نوشته : توماس فرانک*
* نویسنده و روزنامه نگار، نویسنده کتاب چرا ثروتمندان به چپ رآی می دهند، انتسارات ، مارسیّ. قرار است روز ۱۲ آوریل انتشار یابد.
نوشتههای مرتبط
وقتی ماجرای ”هاروی واینشتاین“از صفحه اول روزنامه ها سر در آورد، هرگز نشنیده بودم که کسی از چنین شخصیتی سخنی به میان آورده باشد. بی تردید من تنها روزنامه نگار آمریکایی بودم که جهل کاملی تا به این اندازه را به اثبات می رساندم. پس، این تهیه کننده سینما کیست که او را به تعرض جنسی به زنان بسیاری متهم کرده اند؟ وقتی شروع به جمع آوری مدارک و اسناد درباره او کردم، دریافتم که در دورانی نه چندان دور، او به دلایل دیگری شهرت یافته بود: رابطه تنگاتنگ با حزب دموکرات و پشتیبانی سخاوتمندانه، از شخصیتها و کارهای خیری که ترقیخواهانه به شمار میرفت. دیر زمانی حتی او را خصم یکدنده و آشتی ناپذیر نژادپرستی، گرایشهای جنسیت باور و سانسور می شناختند. برای نمونه، برگزاری تعدادی از شب نشینیهای مجلل به منظور جمع آوری پول برای مبارزه با ویروس HIV AIDS از تلاشهای وی بوده است. در سال ۲۰۰۴، او پشتیبانی خود را از گروهی از زنان موسوم به «مادران مخالف ”جرج دبلیو بوش“ » دریغ نداشته بود (۱). بی درنگ پس از حمله تروریستی به روزنامه فرانسوی ”شارلی ابدو“ او مشعل آزادی بیان را بر سر دست بالا گرفت: او روز ۱۱ ژانویه ۲۰۱۵ در صفحات مجله Variety اعلام کرده بود که «هیچکس هرگز نخواهد توانست توانایی هنرمندان را در توصیف دنیای ما رو به نابودی برد».
او همچنین، و به خصوص، هوادار بی چون چرای آقای ”باراک اوباما“ و خانم ”هیلاری کلینتون“ بوده. هیچکس بهتر از او تجسم ابهامات این اشرافیت دموکرات نبوده که ”بنیاد کلینتون“ نمودی از آنست. شب نشینیهایی که این بنیاد برای کمک به تهیدستان ترتیب میداد کارکردی همانند کارهای خیر گذشته آقای ”واینشتاین“ داشت: محفل داد و ستد اجتماعی که نورسیدگان به این جهان سرشناسان پروانه تعلق به اشرافیت دریافت می کردند ــ پیشتر ها در فرانسه آنرا «صابون شستشوی پیشینه اصل و نسب [برای ارتقاء طبقاتی]» می نامیدند.
شرکت در یک رخداد ”بنیاد کلینتون“، به منزله کوله باری از مهربانی و نیکوکاری ناب پر کردن است. در آنجا به ستاره های معروفی بر میخوریم، رنگین کمانی از شخصیتهایی که آنها را به سبب ایثار و ارزش اخلاقی والا، ستوده اند و اغلب نام ساده ای دارند، مانند Bono خواننده یا ”مالالا“، دختر جوان پاکستانی، برنده جایزه نوبل. شخصیتهایی که از آنها قدیسی ساخته، سعادت ابدی یافته، و پیشاپیش آمرزیده شده اند، در تماس با یکدیگر در بند و بستها چیزی میدهند و چیزی میگیرند. در همین محفل خوبان است که متمولان جهان، با اهداهیه های مالی، به جواز عضویت در گروه نجات ”سن ماریتن“ دست مییایند. در کانون این بده ــ بستانهای یواشکی، زوج کلینتون رئیس تشریفات اند. آنها یک پا در اردوگاه وجدانهای بزرگ نیک کردار دارند و پای دیگر در اردوگاه کسانی که کمتر درخشیده اند: اردوگاه سوداگران کسب و کار. آقای ”واینشتاین“، بهتر از هر کسی تجسم این بورس ارزشهای اخلاقی است.
چنین است این قهرمان انسانیت، متهم به تعرض مکرر جنسیِ، با وخامتی باور ناکردنی. هذا این مدافع خستگی ناپذیر مطبوعات آزاد، که ماهیت خود را در هنر آلت دست کردن روزنامه نگاران بروز میداد و از آزردن شان ابایی نداشت، آنگاه که آنها به خطر پرسیدن سؤالات ناخوشآیند تن در میدادند (۲). اما تهیه کننده برجسته هالیوود همچنین بلد بود که چگونه با تنیدن شبکه ضروری دوستانی برای تکه پاره کردن تعارفات به یکدیگر به جبران محبتی که دیده بود برآید و چهره دلپذیری از خود را ارائه دهد.
در سال ۲۰۱۲ ”واینشتاین“ حق پخش و بهره برداری انحصاری از Serment de Tobrouk، در خاک ایالات متحده را خرید. فیلم مستندی که ”برنار هانری لوی“، مقاله نویس فرانسوی، با هدف توجیه لشکرکشی به لیبی برای ویران کردن رژیم معمر قذافی در سال ۲۰۱۱ ، در صحنه بین المللی ساخته بود ــ ویران کردنی که در ایالات متحده آنرا با عنوان «جنگ هیلاری» بهتر میشناسند و لیبی هفت سال بعد هنوز از ماجراجویی متجاوزان کمر راست نکرده است. شرحی که آقای ”واینشتاین“، درباره این فیلم می دهد نمودار اندازه ای است که میتوان طمطراق و فضل فروشی را تنها در یک پارگراف گنجاند: «این فیلم بی نظیر، در عین تاباندن پرتو نوری برقدرت رهبری پرزیدنت ”باراک اوباما“ و وزیر خارجه اش، ”هیلاری کلینتون“، با ارزشی سنجش ناپذیر، نشان از جرأت باور نکردنی ”برنار هانری لوی“ و نیروی ”نیکلا سارکوزی“، رئیس جمهور پیشین فرانسه دارد. این فیلم فرصتی برای مردم آمریکا فراهم میآورد تا درباره مذاکرات پشت پرده ای ژرف بیاندیشند و دریابند که چگونه دولت کشورشان و دولت فرانسه دست در دست هم کوشیدند کشتار غیر نظامیان بیگناه را متوقف سازند و با موفقیتی درخشان رژیمی را براندازند.» این مطلب او، مهر و محبت متقابل ”برنار هانری لوی“ را برایش به ارمغان آورد: من احترام عمیقی برای ”هاروی واینشتاین“ قائلم. فراتر از موفقیت سینمایی، او برای من پیش از هر چیز، او کسی است که پای سازمان عفو بین الملل را به ایالات متحده گشوده، علیه مجازات اعدام مبارزه کرده و یکی از معدود کسانی است که، در آمریکا نبردی را علیه کسانی پیش برده که آرزو دارند توده مردم ”رومن پلانسکی“ــ کارگردان ”چاینا تاون“ و ”رزماریز بیّ بی“، که به جرم تجاوز به دختر تابالغ سیزده ساله ای در آمریکا تحت پیگرد قانونی است ــ را در ملاء عام ازهم بدرند».
پیشرو بودن آقای ”واینشتاین“، را میتوان با جایزه هایی که گرفته، دستکم به میزان دلارهایی که به جیب ریخته اندازه گرفت. دُردانه هالیوود، در شورای مدیریت سازمانهای مختلف غیر انتفاعی همواره یک کرسی داشت؛ فیلم های Miramax، شرکت فیلمسازی وی ، جوایز ” اسکار “ و ” گلدن گلوب“، را به فراوانی درو میکرد؛ او در فرانسه حتی نشان ”لژیون دو انور“ هم گرفت. در ماه ژوئن ۲۰۱۷، چهار ماه پیش از آنکه تشت رسوائی تعرضهای جنسی و مانورهای او برای به سکوت واداشتن قربانیان جباریت جنسی او از بام بیافتد، باشگاه مطبوعات لس آنجلس جایزه «راستگو» (Truthteller Award) را به وی اعطا کرد.
شیادی زشتگو ؟ قدر مسلم آنکه وجدان سیاسی او نه به دلیل انسجم میدرخشد نه واسطه عمق آن. برای نمونه او با شور و حرارت با نامزدی آقای ”برنی ساندرز“، در انتخابات مقدماتی دموکراتها در سال ۲۰۱۶ مخالفت میکرد. در شب انتخابات نوامبر ۲۰۰۸ ریاست جمهوری، او پیروزی آقای ”اوباما“، را به این دلیل تحسین میکرد که «شاخص های بازار بورس در همه جای دنیا [بزودی] بالا [خواهند] خزید». انسان دوستی وی را با ”اسم رمز ژرومینو“ (SEAL Team Six به زبان اصلی) می توان سنجید، در تجلیل از شکوه کماندوهای آمریکایی که ”اسامه بن لادن“ را کشتند، فیلمی که شرکت وی یکی از دو تولید کننده آن بود، و تجلیلی آتشین از ٔآبرو باخته ترین معماران جنگ عراق: «”کولین پاول“، بزرگتررین نابغه نظامی عصر ما که پشتیبان پرزیدنت ”اوباماست، و نظامیان او را میستایند. من این فیلم را ساخته ام. نظامیان را می شناسم. آنها به این مرد به سبب کارهایی که کرده احترام می گذارند؛ او در طول دوران خدمت کوتاهش بیش از ”جرج دبلیو بوش“ در هشت سال، تروریست کشته است. باز [جنگجوی] واقعی اوست.»
در دنیای آقای ”واینشتاین“ تعهد سیاسی در قلمرو حمایت و پشتیبانی صنعت لوکس جای میگیرد، در تاکستان Martha مانند Hamptons ــ دو پاتوق اشراف آمریکایی ــ، در مهمانی بزرگ حمایت از یک نامزد یا یک شب نشینی نیکوکارانه. Roger Ebert، یکی از منتقدان پر نفوذ سینما، از مهمانی خود در سال ۲۰۰۰ هنگام فستیوال ”کان“ به نفع پژوهش علیه بیماری Aids می گفت: «حراج خصوصی و دفیله مد که ضیافت شام و یک حراج عمومی برای فروش اقلام به قیمت هرچه بالاتر را به دنبال داشت که ”هاروی واینشتاین“ رئیس Miramax حراج را میچرخاند. او در آن سال نه فقط یک ماساژ به دست Heidi Klum [یک تاپ مدل] را به فروش گذاشت، بلکه [بازیگر Kenneth]» Branagh و [بازیگر جیمز]» Caan را قانع کرد تا پیراهن شان را بکنند و برای نشان دادن استعدادهای تاپ مدل، خوکچه آزمایشگاهی شوند. قیمت ماساژ را از ۳۳ هزار دلار شروع کردند. کارگردان James Gray بر این نظر بود که ”کارل مارکس مرده است (۳)“.»
هر حزبی رندان پشت هم انداز خود را دارد؛ آقای ”دونالد ترامپ“ پیش روست تا هر هفته این را به ما یادآور شود. حتی با این سنجه هم آقای ”واینشتاین“ یک سر و گردن از دیگران بلندتر است. به ندرت انسانی را میتوان یافت که این چنین اشراف مابانه از مطالبات به حق دفاع کرده، و تا به این حد هم به پایمال کردن آنها همت گماشته باشد. چگونه میتوان فهمید که او توانسته ایده های چپ را به هویت خود پیوند زند؟ اشتهای قدرت؟، شاید، برای لذت لرزه رخوتناک تعلق به حلقه دوستان شخصی به نام ”ویلیام کلینتون“. یا برای آمرزش اخلاقی، درست همان دغدغه ای که شرکتهای Walmart، Goldman Sachs یا ExxonMobil را به سرپرستی کارهای خیر وا میدارد. در جهان ثروتمندان کلان پیشرو بودن شست و شویی است تا حرص مال را عرصه کردنیتر سازد. تصادفی نیست که آقای ”واینشتاین“ قول داده است که با ”انجمن ملی تفنگ “ (لابی قدرتمند کاربران سلاح های گرم) به ستیز برآید و تأمین مالی بورس های مطالعاتی مختص زنان را بر عهده گیرد. (نیویورک نایمز ، ۵ اکتبر ۲۰۱۷)
این ماجرا، بی تردید از چیزی عمیقتر پرده برمیدارد. بسیاری از چپگرایان خویشتن را مبارز مقاومت در برابر اقتدار در می یابند. اما به چشم برخی از این رهبران، چپ مدرن وسیله ای برای توجیه و به کرسی نشاندن قدرت طبقه است. [البته طبقه به تعبیر آنان، که مدلول صنف مینماید] ـ مشخصا «طبقه خلاقان»، چنانکه برخی دوست دارند زبدگان ”وال استریت“،”سیلیکان ولی“، و ”هالیوود“ را در این دسته بندی بگنجانند. بت سازی که این تمثال واره های کاپیتالیسم دستمایه های آنند، از آموزه ای سیاسی سرچشمه می گیرد که به دموکراتها اجازه میدهد به اندازه رقبای جمهوریخواه شان پول جمع أوری کنند و خود را چون نمایندگان طبیعی محله های مسکونی لایه های مرفه جامعه تحمیل کنند.
اینکه این چپگرایان نئولیبرال اشرافی شخصیت هایی مانند آقای ”واینشتاین“، با توانایی بی نظیر جمع آوری پول، و با تحسین «هنرمندان بزرگ» آنها را بسوی خویش جلب می کنند، هیچ جای تعجبی ندارد. در این حلقه ها که وجدان خوب و احساس برتری اجتماعی را در هم میآمیزد، جائیکه افسانه رایطه صمیمانه طبقات مردمی و ستاره های مشهور سینما و تلویزیون را می پرورانند، آقای ”واینشتاین“، یکی از بنیانگذاران کمپانی Miramax مانند ماهی در آب خاطری آسوده داشت.
فراوانند خوگرفتگان به این حلقه، که خوب میدانند چگونه برائت جویند، حالا در برابر رذالت یکی ار جمع خود قیافه مصیبت زده کسانی را به خود میگیرند که از این رسوایی برآشفته اند. میزان کوری آنها به اندازه قدرتشان است. این روزها٬ آنها را ببینید که هرزه گرد هزارتویی از آینه های اخلاقی اند که تصویرهایشان را دگرگونه می کند تا بر محاسن و خوش سلیقگی خود اشک ترحم ریزند.
پی نوشت
۱ـ گروه مادران مخالف بوش تشکیل شد تا از انتخاب مجدد رئیس جمهوری جلوگیری کنند که گمان میرفت به «ارزش های صداقت، همدردی، جامعه دوستی و وطن پرستی » که مشخصه آمریکاست، گزند رساند
۲ـ همان چیزی که در نوامبر ۲۰۰۰ بر سر Andrew Goldman. روزنامه نگار New York Observer آمد. نگاه کنید به
Traister, « Why the Harvey Weinstein sexual-harassment allegations didn’t come out until now », The Cut, 5 octobre 2017, www.thecut.com
۳ـRoger Ebert, « Elizabeth Taylor helps host surreal AIDS benefit », ۲۱ mai 2000, www.rogerebert.com
انسان شناسی و فرهنگ ناشر نسخه فارسی لوموند دیپلماتیک در ایران است