سومین نشست از سهگانه «دین و شهر» با عنوان «تأثیر تحول مناسک عزاداری بر هویت شهری» و با حضور دکتر جبار رحمانی، پژوهشگر حوزه مردمشناسی تشیّع و سرپرست گروه مطالعات فرهنگی پژوهشکده مطالعات فرهنگی اجتماعی وزارت علوم، در تاریخ چهاردهم آبانماه ۹۴ در سالن شورای پژهشکده ثامن برگزار شد. نقش عزاداری در حفظ و پویایی فرهنگ شیعه، خاستگاه و سیر تحول مناسک عزاداری، تأثیر مناسک عزاداری شیعی بر هویت شهری و آسیبهای پیش روی این موضوع از مهمترین محورهای مطرحشده در این نشست بودند.
فرهنگ شیعی بدون عزاداری از بین میرود
نوشتههای مرتبط
در این نشست درباره مناسک عزاداری و هویت شهری سخن خواهم گفت. چه خوب و چه بد، از منظر جامعهشناسی و مردمشناسی، فرهنگ شیعی بدون عزاداری از بین میرود. بر اساس مطالعاتی که داشتم متوجه شدم، هرگاه گروههای شیعه عزاداری را کنار گذاشتهاند، از بین رفتهاند. تشیّع با عزداری هویت خودش را حفظ کرده است و اگر این عزداری را کنار بگذارد، بیتردید مضمحل میشود. از آنجا که تشیّع در ایران در اکثریت است، این مطلب چندان روشن نیست؛ اما در جاهایی که شیعیان در اقلیت هستند، اهمیت عزاداری برجسته میشود.
نسبت دو مفهوم «آیین» و «هویت» با یکدیگر
ابتدا دو مفهوم را به عنوان مبنای کار توضیح میدهم. نخستین مفهوم، «آیین» یا ritual است. تلقی عمومی از «آیین» آن را رفتاری میداند که تکرار و بازتولید میکند، اما این درک کاملاً بَدَوی و ابتدایی است. چون مطالعات متأخر نشان داده است که در تمام ادیان چه ادیان گسترده مانند اسلام، مسیحیت، بودیسم و چه ادیان بومی و قبیلهای، آیینها دین را میسازند و بشر بدون آیینها نمیتواند ایمان و علقه مذهبیاش را بسازد. آیین، مکانیزمی است که ایمان و یقین دینی را میسازد و در روح جمعی بازتولید میشود. به همین دلیل باید آیین را خیلی خلاقانهتر تعریف کنیم. آیین چیزی است که در آن خلاقیت رخ میدهد. مفهوم دوم «هویت» است. «هویت» مفهومی ایستا و ثابت نیست، بلکه مفهومی فرایندی و ارتباطی است. هویت، مفهومی است که در فرایند رابطه و ارتباط ساخته میشود؛ چه در ارتباط با گروههای مجاور و مشابه و چه در ارتباط با گروههای مخالف.
مناسک عزاداری از هویت شهری جدا نیست
مفهوم هویت در جایی اهمیت که مرزها را تعیین میکند، ویژه مییابد. بنابراین مناسک عزاداری از هویت شهری جدا نیست و چیزی به عنوان هویتِ کلانِ شهری در مناسک عزاداری رؤیت نمیشود. اجتماعات بزرگ، مُرکب از خردهگروههایی هستند که باید اجتماع بزرگ را به آنها تجزیه کنیم. پس تصور اینکه مجموعه یکدست و هماهنگی با عنوان هویت شهری وجود دارد، خطاست. هویت، مجموعهای از عناصر ترکیبیافته است که با منطقهای مختلفی با هم مرتبط شدهاند. بنابراین شهر مجموعهای از خردهفرهنگهاست. هویت شهر مانند موازییک است و باید قسمتهای مختلف آن را ببینیم. پس چیزی به عنوان مشهد یکدست و منسجم وجود ندارد، بلکه مشهد چهارراه فرهنگهای گوناگون است. در واقع کلانشهری مثل مشهد مانند دریایی است که رودخانههای مختلف به آن میریزند و این دریا بدون این رودخانهها دریا نمیشود.
کارکردهای هویتبخشی مناسک عزاداری
گفتیم که فرهنگ شیعی از طریق مناسک عزاداری ساخته میشود و اگر بخواهیم بفهمیم هویتها دقیقاً چگونه ساخته میشوند، باید به مفهوم تمایزبخشی هویتها توجه کنیم. از آنجا که بیشتر شهرهای ایران شیعه هستند، وجه تمایزبخشی مناسک عزاداری در سیستمهای شهری ایران چندان روشن نیست، اما در سیستمهای خارج از ایران، بخش مهم تمایزبخشی این مناسک، تمایز میان شیعیان و غیرشیعیان است. تمایز بین گروههای شیعه و غیرشیعه در سیستم آیینهای عزاداری و پیامدهای آن بسیار مهم است. افزون بر این، نوعی تمایز داخلی میان گروههای شیعه وجود دارد. تمایز هیئت یک محله با محله دیگر، نوعی تمایزبخشی درونگروهی است. افزون بر این، موج عظیم مهاجرت در ایام تاسوعا و عاشورا در ایران و خارج از آن، تعلق خاطر بشر به نقطه صفر را نشان میدهد. همچنین خلوت شدن تهران، در ایام تاسوعا و عاشورا نشان میدهد که هنوز کسی به این شهر احساس تعلق نمیکند و در آن ریشه ندوانده است. پس عزاداری را باید فراتر از امری مذهبی ببینیم. در بسیاری از مواقع، عزاداری اصلاً امری مذهبی نیست و بحث هویت اجتماعی، فرهنگی و حتی هویت سیاسی مطرح است. برای نمونه، برخی از هیئتها به دلیل ارتباط خاصی که با ساختار قدرت دارند، تیپ خاصی را به خود جذب میکنند. بنابراین کارکردهای هویتبخشی مناسک عزاداری اعم از مذهبی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است.
مناسک عزاداری کل شهر را میسازد
معمولاً در نقدها و آسیبشناسیها سعی میکنیم تصویری ایدئال از عزاداری ارائه کنیم؛ یعنی افراد به عزاداری میآیند که فقط دینداری کنند. در حالی که اصلاً چنین چیزی نیست و در عزاداری همه چیز رخ میدهد. برای مثال در پایان عزاداریها که اوج شور و گریه تمام میشود، خنده و شوخی شروع میشود. این خنده و شوخی اصلاً به معنای توهین به امر قدسی نیست. در واقع وقتی انسان به امر قدسی و بینهایت متصل میشود، نوعی بشاشیت پیدا میکند، سبُک میشود و با دید فراختری به جهان مینگرد. علاوه بر اینها در عزاداری لذّت غذا خوردن نیز وجود دارد. برای مثال اگر به شما بگویند اینجا پنج هیئت وجود دارد که همگی غذای نذری میدهد، شما از اولین هیئت غذا نمیگیرید؛ بلکه میپرسید هر هیئت چه غذایی میدهد. لذتها و تفریحهای ما با عزاداری عجین شده است. به عنوان مثال در ایام محرم، گروهها و دستههای عزاداری شهر را تصرف میکنند و این رویداد شرایطی فراهم میکند که خانمها بتوانند تا دیروقت بیرون از خانه باشند. تمام این مثالها بیانگر قابلیتهای محرم و عزادری است و نشان میدهد که هدف یک سیستم مناسکی فقط عزاداری مذهبی نیست، بلکه این سیستم مناسکی، کل شهر را میسازد.
فضاهای ثابت و فضاهای سیال در مناسک عزاداری
به طور سنتی، این سیستم مناسکی در دو دسته فضای متفاوت عمل میکرد: فضاهای ثابت مثل مسجد، حسینیه و تکیه و فضاهای سیال مثل مسیرهایی که دستهها در آن حرکت میکردند. معروفترین نمونه دسته دوم، پیادهروی اربعین است که به نظر من این پیادهروی به دلایل سیاسی، بیش از حد و فربه شده است و بهتر است کنترل شود؛ زیرا هر چیز که بیش از حد فربه شود، اوّل خودش را نابود میکند. اگر تمام این نمونهها را با دقت بررسی کنیم، متوجه میشویم که حول هویتی ریشهدار شکل گرفتهاند. برای مثال حسینه آذربایجانیهای مقیم، عقبه سفت و سختی را به ذهن مخاطب میآورد و آن را بازتولید نیز میکند.
«هیئت» و خاستگاه تاریخی آن
در دهههای بیست تا چهل شمسی، تحت تأثیر اصلاحات ارضی هم حجم عظیمی از مهاجرتهای شهری در ایران رخ داد و هم حجم عظیمی از روستاها توسعه یافتند و به شهر تبدیل شدند. بنابراین ساختارهای اجتماعی قدیم دچار تحولی بنیادین شدند. جابهجاییهای جمعیتی، مردم را از بسیاری از مکانهای پایدار قبلی جدا کرد. این «ازجاکنده شدنِ» آدمها موجب تشدید بحران معناداری در افراد شد و در نهایت، به قویتر شدن جریانهای مذهبی انجامید. یعنی اگر اصلاحات ارضی و نوسازی رخ نمیداد، چنین جریانهای مذهبی گستردهای در ایران نداشیم. هنگامی که فرد دچار بحران میشوند، اهمیت مذهب به خوبی روشن میشود. جابهجاییهای جمعیتی زمینهساز جستوجو برای هویت معنوی و اجتماعی در شهرها شد. در جریان این جابهجاییها، هویتهای سیالی شکل گرفت که از جای قبلی کنده شده بودند و در پی محل استقراری ولو به صورت آیینی میگشتند. در نتیجه، در هشتاد سال اخیر پدیدهای به نام هیئت در ایران ظهور میکند. هیئت، پدیدهای کاملاً مدرن است و در ایران مدرن ساخته میشود. قدیمیترین جایی که هیئت نام داشته است، در شیراز و متعلق به هزار و سیصد و نُه است. یعنی اگر به تاریخ فرهنگی ایران در یک قرن اخیر بنگریم، تا سال هزار و سیصد و بیست چیزی به نام هیئت وجود ندارد. البته در گذشته حسینه و دسته وجود داشته است، اما هیئت نداشتیم. در واقع، این پدیده، صورتبندی کاملاً جدیدی از اجتماعات عزاداری است. بنابراین به دلیل مهاجرت و نوسازی دچار نوعی بحران معنوی شدیم؛ یعنی اشکال سنتی و نهادینه دیگر کارآمدی نداشتند و در نتیجه، پدیده و صورتبندی جدیدی به نام هیئت شکل گرفت.
«هیئت» پدیدهای اجتماعی است
«هیئت» لزوماً پدیدهای محلی نیست، بلکه پدیدهای اجتماعی است که افراد و گروههای مختلف را به یکدیگر وصل میکند. این صورتبندی جدید از روابط گروهی، نوعی آیین است که به تدریج وارد زندگی روزمره شد و هیئتهای سیاسی که منافع خاصی را دنبال میکنند نمونهای از همین موضوع هستند. به عبارت دیگر، هیئت به مثابه صورتبندی جدیدی از اجتماعات آیینی، در پنج دهه اخیر در ایران مدام در حال گسترش بوده است. در واقع، این پدیده محصول پویایی فرهنگ شیعی، برای احیای خودش در شرایط جدید بود و این فرهنگ را در زمینههای معنوی و هویتی تغذیه میکند. شاید این تعبیر چندان درست نباشد؛ اما هیئت، آخرین خلاقیت فرهنگ شیعی بود که امیدواریم باقی بماند؛ چون بسیار لغزنده است و قابلیت فروپاشی دارد. پس اجتماعات آیینیای مانند هیئت که از خلال مناسک عزاداری تولید میشود، از سویی منبع تغذیه معنوی ما هستند و از سوی دیگر روح جمعی ما را بازتولید میکنند. این روح جمعی میتواند شبکهای محلی یا شبکهای از قشرهای فکری مشابه باشد.
دو تیپ حیات اجتماعی
در ساختارهای زندگی اجتماعی، دو تیپ حیات اجتماعی وجود دارد: تیپ گماینشافتی و تیپ گزلشافتی. گماینشافت جایی است که افراد به ساختارهای بنیادین انسانیشان بازمیگردند، تعلقات عاطفی و معنوی به حداکثر میرسد و تمام افراد با هم برابر میشوند. در واقع افراد به گماینشافت میآیند نه برای منافع عادیِ روزمره و زندگی عقلانیِ حسابشده، بلکه میآیند تا نوعی صمیمت، معنویت و خلوص کسب کنند. ویژگی گماینشافتها این است که قواعد زندگی روزمره را میشکنند. در حالی که در زندگی روزمره، روابط قدرت کاملاً مشخص است؛ برای مثال رئیس، به هر کاری دست نمیزند و فقط دستور میدهد و اگر کسی این ساختارها را رعایت نکند او را از ساختار بیرون میکنند. افزون بر این در زندگی روزمره، منافع بسیار مهم است و عقلانیت ابزاری حرف اوّل را میزند. بنابراین، این دو تیپ از ساختار و ضد ساختار وجود دارد که اولی بر عقلانیت ابزاری مبتنی است و دومی افراد را به ویژگیهای بنیادین انسانی برمیگرداند. این دو تیپ در کنار یکدیگر زندگی انسان را تأمین میکنند. تشیّع، بیش از همه از طریق اجتماعات و آیینهای عزاداری خودش را تغذیه معنوی میکند. یکی از کارکردهای کلیدی مناسک دینی در وجه جمعی، این است که تمام ساختارها را برای یک لحظه معلق میکند، در نتیجه، شهر واژگون و همه چیز عوض میشود. برای مثال در ایام محرم زنها و بچهها میتوانند تا دیروقت بیرون از خانه بمانند یا سلسلهمراتب میان افراد و اقشار حذف میشود و ممکن است رئیسی که در ادارهاش فقط دستور میدهد، به هیئت بیاید و کفشها را جفت کند یا جارو بزند.
بیم نابود مناسک عزاداری
منطق امر قدسی ایجاب میکند که به زمان و مکان خاصی محدود باشد و متأسفانه آیینهای عزاداری آنقدر گسترش یافتهاند که بیم نابود آنها وجود دارد. وقتی امر قدسی و فضاهای گماینشافتی را بیش از حد به آدمها ارائه کنیم، خودش خودش را تخریب و تقدسزادیی میکند. چون مردم و عموم جامعه نمیتوانند دائماً در محضر خدا باشند و قواعد چنین فضایی را حفظ کنند. برای مثال پس از انقلاب که شیوه نامهنگاری اداری تغییر کرد و اسماء مقدس در نامهها به کار رفت، فرهنگی باب شد که این اسماء را جدا میکردند و در جای خاصی نگه میداشتند تا زیر دست و پا نیفتد؛ اما امروزه کاربرد اسامی مقدس آنقدر افزایش یافته که این حساسیت از بین رفته است. مثال دیگر در این زمینه، نحوه برخورد با نان است. در گذشته اگر کسی نانی بر زمین میدید، حتماً آن را برمی داشت تا حرمت آن حفظ شود؛ چون تولید نان کم بود و هالهای قدسی پیرامون آن وجود داشت، اما با ایجاد نانواییهای تولید انبوه، دیگر کسی به نانها روی زمین اهمیت نمیدهد. امر قدسی نیز همینطور است و اگر بیش از حد در دسترس افراد باشد، به امری روزمره و گزلشافتی تبدیل میشود و حتی اگر فشار از حدی بیشتر شود، جامعه آن را پس میزند و مسخره میکند. یکی از دانشجویانم از مهمانیای در شب سوم یا چهارم محرم تعریف میکرد که افراد رفتارهای بیمارگونهای انجام میدادند، برای مثال میگفتند این جام را به سلامتی فلان شخصیت مقدس بنوش. این رفتارهای بیمارگونه و تخریبی، نتیجه فشار بیش از حد دین در جامعه است.
در گذشته مناسک عزاداری محدود بود
در گذشته عزاداری محرم در گستردهترین حالت، شصتوهشت روز بود؛ هنوز هم در برخی نقاط که فرهنگ شیعه به آن مهاجرت کرده است، داستان به همین منوال است. یعنی با رسیدن هشتم ربیع الاول و داستان عمَرکُشان، عزاداریها پایان مییافت و جشن و پایکوبی شروع میشد. هنوز این سنت در میان شیعیان هند که بعد از صفویه مهاجرت کردند، وجود دارد. بنابراین در گذشته عزاداری شیعیان از شب اوّل محرم شروع میشد و تا هشتم ربیع ادامه مییافت و تا محرم سال بعد، به جز مراسم شبهای احیا، عزاداری دیگری وجود ندارد. اگر در طول سال مدام با روزها و دهههای عزاداری مواجه باشیم، کیفیت عزاداری کاهش مییابد.
اجتماعات آیینی و هیئتها، نقطهای کلیدی
این ساختارها و اجتماعات آیینی که گماینشافتها در آن شکل میگیرد و افراد از آن لذّت وجودی میبرند و نوعی بشاشیت روحی در فرد ایجاد میکند، آخرین مکانیزمی است که انسانها را به هم پیوند میدهد. آمارها نشان میدهد مراجعه به مساجد کم شده است و مکانهای سنتی به هر دلیلی دیگر کارکرد قبلیشان را ندارند. پس باید مکانهای جدیدی پیدا کنیم و از این منظر، اجتماعات آیینی و هیئتها که یکی از وجوه این اجتماعات است، نقطهای کلیدی هستند.
اجتماعات آیینی باید رها باشند
موضوع مهم در خصوص این اجتماعات، این است که این اجتماعات آیینی باید رها باشند و نباید در آنها دست ببریم. نظارت و هدایت اجتماعات آیینی از سوی ساختارهای رسمی قدرت و نهادهایی مثل سازمان تبلیغات اسلامی، از اساس با ذات این اجتماعات تعارض دارد. ممکن است در برخی از این اجتماعات فسادهایی ایجاد شود، اما حجم آن بسیار کم است؛ چراکه اگر میزان این فساد، زیاد میبود، خرد جمعی خودبهخود آن را طرد میکرد. در واقع مردم نوعی عقل سلیم دارند و اگر چیزی کارکرد منفی داشته باشد خودبهخود آن را کنار میگذارند. وقتی مردم از اجتماعات آیینی استقبال میکنند، یعنی دریافتهاند که این اجتماعات مفید هستند. به طور کلی هیچ پدیده انسانیای بدون آسیب نیست، اما تحمیل الگوی یکسان و نظارت و هدایت بر پدیدههای انسانی که در سه دهه اخیر روی داده است با ذات این پدیدهها در تعارض است. برای نمونه، چند سال پیش، جریانی با عنوان هیئتهای پاپ و آسیبشناسی عزاداری به راه افتاد که امکانات و پول زیادی به خود جذب و زیر نظر آقای حاج منصور ارضی مجموعه بزرگی در هجده، نوزده جلد منتشر کرد. متأسفانه تمام مطالب کتاب آنها از کتاب آقای مظاهری کپی شده بود. اما به نظر من این ماجرا، دعوایی بود میان مداحان سنتی و کسانی مثل آقای ذاکر که میخواستند ستاره مداحی شوند. اگر کمی از عزاداریهای مد و بهروز فاصله بگیریم، میبینیم که بیشتر مردم به شیوه سنتی عزاداری میکنند. در واقع این سبک عزاداری به دلیل قدرت رسانهای خود به واقعیت تبدیل شد و واکنشهایی برانگیخت، تا جایی که یکی از ائمه جمعه تهران گفت: «کیان تشیّع در خطر است». بنابراین واقعیت چیز دیگری است و دیدیم که بعد از مدتی خودم مردم لوسبازیهای مداحان جدید را تعدیل کردند؛ حتی خود این مداحان نیز متوجه شدند و کارشان را اصلاح کردند. از این روی تعبیر «دعوا» را به کار بردم. جالب اینجاست که یکی از کسانی که مدعی مداحی سنتی بود و آستان قدس هم گاهی ایشان را دعوت میکند، یکی از آهنگهای هایده را عیناً خوانده است. یعنی مدعیان مداحی سنتی نیز بعداً اسیر چیزی شدند که خودشان اسمش را آسیبشناسی عزاداری میگذاشتند. بنابراین باید تمام این بحثها را کنار گذاشت، چون عزاداری در بطن جامعه کار خودش را میکند.
دستگاه قدسی، خودش را حفظ میکند
نیروی عظیم نهادهای دولتی در حالی میخواهد مناسک عزاداری را کنترل کند که علما نیز به طور سنتی دخالت چندانی در این امر نمیکنند. در واقع، این باور سنتی که دستگاه قدسی، خودش را حفظ میکند، کاملاً درست است. درباره دلایل اینکه چگونه این سیستم در طول تاریخ خودش را حفظ کرده و هیچگاه زیر نفوذ قدرت علما و نهادهای سیاسی نرفته است، باید گفت این مناسک با ذات و روح زندگی مردم چه در شهر و چه در روستا پیوند دارد و هیچ کس نمیتواند روح یک ملت را تسخیر کند. فارغ از نزاع گفتمانی هیئتهای پاپ و آسیبشناسی آن، اجتماع آیینی «هیئت» در زندگی روزمره باب شده و هویتها را بازتولید کرده است. همانطور که گفتم هیئت آخرین دستاورد فرهنگ شیعی برای بازتولید خویش است و تنها در صورتی کارکرد دارد که در کار آن دخالت نشود. آسیب بحران معنوی فقط منحصر به بُعد معنوی نیست و به دلیل پیوند معنویت و اخلاق با یکدیگر اگر معنویت آسیب ببیند، اخلاق نیز به شدت آسیب میبیند. مشکل جامعه ایران این است که نظامهای اخلاقی، ارزشی و معنویاش کاملاً با یکدیگر در پیوندند و اگر یکی از اینها آسیب ببیند، اخلاقیات نیز دچار آسیب خواهد شد. چون اخلاق غیرمذهبی در ایران تعریف نشده است، وقتی مذهب فرو بریزد، همه چیز آسیب میبیند.
«سفره»های نذری، سیستم آیینی زنان شیعه
نکته آخر این است که هیئت فضایی مردانه دارد و پرسش این است که زنها سیستمهای معنویشان را کجا بازتولید میکنند؟ هیئت در میان زنها چندان گسترده نیست و آنچه در جامعه زنان وجود دارد «روضههای خانگی زنانه» و «سفرهها» است. سفرهها ساختار فوقالعاده پیچیدهای دارند که هویت گروهی زنان را بازتولید میکند و چون بخشی از آن با فضای اندرونی مرتبط است، پیوندهای خویشاوندی و عمیقی در آن وجود دارد و فرد نمیتوانید به هر سفرهای وارد شود. ساختار «سفره» نه تنها پیشااسلامی، بلکه حتی پیشاآریایی است. به عبارت دیگر فرهنگ شیعی و آریایی تا لب سفرهها رسیدهاند، اما هنوز نتوانستهاند به آن وارد شود. مؤلفههای «سفره» پیشاآریایی است؛ برای نمونه در سفرهها هیچوقت غذاهای گوشتی مصرف نمیشود و این ویژگی کاملاً پیشاآریایی بودن سفره را نشان میدهد. افزون بر این، حضور هر نرینهای در «سفره» ممنوع بوده است؛ به همین دلیل در گذشته زنان باردار حق حضور در سفره را نداشتند، چون این احتمال وجود داشت که فرزندشان پسر باشد. همچنین سفرهها در جایی برگزار میشدند که آفتابگیر نباشد، چون در فرهنگ ما زمین، ماده و خورشید، نر است. ساختار جماعتهای آیینی زنانه فوقالعاده پیچیده است و اطلاعات خیلی محدودی از آن در دست است؛ برای نمونه سمبلیسم آجیل مشکلگشا بسیار پیچیده است. خانم عادلخواه در دانشگاه پاریس و خانم تراب در دانشگاه لندن پژوهشهایی در این خصوص انجام دادهاند.
«تکثر»، ضرورتی برای مناسک عزاداری
مهمترین تبلور مردانه اجتماعات آیینی «هیئت» و مهمترین تبلور زنانه آن «سفره»های نذری است. این دو آیین، جایی هستند که روح فرهنگ و اجتماع شیعی در دو شکل کلی مردانه و زنانهاش متبلور میشود و روح معنوی و جمعی را بازتولید میکند. اما متأسفانه امروز به شدت در این آیینها دخل و تصرف میکنیم. یکی از نهادهایی که به شدت در این زمینه دخالت میکند «سازمان تبلیغات اسلامی» است. این دخل و تصرفها دو نوع نتیجه در پی دارد: یا آن سیستم آیینی قدرتمند است و دخالتها را پس میزند یا سیستم آیینی دچار فروپاشی میشود. منطق ساختارهای آیینی این است که هیچ کس نباید در آنها دست ببرد، به ویژه نهادهای وابسته به قدرت که به جهان روزمره تعلق دارند و منافع خودشان را دنبال میکنند. به عبارت سادهتر، هیئتها و سفرهها آخرین سنگرهای مردمی فرهنگ شیعه در دنیای مدرن هستند و متأسفانه آن کسی که به اینها خنجر میزند دشمن بیرونی نیست، بلکه دوست داخلی است. محرم پارسال که در فرانکفورت بودم، آدمهای غیرمذهبی بسیاری را دیدم که در تمام سال مشروب میخوردند و تجربههای دیگر داشتند، اما در ایام تاسوعا و عاشورا هفتصد، هشتصد کیلومتر در اروپا مسافرت کرده بودند تا به حسینیهای در فرانکفورت بیایند و عزاداری کنند. یکی از این افراد به من گفت: «اگر نمیآمدم، کم میآوردم و دیگر نمیتوانستم ادامه بدهم». هرچند بعید میدانم این دو سنگر به این زودیها فتح بشوند، اما معتقدم این دخل و تصرفها اختلال و ابزار سوءاستفاده ایجاد میکنند. اگر مناسک عزاداری را اجتماعی آیینی ببینیم و اجازه بدهیم به تکثر برسد و اشکال متنوع داشته باشد و آدمهای خوب برجستهتر شوند، خود این اجتماعات خودشان را تعدیل میکنند. شاید چند صباحی، جوانکی به کارهایی دست بزند، اما در طولانیمدت تعدیل میشود. پس هرچقدر بیشتر به این سیستم فضا بدهیم، تکثر بیشتری در خودش بازتولید میکند. در میان شهرهای ایران، مشهد به دلیل مهاجرپذیر بودن، بیش از هر جای دیگری به تکثر در اجتماعات آیینی و مناسک عزاداری نیاز دارد.
*اگر بپذیریم که کنترل و هدایت مناسک آیینی به تخریب آنها منجر میشود، پس حاکمیت و مدیریت شهری چگونه میتواند از ظرفیت این نهادها استفاده کند؟
در سیستم اجتماعی زندگی ما، جامعه هیچ فضای عمومیای برای ابراز خودش ندارد، پس هرچقدر در ایام محرم فضای ابراز بیشتری برای جامعه فراهم کنیم و اجازه بدهیم که تمام مردم بیایند و خودشان را ابراز کنند، بهتر است. ایران معاصر جز مناسک عزاداری، هیچ سیستم دیگری ندارد که در آن از کودک ششماهه تا پیرمردی که حتی نمیتواند نماز و روزهاش را به جا آورد، با هم ترکیب شوند و مشارکت کنند. از صفر تا صد جامعه در محرم مشارکت میکند و این آیین تنها جایی است که تمام جامعه همانطور که هست در آن حضور مییابد. پس باید تسهیلات بیشتری برای آن فراهم کنیم. یکی از ویژگیهای دولت هند این است که به تمام اجتماعات آیینی اعم از شیعه، هندو، جین و… در ایام خاصشان تسهیلات میدهد، مسیرها را کنترل میکند، امنیت اجتماعات را تأمین میکند، اگر در آن اجتماع بخواهد در پیادهرویاش علم و کُتَل حمل کند، سیمهای برق را برمیدارد تا مزاحمت ایجاد نکند. در واقع، دولت اجازه میدهد که گروهها خودشان را با آیینهایشان به جامعه نشان دهند. باید اجازه بدهیم مردم هرجوری که هستند خودشان را ابراز کنند و نباید نگران کیفیت این بروز باشیم، چون خود مردم کیفیت بروزشان را کنترل میکنند. مشهد نیز باید زمینه بروز این تکثر را فراهم و آن را ثبت و بازنمایی کند.
موضوع بازنمایی در رسانهها بسیار مهم است. یکی از خیانتهای تلویزیون ایران این است که در برنامههای مذهبیاش فقط مراسم مداحان خاص تهران را پخش میکند. البته در گزارشهای خبری به شهرهای دیگر مثل زنجان و یزد هم میپردازد، اما در برنامه مذهبی فقط تهران را نشان میدهد. بازنمایی مراسم خاصی از تهران، به این معناست که آن سبک، بهترین شیوه عزاداری است و در نتیجه بقیه شیوهها را سرکوب میکند. اما اگر سایر سبکهای عزاداری را هم وارد بازی کنیم، تعلقات اجتماعی بیشتر میشود. یکی از کارکردهای محرم در گذشته این بود که تمام جامعه اعم از کلیمی و ارمنی و زرتشتی را به هم پیوند میزد، همه حق حضور آزادنه داشتند، اما وقتی مدیریت شهری به بعضیها اجازه حضور سانسورشده میدهد، در روح جمعی تفرقه ایجاد میکند.
*به نظر من شاید دلیل اصرار حاکمیت برای نظارت بر هیئتها و ثبت آنها این باشد که میخواهد از دو آسیب جلوگیری کند. نخست اینکه نگاه حاکمیت به مناسک عزاداری بیش از آنکه فرهنگی باشد، معرفتی است. برای نمونه درباره امام رضا نیز کارگروهی ایجاد میکند و به آن میلیاردها تومان بودجه اختصاص میدهد که زیارت معرفتبخش را ترویج کند و با کارکردهای اجتماعی زیارت کاری ندارد. در واقع تناسب معرفت زائر با شخص امام رضا را مهم میدانند و معتقد است زیارتی که معرفت زائر را افزایش ندهد، آسیبزاست. بر همین اساس آن نوع از عزاداری که فقط انرژی و هیجان را تخلیه میکند از نظر حاکمیت آسیب است و برای جلوگیری از این آسیبها خط قرمزهایی تعیین میکند. موضوع دوم این است که حاکمیت از اینکه این نحوه عزاداری به نوعی تفکر معنویتگرا بدل شود و با سکولاریزاسیون جامعه جمعپذیر باشد و با ایدئولوژی نظام هماهنگ نباشد، نگران است.
این نگاه معرفتی، بسیار انتلکتوئال یا علمایی است، در حالی که آیینها منطق سمبولیک دارند. بسیاری از مردمی که در سالهای جنگ به جبهه میرفتند، روستایی و بیسواد بودند و فقط میدانستند امام حسینی وجود داشته که در راه حقیقت شهید شده است. برخلاف تصوری که مطرح کردید، فرمولهای فشرده مناسک عزاداری در جای خودشان بسیار پاسخگو هستند. در واقع مردم فرمولها و کدهای اخلاقی را در این مناسک دریافت میکنند. رزمندههایی که جبهه میرفتند، هیچ مطالعه تاریخی و معرفتیای درباره حضرت قاسم نداشتند، اما افتخارشان این بود که مانند حضرت قاسم، تیر به پهلویشان بخورد یا دستشان قطع شود. این آیینها مسائل اخلاقی را به پراکتیس بدل میکنند. پس قرار نیست عاشورا به ما معرفت بدهد و شاید این رسالت متعلق به رمضان باشد. مردم در عاشورا پای منبر نمینشینند که توضیحات اخلاقی مبسوطی بشنوند، اوج مراسم عاشورا جایی است که حال معنوی دست میدهد و نگاه معرفتی و انتلکتوئالی نادرست است و به آن ضربه میزند. هدف عزاداریها این نیست که تاریخ اسلام را از صفر تا صد آموزش بدهد. عزاداریها تاریخ سمبلیکی را آموزش میدهند که مردم بر اساس آن عمل میکند. اگر عزاداریهای دهه چهل و پنجاه مردم عامه نبود، قطعاً در جنگ با عراق شکست میخوردیم؛ چون مردم نه مفهوم ملیت را میفهمیدند و نه مفهوم Nation State جا افتاده بود. مردم به جبهه میرفتند که انتقام زهرای اطهر را بگیرند و راه کربلا را باز کنند.
منطق معرفتاندیش حاکمیت هم درک نادرستی از موضوع دارد و هم در آن دخالت میکند. در حالی که اگر سیستم را باز بگذاریم، خود دستگاه هاضمه مردم آن را کنترل میکند. من با نظارت مخالف نیستم، اما نظارت را باید به خود مردم واگذار کرد. حتی اگر علما هم میخواهند نظارت کنند، باید از کانال مردم وارد شوند. وقتی عالم باسوادی در مسجد محله ما صحبت کند، سطح انتظار ما افزایش مییابد و دیگر پای منبر هر سخنرانی نمینشنیم. اگر سیستم آیینی توانایی نظارت بر خودش را نداشت، تا به حال هزاربار منحرف شده و از بین رفته بود. البته حدی از انحراف در سیستمهای انسانی طبیعی است و باید وجود داشته باشد. همین انحرافات در بلندمدت قدرت ایمنی سیستم را افزایش میدهد و آن را به خودآگاهی میرساند و کاکرد مثبت دارد. همان جوانکهایی که عدهای را نگران کردند، در جای خودشان سیستم را به ضعفها و قوتهایش آگاه میکنند. امروز از جوگیریهای دهه هشتاد اثری نیست، چون این قیبل عزداریها نمیتوانست به سنت تبدیل شود. برای مثال در یکی از سالهای دهه هشتاد، جوانها و ژیگولهای تهران در میدان میرداماد، شمع به دست و دست در گردن یکدیگر عزاداری کردند که معتقدم بسیار بد بود، اما سال بعد سپاه برای مقابله با این برنامه، آقای هلالی را برای مداحی آورد و با نوعی نورپردازی عجیب و نامناسب در همان مکان، دیسکویی برای بچه حزباللهیها برگزار کرد. به نظر من این کار درست نبود، چون این مناسک عزاداری فرصتی بود که بچه ژیگولها را به سیستم اخلاقی پیوند میزد و بعداً امکان کنترل کردن آنها از سوی حاکمیت فراهم میشد. اگر این پیوندها را از بچهها بگیریم، آنها تخریبگر میشوند و به فرقههای ضاله میپیوندند. بخشی از گرایش به فرقههای ضاله تحت تأثیر سرکوب شیوههای جدید عزاداری است. در واقع با سرکوب شیوههای جدید و خارج از عرف عزاداری برای جریانهای نوظهور مشتری فراهم میکنیم. در حالی که اگر این جوانان در دستگاه امام حسین باقی بمانند، بالاخره روزی این علقهها آنان را اهلی میکند.
این مطلب در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و پژوهشکده ثامن منتشر می شود