انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نسل‌ها: عاملین تغییر اجتماعی در تاریخ معاصر ایران

: کارل مانهایم، جامعه‌شناس شهیر آلمانی در مقاله‌ی «مسئله نسل‌ها» (۱۹۲۳) کوشید برداشتی نوین از مفهوم نسل در نظریه‌ی جامعه‌شناختی ارایه دهد. او برای اولین بار پدیده‌ی شکاف فرهنگی و تغییر فرهنگ طی نسل‌ها را به عنوان موضوعی جامعه‌شناختی مطرح کرد. مفروضات نظری اساسی مانهایم مبنی بر این که تجارب دوره زندگی به ویژه دوره اصلی جامعه پذیری (نوجوانی و اوایل جوانی) آن نسل بر گرایش‌های ذهنی یک نسل در طول حیات ان‌ها تأثیری قاطع دارد، چارچوب مفهومی قدرتمندی برای پیش بینی گرایش‌های فرهنگی نسل‌ها فراهم می‌سازد. بر این اساس تجارب منحصر به فرد نسلی و هویت‌های برآمده از آن در هر جامعه گرایش‌های فرهنگی هر نسل را شکل می‌دهد.

در واقع، این مانهایم است که برای نخستین بار، تأکید می‌کند که «نسل» یک موجودیت اجتماعی و نه یک ضرورت بیولوژیکی است. از این رو، وی در این مقاله، پیدایش نسل اجتماعی را با تغییر اجتماعی و سرعت آن مرتبط می‌داند و معتقد است جایی که حوادث تازه کمیاب و تغییر کند است، اساساً یک نسل مجزا ظاهر نمی‌شود (مانهایم،۱۹۲۳: ۳۰۹)؛ بلکه فقط هنگامی که در جایی چنین حوادثی زیاد و سریع رخ می‌دهند، به طوری که یک گروه نسلی بر حسب آگاهی تاریخی – اجتماعی خود متمایز می‌شوند، از یک نسل حقیقی می‌توان صحبت نمود.

از نظر مانهایم نسل محور ظهور و محمل انتقال و تداوم جهت گیری‌های فکری و فرهنگی جدیدی است که در بستر اجتماعی – تاریخی ویژه ای که هر نسل معین در آن رشد کرده، ریشه دارد. این جهت گیری‌ها به صورت اهداف، نیات و راه حل‌های نو برای مشکلات حیاتی جامعه به صورت تکامل و ظهور یک «سبک نسلی» ظاهر می‌شود.

مانهایم و اغلب نویسندگان هوادار وی، فرض کرده‌اند که اواخر نوجوانی و اوایل جوانی، در واقع «سال‌های شکل گیری» اصلی هستند که طی آن، دیدگاه های فردی مجزا و متمایز دربارۀ سیاست و جامعه در سطح وسیعی شکل می‌گیرد. به اعتقاد مانهایم، تنها در این نقطه از چرخۀ حیات است که برخوردی «زنده و نو» با جهان اجتماعی سیاسی به وجود می‌آید که در طول تاریخ بعدی زندگی فرد بندرت تکرار خواهد شد.

بدین ترتیب در فرمول بندی‌های مانهایم از نسل‌های تاریخی، در واقع عوامل منش جمعی، حوادث چرخه‌ی حیات و وقایع اجتماعی – تاریخی به هم می‌پیوندند. در این رویکرد، شکل گیری نسل اجتماعی، صرفاً نتیجۀ مشابهت افراد در تاریخ تولد نبوده، بلکه به تعبیر سی رایت میلز (۱۹۵۹) ایده مانهایمی نسل تاریخی بایستی بر حسب تقاطع بیوگرافی و تاریخ –یا تعامل حوادث چرخۀ حیات فردی با شرایط و حوادث حیات اجتماعی و تاریخی – درک شود.

به اعتقاد شارحین، مفهوم و نظریۀ نسل تاریخی مانهایم حاوی چند فرض یا پایۀ اساسی به شرح زیر است :

– وقایع و تغییرات مهم اجتماعی – تاریخی در سطح کلان (تاریخ مشترک نسل)

– تجربه حوادث مذکور به طور مشترک توسط گروهی تقریباً هم سن و سال در حدود ۲۵ – ۱۷ سالگی انان (تجارب اجتماعی مشترک نسل).

– تشکیل آگاهی یا ذهنیت مشترک که در واقع نوعی معرفت، ادراک یا دیدگاه مشترک در بین مجموعه ای ازافراد است که با چنین وقایعی در مرحله‌ی خاصی از رشد و کمال خود مواجه می‌شوند (دیدگاه و ایدئولوژی متمایز نسل).

– تأثیر ایدئولوژی و ذهنیت (آگاهی) نسلی برآمده از تجارب فوق بر روی گرایشات و رفتارهای نسل و تفسیر حوادث بعدی بر اساس دیدگاه ویژه نسلی.

– پایداری نسبی تأثیر تجارب نسلی در طول حیات اعضای نسل و حضور مسلط آن در حافظه جمعی نسل (تداوم درون نسلی).

– تمایز نسل جامعه شناختی – با شاخصه های یاد شده – از نسل‌های بیولوژیک و جمعیت شناختی، که اولی فاقد بعد اجتماعی –تاریخی و دومی با وجود تجارب مشابه جمعی (مثل تاریخ تولد، زمان فارغ‌التحصیلی یا ازدواج یا بچه دار شدن و …) فاقد آگاهی یا ایدئولوژی متمایز و ویژه نسل است که در نگاه مانهایم اهمیتی به سزا دارد.

بر پایه مفروضات نظری مانهایم، نسل که در جریان کنش و تجربه تاریخی مشترک شکل می‌گیرد و از رهگذر آگاهی و حافظه جمعی تداوم می‌یابد، منبع خاصی برای هویت ارزشی افراد است. در این رویکرد، نسل به عنوان جمعی مطرح است که با آگاهی خاص از مقولاتی همچون رفاه، عدالت، ناامنی، استثمار و … پیوند خورده است و در ذهنیت عموم افراد ان، مفهومی آرمانی از مقولات مذکور وجود دارد و بر این اساس، ازا مادگی ذهنی و رفتاری خاص که غالباً متفاوت از نسل‌های قبلی است، برخوردار می‌باشد. به همین دلیل، مانهایم در مقاله نسل‌ها توصیف می‌کند که چگونه افراد واقع شده در یک نسل، در واقع زیر چتر ایدئولوژیک و آرمانی خاصی قرار می‌گیرند و از ان منظر، دنیا را به شیوه ای متفاوت از همتایانشان در نسل‌های قبل تفسیر می‌کنند، تا ان جا که همین تجارب و آگاهی‌های منحصر به فرد و مشترک مربوط به یک نسل است که راه تغییر اجتماعی را باز می‌کند.

در پرتو چنین تحلیل جامعه‌شناسانه ای است که مانهایم از نسل به عنوان یکی از اشکال مهم هستی جمعی و یکی از واحدها و گروه‌های اجتماعی که اهمیتی قابل قیاس با طبقه و قشر اجتماعی در تعیین تنوع سنخ‌های اندیشه و سایر فرایندهای ذهنی دارد و در مواردی بسیار، بر اصول و انتخاب، سازماندهی و قطب بندی نظریه‌ها و دیدگاه‌های رایج، نظیر لیبرالیزم، محافظه کاری یا سوسیالیزم – در جامعه ای مفروض و در زمانی معین تأثیر نهاده و سیر تحول عقاید و اندیشه‌ها و مفاهیم را به حرکتی موزون و منظم که از توالی نسل‌ها تأثیر می‌پذیرد، یاد می‌کند و خود نیز دست به کار توسعه شناخت اثرات طبقه بر ساختارهای ذهنی در مقایسه با تأثیر نسل؛ می‌گردد.

مانهایم معتقد است علی رغم سنتز ارزش‌های قدیم و جدید در هر دوره، نوآوری‌های ارزشی و فرهنگی و تولید سبک‌های زندگی نو اساساً کارکرد نسل‌های نوظهور تاریخی است که معمولاً نسل‌های دیگر را، که به سبک‌های معمول و جاری اندیشه و عمل عادت کرده و ذهنیات و انتظاراتی متفاوت با آن‌ها دارند، آشفته بدبین و وحشت زده می‌کند و موجب تعارضات جدی نسلی می‌شود، به طوری که سیستم آموزشی جدیدی لازم می‌آید که اینان (نسل‌های قبل) را طوری تربیت مجدد کند که خود را در برابر تغییرات فرهنگی تازه نبازند و بتوانند با ان کنار بیایند. (توکل و قاضی‌نژاد، ۱۳۸۵: ۱۰۱- ۱۰۵)

 

۲:جامعه‌ی ایران در طول سده‌ی اخیر دستخوش چندین جنبش وسیع اجتماعی بوده است. تعدد این جنبش‌ها، شرایط خاص و ممتازی را برای جامعه‌ی ایران در میان کشورهای منطقه از حیث دگرگونی‌های دفعی و بنیادی پدید آورده است. جنبش مشروطه، جنبش ملی، انقلاب اسلامی، جنبش‌های اجتماعی پس از انقلاب و حرکت‌های اعتراضی جمعی در فواصل میان این تحولات بزرگ می‌تواند نشانه‌هایی از این شرایط ویژه و ممتاز باشد.

تبیین چرایی و چگونگی وقوع جنبش‌های اجتماعی همواره یکی از دل‌مشغولی‌های مهم جامعه‌شناسان و صاحب‌نظران علوم اجتماعی و فرهنگی بوده است. متفکرین شاخه‌های مختلف جامعه‌شناسی سیاسی، از جمله جامعه‌شناسی جنبش‌ها و انقلاب‌های اجتماعی، کوشیده‌اند با مطالعه‌ی دقیق جنبش‌ها و انقلاب‌های مهم در سراسر جهان دست به مفهوم‌سازی و نظریه‌پردازی برای فهم و تبیین این پدیده‌ها بزنند.

در ادبیات جامعه‌شناسی مفهوم طبقه یا قشر اجتماعی یکی از اساسی‌ترین و پایه‌ای‌ترین مفاهیم در شناخت جنبش‌های اجتماعی بوده است. اما از آن‌جا که بسیاری از تئوری‌های پرداخته شده برای تبیین جنبش‌ها، در متن تاریخ تحولات اروپای غربی و امریکای شمالی شکل گرفته‌اند، برخی از محققین جنبش‌های اجتماعی در ایران، به تعمیم نقش و اهمیت طبقات اجتماعی در جنبش‌های جامعه‌ی ایران با تردید می‌نگرند.

به هر روی روایی یا ناروایی کاربرد مفهوم طبقه در تبیین جنبش‌های اجتماعی ایرانِ معاصر موضوع این نوشته نیست. توجه اصلی این نوشتار طرح این پرسش است که در کنار سایر متغیرهای مؤثر در شکل‌گیری جنبش‌های اجتماعی در تاریخ معاصر ایران، آیا می‌توان نسل‌ها را یکی از عاملین ایجاد آن‌ها دانست؟

بی‌شک پدیده‌های اجتماعی گسترده‌ای همچون انقلابات و جنبش‌های اجتماعی، پدیده‌هایی پیچیده و چندوجهی هستند و تبیین آن‌ها با استفاده از یک مبیّن یا چند متغیر مستقل محدود، ناگزیر تبیینی کم‌مایه و ناکافی خواهد بود. در شکل‌گیری جنبش اجتماعی عوامل عدیده و متداخلی نقش ایفا می‌کنند که پرداختن به همه‌ی آن‌ها نیازمند مطالعه‌ی عمیق و دقیق پدیده در متن فرهنگی و تاریخی خاص آن است. البته با لحاظ نمودن این دقت نیز همواره در تبیین اجتماعی، برخی از متغیرهای مؤثر مغفول باقی می‌مانند. اما نگاهی به سیر تحول جنبش‌های اجتماعی در سده‌ی اخیر ایران، می‌تواند مؤید طرح این مسئله باشد که: استفاده از مفهوم نسل در تبیین این جنبش‌ها در کنار مفاهیمی چون طبقات یا اقشار اجتماعی بیراه و بی‌پشتوانه نیست.

در اولین نگاه فاصله‌ی کمابیش منظم این جنبش‌ها، نقش احتمالی نسل‌ها را به ذهن متبادر می‌کند. جنبش مشروطه در دهه‌ی ۱۲۸۵، جنبش ملی شدن نفت در دهه‌ی ۱۳۲۰، جنبش منتهی به انقلاب اسلامی در دهه‌ی ۱۳۵۰ و در نهایت جنبش معترضین به نتایج انتخابات سال ۱۳۸۸، در دهه‌ی ۱۳۸۰ به وقوع پیوسته است.

این فواصل به نسبت مشابه میان جنبش‌های فراگیر در جامعه‌ی ایران، که چیزی در حدود سه دهه است، فرصت مناسبی برای پرورش یافتن نسلی جدید و متناظر با آن فرهنگ و ارزش‌های جدید پدید آورده است. از سوی دیگر آهنگ تحولات در این سده آن‌چنان سریع بوده که شکل‌گیری سبک‌های نسلی جدید پس از وقوع هر جنبش اجتماعی را ممکن می‌ساخته است.

نکته‌ی جالب توجه دیگر تمایزات فرهنگی و ارزشی میان ۴ جنبش مورد اشاره است که به نظر با نگرش‌های ۴ نسل همراه با این جنبش‌ها و هویت نسلی آنان متناظر می‌آید. نسلی که خواستار رهایی از ظلم حکومت استبدادی است (جنبش مشروطه)، نسلی که خواستار رهایی از سلطه‌ی بیگانه است (جنبش ملی)، نسلی که خواستار بازگشت به فرهنگ دینی است (جنبش اسلامی) و نسلی که در جستجوی دموکراسی و آزادی‌های اجتماعی است (جنبش معترضین به انتخابات)؛ این نسل‌ها از نظام ارزشی و فرهنگی‌ای برخوردارند که از زمینه‌ی فرهنگ ایرانی اسلامی و تعامل آن با فرهنگ مدرن نشأت گرفته اما دارای تفاوت‌ها و تمایزهای قابل توجه‌اند.

چنان‌چه هویت را یکی از مبانی و عوامل مهم شکل‌گیری جنبش‌های اجتماعی مدرن بدانیم؛ و چنان‌چه مطالعات بیشتر نشان دهد که می‌توان به نسل‌های هم‌دوره با این جنبش‌ها مفهوم «نسل جامعه‌شناختی» مد نظر مانهایم را اطلاق کرد به این معنا که هر یک از این نسل‌ها برخوردار از هویت نسلی متفاوت و به تبع آن ارزش‌ها و ایدئولوژی‌های هویت‌بخش متفاوت بوده که به عنوان محرکی اعضای نسل را به کنش جمعی فراگیر هدایت می‌کرده است، می‌توان از اهمیت قابل توجه نسل‌ها در تحولات تاریخ معاصر ایران سخن گفت و به عبارت دیگر نسل‌ها را یکی از مهم‌ترین عاملان تغییر در تاریخ معاصر ایران دانست.

 

منابع

Mannheim, K. 1952. The problem of generations in Mannheim, K. Essays on the sociology of knowledge, London: RKP. (first published in 1923)

توکل، محمد و قاضی‌نژاد، مریم. ۱۳۸۵. شکاف نسلی در رویکردهای کلان جامعه‌شناختی. نامه علوم اجتماعی. شماره ۲۷. بهار ۱۳۸۵