انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درآمدی بر موسیقی کلاسیک در گفتگو با رضا رضایی

متفکران، فیلسوفان، دانشمندان، ادیبان و حتی سیاستمداران هریک به نحوی به موسیقی و اهمیت آن توجه داشته اند به طوری که در هر دروه ای موسیقی به شکلی حضور داشته است. موسیقی متأثر از شرایط اجتماعی و تأثیر گذار بر این شرایط بوده است. موسیقی متناظر و هماهنگ با پیشرفت و تحول علوم، اندیشه و هنر تغییر و تحول یافته و همواره بخش مهمی از تاریخ اندیشه و هنر را به خود اختصاص داده است. موسیقی را زبان مشترک انسان ها وصف کرده اند اما همه این واژگان از توصیف اهمیت آن عاجز است. در ایران منابع بسیار اندکی برای شناخت موسیقی کلاسیک وجود دارد. به همین خاطر با ترجمه کتاب «راهنمای جامع موسیقی کلاسیک» به قلم «جان باروز» و ترجمه «رضا رضایی» دم را غنیمت شمردم و به سراغ ایشان رفتم تا به بهانه نقد و بررسی کتاب مروری بر اداور مختلف موسیقی در اروپا داشته باشیم. رضا رضایی علاوه بر ترجمه آثار متعدد در حوزه های ادبیات، فلسفه و هنر دو اثر دیگر نیز در حوزه موسیقی ترجمه نموده است که عبارتند از «آشنایی با موسیقی کلاسیک» از «رابرت شرمن و فیلیپ سلدن» (نشر افکار) و دوره دو جلدی «موسیقیدانان دیروز و امروز» (نشر کارنامه). آنچه در پی می آید علاوه بر بررسی تاریخی ادوار مختلف موسیقی به طور ضمنی به بخش های مختلف کتاب نیز می پردازد.

گفت و گو با رضا رضایی

منیره پنج تنی

۱) برای این که ورود بهتری به گفتگو داشته باشیم، می خواهم از سازهای موسیقی کلاسیک آغاز کنم. سازهای موسیقی کلاسیک به چند دسته تقسیم می شوند و آیا می توان یکی از آن ها را مهم تر و کلیدی تر در مقایسه با دیگر سازها قلمداد کرد؟

پاسخ: سازهای زهی، سازهای کوبه ای و شستی دار، سازهای برنجی، و سازهای بادی چوبی سازهای اصلی موسیقی کلاسیک هستند که البته در هر دسته از آن ها با سازهای مختلفی روبرو می شویم. امروزه نمی توان گفت کدام دسته از این سازها مهم تر است، چون اهمیت آن ها منوط است به آنچه آهنگساز خلق می کند. اما به طور کلی در گذشته سازهای زهی رواج بیشتری داشتند.

۲) قدیمی ترین ساز در موسیقی کلاسیک چیست و قدمت آن به چه دوره ای باز می گردد؟

پاسخ: اگر آغاز موسیقی کلاسیک را قرن یازدهم میلادی بدانیم، در آن دوران آواز و سرود مذهبی مهمترین شکل های این موسیقی بودند، اما در یکی دو قرن بعد از آن انواعی از سازهای زهی وارد این موسیقی شدند. اصولا برای این سازها نمی توان تاریخ شروع تعیین کرد، زیرا هر سازی تکامل یافته سازهای قبلی بوده است.

۳) آیا می توان اولین دوره موسیقی را صرفا موسیقی کلیسایی و مذهبی دانست؟

پاسخ: بله، عمدتا مذهبی و کلیسایی بود. اما موسیقی غیر مذهبی از قرن دوازدهم و سیزدهم تأثیرش را گذاشت. نمونه اش تروبادورها، تروبایریت ها (تروبادورهای زن) و تروورهای فرانسه قرون وسطی است.

۴) با توجه به حضور مذهب در موسیقی می خواهم درباره نقش و تأثیر فلسفه در موسیقی پرسشی را مطرح کنم. موسیقی کلاسیک در ادوار مختلف چه تأثیری از نظریه های فلسفی فیلسوفان درباره هنر و زیبایی و فرم پذیرفته است؟

پاسخ: موسیقی کلاسیک در دوره اولیه (از ۱۰۰۰ تا ۱۶۰۰ میلادی) که شامل قرون وسطی و دوره رنسانس می شود، عمدتا تحت تأثیر آوازهای مذهبی، ترانه ها و شعرهای عامیانه، جشن ها و مراسم بود. در دوره باروک (۱۶۰۰تا ۱۷۵۰) و حتی دروه کلاسیک (۱۷۵۰ تا ۱۸۲۰) چندان نشانه ای از تأثیر نظریه های فلسفی نمی بینیم. اما از دوره رمانتیک (۱۸۱۰ تا۱۹۲۰) شاهد تأثیر پذیری موسیقی کلاسیک از آراء و نظریه های فلسفی، زیبایی شناسانه، ادبی، هنری و اجتماعی هستیم.

۵) دوره باروک (۱۶۰۰-۱۷۵۰) را دوره اوج و شکوفایی اپرا و رشد ارکستر نامیده اند. به نظر شما دلیل این امر چه بود و اپرا چگونه متولد شد؟

پاسخ: دوره باروک به طور کلی در همه حوزه ها دوره خلاقیت بود. با تبدیل سبک پولیفونیک دوره رنسانس به سبک مونودیک، مجریان و نوازندگان آزادی عمل بیشتری پیدا کردند. روش جدید آواز خواندن به آهنگسازان امکان داد که متن را به وضوح با صدای سولو بیان کنند و خوانندگان هم توانستند الفاظ و واژه ها را جاندارتر ادا کنند. مونودی بود که درام موسیقایی یا همان اپرا را ممکن کرد. در کلیسا، که از طرح داستانی بعضی از اپراها ناراضی بود، موسیقی کلامی دیگری پدید آمد که جنبه دراماتیک داشت و اوراتوریو نامیده می شد. بعدا اپرای کمیک هم به وجود آمد. اما موسیقیِ سازی عمدتا در دربارها شکوفا شد.

۶) مهمترین ساز این دوره چه سازی بود؟

ویولن مهم ترین ساز این دوره بود. کم کم گروه های همنوازان به صورت ارکستر در آمدند و نوازندگان بزرگی ظهور کردند. سازهای شستی دار (هارپسیکورد و ارگ) اهمیت یافتند. سبک های ملی شکل گرفتند (ایتالیایی، فرانسوی و بعد آلمانی) و موسیقی (چه سازی و چه آوازی) که صرفا جنبه سرگرمی داشت به تدریج به هنری والا تبدیل شود و به هنرهای دیگری مانند شعر و نقاشی و معماری گره خورد.

۷) باخ به عنوان یکی از مهمترین چهرهای موسیقی در دوره باروک چه جایگاهی در موسیقی دوره باروک داشت و کدامیک از آثار او را می توان به نحو عالی معرف تمام و کمال موسیقی دوره باروک شناخت؟

پاسخ: باخ تکنیسین بزرگ دوره باروک در آلمان و استاد آواز بود. اما آثارِ سازی متعددی هم ساخت. آثارش عمدتا مذهبی بودند. او در زمان حیاتش آن مقامی را نداشت که امروزه برای او قائل هستیم. در دوره رمانتیک بود که او را دوباره کشف کردند. از آن پس تا به امروز، او را یکی از بزرگترین موسیقی دانان تاریخ می دانند. پاسون متی، پاسیون یوحنا، مس در سی مینور، کلاویه خوش آهنگ و سوئیت های ویولنسل از مهم ترین آثار او هستند. در دوره باروک در ایتالیا و فرانسه هم نوابغ و بزرگانی مانند مونتِوِردی و لولی و رامو بودند.

۸) آیا می توان موسیقی دوره کلاسیک را واکنشی به موسیقی باروک دانست که هم به لحاظ محتوایی و هم به لحاظ فنی سبک ساده تری را پی می گرفت؟ لطفا به همین مناسبت به طور مختصر موسیقی دوره کلاسیک را با دروه باروک مقایسه کنید؟ وهمچنین به نظر شما مهمترین تحول فنی موسیقی دوره کلاسیک را چه می دانید؟

پاسخ: بله. موسیقی در دوره کلاسیک (۱۷۵۰تا ۱۸۲۰ ) واکنشی بود به نوعی بغرنجی که موسیقی باروک به وجود آورده بود. آرمان های دوره کلاسیک عبارت از وضوح، میانه روی و تعادل بودند زیرا آن دوره، دروه عقل گرایی بود. نهضت روشنگری با آرمان های زیبایی شناسانه اش نقش مهمی در دگرگون شدن ارزش های هنری بازی کرد.تحولات سیاسی و اجتماعی (انقلاب صنعتی و استعمار سرزمین ها) طبقه متوسط پرشماری به وجود آورد که مصرف کننده محصولات هنری بودند. اشراف تضعیف شدند و جنگ های ناپلئونی هم نظام کهنه فئودالی را از هم پاشید. موسیقی با شکوه و بغرنج جای خود را به موسیقی ساده تری داد. موسیقی دانان حرفه ای مستقلی در حال ظهور بودند که می خواستند روی پای خودشان بایستند. موتسارت زندگی خود را بر سر این استقلال خواهی گذاشت. در عین حال، موسیقیِ سازی محبوب تر از موسیقی آوازی شد. «اصل سونات» یا «فرم سونات» شکل گرفت. سنفونی به فرم هنری جدیدی تبدیل شد. کنسرتوی سه موومانی محملی برای اجرای ایده های گوناگون نوازندگان شد. ساز پیانو رفته رفته رواج پیدا کرد و مهم ترین ساز موسیقی کلاسیک شد. در اپرا هم طرح های رئالیستی را به خدمت گرفتند و موسیقی در خدمت درام قرار گرفت و از حالت تزیینی صرف در آمد. آثار مهمی به زبان آلمانی و فرانسه نوشته شد و زبان ایتالیایی جنبه غالب خود را در اپرا از دست داد.

۹) با توجه به اینکه گفتید موتسارت زندگی اش را بر سر این استقلال خواهی گذاشت به نظر شمانقش موتسارت در پیشرفت موسیقی کلاسیک بیشتر از چه ابعاد و در چه جنبه هایی بود؟

پاسخ: موتسارت با تسلط خیره کننده اش بر همه فرم ها و ژانرها و قدرت آهنگسازی خارق العاده اش، اولین آهنگ ساز مهمی بود که می خواست «آزاد و مستقل» باشد، یعنی موسیقی دانی حرفه ای باشد که در استخدام هیچ دربار یا ولی نعمتی نباشد. به رغم خلق شاهکارهای متعدد، در رسیدن به این آرمان ناکام ماند و جوان مرگ شد. آثار او به لحاظ فنی، نمونه های کمال موسیقایی به حساب می آیند.

۱۰) بتهوون در تکمیل این مسیر و فرایند چه نقشی را به عهده داشت؟

آرمان موتسارت را بتهوون به فرجام رساند. بتهوون توانست مستقل بماند و آثاری مطابق ایده های شخصی اش خلق کند. بتهوون مرز دوره کلاسیک و دوره رمانتیک است. قهرمانی است که بر بیان شخصی و فردی تأکید می کند و فرم های مرسوم و متداول را می شکند و به این ترتیب راه را برای رمانتیسم در موسیقی باز می کند. آثار بی همتایی خلق کرد و تأثیر عظیمی بر کل هنرها گذاشت. آهنگ سازان بعدی با هر مشرب و عقیده ای خود را رهرو بتهوون می دانستند. بتهوون اولین موسیقی دانی است که شخصیت فرهنگی مستقلی یافت. موتسارت و بتهوون تمام کننده تحولاتی بودند که در پرسش های پیشین شما و در خلال گفتگو درباره آن صحبت کردیم.

۱۱) همان طور که می دانیم نهضت رمانتیک در اواخر قرن هیجدهم در هنر و ادبیات و کمی پس از آن در موسیقی رخ داد. در مقایسه با دوره کلاسیک در این دوره (۱۸۱۰-۱۹۲۰) چه تحولات عمده ای در موسیقی رخ داد؟

پاسخ: در دوره رمانتیک (۱۸۱۰- ۱۹۲۰) قید و بندهای کلاسیک را کنار گذاشتند. برای رمانتیک ها اصالت و کار بکر بیشترین اهمیت را داشت. به عواطف و غرایز بها دادند و برای الهام گرفتن به طبیعت روی آوردند. کل نهضت رمانتیک تحت تأثیر بتهوون بود. انقلاب ۱۷۸۹فرانسه پیامدهای شگرفی درعرصه هنر و از جمله موسیقی داشت. فردباوری رمانتیک قدرت گرفت، آگاهی ملت ها از حقوق شان بیشتر شد. غرور فرهنگی رشد یافت و زنان فعال تر شدند. موسیقی خودمانی در سالن ها نیز رونق گرفت، اما دوره رمانتیک دوره افراط و تفریط هم بود. هم به گذشته رجعت می کردند و هم قراردادهای کلاسیک را نفی می کردند. فرم و زبان جسورانه تری پدید آمد. مرزهای حوزه های مختلف در هم شکسته شد. نقد نویسی، ادبیات، شعر و نقاشی تبدیل به دغدغه موسیقی دانان شد. مجادله های مهمی درباره آینده هنر در گرفت که یکی از بزرگترین آن ها منازعه پیروان برامس با طرفداران واگنر بود. دوره رمانتیک بزرگترین میراث ها را در موسیقی برای ما به جا گذاشته است. شوبرت، شومان، برلیوز، شوپن، لیست، پاگانینی، واگنر، برامس، بروکنر، چایکوفسکی، ریشارد اشتراوس، وردی، مالر، سیبلیوس، راخمانینوف، شوستاکوویچ، و دیگران، برترین نوابغ تاریخ هنر به حساب می آیند و نام هر کدام از آن ها را که حذف کنید تاریخ هنر ناقص می ماند.

۱۲) جایگاه فرانتس شوبرت به عنوان یکی از برجستگان موسیقی در دوره رمانتیک چه بود؟

پاسخ: شوبرت یکی از بزرگترین ملودی پردازان تاریخ موسیقی است. بسیار زود به استادی رسید و آثار بسیاری نیز خلق کرد. او مرید بتهوون بود و از لحاظ فرم عمدتا کلاسیک است، اما ملودی برای او محملی برای بیان احساسات شخصی است. ۳۱ سال بیشتر عمر نکرد و گرنه مبدع تحولات بیشتری می شد. آوازهای او مشهورند و بر روی آثار شاعران بزرگی مانند گوته آواز ساخت. همه آثارش به دلیل غنای ملودیک مردم پسند هستند.

۱۳) کدامیک از کشورها در موسیقی رمانتیک پیشرفت بیشتری کردند و چه آثاری نمایشگر این شاخصه هاست؟

پاسخ: موسیقی رمانتیک بیش از هر جا در آلمان و سرزمین های آلمانی زبان رونق یافت، اما در فرانسه هم نمایندگان بزرگی مانند برلیوز داشت. موسیقی بقیه اروپا عمدتا تحت تأثیر آلمان و فرانسه بود و آثار دوره آخر بتهوون، آثار شوبرت، شومان، شوپن و بعدا برامس و واگنر در آلمان و نیز آثار هکتور برلیوز (به خصوص سنفونی فانتاستیک) آثار شاخص رمانتیک ها هستند.

۱۴) برای آخرین پرسش در این قسمت از گفتگو برای اینکه علاوه بر مقایسه دو دوره مهم، ضمنا به نحو اجمالی این دو دوره را جمع بندی نیز کرده باشیم، می خواهم بپرسم که اپرای رمانتیک چه تفاوتی با اپرای کلاسیک دارد؟

پاسخ: در اپرای رمانتیک، خوانندگان اهمیت بیشتری یافتند. اپرا بین المللی تر شد. منابع الهام گسترده تر شد و پای رمان نویسان و شاعران و نمایش نامه نویسان به اپرا باز تر شد. تم های قرون وسطایی و مسیحی اهمیت بیشتری پیدا کردند. احساسات تند و تیز مجال بیشتری برای بیان یافتند (به خصوص در ایتالیا و نزد وردی). در روسیه و فرانسه اپراسازان بزرگی ظهور کردند. چهره ای کلیدی مانند واگنر در آلمان و کل اروپا تأثیر عمیقی بر اپرا و سایر هنرها گذاشت. و خلاصه آن که اپرا به هنری محبوب و مردم پسند تبدیل شد که میزان تأثیرگذاری آن را می توان فقط با میزان تأثیر گذاری سینمای قرن بیستم مقایسه کرد.

۱۵) از ۱۹۰۰ به بعد را دوران شکوفایی موسیقی مدرن می دانند و نطفه شکل گیری آن را در تحولات ایدئولوژیکی، اجتماعی و تکنولوژیکی ارزیابی می کنند. به نظر شما چه عواملی زمینه ساز این موضوع بود و منجر به تولید چه نوع آثاری شد؟

پاسخ: موسیقی نیمه اول قرن بیستم تحت الشعاع آرنولد شونبرگ اتریشی و ایگور استراوینسکی روس است. شونبرگ که به نقاشی علاقه بسیار داشت اکسپرسیونیسم را رواج داد و سریالیسم را باب کرد، و استراوینسکی با باله های روسی اش کاری شبیه به پیکاسو را به انجام رساند، اما استراوینسکی بعدا به موسیقی قرون ۱۷ و ۱۸ رجعت کرد و نئوکلاسیسیسم را در پیش گرفت. راول و دبوسی در فرانسه با جریان نئوکلاسیک همدلی داشتند که در فرانسه کارش بالا گرفت. به بیان مختصر، تئوری نسبیت اینشتآین، جنبش کوبیستی در نقاشی، تکنولوژی پخش رادیویی، وقوع جنگ جهانی اول، انقلاب اکتبر روسیه و سپس ظهور فاشیسم در آلمان بیشترین تأثیر را در شکل گیری موسیقی مدرن داشتند. اما موسیقی جاز و موسیقی فولکوریک نیز نقش مهمی بازی کردند. پیشرفت سینما نیز آهنگ سازان را به سوی شکل های بیانی جدیدی سوق داد. مینیمالیسم و موسیقی تلفیقی هم اثر خود را گذاشتند. کارهای «شوستاکوویچ» در روسیه و «بنجمین بریتن» در انگلستان راهگشا بودند. در امریکای شمالی نیز نسل جدیدی از آهنگسازان تجربی ظهور کردند که آثارشان بر جریان موسیقی معاصر تأثیر گذاشت. ایدئولوژی ها و سیاست هم گاه پیش برنده بودند و گاه مانع. از کنش و واکنش همه این عوامل نوعی موسیقی پدید آمد که ما با صفت «مدرن» آن را می شناسیم.

۱۶) موسیقی« شونبرگ» را گسست از گذشته می دانند زیرا او بر کنار گذاشتن تونالیته اصرار می کرد. او چه جایگاهی در موسیقی مدرن داشت؟

پاسخ: شونبرگ چهره کلیدی مکتب دوم وین است که آنتون وِبِرن و آلبان برگ اعضای برجسته آن بودند. جان کیج امریکایی شاگرد او بود. سریالیسم ابداعی او در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ در امریکا و اروپا رواج یافت.

۱۷) مهمترین شاخصه «استراوینسکی» چه بود که او را بزرگترین آهنگساز قرن بیستم می دانند؟

پاسخ: «استراوینسکی» در موسیقی قرن بیستم همان مقامی را دارد که پیکاسو در نقاشی. باله های او که تعدادی از آن ها را با همکاری پیکاسو، آندره ژید و ژان کوکتو ساخت، بسیار تأثیر گذار بودند. استراوینسکی شاید مهم ترین چهره نهضت مدرنیستی اروپا باشد. البته او در دوره ای از زندگی اش به سنت کلاسیک روی آورد. او که شاگرد «ریمسکی – کورساکوف» بود در گروه باله سرگی دیاگیلف مشغول کار شد که بر کل زندگی هنری فرانسه در اوایل قرن بیستم تأثیر گذاشت. در زندگی هنری اش سبک های مختلف را امتحان کرد و کلا هنرمند رادیکالی از لحاظ فرم بود. بعد از جنگ جهانی دوم و مهاجرتش به امریکا، سریالیسم شونبرگی را نیز آزمایش کرد.

۱۸) چه رابطه ای میان موسیقی و ادبیات در ادوار مختلف وجود داشته است؟

پاسخ: رابطه هنرها با یکدیگر در همه دوره ها وجود داشته، اما در دوره رمانتیک پیوند موسیقی با ادبیات بسیار بارز است و نظیری برای آن در تاریخ هنر وجود ندارد. در این دوره برای بیان احساس و عاطفه هیچ حد و مرز و چارچوبی نبود که نتوان از آن عبور کرد.

۱۹) به نظر شما اساسی ترین عناصر موسیقی کلاسیک در مقایسه با موسیقی مدرن غیر کلاسیک چیست؟

پاسخ: آنچه در کتاب «راهنمای جامع موسیقی کلاسیک» تحت عنوان موسیقی مدرن می بینید، عملا بخشی از «موسیقی کلاسیک» محسوب می شود. پس، این موسیقی «مدرن کلاسیک» ادامه همان موسیقی کلاسیک به حساب می آید. یعنی تاریخ موسیقی کلاسیک مراحلی را پشت سر گذاشته که یکی از آن ها در قرن بیستم «موسیقی مدرن» است. طبعا این موسیقی «مدرن» را باید در ادامه همان سنت کلاسیک بررسی کرد. اما موسیقی مدرن غیر کلاسیک همان موسیقی غیر کلاسیک معاصر است که انواع موسیقی های اقوام و ملل و انواع موسیقی های عامه پسند و غیره را در بر می گیرد.

۲۰) در این قسمت می خواهم علاوه بر بررسی منابع موجود و مربوط به تئوری موسیقی به زبان فارسی، به کتاب «راهنمای جامع موسیقی کلاسیک» نیز بپردازم. منابع ما به زبان فارسی به طور کلی در حوزه موسیقی و بالاخص در حوزه موسیقی کلاسیک غربی بسیار اندک است. دلیل این امر را چه می دانید؟ آیا این مسأله به عدم ارتباط برقرار کردن مردم ما با این موسیقی باز می گردد؟ آیا دلیلش عدم شناخت ایرانیان از موسیقی کلاسیک غربی است یا عوامل دیگری را در این موضوع دخیل می دانید؟

پاسخ: تمام عواملی که شما برشمردید در این مسأله نقش دارند. اما مهمترین عامل به نظر من بر می گردد به فضای موسیقی ما که شامل آموزش، ترویج و نشر کتاب هم می شود. در بخشی که به نشر کتاب مربوط می شود، قاعدتا ناشران و نویسندگان و مترجمان کم کاری کرده اند و گرنه گرایش مردم به موسیقی به هیچ وجه کم دامنه نیست. در خیابان که راه می روید بسیاری از جوانان را می بینید که ساز به دست دارند و به کلاس موسیقی می روند. اوضاع معلمان موسیقی هم ظاهرا بد نیست و متقاضی آموزش هم زیاد است. پس زمینه وجود دارد. بنابراین باید کتاب های بیشتری چاپ کرد و در اختیار علاقه مندان گذاشت.

۲۱) چه شد که شما به سراغ ترجمه «راهنمای جامع موسیقی کلاسیک» رفتید؟

پاسخ: قبلا کتاب «آشنایی با موسیقی کلاسیک» (نشر افکار) نوشته رابرت شرمن و مجموعه دو جلدی موسیقی دانان امروز و موسیقی دانان دیروز (نشر کارنامه) نوشته رومن رولان را ترجمه کرده بودم. خودم هم به موسیقی کلاسیک علاقه بسیار زیادی دارم. چند سالی پیش که متن اصلی کتاب «راهنمای جامع موسیقی کلاسیک» به دستم رسید، به فکر ترجمه اش افتادم. تصورم این بود که در زبان فارسی به متن دایره المعارف گونه ای احتیاج داریم که به پرسش ها و علاقه های دوستداران موسیقی کلاسیک جواب بدهد. این متن از لحاظ محتوا و فرم با تصورات من در این زمینه سازگار بود. مشکل دو قسمت بود: یکی پیدا کردن فراغتی برای ترجمه کار که وقت گیر بود و دقت بسیاری می طلبید؛ دیگری توافق کردن با ناشری که بتواند کار فنی خود را به نحو احسن اجرا کند و چاپ پاکیزه ای از این کتاب سراسر رنگی را در اختیار علاقه مندان قرار بدهد. قسمت اول به خودم بستگی داشت و من این کار را جدی در برنامه ام قرار دادم. قسمت دوم را هم انتشارات «فرهنگ معاصر» حل کرد. انصافا کتاب آبرومندانه و پاکیزه درآمد و من از انتشارات فرهنگ معاصر ممنونم.

۲۲) جایگاه این اثر در زبان انگلیسی و در میان آثار مشابهش چیست؟

پاسخ: در میان کتاب های مرجع موسیقی کلاسیک این مجموعه یک جلدی کتاب معتبری است. ناشر انگلیسی اش هم ناشر معتبری است. تیمی که روی کتاب کار کرده تیم ورزیده ای است. مجموعا کار خوبی است. البته دایره المعارف و کتاب های مرجع چند جلدی خوبی به انگلیسی هست که می توان آن ها را ترجه کرد، اما شاید بازار ما کشش مجموعه های چند جلدی را نداشته باشد. در عین حال، در بخش خصوصی نشر ایران هم شاید کشش و ظرفیت تولید و فروش مجموعه های بزرگ تر وجود نداشته باشد

۲۳) نکته ای که در این اثر توجهم را جلب کرد، تصاویری بود که در برخی موارد برای معرفی موسیقیدانان بزرگ و حتی ورود به یک فصل انتخاب شده بود. برای مثال تصویری از کوه و دشت در ورود به بحث درباره آنتونین دورژاک، تصویری از دو اسب در حال حرکت برای بحث درباره بلا بارتوک، تصویری از گل سرخ برای ورود به بحث به زندگی و آثار جاکومو پوچینی! دلیل انتخاب این تصاویر از سوی مولف چه بوده است؟

پاسخ: کلا تصاویر این کتاب دو دسته اند. عمده تصاویر مکمل این متن هستند. یعنی توضیحات این تصاویر را باید «متن» به حساب آورد چون بار اطلاعاتی دارند و به فهم خواننده از مطالب کمک می کنند. تصاویری هم هستند که بار اطلاعاتی ندارند، اما تزیینی صرف هم نیستند و به القا حال و هوای متن کمک می کنند. همین نمونه هایی که ذکر کردید به رنگ و بوی آثار آن آهنگسازان بسیار نزدیک است و به نظر من فضای روانی مطلوبی برای مطالعه متن فراهم می آورد.

۲۴) برخی با دیدن این تصاویر زبان به انتقاد گشودند. برای روشن تر شدن این مسأله و همچنین آشکار تر شدن پاسخ تان توضیح بیشتری در این رابطه بفرمایید. مثلا بگویید چگونه تصویری از کوه و دشت درباره آنتونین دورژاک، تصویری از دو اسب در حال حرکت برای بلا بارتوک، تصویری از گل سرخ به زندگی و آثار جاکومو پوچینی مرتبط است و به تعبیر شما به القای حال و هوای متن و به خصوص فرد مشخصی کمک می کند.

پاسخ: من هر پاسخی به شما بدهم، به هر حال متأثر از سلیقه شخصی خود من است. فکر می کنم کسانی که زیاد موسیقی کلاسیک گوش کرده اند و آثار این آهنگ سازان را شنیده اند یا دیده اند، این تصاویر را خیلی هم بیگانه نخواهند یافت.

۲۵) مهمترین ویژگی این کتاب از نظر شما چیست؟

پاسخ: جمع شدن انبوهی از اطلاعات در قالب کتابی یک جلدی که تصاویر و گرافیک آن هم در خدمت متن است. در عین حال، کتابی است مرجع و قابل استناد برای هر علاقه مند و پژوهشگر. نمایه انتهای کتاب نیز انصافا به کار همه می آید. گرافیک خوب، صفحه آرایی پاکیزه، تقسیم بندی صحیح مطالب، ایجاز در بیان مهم ترین موضوع ها، نثر شسته رفته (که البته قضاوت درباره ترجمه اش به عهده دیگران و منتقدان است)، مجموعا اثر ماندگاری در زبان فارسی پدید آورده اند.

۲۶) برای مترجمانی که به طور تخصصی در حوزه موسیقی مشغول به کارند جای یک فرهنگ واژگان تخصصی بسیار خالی است. آیا فرهنگ معاصر برنامه ای برای پر کردن این خلا و رفع این معضل ندارد؟

پاسخ: بله، فرهنگ تخصصی موسیقی که اصطلاحات و مفاهیم در آن درست و اصولی تعریف شده باشند، در زبان فارسی هنوز نداریم. فکر می کنم انتشارات فرهنگ معاصر از چنین کاری قاعدتا استقبال خواهد کرد. اما دقیقا اطلاع ندارم که چنین کاری در برنامه است یا خیر.

۲۷) آیا شما به ترجمه اثر دیگری در حوزه موسیقی اشتغال دارید؟

پاسخ: موسیقی فقط یکی از علایق من است. من موسیقی دان حرفه ای نیستم. مترجمی هستم که به موسیقی علاقه دارم. شاید در آینده متنی توجهم را جلب کند و به ترجمه اش مشغول بشوم. عجالتا مشغول ترجمه آثار کلاسیکی از ادبیات انگلیسی هستم. اگر بخت یارم باشد به موسیقی بر خواهم گشت.

نویسنده مطلب منیره پنج تنی است و مطلب در چارچوب همکاری مشترک با انسان شناسی و فرهنگ باز نشر می‌شود.