نرگس فیلمی است به کارگردانی رخشان بنی اعتماد که در سال ۱۳۷۰ ساخته شده است . داستان ماجرای آدم هایی از طبقه ی فرودست را روایت می کند که هر یک به شیوه ی خود برای رهایی از شرایط اسف باری که در آن گرفتار شده اند ؛ مبارزه می کنند . داستانی از فقر اقتصادی و فرهنگی که بیش از هر چیز زنان را می آزارد . گرچه نمی توان قربانیان مذکر را نادیده گرفت . نام فیلم نرگس است اما تنها روایت زندگی نرگس نیست و او تنها قهرمان این داستان نیست . شاید نرگس همان آفاق باشد . گرچه داستان وجه مثبت تری از او نسبت به آفاق ارائه می کند . ولی آن چه بسیار به چشم می آید یکی بودن همه ی آدم های طبقه ی آن هاست : قربانیانی که می خواهند خوب زندگی کنند ، اخلاق مند باشند ولی شرایط اجتماعی در هم شان کوبیده است . ” نرگس ” یک فیلم انتقادی به سیاست های دولتی است . رها شدگی شخصیت ها ، نبود هیچ کمکی از بالا و یک خلا بزرگ متعلق به نقش سیاست های شهری و خدمات اجتماعی در محیط داستان گویای این مسئله است . کارگردان از دولت حاکم سخن نمی گوید و این سخن نگفتن ، این فقدان اعتراضی بلند ، خود فریادی رساست .
تیتراژ فیلم ترکیبی از عکس های خانوادگی و عروسک عروس و دامادی است که همراه موسیقی می چرخند . نشانه ای از تصویر خوشبختی نزد عامه ی انسان ها که با تعبیر سفید بختی ا ز آن یاد می کنند . نماد از نگاه راپاپورت این طور توضیح داده شده است : «هرگونه عینیتی در تجربه که انسان برای آن معنی تعیین کرده است.» (راپاپورت ۱۳۸۴: ۴۷) و این تصویر عینیتی است از کمترین چیزی که یک انسان می تواند آرزوی آن را داشته باشد : خانواده ، که به مفاهیم عشق ، محبت ، تنها نبودن ، پناه و پشتوانه و مصاحبت با آن ها که دوست شان داریم ؛ گسترده می شود . اما این تصویر خوشبختی نایاب است . چرا که ماکت این خوشبختی ساخته می شود و مردم چون رویایی آن را می خرند و در برابر دید قرار می دهند . آن چه که موجود نیست ما را به دنبال خود می کشد . و از دیگر سو تصویر عروسک ها نشانه ای از خوشبختی پلاستیکی ( عروس و داماد بدلی ) است .
نوشتههای مرتبط
داستان با گریز دو دزد( آفاق و عادل ) از دست ماموران پلیس آغاز می شود . آفاق زمین می خورد و عادل که نمی تواند او را با خود همراه کند به تنهایی می گریزد . جدا شدن آن دو از یک دیگر نشانه ای است از دور شدن عادل از آفاق که در زندگی آن دو نیز رخ می دهد . آفاق پشت کپه ای زباله پنهان می شود و پلیس ها اورا نمی بینند . آفاق و زباله آیا در داستان قرین یکدیگر پنداشته می شوند ؟ عادل به درمانگاهی پناه می برد . در توالت لباسش را تغییر می دهد . سرش را با آفتابه خیس می کند تا شکل موهایش را عوض کند . همه چیز در آن جا به غایت حقیر و چندش آور است . شلنگی در کار نیست . بدن و خصوصن سر که مهم ترین قسمت بدن فرد است با وسیله ای که آلت تناسلی شسته می شود ؛ خیس می شود . آلت تناسلی محلی که مرز درون و برون بدن است و در ارتباط با پاکی و ناپاکی قرار دارد ؛ حالتی در انسان ایجاد می کند که استفاده ی وسایل مربوط به آن برای قسمت های دیگر بدن ناخوشایند است . اما عادل برای رهایی از مخمصه این تحقیر را می پذیرد . وسایل درمانگاه بسیار ابتدایی و فضا بسیار فرسوده است و این فرسودگی حس آلودگی را منتقل می کند . چیزی که با ذات درمانگاه به عنوان محیطی ضد عفونی شده و پاکیزه در تضاد است . دیوارهای پوسیده و نمور ، نیمکت های فلزی ارزان قیمتی که حریم شخصی آدم ها در آن ها حفظ نمی شود ، تصویری از قسمت فقر نشین تهران ارائه می کند . تصویری که به مخاطب می گوید : آدم های این جا آدم نیستند و نبایست از امکانات انسانی استفاده کنند . “به گفته بانک جهانی، فقر شهری با دسترسی محدود به آموزش و اشتغال، منابع مالی کافی، و همچنین مکانیسم های حمایت اجتماعی ضعیف مشخص می شود. دسترسی ناکافی به خدمات مراقبت های بهداشتی، فقدان مسکن امن و خدمات اجتماعی، و همچنین به شکل بالایی قرار گرفتن در معرض خطرات زیست محیطی از دیگر ویژگی های فقر در جوامع شهری است . ”
عادل در درمانگاه فرشته نجات خود را می بیند . نرگس دختر فقیری است که پدر بیمارش را به درمانگاه آورده است . عادل به بهانه ی کمک به آن ها با ایشان همراه شده از پلیسی که به جستجوی او به درمانگاه آمده می گریزد .
فضای بعدی خانه ی نرگس است . خانه ای با دیوارهای آجری قدیمی دری پوسیده و یک اتاق که کل خانواده ی پرجمعیت آن ها در آن زندگی می کنند . در کوچه دبه ی بزرگی مخصوص نفت وجود دارد که به مخاطب می گوید این بخش شهر گاز کشی نشده است . عادل پس از رساندن نرگس و پدرش به خانه ی خود می رود . خانه ی او کثیف و مخروبه است . او ساکی که دزدیده را باز می کند . و با ماکت عروس و داماد ( خوشبختی کاذب) رو به رو می شود . او خوشبختی کاذب را از مهندس صاحب ساک دزدیده است . عادل حتا خوشبختی پوشالی را مالک نیست . او کیف را می گردد و عکسی خانوادگی می یابد : ” زن داری ، بچه داری ، دیگه چی می خوای ؟ ” برای عادل خوشبختی یعنی خانواده ای که از او دریغ شده است . او در میان اعضای خانواده اش رشد نکرده است و آرزو دارد خود خانواده ای بسازد .
صحنه بعدی مغازه ی مال خر است : شلوغ و درهم برهم ، پر از اجناس گوناگون . در تلاش رسیدن به توافق برای فروش وسایل کیف ، زمانی که مال خر ( یعقوب خوش دست ) نمی تواند پاسخ قانع کننده ای به آفاق بدهد و مستاصل می شود . می گوید : ” من با زنها معامله نمی کنم ” جنسیت آفاق نقطه ی صدمه پذیری است که جهان مردانه هنگامی که ناتوان از پیروزی است آن را نشانه می رود . در این جاست که عادل به میان می آید و با یعقوب توافق می کند . و همین گونه است که مرد در ساختاری مردسالارانه که در طبقه ی فرودست تشدید شده است سایه ی سر زن می شود . و همه ی این ها مسبب تلاشی می شود که آفاق برای نگه داشتن عادل به کار می بندد . حتا اگر ویران شود زیرا نبود عادل ( مردی که دوست اش دارد ) معادل ویرانی اوست . جامعه آفاق را تنها نمی پذیرد. .
فضای رستورانی که عادل و آفاق در آن ناهار می خورند ، با حداقل امکانات چیده شده است : شیشه ی شکسته ، گل های پلاستیکی روی میز و … . آفاق چادر به سر دارد و عادل سیگار می کشد . آفاق سعی می کند دل عادل را به دست آورد و او را با خود به خانه ببرد اما عادل بی محلی می کند و خانه ی مخروبه ی خود را ترجیح می دهد . او دستبند طلایی را که در کیف مهندس یافته به دست دارد و به نرگس فکر می کند . به محل زندگی نرگس می رود تا شیرینی که خریده را به او بدهد . بچه ها در کوچه بازی می کنند . هیچ فضای تفریحی برای آن ها در این سطح شهر در نظر گرفته نشده است . عادل در تلاش است تا نرگس را به دست آورد . گویا وجود نرگس همه ی خوشبختی های موجود را به او عرضه می کند . همان گونه که آن شب او را از مهلکه رهانده است . عادل هدفش را این گونه توصیف می کند : ” می خوام زن بگیرم ، می خوام بچه دار شم ، می خوام از این آلاخون والاخونی دربیام ” در اندیشه ی ساده ی او همه ی مشکلات با این کار حل خواهد شد . به دیدار مادرش که کارگر کارخانه است ؛ می رود . مادر زن ناتوانی است که تحت سلطه ی شوهرش است . او عادل را از خود می راند .
عادل به خانه ی آفاق پناه می برد . همان خانه ای که در کودکی و آوارگی در خیابان به آن پناه برده بود . او به آفاق می گوید که می خواهد با نرگس ازدواج کند . عادل جوانی خود را عامل برتری اش بر آفاق می داند . آفاق برآشفته می شود و عادل او را مورد خشونت فیزیکی قرار می دهد همان گونه که ناپدریش با مادر او چنین می کند . خشونت فرهنگ طبقه ی اوست . خشونت کلامی و فیزیکی که سه مرد( ناپدری عادل ، یعقوب ، عادل ) روا می دارند .” از منظری روان شناختی ، فرهنگ یک جامعه شامل تمامی شیوه های اندیشه ، واکنش ها ، و رفتارهای رایج می شود که اعضای آن جامعه از خلال آموزش یا تقلید کسب کرده اند و در میان آن هاکمابیش مشترک است. … اما برخی دیگر به دلیل تقسیم کار اجتماعی صرفن در تعدادی از گروه ها دیده می شوند …. این توزیع نابرابر عناصر فرهنگی به صورتی مستقیم و غیر مستقیم به ساختار اقتصادی جامعه مربوط است، و در مورد جوامعی که تقسیم کار در آن ها پیشرفته است ، به تقسیم آن جامعه به کاست ها و طبقات نیز ارتباط دارد . ( فکوهی ۱۳۸۵: ۷۷-۷۸)
شکل گیری شخصیت به چند عامل وابسته است : نخست میراث بیولوژیک که بر شکل گیری فیزیکی موثر است ،….. سپس ، موقعیت های تجربه شده ی فرد در سطح خصوصی چه در حوزه ی حرفه ای و چه در حوزه ی عمومی ، و به عبارت دیگر تاریخ او ، از هنگام تولد تا لحظه ای ( احتمالن متاخر ) که بتوان از شکل یافتن شخصیت او سخن گفت ؛ و سرانجام محیط فرهنگی که فرد به آن تعلق دارد و از خلال میراث اجتماعی ، بخشی از رفتارهای اکتسابی خود را از آن کسب می کند . ” ( فکوهی ۱۳۸۵: ۸۷) آفاق که هنوز می خواهد عادل را نگه دارد به دیدارش رفته به او می گوید که به عنوان مادرش به خواستگاری نرگس خواهد رفت به شرطی که عادل هم چنان به او سر بزند .
در جلسه خواستگاری مادر نرگس با این جمله او را راضی به ازدواج می کند : ” حالا جوونی کسی نگاهت می کنه ، چار روز دیگه کسی نگاتم نمی کنه !” در این تفکر زن تنها به واسطه ی جوانی و جاذبه ی جنسی اش ارزشمند است . هیچ مولفه ی برتری برای او وجود ندارد . آفاق جوان نیست . گرچه در فیلم می بینیم زنان جوان با مردان مسن تری زندگی می کنند . و این نکته گوشزد می شود که مرد نیازی به جوان بودن ندارد . زیرا وجود او ارزشمند است . مراسم ازدواج با دروغ و به سرعت انجام می شود . از آن جا که در طبقات فرو دست انسان بی ارزش است پرس و جویی پیرامون ازدواج صورت نمی گیرد . مناسک ازدواج هم به حداقل ممکن تقلیل یافته است . ” دو بخته ها موقع عقد بیرون بروند ” این جمله ای است که حین مراسم به گوش می رسد . تفکر خرافی که خوشبختی را نه در گرو تلاش و فاعلیت انسان بلکه به نیروهای ماورایی نسبت می دهد و خود را مفعول و مقهور طبیعت می داند . آفاق علی رغم تحمل رنجی عظیم از وجود هووی جوانش خانه اش را برای شب زفاف به عروس و داماد می بخشد . این اولین همدلی آفاق با نرگس است گرچه ابتدا برای مدیون کردن عادل این کار را انجام می دهد.
نرگس با امید و آرزو و لباس سفید به خانه ی عادل در حاشیه ی شهر و کنارجاده می رود . او نمادکامل با هزار آرزو به خانه ی بخت رفتن است . او از خانه ی شلوغ و فقرزده ی پدری گریخته است تا خوشبخت زندگی کند . او نماد اعتقاد طبقات فرودست به فردایی بهتر بدون پشتوانه ی منطقی است .
عادل اما مستاصل است او از آفاق می ترسد زیرا تصور می کند آفاق قصد ویرانی زندگی او را دارد اما در حقیقت عادل از دروغ هایش از چهره ی تقلبی اش می ترسد و این ترس را به آفاق فرافکنی می کند . آفاق آویخته ی زندگی اوست ، بخشی از زندگی اش که از او جدا نمی شود . ما آدم های امروز نیستیم ما مجموعه ای از گذشته ایم که به لحظه ی حاضر پیوند می خورد . برای فردا زندگی کردن توهم است . تبدیل شدن به آدم های جدید ناممکن است. مجموعه ای از شرایط افراد را به لحظه ی حاضر رسانده است . در شرایط مشابه فردی که با قابلیت های فردی اش سبکی از زندگی رابرگزیده نمی تواند روشی دیگر پیش گیرد . ترومای نرگس رخ می دهد . او از دزدی همسرش با خبر می شود . پنهان کاری می کند تا حفظ آبرو کند و کسی را نیازارد. در ملاقات عادل و نرگس در زندان عادل با لحنی تحقیر آمیز به نرگس می گوید ” حالیت شد ؟ ” و بار دیگر ما می فهمیم که زن در جایگاه پاکدامنی هم فرودست تر از مردی است که دروغ گفته و دزدی کرده است . در محیط بازار وقتی نرگس برای کمک به یعقوب پناه می برد مورد چشم چرانی و تعقیب قرار می گیرد . در بافت شهری محیط هایی وجود دارد که زنانه نیست . «محیط همانند فرهنگ، به طور سنتی در شناساندن هنجارهای مناسب رفتاری در گروه نقش داشته است و بدون چنین مساعدتی، رفتار صحیح، سخت و طاقتفرسا میشود.» (راپاپورت ۱۳۸۴: ۶۷) نرگس با این فرهنگ آشناست . او اما عاصی است و می خواهد سرنوشت اش را تغییر دهد.همان طور که آفاق می خواهد چنین کند . . او تغییر کرده است.
نرگس با فقر دست و پنجه نرم می کند . تظاهر به دارایی می کند . ساک خریدش را با کیسه های خالی پر می کند . چرا در فرهنگ عمومی فقربا سر افکندگی همراه است ؟ اگر پول یکی از عوامل قدرت باشد . فقدان آن نشانه ی ضعف است . ضعف در برابر دشمنان و بیگانگان باعث آسیب پذیری فرد می شود . پس در این جا محیط شهری ، محیطی بیگانه انگاشته می شود . محیطی که فرد در آن پیوسته مجبور به حفظ حالتی تدافعی است . آفاق به دیدن نرگس می آید . نرگس به اوبه خاطر دروغ هایش اعتراض می کند . ” هیچ دردی نیست که درمون نداشته باشه ، الا بی کسی ” این جمله نشانه ای از تنهایی در یک کلان شهراست . آفاق سعی می کند تنهایی نرگس را پر کند . سرنوشت دردناک دو زن را به هم نزدیک می کند . آن ها از موقعیت در برابر هم به در کنار هم بودن می رسند . .
عادل آزاد می شود و در شبی که به خانه می آید از دیدن آفاق عصبانی می شود . او نمی خواهد آفاق ( دروغ خود) را ببیند . او حقیقت را فریاد می زند تا آفاق دیگر نباشد . اما آفاق همچنان باقی می ماند . آفاق قبل از فاش شدن حقیقت با آفاق بعد از حقیقت متفاوت است. .
آرزوی عادل رفتن به بندر است . مدینه فاضله ای که ساخته است اما او از تهران نمی گریزد . او از خودش ، هویت اش می خواهد بگریزد . آفاق هم می خواهد بگریزد . آن ها از خاطرات تلخ شان می گریزند .” می توان گفت : یک جز سازنده ی مهم از عرصه ی تداعی کننده ها ، معنایی است که محیط زیست برای مردم دارد و همین طور این که، چگونه این معانی تعبیر شده اند و چه چیز هایی را انتقال می دهند . عوامل ذهنی که بسیاری از آن ها بر اساس تداعی گر ها هستند ، جنبه های خاصی که محیط برای مردم دارد و بعضن بسته به استفاده ی تکرار شده و توافق فرهنگی که واکنش هر گونه اتحاد فرهنگی ، زیست شناسی و گونه ی خاص را نشان می دهد . تغییر پذیری استانداردها ، حتا ذهنیت درد و تاثیرات ذهنی فشار به نتیجه ی اجتناب ناپذیری که تمام نمادها از طریق تعبیر نمادین ، واسطه شده اند ، سوق می دهد ، یعنی این که به معنی شان بستگی دارند به طوری که معنی مهمترین متغیر در درک محیط زیست می شود و همین طور در ترجیح محیط های مختلف و انتخاب بین آن ها و تاثیراتی که محیط ها بر مردم دارند . ” ( راپاپورت۱۳۸۴: ۲۲) از سوی دیگر« هر فرد ، واجد اشنایی دیرین با پاره ای از قسمت های شهر محل سکونت خود است و تصویری که وی از این شهر در ذهن دارد همراه با خاطرات و معانی بسیار برای اوست . ( لینچ۱۳۷۴: ۱۰ )
. آفاق ، عادل و یعقوب خوش دست برای دزدی به خانه ای اعیانی که آفاق کارگر آن جاست می روند . تضاد طبقاتی در خانه ی اشرافی به چشم آمدنی است . وجود سه انسان با لباس ها ، فرهنگ و همه ی آن چه موجودیت آن ها را ساخته است در محیطی پر تجمل که تداعی کننده ی همه ی حواشی آن طبقه است تضادی خلق می کند که اندیشه را به تفکر وا می دارد . مرتون معتقد است وقتی در جامعه ای افراد نتوانند ازطریق روش های هنجارمند به نیازهای شان پاسخ دهند ؛ دست به نوآوری می زنند .
در آخرین صحنه ی فیلم دزدها لباس سیاه و نرگس لباس سفید به تن دارد . او همچنان به دنبال قداست است . این که چرا نرگس علا رغم همه ی آن چه تجربه کرده است ؛ با آفاق و عادل می جنگد ، و این که چه طور می تواند یک شبه وجود هوو را درک کند ؛ قابل فهم نیست . جاده ای که آن سه در آن با یکدیگر در گیر می شوند راه زندگی آنهاست . عادل سرانجام نرگس ( خوبی )را انتخاب می کند و حق حیات می یابد . آفاق بر اثرتصادف می میرد در حالی که حلقه در انگشت او فرو رفته است . و بار دیگر کمترین چیزی که زندگی می تواند به انسان عرضه کند و از او دریغ شده است ؛ یاد آوری می شود .
نتیجه گیری
طبقه ی فرودست به سبب عدم وجود امکانات رفاهی در منزل مسکونی و ناتوانی از گذران اوقات فراقت در محیط مناسب به ناچار عمده ی وقت خود را از کودکی در محیط عمومی می گذرانند .( خواهر نرگس و دوستانش در کوچه بازی می کنند . ) گاه اعضای این طبقه به دلیل بی خانمانی همه زمان خود را در خیابان می گذرانند . ( عادل ) حضور در محیط بیرونی بدون نظارت ، فرد را در معرض انواع بزهکاری قرار می دهد. اما در عین حال شناخت دقیقی از محیط شهری برای فرد فراهم می کند . افراد نیروی انتظامی معمولن از طبقه ی برتری هستند و اوقات کمتری را در این محیط گذرانده اند . بنابراین محیط برای آن ها«خوانایی» اعضا فرودست جامعه را ندارد . این مسئله یکی از دلایل ناکامی آن ها در مواجهه با بزهکاران است . « یکی از اساسی ترین مفاهیمی که کوین لینچ مطرح می کند ، « خوانایی » در فضای شهری است . شهروندان از طریق قرائت با فضا رابطه برقرار می کنند وخود را در فضا بازمی یابند .» ( فکوهی ۱۳۸۳: ۲۰۸)
دیگر آن که عشق نرگس به زندگی اش پرسش برانگیز است . چگونه می توان مردی با خصوصیات عادل را دوست داشت ؟ تنها دلیلی که رفتار نرگس می تواند داشته باشد ؛ ناچاری در پذیرش شرایط است . آن چه او واقعن دوست می دارد خانواده اش : مادر ، پدر و… هستند . او نمی خواهد آن ها حقیقت را بدانند و رنج ببرند و دیگر آن که طبقه ی او وجود یک مرد را ( حتا بزهکار ) به نبود او ترجیح می دهد . زندگی نرگس به عنوان یک زن مطلقه بسیار اسفناک تر از آن چه هم اکنون برایش محیاست خواهد بود . همان مسئله ای که آفاق نیز تا لحظه ای که زنده است؛ حاضر به پذیرش آن نمی شود.
منابع :
فکوهی ، ناصر / تاریخ اندیشه و نظریه های جامعه شناسی / تهران : نشر نی ، ۱۳۸۱
فکوهی ، ناصر / پارههای انسانشناسی: مجموعه مقالههای کوتاه، نقدها و گفت و گوهای انسانشناختی/ تهران : نشر نی ۱۳۸۵
فکوهی ، ناصر / انسان شناسی شهری / تهران : نشر نی ، ۱۳۸۳
راپاپورت ، اموس / معنی محیط ساخته شده: رویکردی درارتباط غیرکلامی/ تهران : شرکت پردازش و برنامهریزی شهری ۱۳۸۴
لینچ ، کوین / سیمای شهر / ترجمه منوچهر مزینی / تهران: دانشگاه تهران، موسسه انتشارات و چاپ ۱۳۷۴
nasrinriahi30@yahoo.com