انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نظرات و سیاست های تبعیض نژادی در قرن ۲۱

مصاحبه جو مکره با ابراهیم کندی ـ برگردان عاطفه اولیایی

نظرات نژادپرستانه کدامند؟ منشأ آن ها چیست؟ ابراهیم کندی (۱) در کتاب جدیدش چگونگی رشد تاریخی نظرات تبعیض نژادی و این چنین سیاست ها را بررسی کرده و آشکار می سازد که چگونه شخصیت های مورد احترام، از «پایه گذاران ایالات متحده» تا مبارزان علیه برده داری،‌حامل چنین نظراتی بوده اند. خواندن کتاب وی، از ابتدا لگد کوب: تاریخ نظرات نژاد پرستانه در آمریکا از الزامات درک تبعیض نژادی در این جامعه است. اهمیت این کتاب در افشای نظارت تبعیض نژادی و توضیح چگونگی تبلور آن ها در سیاست های تبعیضی ( ونه برعکس، آن طور که عموما تصور می شود) نهفته است؛ و تأکید بر آن که تغییر برخورد های تعصب آمیز افراد به تنهایی راه به جایی نمی برد.
مدافعان همگون سازی(۲)، و نظرات تبعیض نژادی

به اعتقاد کندی، چنین نظراتی مداوما تکرار و مورد قبول سیاساتمداران ومورخان بوده است. از جفرسون تا لینکلن، از هریت بیچر استو تا الیزابت کدی استیتُن، حتی از فردریک دوگلاس تا و.ای.ب. دو بوآ … اهمیت خاص این کتاب نه تنها در آشکار ساختن گوهر نظرات همگون سازی است بلکه نیز در توضیح چگونه چنین نظراتی ابزار تحکیم نژاد پرستی بوده اند نی باشد. زیرا که در واقع خوش نیت ترین کنشگران بر این باور بوده اند که سیاهان به نوعی کهتر و خود مسؤل سرکوبی هستند که متحمل گشته و می گردند.

جو مکره (م): ‌ یکی از مفهوم های کلیدی کتابتان که به درک تاریخ نژاد پرستی یاری می کند، ‌دسته بندی جدایی گرایان، همگون سازان و ضد تبعیض گرایان است. ممکن است کمی در باره این گروه بندی صحبت کنید و نیز توصیح دهید اهمیت نظرات همگون سازی دقیقا در چیست؟ چگونه است که در طی تاریخ شناخته نشده اند؟‌
کندی ( ک)‌:‌ همگون سازی به عنوان نظراتی نژاد پرستانه شناخته نشده اند زیرا که در درجه اول پژوهندگان و مورخین این نظرات خود نژاد پرست بوده اند. در روند نگارش این تاریخ بو که واژه «نژاد پرست» را معنا و عام ساخته اند. روت بندیکت، انسان شناسی در دانشگاه کلمبیا، این واژه را در کتاب نژاد: علم و سیاست در ۱۹۴۰ سکه زد. واکنش بندیکت و همکارانش در علوم اجتماعی و علوم انسانی در مقابل جنبش بهسازی نژاد در آلمان و ایالات متحده ، نژاد پرست خواندن آن بود. البته فکر نمی کردند که نظرات خودشان در باره سلسله مراتب فرهنگی و یا رفتاری، نژاد پرستانه است. این خود حاکی از آن است که طی تاریخ عقاید نژادپرستانه، هر گروه نژاد پرستی، خود را خارج از این حیطه تفکری می داند. جدایی گرایان، که در پی اثبات عدم تساوی افراد در بدو تولد بودند، ‌ادعا داشتند که نژاد پرست نبوده و به سادگی، معتقد به قانون خداوند، طبیعت و علم هستند… همگون سازان نیز با باور به تساوی بین افراد در بدو تولد، معتقد بودند که ساهان به دلیل شرایط فرهنگی، آب و هوایی بد تر و حتی شرایط مادی سرکوبگر، کهتر شده اند، ادعا می کردند نظراتشات قطعا نژاد پرستانه نبوده بلکه مبنی بر علم ومشاهده است.

(م): در پیشگفتار کتابتان، نژاد پرستی را معنا کرده اید. چگونه معنای عام نژاد پرستی چنین معوج شده که بخش بزرگی از جامعه ایرادی در این نظر که فرهنگ برخی نژاد ها به علت بی عدالتی های گذشته ، پست تر است ، نمی بینند؟

(ک):‌ فکر می کنم اغلب کسانی که در حوزه عدالت نژادی و یا خارج از آن فعالیت دارند، هرگز واقعا به معنای یک نظر نژاد پرستانه ننشسته اند… یکی از اهدافم از نوشتن این کتاب،‌ ارایه معنایی ساده از یک نظر نژادپرستانه بود (هر نظری را که یک گروه نژادی را از نظری کهتر و یا بهتر از دیگری بداند)؛ سپس با در نظر داشتن آن معنا به عنوان معیار، بازخوانی تاریخ مدرن بوده است. قبل از باز خوانی تاریخ، می بایست نظرات خودم را با آن معیار می سنجیدم. فکر می کنم مردم در مجموع علاقه ای به مداقه در باره نظرات خود و آگاهی نسبت به نظرات نژادپرستانه خود ندارند. نتیجه آن که حتی افراد خوش نیت، و کسانی که تصور می کنند بخشی از راه حل هستند، تبعیض نژادی را ادامه داده و تحکیم می کنند. در نظر داشتم در این کتاب این موضوع را نشان دهم. نظری عام بر آن است که سرکوب ، چه برده داری، زندان، و حتی فقر، افراد را فقط بری از انسانیت نمی کندِ بلکه به معنای واقعی کلمه آن ها را غیر انسان می سازد. چنین سخنان بسیار گفته شده اند ولی این نظر هرگز به اثبات نرسیده است. می خواستم کتابم فریاد کند: « می گوئید این افراد پسا\ت ترند؟ خب! ثابت کنید!»
برای اثبات این نظرِ، اشخاص باید ازذهنیت های فرهنگی،‌اجتماعی و طبقاتی کمک می گرفتند. در گذشته، برای اثبات چنین نظرات پژوهشگران عمدتا با تکیه بر معیار های اجتماعی و فرهنگی خود به قضاوت این گروه ها (سیاهان آزاد آن دوره و یا سیاهان فقیر امروزه) می نشستند، و نتیجه می گرفته اند که کیفیت پائین تر زندگی سیاهان به دلیل سرکوبشان بوده است.
(م): در پیشگفتار کتابتان این باور کنشگران متعهد را که امروزه نظرات نژاد پرستانه سربسته ابراز می شوند به چالش کشیده اید. علیرغم آن که نوشته اید سیاستمداران،‌ به خصوص از اواخر قرن بیستم، با تغییر زبان و گفتمان خود، از استفاده از اصطلاحات نژاد پرستانه دوری کرده اند،‌ ممکن است در باره ابراز آشکار این نظرات توضیح دهید؟ با توجه به چگونگی تغییر سیاست های نژادی، می بینیم که در واقع این نظرات به همان آشکاری گذشته ابراز می
شوند.
(ک): کنشگران و گروه های مدافع عدالت اجتماعی که خود را پیشرو می دانند در این مورد متفق القول اند. در این کتاب توضیح داده ام که دلیل این امر، ارزیابی سیاست های نژادپرستانه قرن بیست و یکم از دید چنین سیاست ها در قرن بیستم است. به زبان دیگر، سیاست های تبعض نژادی با مهارت وچیره دستی بالاتری تدوین شده و به جای مطالعه تیز بینانه تر، ما هنوز از ورای سیاست های نژادی دهه ۱۹۵۰ به این امر می نگریم؛ به جای کوشش در یافتن تظاهرات جدید عقاید نژادپرستانه،‌ در پی درک آن ها از ورای زبان و اصطلاحات قدیمی آن ها هستیم در حالی که آن ها دگرگون شده اند. با شناختن این زبان جدید، خواهیم دید که این نظرات با آشکاری ابراز می شوند. وقتی نحوه دگرگونی سیاست های تبعیض نژادی را دریافتیم، خواهیم دید که به همان عیانی گذشته اند. امیدم آن است که کتاب این موضوع را روشن کند. این پروژه بخشی از مطالعه وسیع تر و دوگانه تاریخ است : از یک طرف در باره پیشرفت نژادی و از طرف دیگر، پیشرفت همزمان نژاد پرستی. در واقع پیشرفت نژادی را بسیار روشن تر از پیشرفت نژاد پرستی درک کرده ایم.
(م): ممکن است در باره مفهوم «برانگیزش خواست تعالی» توضیح دهید؟ این روز ها اغلب در باره «سیاست حرمت» به عنوان مفهومی نزدیک به آن صحبت می کنند. اما در کتاب نشان داده اید که این مفهومی بسیار قدیمی بوده و تبعات بسیار گسترده تری از سیاست حرمت با اعتقاد به اهمیت « الگوی مثبت » داشته و روش هایی نادرست برای غلبه بر نژاد پرستی ارایه می دهد.
(ک): در پی استفاده از اصطلاحاتی بودم که هم قابل درک برای عوام بوده و هم از دقتی بسیار درتوصیف آنچه در نظر داشتم، برخوردار باشد. به نظر من،‌سیاست «حیثیت» به گوهر اهداف خود ، یعنی متقاعد کردن و برانگیختن ، نمی توانست برسد، لذا اهمیت فوق العاده مفهوم «برانگیزش» و مجاب کردن… «برانگیزش خواست تعالی» به سادگی نظریه ای است حاکی از لزوم فعال بودن سیاهان در امر تعالی خود ، به منظورمورد احترام قرار گرفتن از جانب سفیدان. به زبان دیگر، دلیل خوار شمردن سیاهان ، خواری آنان و رفتارهایشان است؛ بنا بر این، در صورتی که سیاهان بتوانند سلسله مراتب اجتماعی را درک کنند، سفیدان با دیدی بهار به آن ها می نگرند. این استرانژی، به قدمت اولین متن نوشته در اجتماعات سیاهان و مبنی است بر نظری نژاد پرستانه که سیاهان را مسؤل نظرات منفی سفیدان می داند؛ و بدین گونه صحت نظر کهتری سیاهان القا می شود.
(م): در کتابتان در باره بسیاری ازچهره های تاریخی، روشنفکر،و سازمانده نام بردید که غالبا افکار نژاد پرستانه و در عین حال ضد تبعیض نژادی را بسیار ظریفانه می گستراندند. از آنجا که غالبا به چهره هایی مورد تقدیر پرداخته اید،‌این پرسش مطرح می شود که آیا واکنشی بوده است؟ به نظر شما چرا افرادی بسیار موفق در تحقق اهداف مثبت، می توانستند همزمان در چارچوب تبعیض نژادی عمل کرده و حتی چنین عقایدی را رواج دهند؟
(ک): البته واکنش هایی وجود داشته است مثلا در مورد برخی چهره ها همچون دوُبوآ، و لینکلن زیرا که اینان را همچو افرادی از خانواده ایدئولوژیکشان می انگارند، فردی از خانواده که فرای انتقاد است. شخصا به بسیاری از این چهره علاقمند هستم، مثلا دوُبوآ در شکل دادن ایدئولوژی من بسیار مهم بوده است. اما بیشتر تمایل به انتقاد از افراد مورد علاقه ام را دارم. امیدم آن است که آن ها که برای کتابم ارزش بالایی قایلند در راه بهبود آن، از انتقاد های سازنده دریغ نکنند. می توان از لحظه ای به لحظه دیگر از فردی نژاد پرست به ضدش تغییر کرد و به همین دلیل به نوشتن کتابی در باره افکار نژاد پرستانه نپرداختم و نه در باره ‌ نژاد پرستان. می خواستم پیچیدگی ذهنشان را نشان دهم: چگونه افراد می توانند همزمان هر دو باشند، چگونه می توانند طی یک سخنرانی، در یک کتاب و حتی از بندی به بند دیگر در نوشته شان،هر دو نظر را ارایه دهند؟ این نمودی از پیچیدگی ماست، اما ، اقلا در زمینه نژادی، ما افراد را در یک وجه و یا وجه دیگرشان می بینیم.
(م): به نظر شما بهترین شیوه تحلیل و برخورد به خویش کدام است؟
این پرسش مرا به نگارش کتاب حاضرم به عنوان زدودن نژادپرستی از خویش راه برد. این متن را بر اساس مداقه در زدودن تبعیض نژادی از افکار و برخورد های خود من و راهنمایی طی این طریق، گام به گام ،می نویسم. به طور کلی باید گفت که « نژاد نپرستی» وجود ندارد. «من نژاد پرست نیستم» مفهوم ندارد. باید از خود پرسید برخورد ها و افکار نژاد پرستانه و نژاد نپرستانه کدامند؟‌ نژاد پرستی، به سادگی اعتقاد به وجود سلسله مراتب نژادی است و نژاد پرست بودن، یعنی دفاع از سیاست های تبعیض نژادی، چه به طور فعال و چه با بی عملی. برعکس، نژاد پرست نبودن یعنی به چالش کشدن چنین سیاست ها و اعتقاد به برابری نژادی. اضافه می کنم که این دسته بندی ثابت نیست، زیرا که اعمال و افکار شما در هر لحظه بازتاب هویت شما در آن لحظه است. همان طور که می توان از لحظه ای به لحظه دیکر دگرگون شد، همان طور نیز می توان ازنژاد پرست به نژاد نپرست تغییر کرد.
(م): آیا تاریخ عقاید تبعیض نژادی از کاتُن مَدِر ( که مولد چنین عقایدی بود، تا آنجلا دیویس که چهره مهمی در افکار ضدنژادپرستی است ( بدون هیچ قصد قهرمان پروری)‌ شما را به آینده خوشبین ساخته است؟
(ک): من امیدوار و خوشبین هستم. در دوران کنشگری برای عدالت نژادی و شکوفایی عقاید ضد تبعیض نژادی زندگی می کنیم. البته این به معنای عدم گسترش همزمان نظرات نژادپرستانه و چنین سیاست هایی نیست. آنچه مرا امیدوار و خوشبین می کند مقاومت علیه نژادپرستی است که البته نمی توان وجود آن را نفی کرد. همچنین باید اضافه کنم که برای ایجاد دگرگونی باید به امکان آن از نظر فلسفی باور داشته باشید. از برخورد با این همه فعال سیاسی در عرصه عدالت نژادی که به امکان تغییرات باور ندارند بسیار متعجب ام. چگونه می توان در راه حصول آنچه ممکن نمی دانیم تأثیری اساسی گذاشت؟
برای فرار از اسارت باید بتوان آزادی را تصور کرد.

http://www.truth-out.org/opinion/item/42700-ibram-x-kendi-on-recognizing-21st-century-racist-ideas-and-policies

ـــــــــــــــــــــــــ
پانوشت ها:

۱ـ Ibram X. Kendi

Assimilationists ۲ـ

***************************************
انتشار هر بخشی از این نوشته بدون تماس با نگارنده/مترجم ممنوع و موجب پیگرد قانونی است. بخش هایی از متن بدون خدشه به محتوی آن حذف شده اند. متن کامل به صورت کتاب منتشر خواهد شد.