دلالی است که انگیزه افراد برای طی کردن مسیرهای طولانی­مدت و طاقت­فرسای اخلاقی و انسانی را از بین می­برد.

مدیران بهداشت وسلامت کشور به جای فرافکنی مشکلات اخلاقی در این حوزه و تقلیل این مشکلات به افراد و متخصصین این حوزه، می­بایست پاسخگو باشند که در شرایط بحران اخلاقی حاکم بر کشور، چه انگیزه­های مادی و معنویِ واقعی­ای برای دانشجویان و متخصصین در حوزه پزشکی برای پیمودن راه­های سالم و سلامت ایجاد کرده­اند؟ چگونه افرادی که فداکاری و ایثار در این راه­ها قدم برداشته­اند از دیگران جدا شده و به آن­ها توجه شده و از کار و منش آن­ها حمایت می­شود؟ همچنین مدیران حوزه بهداشت و سلامت می­بایست دست از دیدگاه­های انحصارگرانه پزشکی و تجربی خود برداشته و مانند سیستم­های بهداشت و سلامت در دیگر نقاط دنیا توجه کنند که بدن، بیماری، درد، سلامت و بهداشت مسایلی انسانی و فرهنگی هستند که بدون مشارکت دادن متخصصین این حوزه­ها و انجام پژوهش دقیق انسان­شناختی و جامعه­شناختی قابل تحلیل و تفسیر نیستند. همچنین منتقدان حوزه پزشکی می­بایست توجه داشته باشند که جامعه پزشکی را جدای از جامعه جهانی و جامعه ایرانی مورد ارزیابی قرار ندهند. جامعه پزشکی ارزش­های خود را از جامعه کلان­تری که در آن زندگی می­کنیم کسب کرده و دانشجویان این رشته در سیستم آموزش و پرورش ایران و در خانواده­های ایرانی جامعه­پذیر می­شوند. بنابراین ارزش­های مثبت و منفی حاکم در جامعه پزشکی نمونه­ای از ارزش­های حاکم در جامعه ورزش، جامعه سیاسی، جامعه معلمین و… بوده و با تمام آن­ها رابطه متقابل دارد. اما ملموس­بودن، تجربی­بودن و تاثیرگذاری مستقیم بر بدن و سلامت که نقطه قوت حوزه پزشکی و باعث قدرت گرفتن این حوزه است در مواقع لغزش، باعث به چشم آمدن این اشتباهات می­شود. در حالی که کیفیت آموزش، میزان تخصص­گرایی، و مهارتِ عملی و فنی در برخی حوزه­های دیگر، به دلایل مختلف، از حوزه پزشکی در ایران پایین­تر بوده و بنابراین احتمال سهل­انگاری یا انجام کارهای غیراخلاقی بسیار بیشتر است. به عنوان مثال در حوزه­های علوم انسانی، که به دلیل بی­توجهی و حتی گاه عناد مسئولین با این رشته­ها، از کیفیت پایین آموزشی و مهارتی برخوردار است، احتمال خطا و لغزش­های اخلاقی کمتر از حوزه پزشکی نیست. اما همانطور که عملکرد و تاثیرمتخصصین علوم انسانی برای عموم مردم و مسئولین ناچیز به نظر می­رسد، خطاهای آن­ها و کیفیت پایین کاری آن­ها نیز به چشم نمی­آید.

در پایان، با توجه به اینکه این مشکلات و کم­کاری­ها، متاسفانه در مورد تمام رشته­ها و صنف­ها وجود داشته و کمبودها در بین تمام اقشار جامعه ملموس و مشهود است، امید است که پزشکان، جهت ساختن فردای ایران، ایرانی سالم و سرفراز، به تلاش مشفقانه خود جهت درمان دردها، ادامه دهند.

دانشجوی دکترای انسان شناسی

Mortezakarimi7@gmail.com