نگاهی بر چند اثر عزیز نسین
حالا دیگر همه میدانند که تراژدی و کمدی دو روی یک سکه هستند و اگر نویسنده، فیلمساز یا هنرمندی به سمت کمدی میرود، نمیتوان این رفتار را حمل بر شاد بودنش کرد. بنابراین نیازی نیست که بگوییم چرا نویسندگانی چون عزیز نسین در ترکیه یا دیگر طنزنویسان در کشورهایی چون ایران و همهی اقلیمهایی که تحت استعمار قدیم و جدید بودهاند، برای زدن تلخترین حرفها و انتقادها از قالب طنز استفاده کردهاند. به زبان سادهتر: کارم از گریه گذشته و خندهی تلخ من از گریه غم انگیزتر است.
نوشتههای مرتبط
اما ویژگی قلم و طنز عزیز نسین اول ژورنالیستی، موجز و روان بودن در فرم؛ و دوم خاص بودن طنزش در محتواست. این خاص بودن به این معناست که در عین به تصویرکشیدن تلخ ترین واقعیات اجتماعی و سیاسی، آنها را در قالبی میریزد که به جای خندهی سرمستانه یا اشک سوزناک، لبخند و گاهی خندهی بلند مخاطب را به دنبال دارد.
«کدام حزب برنده میشود؟» گلچینی از داستانهای طنز عزیز نسین است که سال گذشته با ترجمهی داود وفایی توسط نشر ققنوس منتشر شد. وفایی با احتساب این کتاب، تا به حال ۳ کتاب طنز از نسین را فارسی برگردانده و منتشر کرده است که هر کدام توسط یک ناشر به چاپ رسیدهاند؛ «من هم یک روز بچه بودم»، «بچههای امروز معرکهاند» و سال گذشته هم «کدام حزب برنده میشود؟» که در این میان، تا به حال استقبال از «بچههای امروز معرکهاند» که توسط نشر مرکز چاپ شده، از همه بیشتر بوده و ظرف مدت نسبتا کوتاهی به چاپ هشتم رسیده است.
در یک کلام خواننده پس از اتمام و بستن کتاب «کدام حزب برنده میشود؟» میتواند در توصیف داستانهای این کتاب بگوید: نثر بیتکلف و ساده، بدون تصنع و تظاهر به پیچیدهنویسی و روشنفکربازی. قلمی که نسین در داستانهایش به ویژه داستانهای کتاب مورد بحث به کار میگیرد باعث میشود به این فکر کنیم که ظاهرا نویسندگان و روزنامهنگارانی چون او، به ضرورت حرفه و روحیاتشان افرادی دلسوز برای مردم کشورشان بودهاند. نسین در این کتاب واقعا و بدون تعارف آیینهای مقابل رفتارهای مردم ترکیه گرفته که هنوز هم در سفر به شهرهای مختلف این کشور میتوان این رفتارها را در زندگی روزمره مردم مشاهده کرد. اما نکتهی بسیار مهم در مواجهه با این کتاب، این است که داستانهایش به شدت به کار مردم ایران میآیند، یعنی اگر این کتاب آیینهای از زندگی فردی و اجتماعی مردم ترکیه باشد، مردم کشورمان هم میتوانند گاهی تصاویری از خودشان را در این آینه مشاهده کنند. یکی از موارد بسیار مهم در این کتاب، جنگ عزیز نسین با مفهومی به نام دروغ است که به نظرش، به شدت در جامعهی ترکیه اپیدمی شده است. از نظر این نویسنده (آن طور که از خواندن داستانهایش دستگیرمان میشود)، دروغگویی و عدم صراحت و شفافیت، باعث عقب ماندگی کشورش شده است. نکته مهم رویکرد عزیز نسین در داستان نویسی اش، تلاش برای توسعه از طریق نوشتن و توسل به علوم انسانی و زیرشاخهای به نام ادبیات است که در انتهای این مطلب به آن خواهیم پرداخت.
داستان اول کتاب «کدام حزب برنده میشود» که همنام عنوان اثر نیز هست، درباره جر و بحثهای عدهای از مردم عوام درباره کارهای حزبی و سیاسی و در واقع پول پخش کردنهای بی حساب بین مردم برای رای آوردن است. یک جمله مهم در این داستان، مربوط به صفحات آغازین آن است که عدهای در قهوهخانهای جمعاند و «آقارضای وکیل میگوید: ای بابا آفا مراد! الان زمانه فرق کرده، آن دورهها گذشت. در زمان فعلی، آمریکا هرجور باشد، کشور ما هم باید همان طور شود. طبق قانون هرکس محبور است به عضویت حزبی درآید.» در این جملات و نمونههای مشابهش که در داستانهای کتاب فراواناند، میتوان روان شناسی ۵۰ سال پیش مردم ترکیه و حتی امروزشان را مشاهده کرد؛ اول در زمینه پیروی از آمریکا و دیگر این که این پیروی کورکورانه و ناآگاهانه است یعنی اگر کشورهایی چون آمریکا و دیگر غربیها حزب دارند، پس ما هم باید به سرعت چنین چیزی داشته باشیم! شوخیها و کنایههای نهفته در این داستان، گاهی به شدت شبیه فضاهای عامیانهی اجتماعی در بحبوهههای انتخابات ریاست جمهوری در کشورمان میشود. سخنران حزب در این داستان وقتی پشت تریبون میرود، این توانایی را دارد که مردم را به شدت به گریه یا به خنده بیاندازد. این جمله انتقادی و طنز هم در داستان بیان میشود که «انگار کلید ما دست طرف بود. میخندیدیم و گریه میکردیم.» ضمن یادآوری این که طنز چنین داستانی و دیگر داستانهای سیاسی این کتاب شبیه کتاب طنز «رفیق پانچونی» است، و اینکه میتوان با جملاتی آنها را به گریه یا خنده انداخت، که البته طنز کتاب برای مخاطب یارانی متفاوت از سایر مخاطبان است. داستان دوم کتاب «صوری و تشریفاتی»، بر نظام بوروکراتیک و اتلاف وقت مردم در اداره است. پیرزنی فرتوت به دلیل اشتباه ادارهی ثبت مرد خوانده شده و باید به خدمت سربازی عقب افتادهاش برود. کل داستان تلاش خانواده این زن برای اثبات زن بودنش توسط اسناد خانوادگی است. ولی در هر مرحله و هر اداره ای، با این پاسخ روبرو میشوند که نترسید این مراحل همگی صوری و تشریفاتی هستند و لازم نیست نگران باشید. زن (خاله گوهر) تا پای محکوم شدن در دادگاه و اعزام به سربازی هم میرود. اما در نهایت وقتی همه چیز به خیر و خوشی تمام میشود، او عقلش را از دست داده و دیگر خودش را دایی گوهر میبیند که روز و شب در خانه رژه رفته و دستورهای نظامی صادر میکند. احتمالا در ادارات کشور ما نیز با عباراتی چون «این چیزها فرمالیته است» زیاد روبرو شده ایم. بنابراین میتوانیم با نویسنده این داستان به طور کامل همذات پنداری کنیم. اما به جای واژه صوری و تشریفاتی که کلیدواژه این داستان است، ما بیشتر با همان لفظ فرمالیته روبرو بوده ایم.
سومین داستان کتاب را با نام «قرار است برای ما مهمان آمریکایی بیاید» میتوان با رویکرد پسااستعماری مورد نقد و بررسی قرار داد. طنز موجود در این داستان، طنز موقعیت است. عدهای آدم عامی در محلهای هستند و قرار است به خانه یکی از آنها خانوادهای آمریکایی به عنوان مهمان بیاید. رفتارهایی که مردم محله برای قاپیدن مهمان آمریکایی و بردنش به خانه خود انجام میدهند، از آن تیپ رفتارست که عموما از آنها به عنوان رفتار حقیرانه یا آبروریزی یاد میکنیم. در این داستان، دید پایین به بالای ترکهای پس از جمهوری نسبت به کشوری چون آمریکا به خوبی مشهود است. توصیف رفتار زنان خانواده راوی هم که در نهایت مهمانان آمریکایی به خانهاش میآیند، میتواند ارتباط جالبی با عروسی اخیر سلطنتی انگلستان داشته باشد که چشم بسیاری از زنان و مردان ایرانی را سادگی لباس عروس مراسم خیره کرد. در این جا نیز هنگام حضور آمریکاییها در منزل راوی، دربارهی لباس پوشیدن همسر و مادرش میگوید: «بانوان محترمه طوری لباس پوشیده بودند که گویی به عروسی میروند، از این طرف و آن طرفشان چیزهایی آویزان کرده بودند، و در حالی که هفت قلم آرایش داشتند با ناز و افاده آمدند. زن آمریکایی لباس بلند سادهای از جنس کتان پوشیده بود.» مقایسهی چنین رفتاری را میتوان حمل بر نداشتن اعتماد به نفس در اعضای خانواده و به عکس، آرامش و بی توجهی به نوع لباس و تیپ در خانواده آمریکایی دید. ترکها معذب و آمریکاییها راحت هستند.
در داستان بعدی کتاب با عنوان «اینها درد ماست» با مفهوم نخ نما و بدل از اصل دموکراسی در کشوری مثل ترکیه شوخی میشود و خندهای که با خواندن این داستان به لب مخاطب مینشیند، از آن خندههای تلخ است. مسئولانی هر سال به قهوه خانهای از ده میآیند و مدعیاند که «اصلا دموکراسی یعنی شنیدن درد مردم» و به مردم میگویند هر درد و انتقادی دارند مطرح کنند. وقتی مردم مشغول حرف زدن هستند، مسئولان به ظاهر روی پاکتهای سیگارشان یادداشت بر میدارند اما در واقع مشغول رد و بدل کردن پیام با هم دربارهی موضوعات بیربطی مانند زیبایی یک زن یا هماهنگی و پارتی بازی برای نزدیکان خود هستند. وقتی این پاکتها به دست مردم میافتد و میگویند سال گذشته مشکل مالاریا را گفتیم و شما این را نوشتید؛ همهی اهالی قهوه خانه از جمله خود آن مسئولان شلیک خنده سر میدهند. اما همان طور که اشاره شد این خنده، از همان خندههای تلخ است. سطر پایانی این داستان جالب است و نشان میدهد که روستاییها در این داستان ساده دل و ساده لوح نیستند و در مقام وجدان بیدار جامعه، مسئولین بی عار و ناجوانمرد را به سخره میگیرند. گویی روستاییهای این داستان هم مانند مخاطب میدانند که قرار نیست اتفاق یا تغییر خاصی رخ بدهد: «اتومبیل به راه افتاد. روستاییها دستشان را گذاشته بودند روی شکمشان و از ته دل میخندیدند.»
یکی از بحثهای مهم در داستان اول کتاب گریه یا خنده مردم در میتینگهای حزبی تحت تاثیر سخنرانیهای تاثیرگذار بود. این مساله که مردم جامعه به طور سفارشی به گریه یا خنده میافتند، در داستان پنجم کتاب «بچهها را نگریانید» به طور مشروح بررسی شده است. در این داستان بچههای مدارس بین مدیران و معلمانی گیر افتادهاند که فقط بلدند بگریانند.«کلاسی نداشتیم که در آن گریه نکنیم و معلمی هم نداشتیم که ما را به گریه نیندازد.» این هم رفتاری است که در جوامعی مانند ترکیه و ایران، زیاد داریم و نمونههای بسیاری را دیده ایم. چنین رفتاری باعث میشود که راوی داستان از مدرسهای که مرتب مجبور است در آن گریه کند، فراری شده و قید خوابگاه مجانیاش را هم بزند. چنین داستانی را باید با رویکرد روانشناسی اجتماعی مورد بررسی قرار داد؛ داستانی که پایان بندی جملاتش این گونه است: «نمی دانم هنوز هم هستند معلمانی که کلمات تاثیرگذارشان مانند گاز اشک آور بچهها را به گریه وا دارد یا نه؛ و آیا هنوز هم دانش آموزانی مانند ما هستند که درونشان مانند دپوی اشک باشد؟» «یک دسته جعفری» داستانی مشابه با داستان دوم «صوری و تشریفاتی» است و دربارهی موضوع بی اهمیتی یعنی خرید و میزان قیمت یک دسته جعفری است که باعث دادگاه و دادگاه کشی میشود. دربارهی این داستان میتوان همان عبارات مربوط به داستان دوم کتاب را به کار برد اما از یک نیش و کنایه معنی دار عزیز نسین در خط پایانی کتاب نمیتوان گذشت که پس از روایت بالا و پایینها و سختیهای بیهوده و عبث به خاطر یک دسته جعفری، مینویسد: «یکی از مسئولان، در گفتگویی با روزنامهها اعلام کرد که کشور شاهد ارزانی است.»
هدف اصلی نسین از نوشتن این داستان، نشان دادن قابلیت سوءاستفاده از وضعیت بلبشوی جامعه با پوشیدن یک لباس مبدل یا اونیفرم قلابی است که نمونههای کلاهبرداری با چنین رویکردی را بارها در صفحات حوادث روزنامههای کشورمان خوانده ایم. داستان بعدی «ساعتهای شهری» هم دربارهی همین وضعیت شلوغ و درهم برهم زندگی شهری است که هم خیالانگیز است، هم حاوی انتقاد به وضعیت نابه سامان مدیریت شهری در استانبول. این داستان نسبت به دیگر داستانهایی که تا این جای کتاب خوانده ایم، متفاوت بوده و خیال انگیزیاش آن را متمایز میکند. ضمن این که درونی تر هم هست و سهم روایت سرگشتگیهای راوی اول شخص، بیشتر از مشکلات بیرونی است. داستان بعدی، «نازک نارنجی» هم دربارهی اوضاع نابه سامان و بلبشوی ترکیه زمان عزیز نسین است و نویسنده در آن، طنز و شوخی خوبی با رفتارهای پلیسی و جاسوس انگارانه دارد. شوخیهای عزیز نسین در این داستان، مخاطب را به یاد داستانهای جدی و خوفناک روایت شده از سرویس جاسوسی روسیه KGB میاندازد. اما نسین در پی القای این مفهوم است که چنین برخوردهای دشمن انگارانهای در جامعهای مانند ترکیه امروز با افرادی که در کار درآوردن نان شب خود ماندهاند، چقدر بیهوده و عبث است. از طرفی با شوخیهای خود، راه فرار از این فضا را هم با نوشتن داستان و پیچیدن نسخهای طنز ارائه میکند: داشتن دفترچه تلفن جیبی که نام و نشانی افراد مهم کشور در آن باشد؛ تا در صورت دستگیری اشتباهی، فکر کنند شما از دوستان این افراد هستید و هرچه سریع تر آزادتان کنند. مانند ساختار داستانهای پیشین، نسین ضربهی آخر را در همان سطرهای پایانی وارد میآورد؛ جایی که دوست راوی، دارد نسخهی پیچیاش را به پایان میرساند: «این آدرسها چیزی مانند بیمهی عمر و اموالاند. تو هم چنین دفتری تهیه کن. فقط حواست باشد اسم آنهایی را که استعفا کردهاند، بازنشسته شدهاند، به علت بیماری از مسئولیت کناره گیری کردهاند، یا به صلاحدید بلایی سرشان آمده بلافاصله از دفترت پاک کنی.» و یا جملات آخر داستان که در آنها آمده «معلوم نیست از در که بیرون میروی چه اتفاقی میافتد. قدیم، نسخهها و دعاهایی مینوشتند که آدم را از قضا و بلا حفظ میکرد… امروز این آدرسها جای آنها را گرفتهاند. تازه تاثیرشان هم صددرصد است.»
«داستان اولین حرف الفبا» از نظر طنز و شوخی، یک داستان معمولی است و در رتبهی پایین تری نسبت به داستانهای پیشین جا میگیرد. داستان، درباره مرد خل وضعی است که عاشق حل جدول است اما در همین داستان معمولی هم نویسنده نیش و کنایههایش را کنار نگذاشته است. نسین در این داستان، بیشتر از آن که با موقعیتها شوخی کند، لغات و واژهها را دستاویز انتقادهایش کرده است. داستان بعدی، «خانه دنج و ساکت» بر پایهی طنز موقعیت نوشته شده و پس از آن، «کفش تنگ» هم بین داستانهای قوی کتاب، چندان جایی برای عرض اندام ندارد و طنزش به جان داری دیگر داستانها نیست اما مولفههایی از انتقادات اجتماعی نویسنده به زندگی و عرف مردم ترکیه را در خود جا داده است.
داستان «پالتوی نمایندهی مجلس» مخاطب را به یاد یکی از خاطرات جلال آل احمد و دست دوم فروشها میاندازد. در این داستان، بیشتر فقر و زشتیهایش است که مورد حمله نویسنده قرار میگیرد. «یک پالتوی زیبا و شیک تمام فقر و بیچارگی آدم را میپوشاند. پالتوی ضخیمی روی دوش داشته باش، اگر پشت شلوارت وصله پینهای هم باشد باکی نیست.» تضاد طبقاتی هم از جمله مسایل اجتماعی است که در این داستان به آن پرداخته شده است؛ با این دستاویز که بسیاری از پالتوهای دست دوم، پالتوهای تازهای هستند که صاحب پولدارشان یا آمریکاییها، فقط پس از یک بار پوشیدن آنها را به دست دوم فروشی فروختهاند. حالا یا رویشان چیزی ریخته یا آنطور که باید، رضایت صاحبشان را جلب نکردهاند.
ذکر یک نکته دربارهی داستانهای این کتاب مهم است و آن این که نویسنده به عنوان یک راوی یا نقال صمیمی در روایت حضور دارد. یعنی گاهی از داستان بیرون آمده و کنار مخاطبش مینشیند. نمونه اش، فراز آغازین داستان «گربه چرا گریخت؟» یکی از داستانهای خوب کتاب است: «نه نشد. میخواستم با سخن جذاب تری نوشته ام را آغاز کنم.» در این داستان، با یک طنز پلهای روبرو هستیم و طی چند صفحه که راوی اول شخص در پی پیدا کردن علت جیغ کشیدن و فرار یک گربه در کوچهی محل گذرش است، با مسالهی له کردن زیردست توسط مافوق و روابط نادرست قدرت روبرو هستیم. نسین در ابتدا و پیش از شروع روایتش با شوخی مینویسد: «نمی دانم بهتر است شرح ماجرا را با استفاده از روش دموکراتیک از پایین به بالا بگویم یا طبق سنت شرقی خودمان از بالا به پایین.» در این طنز پله ای، جیغ کشیدن و فرار گربه به عصبانیت یکی از وزرای کابینه مرتبط میشود: «هر چیزی، هر کاری دلیلی دارد. اگر روزنامهها به وزیر حمله نمیکردند، امکان نداشت این گربه همین طوری بیخود و بی جهت جیغ بکشد و خود را به کوچه پرتاب کند.»
داستان «درِ مینیبوس» یکی از داستانهای بسیار قدرتمند این مجموعه است که مخاطب را در فرازهایی به یاد داستان «مربای شیرین» هوشنگ مرادی کرمانی هم میاندازد. رانندگان مینی بوس در این داستان نقش بسیار پررنگی ایفا میکنند که در واقع آینه دار همان راننده تاکسیهای خودمان هستند. این که در هر مینی بوس قراضهای با قلق و شیوه خاصی باز میشود و در نهایت در آخری هم باز نمیشود، بهانهای به دست نویسنده داده تا نابه سامانیهای اجتماعیاش را به خوبی روی دایره بریزد و از این رهگذر، رفتارشناسی مردمش را هم در داستان خود داشته باشد. رفتاری که شخصیتهای این داستان از خود بروز میدهند، به رفتارشناسی عوام مردم جامعه ما بسیار نزدیک بوده و افرادی که روزانه از وسایل نقلیهی عمومی برای جابهجایی استفاده میکنند، نمونهی این رفتارها را بسیاربسیار دیدهاند. داستان «درس اخلاق» هم شرح گرفتاری معلمی است که میخواهد برای شاگردانش از اخلاق بگوید اما میبیند مفهوم اخلاق در واقع با مولفههای بی اخلاقی در ذهن بچهها جا خوش کرده است. مثلا: «بله آقا، همهی آدمهای خوش اخلاق، هم اهل بازار سیاهاند…» معلم تیره روز میخواهد از روی کتاب و مطالب مکتوب، اخلاق را به بچهها معرفی کند اما به اصطلاح خانه از پایبست ویران است و بچههای کوچک و دانش آموز در اولین و مهم ترین نهاد اجتماعی یعنی خانواده به بیاخلاقی خو کردهاند. «اوغوز تو بگو ببینم دروغ چهجور چیزی است؟ آقا اجازه، چیز بسیار خوبی است. اگر بتوانی کارت را با دروغ پیش ببری، بسیار خوب است. من در خانه اگر دروغ نگویم، هر روز کتک میخورم.» یا این نمونه «در خانهی ما خواهرم به مادرم دروغ میگوید، مادرم هم به پدرم… پدرم هم وقتی طلبکار میآید دم در خانه، میگوید بگوییم خانه نیست…»
«خواب ترسناک» به عنوان آخرین داستان کتاب، در حکم تیر خلاص است. عزیز نسین در این داستان کاملا صریح و بی پرده است. در انتها هم وقتی از خواب وحشتناکش بر میخیزد، به حال کشورش گریه میکند. در واقع در این داستان، تراژدی و کمدی به طور تفکیک ناپذیری با هم آمیخته و ممزوج شدهاند. راوی در روایتش اشاره میکند که در حال خواب دیدن بوده و خودش هم بر این امر واقف بوده است. موضوع خوابش هم میزی بوده که او یک طرفش بوده و طرف دیگرش دولتمردان و مسئولانی از کشورهای دیگر بودهاند که او را آماج سوالات خود کردهاند: «کشور شما کشوری عقب مانده است. این طور نیست؟» و او با وجود این که میداند پاسخ خیر، دروغ است، تن به دروغ میدهد چون «دروغ مجازاتی نداشت.» اما اگر راستش را میگفت در کشورش برایش گران تمام میشد. به این ترتیب ناچار میشود مقابل هر سوالی که درباره وضعیت نا به سامان کشورش از او میکنند، طریقه تکذیب و دروغ گویی در پیش گیرد. احتمالا این گونه جملات برای ما هم آشناست و مربوط به خاطرات نسبتا نزدیکی میشود: «نه… همه شهرها و قصبهها و روستاهای ما برق دارند…» نکته مهم دیگر در این داستان، جملهای است که راوی به خودش میگوید: «اقلا در خواب راستش را بگو.» که به مولفهی دروغ ربط پیدا میکند. که در ابتدا به آن اشاره شد. خیلی از جملات این داستان، در واقع کدی برای ریشهیابی مشکلات یک کشور جهان سومی است. شاید این جملات را در سالهای اخیر زیاد شنیده باشیم ولی عزیز نسین چند دهه پیش آن را در داستانش آورده است: «من سوال میکنم، در کجای دنیا حقوق کارگران به اندازه حقوق کارگران کشور ماست؟» عزیز نسین در این داستان دارد خواب میبیند و یک کلید دیگر که رویا و واقعیت را در آن با هم آمیخته کرده این جمله است: «گفتند: اگر راست نگویی از خواب بلند نخواهی شد.» همان طور که در ابتدای مطلب اشاره شد، عزیز نسین در پی توسعه با استفاده از ادبیات و در واقع قلم خود بوده است. او با این داستان و دیگر نوشتههای مشابهش به جنگ دروغ گویی مسئولین رفته چراکه اعتقاد دارد همین دروغ گویی و کتمان حقیقت باعث میشود که صورت مساله به شکل اشتباه طرح ریزی؛ و به جای توسعه، پس رفت حاصل شود. افرادی که در این داستان، روبریی عزیز نسین نشستهاند و او را آماج سوالات کردهاند، در نهایت میگویند که حیف میخواستیم به کشورت کمک کنیم ولی ظاهرا کشور شما هیچ مشکلی ندارد. همان جمله «اگر راست نگویی از خواب بلند نخواهی شد.» کلید تمام مشکلات ترکیه بوده و شاید کلید تمام مشکلات ما هم باشد. او در روایت داستانی اش، پس از پریدن از خواب، مینویسد: «در خواب گریه کرده بودم.» و اینجا دیگر از عدم تفکیک پذیری تراژدی و کمدی خبری نیست چون پایان بندی این کتاب، تراژدی و تلخ است. به این ترتیب، سکهای که از ابتدای داستانهای کتاب، فقط روی کمدیاش را میدیدیم، با رسیدن به این فراز پایانی، روی تراژدیاش را به ما نشان میدهد.
این مطلب نوشته صادق وفایی است که در آزما منتشر شده و بر اساس همکاری رسمی و مشترک با آزما دوباره منتشر می شود.