انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نخستین موسسات آموزش زبان فرانسه در ایران: مدرسه سن لویی

مدرسه سن لویی، یکی از مدارس میسیونرهای لازاریست فرانسوی در ایران بود. این میسیونرها در زمان محمدشاه قاجار و همزمان با مبلغان آمریکایی به ایران وارد شدند. دوره ۱۴ ساله سلطنت محمدشاه (۱۸۴۸-۱۸۳۴؛ ۱۲۶۴- ۱۲۵۰ق) به اظهار هما ناطق، دوره ای شگفت انگیز است که از نگاه تحلیلگران تاریخی به دور مانده. این دوره برای ایرانیان، دوره آزادی اعتقاد و بیان بود، نیز شکنجه بدنی و کشتن، ممنوع یا لغو شده بود. همین آزادی اعتقاد سبب سربراوردن فرقه های صوفی فراوان شد. از سوی دیگر، میسیونرهای مسیحی کاتولیک و پروتستان وارد ایران شدند. البته ورود آنان اگرچه اساسا با نیات مذهبی همراه بود، اما این به معنای تبلیغ در میان مسلمانان نبود، بلکه می خواستند مسیحیان ایران را به فرقه های هدف خود درآورند. زیرا به خوبی می دانستند در صورت تبلیغ در میان مسلمانان، نارضایتی عالمان آنان و در نهایت، پایان کار خود را سبب خواهند شد. مسیحیان ایران به فرقه های دیگر مسیحی تعلق دارند: آشوریان که در ادبیات فارسی “نصارا” یا “نصرانی” خوانده می شوند، اغلب نستوری و “پیرو نستوریوس قسطنطنیه” هستند، که در قرن پنجم به دلیل تفاوت اعتقاد با کاتولیک ها در اینکه “مریم مقدس را مادر مسیح می دانند و نه مادر خدا”، محکوم شد و پس از آن، نصرانیان به ایران و سوریه و هند مهاجرت کرده و “کلیسای شرق”، مراد از آنان است. بخشی از نصارا نیز پروتستان یا “لوتری” هستند؛ ارمنیان ایران نیز خود به چند دسته ارتدوکس، پروتستان و کاتولیک تقسیم می شوند. کاتولیک های آنان را “کلدانی” می خواندند.

در آن زمان به دلیل در حاشیه زندگی کردن نصرانیان که آمیزه ای از اعتقادات و رسوم آنان و نیز شرایط اجتماعی و آزار آنان توسط برخی مردم دیگر بود، اشتقاقی در میانشان دیده می شد. و اما هدف مبلغان مذهبی خارجی، کار در بین اینان به منظور تغییر آیینشان به کاتولیک یا پروتستان بود. این امر تاثیرات منفی فراوانی بر یکپارچگی مسیحیان ایرانی داشت.

نخستین کشیش های میسیونر فرانسوی – به بیان آن روز ایران، “پادریان”- در ارومیه ساکن شدند و به تاسیس مدرسه و نهادهای تبلیغی دیگر پرداختند. برخی شاهزادگان فرهیخته ایرانی که تحت آموزش مربیان فرانسوی بزرگ شده و فرانسه دوست بودند نیز در این امر به یاری آنان برمی آمدند. از سوی دیگر، بالاگرفتن اختلافات سیاسی بین ایران و انگلیس و تلاش این کشور به انحاء مختلف جهت از بین بردن یکپارچگی ایران، همینطور اختلافات تجاری و سیاسی با روسها بر سر بندر انزلی، زمینه را برای نزدیک شدن بیشتر به فرانسه و یاری گرفتن از آن به عنوان “ریش سفید” برای حل اختلاف با کشورهای فوق هموارتر کرد. به این ترتیب، فرانسه زمینه را برای ورود رسمی خود به ایران آماده یافت و در همان زمان بود که نخستین سفیر فرانسه به ایران راه یافت. لازم به ذکر است در این زمان انگلیس و روسیه هنوز در ایران سفارتخانه نداشتند. پس از آن نیز با فرمان محمدشاه که خود مرید فرقه ای از صوفیان بود، آزادی اعتقادات به طور رسمی اعلام شد و زمینه برای تاسیس مدارس و تشکیلات فرهنگی لازاریست ها کاملا مهیا. به دنبال این تغییرات، “کلیساها و باغها و کتابخانه های” بازمانده از فرانسویان در اصفهان عصر صفوی باز به اینان برگردانده شد.

چند سالی پیش از این رخدادها مدرسه فرانسوی “اوژن بوره” در جلفا تاسیس یافته بود که البته در ابتدا تعداد بسیار کمی -۱۴- شاگرد داشت، اما پیشرفت خوبی نشان می داد. همینطور به دلیل نداشتن تبلیغات مذهبی، اکثریت آن را شاگردان مسلمان تشکیل می دادند. با اینهمه پس از چندی رقابت روس و انگلیس جنبیدن گرفت و به کارشکنی برآمدند. سپس نخستین هیات آمریکایی، “پرکینس” پنج سالی پیش از لازاریست ها به ایران وارد شد و مدرسه به شدت میسیونری آمریکایی را بنیان نهاد. حتی برای رفع بهانه والدین شاگردان، ماهیانه مبلغی به آنان می پرداخت تا اجازه ثبت نام کودکان خود در این مدرسه را بدهند. پیشرفت مدرسه آمریکایی نیز بسیار چشمگیر بود به طوری که هنگام ترک ارومیه توسط پرکینس شمار این مدارس در روستاها به حدود ۱۰۰ فقره رسیده بود. این در حالی بود که درخواست تاسیس مدرسه غیرمسیحی برای کودکان مسلمان توسط شاهزاده ملک قاسم میرزا در نزد آمریکاییان به جایی نرسید.

لازاریست ها در سال ۱۸۳۸ یعنی پنج سال پس از ورود هیات امریکایی در سلماس مستقر شدند. ابتدا وضعیت آنان نسبت به پروتستان ها ضعیف تر بود که البته این امر به کلی به سود این دسته اخیر تمام می شد و هرچه می توانستند در تخریب لازاریست ها می کوشیدند، گواینکه اینها هم در حد توان با روش های توهین آمیز در محو رقیبان می کوشیدند، چنانکه سرانجام برای حفظ “تمامیت ارضی ایران” خطرافرین شدند و این به صدور “فرمان منع تبلیغ” توسط پادشاه انجامید.

به این ترتیب بود که مدارس کاتولیک در ارومیه که تعطیل شده بود، دوباره شروع به کار کرد. دوره تحصیل در این مدارس چهار سال بود و دروس آنها عبارت بود از: متون مذهبی، زبان سریانی – زبان آشوریان-، زبان فرانسه، فارسی، تاریخ و جغرافیا، تاریخ فلسفه، فقه و سرودهای مذهبی. تا پایان دوره محمدشاه ۲۶ مدرسه پسرانه و ۶ مدرسه دخترانه افزون بر چندین پرورشگاه و بیمارستان متعلق به لازاریست ها در ایران بنا شده بود. پس از مرگ محمدشاه وضعیت آنان به افول و بحران گذاشت، اما در دوره ناصری و با وجود تدابیر خردمندانه امیرکبیر، فعالیت های آنان سامانی دوباره یافت. در این دوران اصل آزادی اعتقاد همچنان پابرجا بود. اما نزاع بین فرقه ها با تحریکات سیاسی نیز ادامه داشت. اما در این نزاع ها فرانسویان با نهادهای مذهبی و اجتماعیشان از روس و انگلیس پیش بودند و بنابراین تهدیدی برای حیطه سیاسی و اقتصادی آنان به شمار می رفتند. به هر رو و پس از فراز و نشیب بسیار، مشیرالدوله اجازه تاسیس مدارس فرانسوی برای یهودیان را از ناصرالدین شاه گرفت. در این زمان به دنبال اختلاف افکنی بین ترک ها و کردها و ارمنیان تنها شمار اندکی از مدارس لازاریست ها –کمتر از انگشتان دست- در ارومیه برجا مانده بود.

به دنبال ایجاد فضای فوق، کنت گوبینو که در آن زمان، نماینده سیاسی ایراندوست فرانسه در ایران بود، کاتولیک ها را به جای تبلیغات مذهبی به آموزاندن زبان و ادبیات فرانسه به ایرانیان فراخواند. در سال ۱۸۶۰م/۱۲۷۶ق خانه و مدرسه لازاریست تهران بناشده بود، در ارومیه و اصفهان نیز مدارسی این چنین وجود داشت. بنابراین گوبینو لازاریست ها را به تاسیس مدارسی در تهران نیز دعوت کرد. البته محدودیت هایی در این میان وجود داشت، از جمله نجوشیدن کاتولیک ها با جماعات غیرمذهبی حتی فرانسوی.

با تمام این اوصاف مدرسه پسرانه “سن لویی” در سال ۱۸۶۲م/۱۲۷۸ق/۱۲۴۰ش در تهران تاسیس شد. این مدرسه در سال اول ۱۵دانش آموز مسیحی و مسلمان داشت. محدودیت های موجود از قبیل کمبود آموزگار و آشنایی محدود آنان با زبان و ادبیات فرانسه، مدرسه را از پیشرفت سریع بازمی داشت. دوره تحصیل در آن ۵ سال بود و پس از آن، تصدیق ابتدایی مدارس فرانسوی به دانش آموزان اعطا می شد. دروس نیز عبارت بود از: ادبیات فرانسه، فارسی، تاریخ و جغرافیا، تاریخ و جغرافیای ایران، حساب، خط، نقاشی، سیاق و بعدها انگلیسی، روسی و علوم نیز بدان افزوده شد. دروس مذهبی بیرون از مدرسه آموزانده می شد. البته اینطور که از شواهد تاریخی برمی آمد وضعیت ظاهری مدرسه و نیمکت ها و نیز وضعیت بهداشتی و فضای تفریح آن چندان مساعد نبود. بااینهمه رفتار و منش آموزگاران، این مدرسه را از سایر مدارس متمایز می کرد، چرا که از تنبیه بدنی مانند فلک و سیلی که در آن زمان رواج فراوان داشت، خودداری می شد، نیز در مواقع بحران به افراد بحران زده کمک می کردند، طوری که به نمونه ای برای سایرین تبدیل شده بودند. بعدها دبیرستان سن لویی نیز تاسیس شد.

مدیر مدرسه ژرژ دلتی نام داشت و پس از چهارسال فعالیت، شمار کلاس ها را به ۱۲ رساند. برنامه آموزشی سن لویی مانند آلیانس بود. آموزگاران اروپایی آن کشیش بودند و هزینه مدرسه علاوه بر شهریه دریافتی از دانش آموزان، از “بنیاد خیریه مزون مر پاریس” تامین می شد. البته اعانه های سالیانه دولت ایران – ۲۰۰ تومان- و فرانسه – ۱۰۰۰ فرانک- نیز بر جای خود بود. وزارت معارف نیز به شرط پذیرش دانش آموزان بی بضاعت معرفی شده توسط این وزارت و نیز پیاده سازی برنامه آموزشی آن، اعانه ای به مدرسه اعطا می کرد. تا سال ۱۹۱۱ تعداد شاگردان به ۳۵۰ نفر رسید. از فارغ التحصیلان آن می توان صادق هدایت، نیما یوشیج، پژمان بختیاری، پل آبکار، داود پیرنیا، رضا رشید یاسمی و پرویز ناتل خانلری را نام برد. سن لویی در سال ۱۳۱۳ بنا به دستور وزارت معارف به مدرسه “تهران” تغییر نام داد و اواخر دوره پهلوی اول تعطیل شد.

 

منابع:

کارنامه فرهنگی فرنگی در ایران، هما ناطق
نگاهی به روابط فرهنگی ایران و فرانسه، رضا آذری آذرشهری
دانشنامه جهان اسلام، پژمان بختیاری
سایت بنیاد ایرانشناسی، مشاهیر و فرهیختگان ایران
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
بانک اطلاعات رجال، مدرسه سن لویی تهران