نظریه های عدم توازن زیست- شیمیایی
تعدادی از نظریه های زیست- شیمیایی مانند نظریه های بیتوازنی غدد و هورمونها، مانند کمبود ویتامین و رژیم بد غذایی به عنوان علل رفتار مجرمانه معرفی شده اند. هورمونهای خشونت در زنان و میزان بالای تستوسترون در مردان در طول سدهی اخیر به شکل مداوم پذیرفته و رد شده اند. فراگیرترین نظریه، نظریهای است که به ارتباط میان تستوسترون و خشونت در مردان اشاره میکند. وولد و برنارد به تحقیقات دهه ی ۱۹۸۰ اشاره میکنند که نشان داد مردان خشن سطح بالایی از تستوسترون را در سیستم بدنی خود دارا هستند.
نوشتههای مرتبط
نظریه های عصبی
در مطالعه ی فعالیت مغزی تلاشهایی صورت گرفته است که رفتارهای خشونتآمیز را به الگوهای نامتعارف مغزی پیوند دهد. رفتارهای ضداجتماعی که دربرگیرنده ی حدودا ۵ درصد از مردان است به ناکارایی مغز ارتباط داده شده است. این ناکارایی در تحقیقات اخیر با تستهای عصبی – روانشناختی مورد مطالعه قرار گرفته است. این مطالعه که کوشیده است رابطه ی میان جرایم و ناهنجاریهای مغزی را نشان دهد نتیجه گرفته است که نمره های تستها روش خوبی برای پیش بینی کردن رفتارهای بزهکارانه نیستند. با این وجود ناکارایی میتواند بر رفتارهای فردی در خرده گروههای مردان تاثیر گذار باشد و ممکن است در تبیین برخی انواع خشونت خانوادگی نیز کاربرد داشته باشد.
ترکیبهای شیمیایی که بر کارکرد مغز تاثیر میگذارند نیز در ارتباط با خشونت مورد مطالعه قرار گرفته اند. به خصوص مخدرهای درونزاد که مغز آنها را تولید میکند که مشابه تریاک یا مورفین است. برخی نظریهها میگویند که هیجان ناشی از انجام جرم ممکن است سبب تولید این مواد شیمیایی مخدر شود. آلدرمن میگوید که میزان بالای تولید آندورفین نیز ممکن است تبیین کنندهی بخشی از خشونتهایی باشد که فرد نسبت به خود روا میدارد (خودزنی). او معتقد است که بیشتر بیماران SIV تاریخچه ی سوءاستفاده از کودکان دارند. احساس بیکفایتی در کنار ناتوانی از کنار آمدن با فشارهای زندگی ممکن است بر افراد تاثیر بگذارد و باعث شود آنها به دنبال لذت بردن از طریق سوءاستفاده از خودشان شوند.
انتقادهایی از نظریه های زیستی
خطرات اولین تبیینهای زیست شناختی رفتار این بود که ممکن بود گرایشهایی به نشان دادن ناهنجاریها به عنوان مسائلی تغییرناپذیر یا ناخوشایند ایجاد شود. این باور که جرم از طریق زیستشناسیِ یک فرد ایجاد شده و با ویژگیهای جسمانی مانند تفاوتهای نژادی بروز مییابد، باعث شد که روشهای فاجعه باری برای حل آن اتخاذ شود. ما باید به خطرات توجه کنیم تا در مقابل انگیزش رفتن به دنبال راهحلهای آسان و سریع برای مشکلات جامعه مقاومت کنیم. بحث جاری دربارهی کاربرد نظریه ی زیستی تاکید خود را بر فرایندهای پزشکی قرار داده است که برای کنترل تکانه های جنسی مجرمان محکوم شده استفاده میشود. مجادلات در زمینه ی قانونی شدن عقیمسازی به عنوان یک روش کنترل رفتارهای مجرمانه ی افراد احتمالا در دهه های آینده نیز ادامه خواهد یافت.
نظریه های جامعه شناختی
آدولف کتله که یک نظریه پرداز بلژیکی است، به اعتقاد ولد و برنارد اولین جرمشناس اجتماعی شناخته شده است. او در میان اولین افرادی است که ارتباط بین جرم و فقر را دریافتند. او پیشنهاد میکند که نابرابری عظیمی میان ثروتمندان و فقرا در قانون شکنی وجود دارد. از آن زمان تاکنون صدها مطالعه دربارهی جرم و تاثیرات بیکاری بر آن انجام شده است.
یک مدت کوتاه پس از معرفی نظریه های زیست شناختی برخی دیدگاههای جامعه شناختی نیز نگرشهای زیستی اتخاذ کردند. در کار گسترده ی هربرت اسپنسر میتوان باور به انتخاب طبیعی را ردیابی کرد. در بین سالهای ۱۸۷۰ تا ۱۸۹۰ اسپنسر تاثیر عمیقی بر بحثهای موجود در ایالات متحده دربارهی طبیعت بشری داشت. در مخالفت با انتقادها او ادعا کرد که کمکهای دولت به ضعفا برخلاف نظم طبیعی است. انواع نامناسب باید حذف شوند و برنامههای کمک به فقرا مخالف انتخاب طبیعی گونه هاست. او در مقابل قوانین کمکی به فقرا و سایر روشهای دولتی ایستاد ولی در مقابل صدقه ی شخصی مخالفت نکرد: اگر آنها به اندازه ی کافی کارامد نیستند که بتوانند زندگی کنند میمیرند و بهترین چیز این است که آنها بمیرند.
اگرچه اسپنسریزم وجود داشت ولی در قرن بیستم تبیینهای جامعهشناختی محبوبیت بیشتری کسب کردند. نظریه های جامعه شناختی عمدهی نظریههای این قرن را تشکیل میدهند. این نظریه به تعامل میان تغییر اجتماعی و رفتار انسانی که تحت تاثیر فرهنگ و اقتصاد است میپردازد. نگرشهای جامعه شناختی به شکل گسترده به درک سوءاستفاده های خانگی توجه نشان داده اند.
ساختار اجتماعی و نظریه های فرهنگی
نظریه های ساختار اجتماعی خشونت خانگی را به ساختارها و هنجارهای فرهنگی که انحراف را مشروع میسازند ارتباط میدهند. استراتژیهای مداخله در خشونت نسبت به زنان بر مبنای تجربهی زنان از عوامل فرهنگی و اجتماعی ساخته میشود. در این روشها از آموزش و مهارتسازی برای بازگردان مردان خشن به اجتماع استفاده میشود و تاکید بر برابری در روابط نزدیک گذاشته میشود.
نظریهی فرهنگ خشونت: نظریه ی فرهنگ خشونت به پذیرش گستردهی خشونت در جامعهی ما نظاره میکند و نتیجه میگیرد که این پذیرش جزو بنیانهای خشونت در خانواده است. در این نگاه، نظریه پردازان اشاره میکنند که خشونت باعث فساد در خانواده و روشی برای پایان دادن به مجادلات در خانواده محسوب میشود. این نظریه ادعا میکند که خشونت در تمام سطوح جامعه به عنوان یک روش پذیرفته شده برای حل مشکلات وجود دارد و برای این که تغییری ایجاد کرد، باید متغیرهای فرهنگی جامعه به کلی دوباره ساخته شوند. در سخن دیگر، برای این که جلوی سوءاستفاده از زنان گرفته شود ضرورت دارد که اتکای مردان به خشونت به عنوان یک روش پایان دادن به مجادلات از میان برداشته شود.
نظریه ی بی سازمانی اجتماعی: در این نظریه بیسازمانی زندگانی اجتماعی سبب فقدان کنترل اجتماعی میشود. شکسته شدن کنترلهای رسمی و غیررسمی که ناشی از تحرک بسیار است، میتواند سبب افزایش رفتار مجرمانه شود در صورتی که اگر تحرک کم باشد مجادلات خانگی کمتر میشود. فقر در محلههای انتقالی با بیقانونی در ارتباط است. مردمی که عموما بر بقای خود متمرکز هستند توجه زیادی به مسائل اجتماع ندارند و نمیتوانند فایدهی کافی از منابع معمول کنترل مانند خانواده و بنگاههای خدمات اجتماعی ببرند.
نظریهی فشار: یک نوع دیگر از نظریههای ساختار اجتماعی نظریهای است که از آن به عنوان نظریهی فشار یاد میشود. این نظریه به امیال و توانایی عملی کردن آنها میپردازد. زمانی که اهداف اقتصادی و اجتماعی به دلیل فقر از دسترس فرد دور هستند فشار پدید میاید. جامعهی آمریکا یک جامعهی رقابتی و دارایی محور است. بیشتر مردم میخواهند داراییهای مادی داشته باشند که برخی از آنان مانند اتومبیل و خانه ضروری هستند. برخی دیگر مانند تلویزیونها و رادیوها و کامپیوترهای متعدد چندان ضروری نیستند. برای برخی از مردم به کالج رفتن دور از توانایی اقتصادی است. نظریهی فشار میگوید که زمانی که فردی نتواند به موفقیت مالی یا امنیت مالی دست یابد احساس پوچی میکند. در برخی شرایط این احساس میتواند به جرم منجر شود. همان طور که در بسیاری از مدلهای چندبعدی مشاهده خواهید کرد، به نظر میرسد که فشار در خشونت خانگی نیز بیتاثیر نباشد.
گاماش میگوید که زنان رنگینپوست کتک خوردن را در زمینهای متفاوت از سایر زنان تجربه میکنند. جهتگیری او تاحدی با نظریهی فشار توضیح داده میشود. احساس ب اعتمادی میتواند پاسخی مانند «به مرد خودت بچسب» را در زنانی که مورد خشونت خانگی توسط مردان سوءاستفاده قرار میگیرند ایجاد کند. الوین وایت میگوید که فقدان قدرت و توانایی در مردان سیاه پوست تاثیر عمدهای بر فرهنگ آنان گذاشته است و سبب شده خواهشهای افراطی از شریکان زندگی خود داشته باشند. او میگوید که دلیل خشونت خانگی در اجتماعات سیاه بر مبنای این واقعیت است که مردان سیاه هر چقدر سخت تلاش کنند تا با فقرشان مبارزه کنند باز هم شرایط متزلزلی دارند.
نظریه ی نقش جنسیتی
این تبیین سادهی خشونت خانگی، شیوههای تربیتی سنتی کودکان را سرزنش میکند که کودکان را با نقشهای جنسیتی و نقش خشونت نسبت به زنان تربیت میکند. در این نگرش کودکان در اوان زندگی بسته به جنسیتی که دارند به عنوان قربانی یا شریک جرم شناخته میشوند. به دختران آموزش داده میشود که منفعل و متکی به مردان قوی باشند. هواداران نظریهی نقشهای جنسیتی معتقدند که جامعه نقشهای زنان را در ازدواج، مسئولیت کودکانشان و فعالیتهای خانگی تعریف میکند که همهی اینها او را برای سوءاستفاده مستعد میسازد. خشونت و متکی به خود بودن ویژگیهای مردانهای هستند که مسیر آنها را از دختران جدا میکند.
براساس نظریهی نقشهای اجتماعی، این انتظار از دختران که باید از لحاظ جسمی و جنسی برای مردان خوشایند باشند آنان را مستعد آزار جنسی میسازد. در روابط به دختران اموزش داده میشود که تابع باشند در حالی که به پسران آموزش داده میشود که مهاجم باشند. از طرف دیگر به پسران آموزش داده میشود که مردان همواره باید کنترل امور را در دست داشته باشند. آنان باید اعمال قدرت کنند و تواناییهای ریاست را در خود پرورش دهند. بنابراین مردان باید به شکلی اجتماعی شوند که موقعیت آنها به هر قیمتی، حتا با خشونت حفظ شود.
نظریهپردازان این نظریه معتقدند که زنان جوان در روابط دوستانهی خود به خشونت جنسی عادت میکنند. زنان جوان که از لحاظ احساسی نابالغ هستند نقشهای جنسی خود را به عنوان قربانیان جنسی آسیبپذیر از طریق خشونت و اقتدار مردان جوان یاد میگیرند. پای بیتمن میگوید که گزارشات دربارهی تجاوزات دورهی دوستی بسیار نادر است و این چشمپوشی فرهنگ از خشونت نسبت به زنان را نشان میدهد. برعکس مردان جوان نیز ممکن است به فشارهای همسالان خود مبنی بر خشن بودن طبق همان الگو واکنش نشان دهند. یک منبع اجتماعی کردن عمدهی این الگو تلویزیون است که به دلیل ترسیم کردن نقشهای زنان و مردان در انواع سطحی و محدود و تصویر کردن مردان خشن و زنان منفعل است.
انتقادات از نظریه های جامعه شناختی
یکی از انتقاداتی که به نظریههای جامعهشناختی وارد است این است که توضیح نمیدهد چرا افرادی که در معرض جرم قرار میگیرند خودشان منحرف نمیشوند. بیشتر مردم اگر چه در معرض همان رسانهها قرار دارند مرتکب خشونتهای خانگی نمیشوند. همهی افراد منحرف نیستند و همهی زنان قربانی نمیشوند. این نظریهها به علاوه توضیح نمیدهند که چرا قربانیان خشونتهای جسمی و جنسی خود مرتکب جرایم در قبال دیگران نمیشوند.
برگرفته از کتاب:
دستان سنگین (مقدمه ای بر جرایم خشونت خانگی)
نویسنده: دنیس کیندشی گاسلین
لادن رهبری
rahbari.umz@gmail.com
لینک های مربوط از همین نویسنده:
نظریه های جامعه شناختی خشونت خانگی (۲)
نظریه های جامعه شناختی خشونت خانگی (۱)
خشونت جنسی شریک زندگی، تهدیدی برای سلامتی زنان
جامعه پذیری زنان و استرس ناشی از خشونت جسمی
جنسیت جرم و بزهکاری