انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نسبت زبان، اندیشه، خیال و شناخت فضای معماری

تبدیل دریافت‌های ادراکی به محتوای معنادار در فرایندهای ذهنی، در قالب فرایندهایی از ذهن رخ می‌دهد که از زبان می‌گذرد. به زعم بسیاری از متفکران انسان از آن جهت موجودی اندیشمند است که می‌تواند سخن بگوید و از آن جهت می‌تواند سخن بگوید که می‌تواند بیندیشد. به این ترتیب می‌توان به نقش زبان در شکل‌گیری اندیشه پرداخت. به زعم گادامر «اصولاُ فهم در زبان رخ می‌دهد؛ هیچ اندیشه‌ای بدون زبان محقق نمی‌شود و زبان نقش مقوم یا قوام دهنده در اندیشه دارد». به عبارتی، فهم ما در واسطه و مدیوم زبان شکل می‌گیرد؛ و زبان ما از پیش شیارها یا ریل‌هایی ایجاد کرده است که اندیشه ما در آن شیارها و ریل‌ها حرکت می‌کند (تفضلی، ۱۳۹۴، ۱۶- ۱۲). «از زبان گادامر می‌توان به پرسش ایشان پاسخ داد که این حکم شامل هر اندیشه‌ای است، او به ما می‌آموزد که هر نوع اندیشه‌ای در زبان اتفاق می‌افتد. چون زبان تنها به معنای الفاظ نیست، بلکه زبان به معنای عام آن شامل هر امر معناداری است. چون اصولاً معنا برای ما امر زبانی است، معنا امری است که به فهم در می‌آید و به تصریح گادامر: «هر آنچه به فهم درآید زبان است» (همان‌جا). به زعم زهره تفضلی ما معماران با تصاویر می‌اندیشیم، اما در حین دیدن تصاویر یا خلق صورت‌ها پیشاپیش آن را به مثابه چیزی فهمیده‌ایم. ما هر آنچه ترسیم می‌کنیم و می‌سازیم، آن را به مثابه خانه و باغ و در و دیوار و اتاق و سقف و حیاط و … ترسیم می‌کنیم و می‌سازیم. خطوط و تصاویر ما بی‌معنا نیستند و همین معناست که نشان می‌دهد زبان پیشاپیش در اندیشه ما حضور دارد، و شکل‌دهنده و قوام‌دهنده به اندیشه ما نیز هست. با توجه به نقش مقوم و جهت‌دهنده زبان در معماری، به نظر می‌رسد که باید عمیقاً به این بیندیشیم که ما معماران به چه زبانی می‌اندیشیم؟ آیا زبان اندیشه ما حقیقتاً معنادار است یا بی‌بنیاد و آشفته است (همان‌جا).

دانشمندان زیستِ ‌تاریخی انسان، شکل‌گیری زبان در نهاد انسان را امری بدن‌مند و مبتنی بر اعمال دست‌های او در کاربرد ابزارهای مورد نیازش طی زمان می‌دانند. نظریه‌های رایج امروزی اظهار می‌دارند که زبان در ساخت ابزارهای جمعیِ اولیه ریشه دارد و کاربرد ابزار می‌رساند که حتی توسعه زبان با تکامل تعاملی میان دست و مغز پیوند خورده است. فرانک آر ویلسن[۱] (۱۹۹۸, ۳۰) قاطعانه می‌گوید: «به طور حتم و یقین ساختار پیچیده اجتماع – و زبان– به طور تدریجی در تعامل با روند طراحی، ساخت، تولید و استفاده از ابزار کاراتر، توسعه یافته‌ است». پرداخت بیشتر دست، به توسعه بیشتر مدارهای مغز منجر شد:

شواهدی وجود دارد که انسان اندیشه‌ورز در دستِ جدیدش، نه فقط به توانایی فیزیکی بهترشده مهارت‌های یدی و کاربرد ابزار، بلکه هر چه زمان می‌گذشت و وقایع آشکار می‌شد به نیروی محرکی که مدار مغز را باطراحی کند، نیاز داشت. شیوه جدید نگاشت جهان، امتداد بازنمودهای عصبی کهن بود که نیاز مغز به کنترل گرانشی و اینرسی حرکت و جا به جایی را ارضا می‌کرد (Ibid, 59).

توسعه و ارتقای کاربرد ابزار در رابطه با ظهور تفکر ذهنی و هدفمند فرض می‌شود: «گفته می‌شود که زبان مقدمه‌ای برای انسان شدن است. ممکن است، حتی پیش از آنکه، زبان به وجود بیاید، فکر کردن به شرایط کاربرد ابزار، برای مثال فکر کردن به پیوندهای مکانیکی و اختراع وسایل مکانیکی برای مقاصد مکانیکی وجود داشته است. به طور خلاصه، پیش از ظهور کلام، رفتارْ معنای ذهنی پیدا می‌کند و آگاهانه هدف‌مند می‌شود» (Ibid, 194).

لِو ویگوتسکیِ[۲] روان‌شناس به طور تأمل‌برانگیزی اظهار می‌دارد که کلام و زبان، در یک طرف، و اندیشه در طرف دیگر، از ریشه‌های متفاوت زیست‌شناختی نشأت می‌گیرند: «اندیشه اولیه غیرکلامی است و کلام اولیه غیرذهنی […] [اما در انسان‌ها] توسعه اندیشه با زبان، برای مثال با ابزارهای زبانی اندیشه و یا با تجربیات اجتماعی- فرهنگی یک کودک، تعریف شده است» (As quoted in Ibid, 194).

به زعم یوهانی پالاسما (۱۳۹۲: ۴۲- ۴۱) «هنر و معماری ما را به عقب، به ریشه‌های زبان، به خاستگاهی حیرت‌انگیز و شگفت هنگامی که با چیز غیرمترقیه مواجه می‌شویم، هدایت می‌کند. تصاویر هنری و نقوش مواجهه با چیزهایی را قبل از آنکه به دام زبان بیفتند، برای ما آشکار می‌سازند. ما اشیا را لمس می‌کنیم و وجود آنها در دست می‌گیریم قبل از آنکه قادر باشیم درباره آنها سخن بگوییم. ساختمان‌های عمیق ما را در نقطه کانونی جهان زنده جای می‌دهند. حتی فضای خردِ معماریِ کارتنر بار[۳] (۱۹۰۷) در وین، ساخته شده توسط آدولف لوس، به هسته جهان تبدیل می‌شود و به نظر می‌رسد جاذبه و فضا را به هم درآمیخته است، همانند معرفت وجودی ما که پیش از آنکه به کلام درآید، ترکیب مادی و فضایی را به هم می‌فشارد».

سرمنشأ زبان انسان و نسبت آن با کل وجود او از جمله مهم‌ترین مباحث حوزه فلسفه ذهن است. یوید لویس ویلیامز[۴] در کتابش، ذهن در غار: آگاهی و ریشه‌های هنر[۵] نظریه قانع‌کننده‌ای از ریشه‌های شکل‌سازی حیوانات و نشانه‌های حکاکی‌شده بر دیوارهای غارهای عصر نوسنگی ارائه می‌کند. او هم‌چنین تفسیری از این واقعیت اسرارامیز در اختیار می‌گذارد که انسان‌های نئاندرتال، نزدیک‌ترین نیاکان کهن ما، که هم‌زمان با اجداد کرومانیون[۶] در بیش از ده هزار سال پیش زندگی می‌کردند و فناوری ابزارهای سنگی را از آنها وام گرفته بودند، هرگز جلوه‌های هنری مانند نقاشی‌های غارها را توسعه نداده‌اند (پالاسما، ۱۳۹۲، ۴۲).

از دیدگاه ویلیامز، توضیح این واقعیتِ مهم در تکامل تدریجی ذهن انسان نهفته است. کرومانیون‌ها، برخلاف نئاندرتال‌ها، آگاهی نظم‌یافته‌تر و ساختار عصبی پیشرفته‌تری داشتند که آنها را به تجربه کردن حالات جادویی و تصویرسازی ذهنیِ روشن قادر می‌ساخت. از آن پس این تصاویر ذهنی – نخستین تجربه‌های ثبت شده از تصورات دست خیال‌پرداز و هنری انسانی – روی دیوار غارها نقاشی شد، که به مثابه غشای میان دنیای ساکنان پیش از انسان‌ها و دنیای روح خیال‌پردازشان، که تصاویر از آنجا نشأت می‌گرفت، مورد توجه قرار گرفت (Williams, 2002).

جولیان جینز[۷] روان‌شناس آمریکایی اظهار می‌دارد که آگاهی انسان به طور تدریجی در سیر تکامل حیوانی ظاهر نمی‌شود بلکه فرایندی آموختنی است که از نخستین توهمات ذهنی تا عظیم‌ترین تحولات فاجعه‌آمیز بسط می‌یابد. او در کتاب فروپاشی ذهن دو ساحتی[۸] ظهور آگاهی انسان را تقریباً هم‌زمان با نخستین کتیبه‌نوشته‌ها در تمدن میان‌رودان تعیین می‌کند، در حدود سه هزار سال پیش که به طور عجیبی دیر به نظر می‌رسد (به نقل از پالاسما، ۱۳۹۲، ۴۳). نویسندگان و پژوهشگران کتاب اشارات و سرشت زبان[۹] اظهار می‌دارند که اعمال دست مستقیماً توسعه زبان را شکل می‌دهد:

«مقوله‌های گوناگون زبان توسط اعمال ارادی دست خلق می‌شوند. به این ترتیب فعل‌ها از حرکات دست استخراج می‌شوند، اسم‌ها چیزها را به مثابه نام‌شان تصرف می‌کنند، و قیدها و صفت‌ها، مانند ابزارهای دست، حرکات و اشیا را پیرایش می‌کنند. تمرکز در اینجا به ویژه بر این است که چگونه تجربه لمس کردن و گرفتن چیزی به زبان قدرت هدایت می‌دهد» (Armstrong & Others, 1995).

جورج لیکاف و مارک جانسن (۱۹۸۰, ۳) پیوند دیگری میان زبان و بدن ارائه می‌کنند. در کتاب آنها ایده‌هایی درباره زمینه‌های بنیادین زبان در ریشه‌‌یابی استعاره‌ها در تن انسان و راه‌هایی که تن در ارتباط با فضا و مکان‌یابی در آن قرار می‌گیرد، ارائه شده است. این دو فیلسوف اظهار می‌دارند: «استعاره در زندگی روزانه، نه فقط در زبان بلکه در اندیشه و اعمال نفوذ دارد. ساختار فکری عادی ما، بر حسب آنچه که هم می‌اندیشیم و هم رفتار می‌کنیم، اساساً در سرشت خود استعاری است». این استعاره‌های زبان، اندیشه و اعمال در ساختارهای طبیعی، وجوه بدن و رابطه آن با فضای پیرامون، ریشه دارند. توسعه قطعی مغز انسان در حدود سه میلیون سال پیش و با کاربرد ابزار آغاز شد و بر اساس دیدگاه‌های نظری اخیر، مغز انسانِ مدرن صد هزار سال پیش و یا شاید حتی کمی پیش از آن تکمیل شده است (Wilson, 1998, 12). به این ترتیب می‌توان دید که در فرایند تاریخی تکامل وجود انسان، زبان و اندیشه وی امری است بدن‌مند که در ساختارهای وجودی‌اش ریشه دارد و اگر ظرفیت‌های وجودی انسان و به‌ویژه قابلیت‌های دست اوست که منجر به رشد سازوکارهای ذهنی‌اش در شکل‌گیری زبان و اندیشه‌اش شده است.

در نگاهی ناب، ویترویوس (۱۹۶۰) همزمان با آغاز سنت معماری، خاستگاه‌های معماری را با خاستگاه‌های زبان، همانند پنداشت. نویسنده رومی در قطعه‌ای روان که آغاز بشریت را بازسازی می‌کند، شرح می‌دهد که چگونه تعدادی از درختان قطور و انبوه، توسط توفان‌ها و بادها، به اطراف پرتاب شدند و سایش شاخه‌های‌شان با یکدیگر سبب ایجاد آتش شد. انسان‌ها در ابتدا به‌مانند حیوانات، متأثر از خشم شعله‌ها، وحشت‌زده به اطراف می‌گریختند. سرانجام به آتشی ملایم‌تر دست یافته و فهمیدند که آنان را گرم نگاه می‌دارد. پس‌ازآن، چوب‌های بیشتری به آتش افزودند و شعله‌ور نگاه‌داشتن آن را آموختند. درنتیجه این رویداد اجتماعی، آنان باهم ماندند و نخستین واژگان خود را به زبان آورند. همچنین آموختند که اقدام صلح‌جویانه‌ای را نام‌گذاری کنند که آنان را زنده نگاه داشته بود. در این نام‌گذاری شاعرانه ابتدایی، پوئسیس[۱۰] معماری، به معنای امکان ساختن بود. لازم به ذکر است که آن‌ها آتش را از خدایان به سرقت نبردند. این کنش معماری، بیانیه‌ای رخ‌داده در فضا بود که از ابتدا کنشی اجتماعی و به‌عبارت‌دیگر، فرهنگی و زبان‌شناختی بود (پرز-گومز، ۱۳۹۴، ۱۳).

منابع:

پالاسما، یوهانی (۱۳۹۲). دست متفکر، حکمت وجود متجسد در معماری، ترجمه علی اکبری، تهران: پرهام نقش.

پرز-گومز، آلبرتو (۱۳۹۴). «فضای معماری: معنا به‌مثابه حضور و بازنمایی» در: پرسش‌های ادراک: پدیده‌شناسی معماری، ترجمه: علی اکبری و محمدامین شریفیان، تهران: پرهام‌نقش.

تفضلی، زهره (۱۳۹۴). «اندیشه، زبان و معماری»، گفت‌وگو توسط علی بابایی، در: اطلاعات حکمت و معرفت، ش ۱۱۳، شهریور ماه، صص ۱۷ – ۱۲.

Armstrong, David F. & Stock. William, C., and Wilcox. Sherman E., (1995), Gesture and the Nature of Language, Cambridge University Press (Cambridge, New York and Melbourne).

Lakoff, George and Mark Johnson, (1980), Metaphors We Live By, University of Chicago Press (Chicago, Illinois and London).

Virruvius, Marcus V. Pollio (1960), The Ten Books on Architecture, tr. by M.H. Morgan (New York: Dover), II, i, l.

Williams, David Lewis (2002), The Mind in the Cave, Thames & Hudson (London), front flap.

Wilson, F. R., (1998), The Hand: How Its Use Shapes the Brain, Language, and Human Culture, Pantheon Books (New York).

یادداشت‌ها

[۱] . Frank R Wilson

[۲] . Lev Vygotsky (17 نوامبر ۱۸۹۶ – ۱۱ ژوئن ۱۹۳۴) روانشناس شهیر روس که در زمینه زبان و توسعه زبانی صاحب نظریه است.

[۳] . Kärtner Bar

[۴] . David Lewis-Williams

[۵] . The Mind in the Cave: Consciousness and the Origins of Art

[۶] . Cro Magnon

[۷] . Julian Jaynes

[۸] . The Breakdown of the Bicameral Mind

[۹] . Gesture and the Nature of Language

[۱۰] . poesis: واژه‌ای یونانی به معنای به‌وجود آوردن، ایجاد و تولید کردن.