انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نرفت دیوانگی ها از سرش

به جان هم انداختن اقلیت های مذهبی و ملیتی در ایالات متحده، عطش ترامپ را در ایجاد اغتشاش و بحران جوابگونبوده است. پس از درگیری لفظی با کره،حالا نوبت دامن زدن به تشنجی بیشتر در خاورمیانه ای است که همچنان و هنوز شعله ور است.

در ۱۹۹۵، کنگره ایالات متحده قانونی گذراند مبنی بر انتقال سفارت ایالات متحده از تل آویو به اورشلیم؛ از آن زمان، با وجودی که هر کاندید ریاست جمهوری، وعده انتقال را داد اما پس از انتخاب، سند اعراض از این تصمیم را هر شش ماه امضا کرد. ترامپ که در ابتدای ژوئن، همچو رؤسای جمهوری سابق این سند را امضا کرده بود، این بار، در ۵ دسامبر با اعلام این که «صلح هرگز خارج از دسترس خواستارانش نیست»، دستور انتقال سفارت را، به بهانه وفا به وعده انتخاباتیش،امضا کرد و بر کوره صلح، هیزم افزود. لازم به تذکر است که در ابتدای کارزار انتخاباتی، ترامپ با این انتقال مخالف بود، اما در پایان کارزار بالاخره به زیر پرچم اسرائیل رفت.

سه سناتور جمهوری خواه لایحه ای پیشنهاد کردند که طبق آن، تا زمان انتقال سفارت به اورشلیم،بودجه امنیت و تعمیرات سفارت خانه های ایالات متحده در سراسر جهان به نیم کاهش یاید. این لایحه روز ۵ دسامبر از کنگره گذشت. مارکو روبیو (سناتور فلوریدا) ، تد کروز ( از تکزاس) و دین هلر ( از نوادا)، با توجه به تزلزل ترامپ و تغییرنظر مدام وی، لایحه فوق را پیشنهاد کردند. در این میان، کروز کسی بود که اوباما را متهم به جدی نگرفتن موضوع امنیت سفارت خانه های ایالات متحده (منجمله بنغازی) کرد. روبیو نیز در مصاحبه ای با برایت بارت، این نظر را تکرار کرد؛ و در حالی که خشونت ناشی از این تصمیم چنان قابل پیش بینی است که وزارت امور خارجه ایالات متحده به آمریکائیان ( مخصوصا در خاور میانه) اعلامیه هشدار امنیتی فرستاده است، ریچارد شلبی ( آلاباما) ادعا دارد که « شدت خشونت نمی تواند بالاتر از حال حاضر رود.»

با وجودی که ٪۸۱ درصد دمکرات ها با این انتقال مخالفند، بسیار معدود از منتخبین دمکرات در مخالفت با آن سخن گفته اند. طبیعتأ سناتور سندرز( مستقل از ورمانت)، با اشاره به تصمیم رؤسای جمهور پیشین،مخالفت خود را ابراز کرد. خانم سناتور دین فنستین ( کالیفرنیا) نیز نامه ای به ترامپ نوشت و از وی خواست در مورد تصمیمش تجدید نظر کند. اما دیگر بوی نمک گندیده حزب دمکرات قابل چشم پوشی نیست: بن کاردن دمکرات، عضو کمیته روابط خارجی سنا، از ترامپ حمایت کرد: «می دانید، اورشلیم پایتخت حقیقی اسرائیل است» و زمانی که وی را متوجه خشونت احتمالی ناشی از این تصمیم کردند جواب داد: « به خشونت باید به درستی جواب گفت.» بسیاری از دیگر سناتور های دمکرات از پاسخ طفره رفتند.
اورشلیم از خط قرمزهای فلسطین، اعراب و مسلمانان متمایل به فلسطین بوده است اما انتقال سفارت به اورشلیم جراغ سبزی به ناتنیاهو در تصاحب کل اورشلیم برای پایتخت اسرائیل، وممانعت از احداث دولت فلسطینی شامل اورشلیم است. نهایتا راهکرد دو دولت و صلح ناممکن می شود. رهبران سعودی در عین صدور ضرب العجلی به رهبران فلسطین مبنی بر لزوم قبول پیشنهاد صلح ترامپ (که با آرمان های صلح آنان در تناقض است)، اعلام داشته اند که این انتقال را «غیر قابل توجیه» می دانند. ترکیه نیز، تهدید به قطع روابط سیاسی با اسرائیل در صورت این انتقال کرد. تنها ال سالوادور و کوستاریکا، اورشلیم شرقی را پایتخت اسرائیل می دانند.
جای تعجب نیست اگر ایالات متحده که خود بر اساس استعمار بنا شده است، از استعمار گری دیگر همچو اسرائیل حمایت کند؛ اوباما ۳۸ میلیون دلار از مالیات دریافتی را به ارتش اسرائیل اختصاص داد. همدستی ایالات متحده با اسرائیل هرگز پنهان نبود ه است، اما با روی کار آمدن ترامپ، صحبت از توطئه آشکاراست، زیرا که روحیه قلدری ترامپ دلیلی برای مخفی نمودن اهداف سیاسی اش نمی بیند. از جانب دیگر رهبران فلسطینی نیز نتوانسته اند گام هایی مؤثر در برقراری صلح بردارند. چنین شرایط استیصال، جرقه ای شد بر سلسله جدیدی ازاعتراضات در نوار غزه و کرانه شرقی. جوانان، زنان و مردان در پی آن اند که نه تنها به ترامپ، بلکه به رهبران خود نیز یاد آوری کنند که اورشلیم همواره متعلق به فلسطین بوده و چنین خواهد ماند.
اما چگونه می توان به پیشنهاد ایالات متحده برای صلح اعتماد نمود در حالی که داماد و مشاور ارشد ترامپ، جرید کوشنر، از یک طرف و در ظاهر سردمدار پیش برد پیمان صلح است، اما از طرف دیگر و در خفا، بنیاد خیریه اش، به طور غیر قانونی و بر خلاف قوانین بین المللی، از شهرک سازی در کرانه غربی با کمک به دست راستی ترین گروه اسرائیلی ( دوستان آمریکایی مرکز بِت اِل یِشیوا) حمایت می کند؛ جرید کوشنر از افراطی ترین صیهونیست هایی است که به سازمان های دیگری نیز همچو« دوستان نیرو های دفاعی اسرائیل»، یاری داده، با اسرائیل روابط و پیوند اقتصادی داشته و بار ها بانک های اسرائیلی وی را از مشکلات اقتصادی نجات داده اند. و البته بین سیاستمدارن بلند پایه (!) حکومت ترامپ،کوشنر درامر حمایت از سیاست های اسرائیل تنها نیست، وکیل ترامپ نیز ، سناتور فریدمن، به برنامه شهرک سازی کمک مالی می کند، و نیز جیسون گرین بلات، وکیل دیگر و مشاور ترامپ در امور مربوط به اسرائیل و مذاکرات بین المللی از این جمله اند. آیپک (۲) ،اتحادیه ضد افترا( سازمانی بین المللی ـ ۱۹۱۳ـ که مرکز آن در نیویورک قرار دارد، مدعای مبارزه با یهود ستیزی و حمایت از حقوق مدنی شهروندان) که گویی شهروندی فلسطینی ها را فراموش کرده است، نیز به شدت از سیاست انتقال حمایت کردند.
با سیاست به رسمست شناختن اورشلیک به عنوان پایتخت اسرائیل، دست راستی ترین جناح های اسرائیل جرأت تجاوز و برخورد خصمانه تری یافته و گفتمان سیاسی در اسرائیل هر چه بیشتر به راست می گراید. جالب است که حزب کارگر، حالا خود را اردوی صیهونیست ها می نامد! با محکم تر شدن جبهه راست، جامعه اسرائیل بیش از پیش دو قطبی شده و خواست صلح در جامعه اسرائیل به حاشیه رانده می شود.
در سطح جهان نیز، نیرو های افراطی، که در کمین سوءاستفاده از تنش و اغتشاش نشسته اند کم نیستند. درست زمانی که دولت خودخوانده داعش از هم پاشیده است، در این سیاست،فرصت دیگری برای سرباز گیری (و این بار با توجیه دفاع از اهداف فلسطین) یافته است!
موفقیت مبارزات بدون رهبر طی ماه ژوئیه در مخالفت با نصب فلز یاب در مسجد الاقصا، فلسطینی ها را به باروی حرکت جبهه ای متحد ( از مردان و زنان جوان، مسلمان، مسیحی، بی خدا، که برخی با از دست دادن جان خود به حفظ آن کمر بسته بودند) بیش از پیش مؤمن ساخت. فلسطینی ها می دانند که « سه روز خشم» و تظاهرات، هر چه پر اهمیت، درمان این درد نیست و مبارزه ای پیگیر در پیش دارند. آن ها می دانند که همچو گذشته، شاهد کشتار عزیران خود، ویرانی خانه هایشان با بولدوزر، و دستگیری دستجمعی توسط دولت اسرائیل خواهند بود. در حالی که اسرائیل در صدد افزایش در صد ساکنین یهودی اورشلیم است، بر فلسطینیان است که هویت فلسطینی این شهر را پای دارند.
در چنین شرایطی است که مبارزانی همچو حنان اشراوی خواست تعلیق پیمان اوسلو (۱) و عدم شناخت مشروعیت اسرائیل را با تأکید هر چه بیشتر تکرار می کند. وی سیاست دو دولت را اسطوره ای مرده می داند و خواست گفتگویی ملی و اصلاح نهاد ها و استراتژی مبارزه را مطرح می سازد.

آیا افراط در یک جبهه، افراط جبهه دیگر را به دنبال نمی آورد؟ ا

ـــــــــــــــــــ
یادداشت ها:

(۱) ـ ویکی پدیا: پیمانهای اسلو به دو موافقتنامه میان حکومت اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) گفته میشود که آغازگر فرایند صلح اسرائیل و فلسطین شده و موجبات تأسیس حکومت خودگردان فلسطین را فراهم آورد.

پیمان اسلو ۱ در سال ۱۹۹۳ و پیمان اسلو ۲ در سال ۱۹۹۵ به امضای یاسر عرفات و اسحاق رابین رسیدند و بیل کلینتون رئیسجمهور آمریکا در هر دو پیمان به عنوان میانجی و شاهد حضور داشت. هدف این فرایند رسیدن به یک معاهده صلح بر مبنای قطعنامههای ۲۴۲ و ۳۳۸ شورای امنیت سازمان ملل و تحقق «حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین» بود. فرایند صلح اسلو با مذاکرات سری نمایندگان ساف و اسرائیل در اسلو پایتخت نروژ آغاز شد و به رسمیت شناختن اسرائیل توسط ساف به عنوان یک دولت قانونی و به رسمیت شناختن ساف توسط اسرائیل به عنوان نماینده فلسطینیان را به همراه داشت.
https://fa.wikipedia.org/wiki/پیمان%E2%80%8Cهای_اسلو

(۲)ویکی پدیا: کمیته روابط عمومی آمریکا-اسرائیل (به انگلیسی: American Israel Public Affairs Committee) مشهور به آیپک، یکی از بزرگترین و قدرتمندترین گروههای لابیگری در ایالات متحده آمریکا است. این گروه لابی با بیش از ۱۰۰٬۰۰۰ عضو، هر ساله میلیونها دلار خرج سرمایهگذاری در نفوذ بر سیاستهای دولتی و قانونگذاری آمریکامی کند.

***************************************
انتشار هر بخشی از این نوشته بدون تماس با نگارنده/مترجم ممنوع و موجب پیگرد قانونی است. بخش هایی از متن بدون خدشه به محتوی آن حذف شده اند. متن کامل به صورت کتاب منتشر خواهد شد.