نخبگان در برابر جلیقه زردها
نوشته برنارد پودال: پروفسور علوم سیاسی در دانشگاه نانتر
نوشتههای مرتبط
ترجمه باقر جهانبانی
از زمان رسیدن به مقام ریاست جمهوری، آقای امانوئل ماکرون اغلب، طبقات مردمی راچون گروهی تنبل بی سواد و آشوبگر بشمار آورده است. بدین سان دوروئی روسای جمهور قبلی نسبت به فرودستان را کنار می گذارد: سخنانشان را گوش می کند ولی به خواست آنها توجهی ندارد. اوبویژه فشار تسلط ساختاری را که بر آنها وارد می شود را ناد یده می گیرد.
« من از شما بیزارم می فهمید» یکی از شعارهائی که با قلم روی برخی جلیقه زردها نوشته شده، جمله ایست تکان دهنده، جوهر نگرش امانوئل ماکرون و جمله معروف جنرال دوگل، نماد دوروئی سیاستمداران . فراتر از خواستهای متعدد اجتماعی و مالیاتی جلیقه زردها، آنهایک چیز را مدام تکرار می کنند وآن باورشان به نا دیده گرفتن شرایط ونوع زندگی تهی دستان، وبویژه تحقیر وبی توجهی « نخبگان » نسبت به آنان است. در چهار راه ها مرتب« جملات نیش داری » که نشان دهنده دیدگاه امانوئل ماکرون در مورد« مردم»است را تکرار می کنند: مزد بگیران «بی سواد»، در یافت کنندگان کمکهای اجتماعی باهزینه« سرسام آور»، « تنبل ها»، « بد بین ها»، « افراطی»، « افرادی که هیچ چیزنیستند»، « برای کار پیدا کردن، کافی است از خیابان عبور کنید» و غیره.
به این پرسش همیشگی« مردم چه هستند»، آقای رئیس جمهور چنین پاسخ می دهد:« کسانی که باید آنها را آموزش داد و باز آموزش داد، افرادی سرکش، که باید راهنمائی کرد، کسانی که بجای اینکه به خودشان برسند وقبول مسئولیت کنند، شاکی اند، کسانی که اغلب« هیچ چیزنیستند»…»
باید از او تشکر کنیم که فلسفه اجتماعی دنیائی که به آن تعلق دارد، دنیائی که سازنده اوست را چنین با صراحت بیان مینماید، فلسفه اجتماعی که معمولا حسن تعبیر شده ویا ویژه محافل خصوصی وخودمانی است. این همان دیدگاهی است که سدریک اومبا در تحقیقی میدانی از کارخانه کوکریل در بلژیک با بیش از ٣٠ سال برنامه های اجتماعی، ارائه می کند. مدیران و مهندسان با کارگرانی که قرار است آنها را مدیریت کرده یا باز نشسته زودرس نمایند و یا جابجایشان کنند رودر رو قرار می گیرند. طی نشست ها و یا سر میز غذا، مدیران مرتب به عقب ماندگی کارگران، سرسختی و سازش ناپذیری آنها، دست از کار کشیدن برای چیزهای جزئی، پرخاشجوئی در برابر تغییرات ساختاری، و همچنین ناپختگی و بی اخلاقی شان وقتی «فریاد» میزنند و تهدید می کنند، خودرو ها یشان را بد پارک می کنند و عدم رعایت مسائل امنیتی اشاره میکنند. مدیران، دزدی( وسائل در سالن غذاخوری از جمله وسائل برقی)، شوخی های کودکانه( چرب کردن دستگیره درها، آب ریختن در کلاههای حفاظتی)، کثیفی( در توالت و در رخت کن ها)، فساد اخلاقی( نسب عکسهای مجلات سکسی ، خواندن اینگونه نشریات در سالن غذا خوری) و بی حساب خرج کردن شان( در صد بالای کارگرانی که از دستمزدشان برای پرداخت وام برداشت می شود) رامطرح می نمایند.(١)
این مدیران با « دندانهای بلند وتیز»، همانگونه که یک کارگر میگوید، نفعشان درحفظ این دیدگاه سراسر منفی نسبت به کارگران به عنوان یک گروه اجتماعی است، بدینسان از اختلال هائی که یک درک واقعی تر می تواند ایجاد کند جلو گیری می نمایند. هر گونه تمایل به آگاهی، مشروعیت مشارکت فعال آنان در تغییر ساختار صنعتی را تضعیف می کند. بدین ترتیب تحقیر و فقط تحقیراست که کوری اجتماعی را بوجود می آورد که لازمه جایگاه آنهاست . و این فلسفه تحقیر است که جلیقه رزدها به چالش می کشند.
کم بود سابقه حرفه ای سیاسی
تبلور چنین دلخوری و رنجش نسبت به آقای ماکرون، تا اندازه ای به ضعف پشتوانه سیاسی او مربوط است. او به دلیل شرایطی ویژه انتخاب شد: دو نفر که دارای شرایط انتخاب شدن بودند، فرانسوا اولاند و فرانسوا فیون، از صحنه خارج شدند؛ کاندیدای راست افراطی به دور دوم انتخابات رسید، و بسیاری علیه راست افراطی مجبور به رای دادن به ماکرون شدند، و عدم شرکت در انتخابات به میزانی وسیع(۵.١٠ میلیون در دور اول انتخابات ریاست جمهوری و ۵.٢۴ میلیون در دور اول انتخابات پارلمان )..اینچنین.سیاستمداری بدون سابقه حرفه ای سیاسی به قدرت رسید.
داشتن سابقه حرفه سیاسی، آن حد اقلی است که برای « سازماندهی» کم وبیش موثر تحمیل تحقیر اجتماعی لازم است، از طریق تظاهر به همدردی با گرفتاری های فرودستان و مشکلاتی که بسیاری با آن مواجه اند. قول پایان دادن به « شکاف اجتماعی»، همانگونه آقای ژاک شیراک در آن زمان قول انجامش راداده بود؛ یا به روش آقای نیکلا سارکوزی باپیوستن به جایگاه کسانی که« تنها روی خودشان می توانند حساب می کنند»، یعنی بسیاری از طبقات مردمی که نماد «شرافت » اند، با معاف کردن مالیات بر ساعات اضافی متعهد می شود که از آنها پشتیبانی کند چرا که او کسانی که « صبح زود بیدار» می شوند را ستایش می کند. اما آقای ماکرون براحتی چنین اعتراف می کند« من می دانم که گاهی برخی از شما را با آنچه می گویم ناراحت می کنم».
این کم بود سابقه حرفه سیاسی شامل تعدادی از نماندگان مجلس از حزب ماکرون، جمهوری در حرکت(ال آر ام) نیز می شود. همانگونه که کریستف لو دیگل اشاره می کند، از ۵٢١ کاندیدای این حزب در انتخابات پارلمان ٢٠١٧، ٢٨١ نفر هیچ سابقه انتخابی نداشتند. تنها سرمایه اجتماعی آنها که ربطی هم به درک « جلیقه زردها» ندارداینست که آنها از طبقه اجتماعی- حرفه ای بالای جامعه هستند، مدیران شرکتها، فعالیت در شرکت های مشاور…(٢) بحث های درونی« جلیقه زردها» شاهد درک قوی آنها ازاین تکبر وخودپسندی اجتماعی است. خود پسندی خانم الیز فجگلز نماینده مجلس که هیچ اطلاعی حتی تقریبی از مبلغ حد اقل دستمزد ندارد( کانال خبر، ٣ دسامبر ٢٠١٨). یا این فعال سیاسی که میگوید« نمی توان در محیطی استثنائی در کنار کوه و جنگل زندگی کرد و یک بیمارستان و یک داروخانه در نزدیک منزل داشت (٣)». شما دشت وروستا دارید، دیگر شکایت نکنید. بیکاران هر چه دلشان می خواهد می گویند.
بینشی تحقیر آمیز نسبت به طبقات مردمی که تاریخی طولانی دارد با جملاتی از نوع« طبقات خطرناک»، جماعتی «خشمگین»، « از دور خارج شده» تا « نیازمندان اجتماعی» بیان می شود. اگر این بینش تحقیر آمیز، از نظر مدیران مشروع جلوه می کند، ولی بدون اثرات نا سازگار نیست. بویژ ه طبقات مردمی را از درک عقلانیتی که اصل شیوه زندگی مردمی است باز می دارد. این عدم حساسیت نسبت به اهمیت خود رو در فعالیتهای روزمره بخش مهمی از طبقات مردمی و کور دلی بر پایه بی کفایتی دوگانه سیاسی و اجتماعی است که تحریم می شود. افزایش کنترل در جاده ها توسط رادار، سرعت مجاز تا ٨٠ کیلومتر در ساعت، افزایش قیمت بنزین، مالیات به اصطلاح « محیط زیستی» مواد سوختی، کنترل فنی گران تر و گسترده تر، تغییر وضع در مورد خود رو های دیزلی: با کاهش آزادی رفت وآمد، کل اقتصاد مادی و احتماعی، اوقات فراغت بویژه در روستا ها را دولت نا اگاهانه بهم ریخته است. از جانب رئیس جمهوری از خودراضی، این اقدام ها به عنوان انکار هستی اجتماعی متبلور شد، این اقدامها در مورد خود رو ها ، خشم های در سینه مانده و یا کم رنگ به روز شد و علیه ماکرون متبلور گردید واستعفای او را خواستار شدند.
هر گروه اجتماعی مرزهای نمادینی بر پا می کند تا کیفیتی که برای گروه متصور است را نشان دهد و رفتار گروه های دیگر را نسبت به آن کیفیت بسنجد، چه بر تر یا نازلتر، و همچنین بتواند نگاهی که گروه ها نسبت به او دارند را تفسیر کند . از این منظر طبقات مردمی متحمل رفتار همسوی تمام گروهائی می شوند که آنها را به عنوان «شیء» در نظر میگیرند، در مدرسه، در محل کار، در اماکن مسکونی، در اوقات فراغت و در معمولی ترین زندگی اجتماعی. این کوچک کردن طبقات مردمی به پایگاه« شیء بد»، مجموعه زندگی اجتماعی مارا در بر می گیرد.
پیر بوردیو مدام لزوم زیر سوال بردن اثرات نمادین سیستم آموزشی را یاد آوری می کند. بجای بحث در مورد به اصطلاح اختلافهای فر هنگی که تحصیل کرده ها را در برابر غیر تحصیل کرده، کارگران یقه آبی را در برابر یقه سفید، یا به بیان دیگر کسانی که دارای روحیه انتقادی هستند مقابل کسانی که فاقد آنند، قربانیان جهانی شدن دربرابر کسانی که از آن بهره می برند قرار میگیرند ، بهتر است آن چیزی که محرک این دوران « آموزش کلی»(۴) در یک سیستم آموزشی نه تنها نا برابر بلکه بخصوص در خدمت حفظ نظام اجتماعی است را در نظر بگیریم.
تلاش معلمان هر چه باشد، دنیای آموزش کنونی، فرزندان طبقات مردمی که در گیر مشروعیت فرهنگی و یا « بدبختی» اخلاقی وفرهنگی شان هستند را نجات نخواهد داد. یک بعد از عمومیت یافتن آموزش متوسطه و عالی، فرایندی که از دیر زمان از سالهای ١٩٨٠ سرعت یافته، برای بسیاری چیزی جز آموختن بی ارزشی شان نیست. این آن چیزی است که پیر بر گینیو، نویسنده چپ ومعلم دبیرستان برآن تاکید دارد: « بجای بر خورد از مزایای مورد انتظار، آنها[دانش اموزان] منافع بسیار ناچیزی نسیب شان می شود، که احساس بی ارزشی دلیل ذهنی آنست. این تجربه ارثی است. هر کسی در ١١ سالگی بدون آشنا بودن با ارزشها و روند مدرسه پا به کلاس اول دبیرستان میگذارد، محکوم است که هر روز روزی چندین بار کم وکاستی هایش را بشنود(۵)». احتمالا توجه نمی شود که تا چه اندازه « عدم موفقیت در مدرسه» می تواند موجب تحقیر باشد، بخصوص که انتقادات متداول همه دوره تحصیل را فرا میگیرد.
این بی عدالتی می تواند تلویحا در تمام عرصه های زندگی روزمره بروز نماید. از سالهای ١٩۶٠ ، جامعه شناس پل هانری شامبار دو لوو با کارگران با تخصص بسیار بالا که از کار اخراج شده بودند مصاحبه می کند. آنها احساس می کردند که هیچ بحساب نمی آیند. یکی از آنها اشاره می کند که نا مادری ا و در حالی که به دامادش با شغل « طراح صنعتی» افتخار می کرد، او را به آشنایانش « تراشکار…یا چیزی از این قبیل» معرفی می کرد. این تراشکار- جوشکار معتقد بود که در محل کار زمانی که با او صحبت می کردند به او«نگاه نمی کردند»(۶)… یکی از ابعاد فرهنگ مردمی بر تفکری استوار است که مدام هزاران علائم یا حکایات، سخنان یا حرکات جسمی، چون در شرایط استعماری، چنان تعبیر و تفسیر می شود که «فردیت » رامنع مینماید. در حالیکه در زندگی اجتماعی ما موقعیتهای فراوانی وجود دارد که طبقات مردمی در تعامل نابرابر با گروه های اجتماعی دیگر هستند: در اداره کار یابی، در ادارات مختلف، در رابطه با معلمان فرزندانشان، در رابطه تعارضی با کسانی که به رفتارشان ابراز نفرت می کنند
طبقات مردمی در محاصره
این احساس مورد تعارض قرار گرفتن از نیم قرن پیش تا ئید شده وتغییر شکل یافته است، با اجباری کردن – آشفته وافتراق انگیز- آموزش متوسطه وعالی و با این باور فزاینده که طبقات مردمی وجود ندارند، در حالیکه بیش از نیمی از جمعیت را تشکیل می دهند…ساختارفضای سیاسی، با همه عناصر تشکیل دهنده اش هم با همین انکار طبقات مردمی شکل گرفته است تا آنجا که فقط اعضای طبقات بالا و طبقات میانی روشنفکر و مناففعشان، حتی متضاد، در این فضای سیاسی حضور دارند و طبقات مردمی کنار گذاشت شده اند. این گرایش حتی در یک گزارش بنیاد ترانوا به نمایندگی چپ سوسیالیست خواهان دل کندن از «مردم» شد(٧). حزب کمونیست فرانسه که دورانی طولانی توانسته بود طبقات مردمی به ویژه طبقه کارگر را مورد توجه و احترام قرار دهد، دیگر امکانات اجرای این نقش را در اختیار ندارد. محصور بین تفکر محافظه کارانه و چپ معتقد به باورهای اقتصادی جناح راست، طبقات مردمی نمی دانند به چه سوئی رو آورند.
راست افراطی فاشیستی وانمود می کند که این نارضایتی ها را درک می کند. تنها ازمهاجرین استفاده نمی کند. معلمین، « تازه به دوره رسیده ها»، « نخبگان»( کلمه ای با مفاهیم گوناگون)،« مدارس»، فعالان اتحادیه های کارگری، همه دشمنانی هستند که به طرق گوناگون مورد هدف قرار می گیرند. نفرت از مدرسه درمتن خاطرات ژان ماری لوپن(بنیان گذار راست افرطی) به اوج می رسد:« پس از بالا بردن سطح و سن برای تحصیلات اجباری ادعا می کنند که دیوانگان، مهاجران بیمار، زندانیان، خارجی هائی که در کشور ما هستند وحتی خارجی ها را در کشور خودشان آموزش می دهند ، حتی قبل از اشتغال، در طول زندگی وپس از بازنشستگی. این رویای دیوانه هژمونی مدرسه، موروثی ماه مه ۶٨، کار آموزش را به تمیز کردن توالت منحصر کرده است. این شلخته(مدرسه) نمرده است، چون موجودی که از سلاحهائی که بسویش نشانه رفته اند تقویت می شود. آلما ماتر(مدرسه عالی) که دیکتاتوری ادیب نمایان را تقویت می کن.»(٨)»
اگر لازم است که با این آزار و اذیتهای نمادین نسبت به طبقات مردمی با تلاش برای درک عقلانیتی که مبین جهان بینی و شیوه کارشان است مقابله کرد، به هیچ وجه نباید از«مردم»ایده الی که بیشک وجود ندارد، خلق نمود. طبقات مردمی، همانگونه که بسیاری از تحقیقات اخیرنشان داده اند(٩)، در حال شکل بندی نوینی هستند و به هیچ وجه یک بلوک همگن را تشکیل نمی دهند. با این وجود، امروزه همانند گذشته، با کار سیاسی با نمایندگی طبقات گوناکون است که رابطه قدرت برای آینده بوجود خواهد آمد، آینده ای بهتر و یا مخوفتر.
١ – سدریک لومبا « باز سازی مدام شرایط کارگری، از ککریل تا ارسلور متال
Le Croquant, coll. « Champ social », Vulaines-sur-Seine, ٢٠١٨.
٢ – کریستوف لو دیگول، چپ-راست، پایان شکاف اجتماعی؟ جامعه شناسی یک انقلاب نمادین
Le Bord de l’eau, coll. « Troisième culture », Lormont, ٢٠١٨.
٣ – برنامه موریس، فرانس انتر ٣ دسامبر
٢٠١٨
۴ – ژوانی کیوت رامبلیه، مدرسه طبقاتی، ۵٣٠ شاگرد دبستانی در دبیرستان، نشریات دانشگاهی فرانسه، گروه پیوند اجتماعیف پاریس
٢٠١۶
۵ – پیر بر گونیو، وظیفه انجام یافته
Les Prairies ordinaires, Paris, ٢٠٠۶.
۶ – ( با رهبری) پل هانری شمبار دولوو ، موریس کمب، هانری و پل زیگلر، کارگران بیکار شده، اثرات مخرب بیکار شده دسته جمعی ١٠/١٨ پاریس ١٩٧۶
٧ – الیویه فران، رومن پرودان و برونو ژانبار« چپ، جه اکثریت انتخاباتی در سال ٢٠١٢؟
Fondation Terra Nova, Paris, ١٠ mai ٢٠١١
٨ – ژان ماری لوپن، خاطرات، فرزند ملت، چاپ مولر پاریس٢٠١٨
٩ – یاسمین سیبلو، ماری کارتیه، اولیویه مسکله و نیکل رناهی، جامعه شناسی طبقاط مردمی معاصر. ناشر ارمان کلن، گروه جامعه شناسی پاریس ٢٠١۵
١٠ – لورنزو بارو- استلا و برنار پودال« نمایندگی طبقاط مردمی؟» ناشر سووار آژیر شماره ٣۴ وولن سور سن ، دسامبر ٢٠١۵
Jean-Marie Le Pen, Mémoires. Fils de la nation, Muller Éditions, Paris, ٢٠١٨.
.
مارس ۲۰۱۹
این مطلب در همکاری انسان شناسی و فرهنگ و مجله لوموند دیپلماتیک منتشر میشود.