مجتبا پورمحسن
نگاهی اجمالی به زندگی رضاخان پهلوی، از زمانی که در آلاشت متولد شد تا روزی که جسدش را به خاک سپردند؛ جالب آنکه هنوز مشخص نیست قبر او کجا قرار داد
نوشتههای مرتبط
آغازین روزهای اردیبهشت سال جاری، یک عکس عجیب در شبکههای پیامرسان موبایلی دست به دست شد که زیرش نوشته شده بود: «کشف جسد مومیاییشده رضاشاه در شهر ری» از آنجایی که خبرهای جعلی در شبکههای مجازی زیاد پیدا میشوند، یک روز اول پس از انتشار این تصاویر هیچ مقام رسمی واکنشی به خبر نشان نداد. در کشور ما که هنوز شایعه قویترین رسانه است، بهسختی میتوان خبرهای عجیب را زود باور کرد اما باز هم در کشور ما از آنجایی که مردم اعتقاد دارند «تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها» کشف مومیایی منتسب به رضاشاه به یکی از معماهای مورد علاقه مردم تبدیل شد و از آن روز بود که سیل تاییدها و تکذیبها به رسانهها جاری شد. نکته جالب توجه این بود که کشف جسد منتسب به رضاشاه، بار دیگر بهانه یک بحث داغ قدیمی شد؛ بحثی که با توجه به اتفاقات دیماه سال گذشته و بعضی شعارهای معترضین، به شکل جدیتری پی گرفته شد: رضاشاه قدیس بود یا شیطان؟
از رضا سوادکوهی تا رضاشاه کبیر
رضاشاه پهلوی زندگی پر فراز و نشیبی را گذراند تا برای خودش نامی در تاریخ دست و پا کند. او ۲۴ اسفند سال ۱۲۵۶ هجری در روستای آلاشت به دنیا آمد. آلاشت از توابع سوادکوه مازندران است. پدر او (عباسقلی خان) داداش بیک سوادکوهی بود. مادر رضاشاه یک زن قفقازی بود که نوشآفرین نام داشت و زن دوم پدر رضاشاه محسوب میشد. رضاشاه در سنین نوجوانی به فوج سوادکوه پیوست. او کودکی سختی داشت. مادرش در سن هفت سالگی از دنیا رفت و بعد از مرگ مادر، داییاش، ابوالقاسم، سرپرستی او را بر عهده گرفت. پس از مرگ ناصرالدینشاه، رضاخان که ۱۹ سال داشت، به نگهبانی مراکز دولتی گمارده شد. او در همین سالها مسئولیتهای نگهبانی دیگری نیز گرفت و در دورهای که به درجه گروهبانی رسید، به دلیل استفاده از مسلسلهای موسوم به ماکسیم، لقب رضاماکسیم را گرفت.
رضاخان پیش از آنکه مهمترین پله برای ارتقائش را با سرکوب نهضت جنگل پشت سر بگذارد، با گروهی از سواران بختیاری و ارامنه برای سرکوب قیامهای محلی به اردبیل و زنجان رفت. مرد کودتای سالهای پایانی سده گذشته اولینبار با هماهنگی احمدشاه کودتایی علیه سرهنگ کلرژه، فرمانده بریگاد، انجام داد. محلل این کودتا، استاروسلسکی، معاون کلرژه بود. پس از کودتا اگرچه استاروسلسکی فرمانده قزاقها شد، اما رضاخان تقریبا همهکاره بریگاد بود.
سرکوب جنبش جنگل
اما مهمترین فصل زندگی رضاخان برای رسیدن به تاج و تخت پادشاهی، سرکوب جنبش جنگل به رهبری میرزاکوچکخان جنگلی بود. جنبش جنگل قیامی علیه اشغال کشور توسط قوای نظامی کشورهای دیگر و بهخصوص روس و انگلیس بود. عدهای از مورخان و تحلیلگران وقایع تاریخی، جنبش جنگل را در ادامه جنبش مشروطه ارزیابی میکنند. ضعف شدید دولت مرکزی در اداره کشور باعث شد که میرزاکوچکخان جنگلی و یارانش در سال ۱۲۹۳ جنبشی مسلحانه را در گیلان راه بیندازند که خیلی زود آوازهاش به سراسر ایران رسید. با وقوع جنگ جهانی اول، روسیه که سیاستهای جاهطلبانهاش را در استانهای شمالی پی میگرفت، همچنان در شهرهای شمالی جولان میداد. بحران حاکمیتی، وقوع قحطی و جولان نیروهای خارجی در کشور، بهخصوص قزاقها که به عنوان نیروهای نظامی در گیلان عمل میکردند، باعث شکلگیری جنبش جنگل در گیلان شد. جنبش جنگل در پی بروز اختلافات درونی و با توافق روسیه و انگلیس به دست بریگاد قزاقها در ایران، به فرماندهی رضاخان سرکوب شد.
دومین کودتای مردِ کودتا
اگر رضاخان پیش از این با یک کودتا سرهنگ کلرژهرا از فرماندهی بریگارد قزاق کنار زد، اینبار گام بلندتری برداشت و در کودتایی به وسعت سرنوشت مردم ایران شرکت کرد. در سوم مرداد آخرین سال از قرن سیزدهم هجری شمسی رضاخان با هماهنگی سیدضیاء طباطبایی، سیاستمدار و نخستوزیر سابق ایران، با هماهنگی دولت انگلستان و با طراحی ژنرال ادموند آیرونساید، علیه احمدشاه، آخرین پادشاه قاجار، کودتا کرد. در روز سوم مردادماه، قوای قزاق مراکز دولتی و نظامی را اشغال کردند. احمدشاه و ولیعهدش به کاخ فرحآباد فرار کردند. در این میان سپهدار رشتی، آخرین نخستوزیر قاجار، به سفارت انگلیس پناهنده شد. در نتیجه این کودتا، سیدضیاء طباطبایی به سمت ریاست وزرا رسید و رضاخان بعد از مدت کوتاهی به سمت وزیر جنگ مصوب شد. در نتیجه کودتا بیش از هفتاد شخصیت مهم سیاسی از جمله احمد قوام دستگیر و زندانی شدند. اعتراضها به کودتا نیز با مشت آهنین مواجه شد و دهها نفر از روزنامهنگاران و سیاستمداران معترض راهی زندان شدند. فرخی یزدی و ملکالشعرای بهار نیز در بین دستگیرشدگان بودند. از بسیاری از زندانیان سرشناس خواسته شده بود در ازای پرداخت پول آزاد شوند که بسیاری از آنها امتناع کردند. داستان کودتای سوم مرداد بسیار عجیب بود تا بدانجا که پس از کنار گذاشته شدن سیدضیاء، احمد قوام که خود از زندانیان بود به نخستوزیری رسید و دستور آزادی همه زندانیان سیاسی را صادر کرد. رضاخان در این ایام ضمن درگیری با نخستوزیرهای منصوب احمدشاه، با تشکیل ارتش ملی و سرکوب قیامهای محلی توانست امنیت را که گمشدهای در زمان حکومت آخرین پادشاه قاجار بود به کشور بازگرداند. سوم آبان ۱۳۰۲، رضاخان عملا وارد چرخه رجال سیاسی شد. در این روز احمدشاه او را به عنوان نخستوزیر منصوب کرد. دیری نگذشت که او فکر سرنگونی سلطنت قاجار افتاد و سودای جمهوریخواهی سر داد. تاسیس جمهوری در کشور با مخالفت افراد سرشناسی همچون مدرس و بهار به سرانجام نرسید تا نهم آبان ۱۳۰۴ یعنی حدود دو سال پس از نخستوزیری، مجلس شورای ملی، احمد شاه را خلع کردند. یک ماه و نیم بعد نیز مجلس موسسان انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی و پادشاهی رضاخان را تصویب کرد و بدین ترتیب رضاخان میرپنج، رضاشاه پهلوی شد.
رضاشاه، خائن یا خدمتگزار؟
رضاشاه حدود ۱۶ سال در ایران سلطنت کرد و در حقیقت حدود ۲۱ سال در سپهر سیاسی ایران حضوری فعال و تاثیرگذار داشت. قضاوت درباره کارنامه اولین پادشاه پهلوی همواره دستخوش گرایشهای له یا علیه او بوده و شاید درباره چهرههای سیاسی این رویکرد خیلی هم غیرطبیعی نباشد. مدافعان رضاشاه به دو دسته تقسیم میشوند: یا سلطنتطلبانی هستند که یکسره هرآنچه در دوره پهلویها اتفاق افتاده مثبت نشان میدهند و عامدانه (یا از سر شیفتگی) چشم بر نقصها و خودکامگیهای پدر و پسر میبندند. این افراد هیچگونه نظر منفی درباره پهلویها را برنمیتابند و تاکید میکنند با ادامه سلطنت پهلویها الان ایران به بهشتی برین تبدیل شده بود. مشخص نیست اگر واقعا اینچنین بود چرا خیل عظیم مردم به خیابانها آمدند و پایان حکومت محمدرضاشاه را رقم زدند. البته سلطنتطلبان در مقابل چنین پاسخهایی به تئوریهای توطئه پناه میبرند و منکر نقش مردم در سرنگونی آخرین شاه ایران میشوند! هرگونه استدلال برای این قشر از مدافعانِ عملکرد پهلویها کاری عبث است. دسته دوم مدافعان عملکرد رضاشاه که البته کسر قابل توجهی در جامعه نیز نیستند، معتقدند که رضاشاه در دوران سلطنت خود کارهایی زیربنایی برای ایران انجام داد. تشکیل ارتش ملی، تاسیس راهآهن، بنیانگذاری دانشگاه تهران و تاسیس نهادهایی مثل بیمه ایران، بانک ملی، بانک سپه، رادیو ایران و… از دید این افراد جزو خدمات رضاشاه محسوب میشود. آنها همچنین حفظ تمامیت ارضی کشور را نقاط مثبت کارنامه رضاشاه در دوران سلطنتش میدانند. این دسته از مدافعان عملکرد رضاشاه که در بینشان چهرههای برجسته دانشگاهی همچون صادق زیباکلام نیز دیده میشود، معتقدند در بررسی کارنامه اولین پادشاه پهلوی یکسویهنگری شده و به دلیل مخالفت حاکمیت با خاندان پهلوی خدمات رضاشاه نادیده گرفته میشود.
اما مخالفان رضاشاه چه میگویند؟ مخالفان رضاشاه طیفهای گستردهای را دربرمیگیرند که هر یک از زاویه دید خود او را نقد کرده و گاه کاملا مردود میشمارند. یک طیف مذهبیهایی هستند که اقدامات رضاشاه در زمینه اجباری کردن کشف حجاب، تاکید بر جدایی دین از سیاست، ایجاد محدودیت برای روحانیون و سرکوب روحانیون در واقعه مسجد گوهرشاد و برخورد با فعالیتهای مذهبی مردمی در تکایا و حسینیهها را برخلاف جامعه عموما مذهبی ایران میدانند. برخی از منتقدین غیرمذهبی رضاشاه نیز برخورد او با نهادهای مذهبی و اجبار در کنار گذاشتن مظاهر مذهبی را از اشتباهات رضاشاه تلقی میکنند. نباید از نظر دور داشت که رضاشاه پیش از رسیدن به سلطنت با حضور در تکایا و حسینیهها نظر روحانیون را جلب کرد اما پس از رسیدن به قدرت رویهدیگری را در پیش گرفت. عدهای از منتقدین رضاشاه نیز میگویند او پیش از آنکه جامعه سنتی ایران آمادگی مدرن شدن را داشته باشد، تنها به تاسیس نهادهای مدرن اکتفا کرد و در چنین شرایطی نهادهای مدرن لزوما کارکرد مدرن پیدا نمیکنند. از طرف دیگر، آزادی مطبوعات و فعالیتهای سیاسی آزاد در دوره رضاشاه حتی در حد یک شوخی بیمزه نیز مطرح نشد و چگونه میتوان تصور کرد جامعهای بدون آزادیهای سیاسی مدرن شود؟ برقراری امنیت نیز از آن مقولاتی است که چگونگی برقراریاش حائز اهمیت است. آیا سرکوب جنبشهای مردمی با استفاده از نهادهای نظامی مثل بریگاد قزاق که عملا کشورهای خارجی ادارهشان میکردند، امنیتی پایدار ایجاد میکند؟ از سوی دیگر حفظ تمامیت ارضی کشور بیش از آنکه محصول درایت یا کارآمدی رضاشاه بوده باشد، نتیجه تغییر شیوههای استعمار از سوی کشورهای استعمارگر بوده است. تصور کنید اگر ۵۰ سال قبل از ۱۳۲۰ که ایران به دست روسیه و انگلیس اشغال شد، کشور به دست همین دولتها میافتاد، کمتر از یکچهارمِ خاک کشور از دست میرفت؟ با تغییر سیاستهای جهانی پس از جنگ جهانی دوم، کشورهای استعمارگر به جای در اختیار گرفتن خاک کشورها، استعمار غیرمستقیم را در دستور کار قرار دادند. وقتی بریتانیا پس از حمله به ایران برای رضاشاه پیام میفرستد که: «ممکن است اعلیحضرت لطفا از سلطنت کنارهگیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند؟ ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راهحل دیگری وجود دارد.» و رضاشاه مجبور میشود بدون «ممکن است» و «لطفا» مطاع امر دولت بریتانیا باشد. چرا بریتانیا باید چشم به خاک ایران داشته باشد؟
فراموش نکنیم روزی که رضاشاه به اتفاق یازده نفر از خاندان سلطنتی ایران را ترک کرد، مردم ایران برای او اشک نریختند. اگر او توانست ایران قحطیزده در سالهای حکومت قاجار را به ثبات برساند، پس از تبعید او، کشور بار دیگر در آستانه قحطی قرار گرفت و اگر آنچنان که بعضی از مدافعان عملکرد او ادعا میکنند عدهای در سال ۱۳۲۹ دنبال جنازه او میدویدند، شاید بیش از همه نتیجه ناکارآمدی مفرط پسرش در یک دهه حکمرانیاش بود، نه خدمات شایان رضاشاه؛ که اگر اینگونه بود در شهریور ۱۳۲۰ ایران باید برای پادشاه خدمتگزارش خون میگریست.
و اما روایتهای غیرمعتبر اما بهشدت محبوب این سالها از رضاشاه، بیش از آنکه طبق ادعای ناقلان نشان از کارآمدی او بوده باشد، نتیجه تفکر مستبد و قانونستیز او بود. مثلا میگویند رضاشاه یکبار وقتی متوجه شد که یک نانوا کمفروشی میکند و نان را کوچکتر از اندازه تعیینشده پخت میکند، او را در تنور نانوایی انداخت. جلالخالق، رضاشاهِ این روایت چقدر شبیه داعش است! مجازات کمفروش جریمه است و نهایتا حبس. نه اینکه او را داخل تنور بیندازند. یا میگویند زمانی که مهندسین پلها را میساختند رضاشاه آنان را مجبور میکرد در روز افتتاح پل با خانوادهشان زیر پل بنشینند و کامیونهایی پر از بار از روی پل بگذرند تا اگر اشکالی در پل وجود داشت، اولین قربانیان سازندگانش باشند. کجای دنیا اینچنین استحکام یک سازه را به آزمون میگذارند؟ این روایتها که اتفاقا حتی گاهی از سوی برخی محققان مدافع رضاخان نیز نقل میشود فارغ از صحت یا عدم صحت، بیشتر موید آن است که هنوز جامعه ایران مدرن نشده است و هنوز در ذهن بخشی از جامعه تلقی غیرمدرنی از حکمرانِ خوب ریشه دوانده است.
صداهای هیجانی اخیر درباره رضاشاه که در جریان اعتراضات دیماه ۹۶ از سوی عده معدودی شنیده شد، به نظر بیشتر ناشی از رویکرد گذشتهگرای ناخودآگاه جمعی ایرانیان است. وگرنه چطور میتوان پذیرفت در اعتراضاتی که علیه فساد انجام شده، برای کسی زندهباد گفته شده باشد که به گواه هواخواهانش در زمان مرگ یک و نیم میلیون هکتار زمین داشت و همه این زمینها را از طریق مصادره مستقیم یا غیرمستقیم به دست آورده بود؟
پایان یک سلطنت
اگر سلطنت رضاشاه با آرامش پس از پایان جنگ جهانی اول آغاز شد، پایان سلطنت او در کوران جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد. نزدیکی رضاخان به آلمانها و حضور تعدادی از مستشاران آلمانی در ایران با واکنش روسیه و انگلیس همراه شد و آنها چندبار مراتب اعتراض خود را به پادشاه ایران اعلام کردند. رضاشاه که فکر میکرد با اعلام بیطرفی در جنگ جهانی دوم، از عوارض تخریبی آن در امان خواهد ماند، قربانی این سیاست شد. با حمله روسیه و انگلیس از شمال و جنوب به کشور در سوم شهریور ۱۳۲۰، رویای مقاومت ارتشی که رضاخان به آن میبالید خیلی زود رنگ باخت. نیروهای ایران در عرض کمتر از یک هفته قافیه را باختند و رضاشاه مجبور شد طی اعلامیهای تسلیم ایران را اعلام کند. فروغی که پس از حمله قوای روس و انگلیس به درخواست رضاشاه نخستوزیر شده بود، مذاکره با اشغالگران را آغاز و ترک مقاومت را اعلام کرد. پس از آن بریتانیا رسما از رضاشاه خواست که از سطلنت کنارهگیری کرده و پسرش محمدرضا پهلوی را به عنوان شاه ایران معرفی کند. رضاشاه هم که چاره دیگری نداشت، به این خواسته تن داد و از اینجا به بعد داستان دربهدریهایش آغاز شد. او تحت نظر نیروهای بریتانیایی در بندرعباس سوار کشتی شد. ابتدا او را به سمت هند بردند اما دولت بریتانیا به او اجازه پیاده شدن و اقامت در بمبئی را نداد. پس از پنج روز دربهدری او را به جزیره موریس در جنوب غربی اقیانوس هند و بعد از پنج ماه به ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی فرستادند. چهارم مرداد ۱۳۲۴ پیمانه عمر رضاشاه پر شد و او بر اثر سکته قلبی در ژوهانسبورگ درگذشت.
آغاز داستان یک جسد
اما این پایان ماجرای کالبد رضاشاه نبود. جسد او را با مومیایی به قاهره برده و در مسجد رفاعی قرار دادند. برای مراسم خاکسپاری، محمدرضاشاه شمشیر جواهرنشان پدرش را به مصر فرستاد تا طبق رسوم در جلوی جنازه حمل شود. اما ملک فاروق که خواهرش، فوزیه، به عقد محمدرضا پهلوی درآمده بود، بعد از مراسم آن را پس نداد. جریان شمشیر جواهرنشان و جواهرات سلطنتی با ماجرای اختلاف محمدرضا پهلوی و همسرش، فوزیه، گره خورد و کار به آنجا رسید که شاه جوان ایران در سال ۱۳۲۶ قاسم غنی، پزشک و ادیب را به سفارت ایران در قاهره فرستاد تا جواهرات سلطنتی را که نزد فوزیه بود و همچنین شمشیر جواهرنشان را به ایران بازگرداند. شرح این ماجرا در ویرایش اخیر محمد قائد از یادداشتهای غنی که بهتازگی در قالب کتابی با عنوان «آدم ما در قاهره» منتشر شده، آمده است.
سرانجام در ۱۷ اردیبهشت سال ۱۳۲۹ جنازه رضاشاه به تهران آورده و در آرامگاهی در شاهعبدالعظیم در شهر ری به خاک سپرده شد. اما باز هم این داستان به پایان نرسید. پس از انقلاب اسلامی در اردیبهشت سال ۱۳۵۹، صادق خلخالی، حاکم شرع دستور داد که آرامگاه رضاشاه را تخریب کند. ۳۶ سال بعد، در فروردین سال ۱۳۹۶، بار دیگر جنازه رضاشاه موضوع اخبار روز شد تا مشخص شود که او در گور رنگ آرامش را به خود نخواهد دید.
مومیایی ۴
انتشار شایعه کشف جسد مومیاییشده رضاخان ۳۶ سال پس از تخریب آرامگاهش میتواند به اندازه فیلمهای هالیوودی مومیایی عجیب باشد. در اوایل اردیبهشت که عکسی از یک جسد مومیایی منتسب به رضاشاه در کانالهای تلگرامی دست به دست شد، ابتدا بسیاری گمان بردند که این خبر نیز به عنوان یکی از خبرهای جعلی مرسوم تلگرام بعد از چند روز با تکذیب خبر از سوی چند مقام مسئول جزء محو خواهد شد، اما اینگونه نشد و حسن خلیلآبادی، عضو شورای شهر تهران و رئیس کمیته میراث فرهنگی این شوراء تعلق این جسد به رضاشاه پهلوی را محتمل دانست و گفت عملیات حفاری در منطقه برای بررسی دقیق موضوع متوقف شده است. اما بلافاصله مصطفی آجرلو، مدیر کل روابطعمومی آستان حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)، خبر کشف جسدی مومیایی را در این آستانه در شهر ری که آن را به رضاشاه پهلوی نسبت میدهند، یک شایعه دانست و گفت: «این منطقه در اطراف حرم حضرت عبدالعظیم قبلا قبرستان بوده است؛ بنابراین کشف جسد در این منطقه و در طرح توسعه آستانه طبیعی است.»
در این بین مهدی حجت، رئیس ایکوموس ایران، درباره کشف جسد مومیایی در شهر ری و احتمال تعلق آن به جنازه رضاشاه گفت: «به محض اینکه یک متخصص باستانشناس جنازه را ببیند، میتواند عمر جنازه را تشخیص دهد. درصورتیکه حدود ۶۰ تا ۷۰ سال قدمت داشته باشد، احتمال اینکه متعلق به رضاشاه باشد وجود دارد و به تحقیقات بیشتر باستانشناسی و تاریخی نیاز دارد. اگر هم قدیمیتر باشد که باز مانند سایر جنازههای کشفشده تاریخی مورد پژوهش باستانشناسان قرار میگیرد.»
همزمان این خبر از سوی سلطنتطلبان و بازماندگان خاندان پهلوی در خارج از ایران نیز پی گرفته شد تا جایی که نوه رضاشاه مدعی شد: «پس از بررسی تمام شواهد و جوانب، ما به این نتیجه رسیدهایم که پیکر پیدا شده در شهر ری به احتمال بسیار قوی به رضاشاه تعلق دارد.»
انتشار این اخبار باعث شد موضع کشف جسد مومیایی منتسب به رضاشاه از منظر تاریخی پی گرفته شود. عبدالله شهبازی، از مورخین بنام ایرانی در مطلبی که خبرگزاری تسنیم به نقل از کانال تلگرامی او منتشر کرد، نوشت که به سه دلیل مومیایی کشفشده متعلق به رضاشاه نیست. شهبازی نوشت: تصور سینمایی و عامیانه از «مومیایی» رضاشاه سبب شد که عکس منتشرشده از این جنازه به عنوان «مومیایی» رضاشاه بهسرعت پخش شود. نگاهی به عکس جنازه، که شبیه به «مومیایی»های مصر باستان بازسازی شده، بهسادگی این شیادی را عیان میکند. در کنار عکس این «مومیایی» عکس جنازه رضاشاه نیز وجود دارد که نشان میدهد او را به سبک مصر باستان «مومیایی» نکردهاند.
دلیل دوم از نظر شهبازی این است که: «مومیایی» شبیه به تصویر جسد رضاشاه در تابوت بازسازی شده که لباس به تن دارد، در حالی که رضاشاه را طبق مراسم اسلامی و بدون لباس و با کفن دفن کردند.
و دلیل سوم این مورخ برای رد انتساب مومیایی کشف شده به رضاشاه به مکان کشف آن برمیگردد: جنازهای که در سالگرد تاجگذاری رضاشاه مدعی شدهاند به دست آمده و به او تعلق دارد، در محوطه «باغ طوطی»و در عملیات توسعه شبستان حرم «کشف» شده. مقبره پیشین رضاشاه هماکنون حوزه علمیه است.
عبدالله شهبازی که علاوه بر تاریخ به سیاست نیز علاقهمند است، در تشریح دلیل سوم خود با مطرح کردن همزمانی انتشار این خبر با سالگرد تاجگذاری رضاشاه، به احتمال وجود انگیزهای سیاسی در انتشار این خبر اشاره دارد که البته در جای خود میتواند قابل بررسی باشد.
خسرو معتضد، یکی دیگر از مورخین مشهور ایرانی، نیز اخیرا در مصاحبه با خبرگزاری تسنیم درباره ماجرای تخریب آرامگاه رضاشاه گفت: «بعد از انقلاب عدهای به فکر افتادند که مقبره را خراب کنند؛ عدهای از آنها هم الان زنده هستند و حضور دارند ولی تمام این اتفاقات به نام مرحوم خلخالی نوشته شد. مهندس مولوی که مهندس ساخت مقبره بود، ۱۷ سال قبل در مصاحبه با بنده به ماجرای تخریب اشاره کرد. او گفت آن زمان مرحوم خلخالی مرا برای تخریب مقبره دعوت کرد؛ من به آنجا رفتم اما به آنها گفتم که به دلیل استحکام و مقاومت بالای این بنا امکان تخریب آن وجود ندارد. خلخالی گفت با مواد منفجره تخریب میکنیم. به او گفتم باز هم خراب نمیشود؛ خلخالی واقعا در مقبره مواد منفجره کار گذاشت. آنجا را منفجر کرد اما فقط یک سنگ به اندازه خربزه خراب شد. بعد مجبور شدند ۲۰۰ نفر را بیاورند تا با بیل و کلنگ و وسایل حفاری کارشان را انجام دهند.»
خسرو معتضد در این مصاحبه میگوید: «حسین مکی یکی از سیاستمدارانی بود که مورخ شد و معمولا حرفهایش متقن و صحیح است. او در جلد هشتم کتاب “تاریخ بیست ساله ایران” که در سال ۷۰ منتشر شده است به نامهای از مرحوم شیخ صادق خلخالی اشاره میکند که در آن نامه میگوید “مقبره رضاشاه را تخریب کردیم و ۵۰ جنازه کشف شد…” البته این ادعا به نظر من درست نبود زیرا در مقبره رضاشاه جسد فرد دیگری نبود، چون اساسا اجازه نمیدادند کسی دفن شود. فقط جنازه حسنعلیمنصور بود که بعد از ترور در سال ۴۳ در آن محوطه دفن شد.»
صادق خلخالی در یکم آبان سال ۱۳۶۱، در نامهای که اخیرا نسخه دستنویس آن در رسانهها منتشر شد، درباره سرنوشت جسد رضاشاه پس از تخریب مقبره او نوشت: «خود جنازه را شاه فراری دو روز قبل از رفتن خود از ایران خارج [کرده بود] و حالیه در لوسآنجلس به عنوان امانت نگهداری میشود و خلاصه کلام این این که جنازه رضاخان قلدر و علیرضا پهلوی در مقبره بوده و دو روز قبل از فرار شاه خائن از ایران استخوانهای آنها را در جعبه و صندوق جای داده و به لوسآنجلس در آمریکا بردهاند.»
خسرو معتضد اما اعتقاد دارد به رغم صحت صدور چنین دستوری از سوی محمدرضا پهلوی، انتقال اجساد انجام نشد: «دستور محرمانه این بوده که محمدرضا حدود دو هفته قبل از خروج، دستور داده است که باقیمانده اجساد رضاشاه و علیرضا پهلوی به خارج از کشور (مصر) منتقل شود اما گویا این دستور توسط نظامیانی که به این کار مأمور شدهاند، اجرا نشده است.»
او در این مصاحبه تاکید کرده که با دیدن تصویر مومیایی درباره انتساب آن به رضاشاه دچار تردید شده: «دچار تردید شدهام؛ تا دیروز نظرم این بود که جسد را به خارج منتقل کردهاند، عکس را که دیدم، مشکوک شدم. خیلی شباهت دارد. البته روی مقبره رضاشاه به حوزه علمیه تبدیل شد و اگر قرار بود جنازه سر جایش باشد، باید حوزه علمیه را هم تخریب میکردند.»
هنوز بحث درباره انتساب یا عدم انتساب جسد مومیایی کشفشده به رضاشاه در رسانهها در جریان بود که ۱۵ اردیبهشت ماه، هدایتالله جمالیپور، فرماندار شهر ری، خبر داد که جنازه کشفشده دفن شده است. او گفت: «مردهای بود که پیدا شد و حالا هم دفن شده دیگر. موضوعات مهمتری هست که خبرنگار میتواند به آن بپردازد» و افزود: «الان یک ماه است که از این مسئله گذشته. تا جایی که من میدانم آن را در جای مناسبی دفن کردهاند. ما که وقت نداریم یک مردهای که حالا پیدا شده را آنقدر پیگیری کنیم. این همه هر روز در کشور میمیرند. ضرورتی ندارد که من جستوجو کنم که قبر هرکدام کجاست. این جسد هم مثل مردگان دیگر است و هیچ فرقی نمیکند.»
آیا داستان جسد رضاشاه به آخر خط رسیده؟ آیا این گور که هنوز مکانش مشخص نیست، آرامگاه ابدی او خواهد بود؟
این مطلب در همکاری با مجله کرگدن منتشر می شود