انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نشست صد و یازدهم: مطالعه اجتماعی هنر دهه هشتاد؛ رئالیسم نوپدید در نقاشی ایران

انسان شناسی و فرهنگ صد و یازدهمین نشست یکشنبه های انسان شناسی و فرهنگ را با موضوع «مطالعه اجتماعی هنر دهه هشتاد: رئالیسم نوپدید در نقاشی ایران» برگزار می‌کند. در این نشست دکتر محمدرضا مریدی (پژوهشگرجامعه شناسی و اقتصادهنر و عضو هیات علمی دانشگاه هنر) سخنرانی خواهند کرد. همچنین دو فیلم «گیزلا» و «میان نور و سایه» اثر خسرو سینایی نمایش داده خواهند شد. گیزلا فیلمی است درباره گیزلا وارگا سینایی ، نقاش ایرانی مجاری الاصل، و در این فیلم کوشش بر ساخت یک شعر سینمایی بوده است. موضوع فیلم«میان سایه و نور» سه تابلوی پیوسته به هم موسوم به ‹ خیر و شر› از آثار خانم فرخ اصولی است که تداوم ابدی – خیر و شر – را در طول زندگی انسان به تصویر می کشد.

 

زمان نشست: یکشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۶ تا ۱۹

مکان نشست: خیابان ولیعصر، نرسیده به میدان ولیعصر، خیابان دمشق، پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات

در ادامه چکیده سخنرانی دکتر محمدرضا مریدی آورده شده است:

 

مطالعه اجتماعی هنر دهه هشتاد؛ رئالیسم نوپدید در نقاشی ایران

هنر اجتماعی از مفاهیم به نظر ساده اما بغرنج است؛ بدیهی اما دشوار است. در این گفتار منظور از هنر اجتماعی بازنمایی ساده‌سازی شده و ساده¬انگارانه از جامعه در اثر هنری نیست که انتظارات از هنرمند را به محدودیت¬هایی در خلق آزادانه اثر تبدیل می¬کند. برای روشن شدن بحث به مطالعه¬ی زمینه¬های ظهور رئالیسم در نقاشی دهه هشتاد خواهیم پرداخت. منظور از رئالیسم، بازنمایی واقع‌نمایانه و طبیعت¬نمایانه و تقلیل آن به سبک¬های محدود در تاریخ هنر نیست بلکه منظور مواجهه تجربی و عملی با جهان است. در این گفتار ابتدا به تقابل های رئالیسم و ایده آلیسم همچون منطق دیالکتیکی تاریخ اجتماعی هنر می پردازیم سپس شرایط گذر از ایده آلیسم دهه شصت و هفتاد و ظهور رئالیسم دهه هشتاد دنبال می گردد. بر این اساس تشریح خواهد شد که هنر رئالیستی دهه هشتاد پیرامون دو تجربه شکل گرفت: بدن و شهر؛ ابتدا پیشینه¬ی ظهور و نمود مساله بدن و شهر در نقاشی ایران دنبال می شود سپس زمینه های برآمدن این دو مقوله در دهه هشتاد دنبال می گردد.

طی دهه هشتاد پرفورمنس¬ها به مانیفست‌های اجتماعی هنرمندان تبدیل شدند که از زبان بسته و انتزاعی دهه هفتاد گذر می¬کردند و رئالیسم دهه هشتاد را شکل دادند. بدن هنرمند، دال مرکزی معنا بود و نقاشی فیگوراتیو که به جریانی گسترده دهه هشتاد تبدیل شده بود، همچون بازنمایی از بدن¬های حذف شده و نادیده گرفته شده بود؛ در همین بستر بود که برخی نقاشان به زندگی خصوصی و اشیاء خصوصی در آثارشان پرداختند که نوعی مقابله¬جویی با گفتمان رسانه¬ای قلمداد می¬شد. همچنین برخی نقاشان با نمایش اشیاء روزمره به مقابله نشانه¬شناختی با سوژه¬های ایده¬آلیستی پرداختند. زندگی روزمره شهری، پرسه زنی خیابانی، خرید، پاساژها، آدم های معمولی شهری و ساختمان های متروکه شهری از سوژه های تازه تصویری بود که چهره تازه ای از شهر را تصویر می کردند.

شهر در مرکز رئالیسم نوپدید دهه هشتاد بود؛ شهر عرصه بازاندیشی طبقه متوسط در برابر تفکر محافظه-کارانه (دولت‌محور) و سنت‌گرایانه (خانه¬محور) بود که با ناتورالیسم روستاگرایانه (ایده آلیستی شده در اندیشه دولتی و رومانتیسمی شده در اندیشه سنتی) دهه¬های گذشته فاصله بسیار داشت. شهر در نقاشی های دهه هشتاد بازنمایی زندگی روزمره با فضاها و آدم¬های معمولی بود که نه شکوه نمادینِ پیشرفت و توسعه (که مورد تاکید رسانه ها و نهادهای دولت است) را داشت و نه پویایی هدفمند رفتارها و قدم¬زدن¬ها (که مورد تاکید نظام پرورشی خانواده است) را داشت. شهر عرصه واقعیت است با سیمایی عبوس، گرفته و گیچ و مبهم که افراد در آن سرگردان پرسه می¬زنند. شهر در نقاشی اغلب اشاره به واقعیت¬های فراموش شده یا به حاشیه رانده شده دارد. بدن های سرگردان در شهر، تصویری غالب در نقاشی دهه هشتاد است.