انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نامه ای از قاهره

نامه‌ای از قاهره

تام استیونسون برگردان عبدالوهاب فخریاسری

 

بلواری طولانی با فروشگاه‌ها و کافه‌های گرانقیمت به نام خیابان قامات الدول العربیه، بخش مهندسین در غرب قاهره را دو قسمت می‌کند. مهندسین، با معیارهای قاهره، ناحیه‌ای آبرومند و مورد علاقه مصری‌های ثروتمند و گردشگران خلیج به شمار می‌رود، اما اگر به قدر کافی به سمت غرب در خیابان قامات الدول العربیه پیش بروید، سرانجام به دیواری می‌رسید که در پس آن یکی از فقیرترین محلات مصر قرار دارد. دیواری که مهندسین را از بولاغ اداکرور جدا می‌سازد، ابتدا برای محافظت از خط آهن به دور آن کشیده شد، اما، ثروتمندان را نیز از مشاهده زاغه‌نشینان تهیدست، که در گستره‌ای وسیع پراکنده‌اند، معاف می‌کند.

برای عبور پیاده از بولاغ اداکرور، باید از پل زنگ‌زده باریکی بالا رفت که، با عبور قطار حامل ذغال سنگ برای نواحی جنوب از زیر آن، به لرزه درمی‌آید. فقیرترین بخش‌های زاغه‌نشین در عمق آن قرار دارند، ولی تفاوت حاشیه‌ها نیز تکان دهنده است. نخست اتومبیل‌ها ناپدید می‌شوند و سپس خیابان‌ها و، سرانجام، به نوعی گل ولای مرکب از خاک و کیسه‌های پلاستیکی پاره می‌رسیم. در بازارچه حاشیه شمالی، سگ‌های لاغر و گرسته و بسیار کم‌جثه‌تر از پسرعموهای‌شان در مرکز قاهره، به دنبال تکه‌های غذا هستند. اوضاع اصلا خوب نیست. ساختمان‌های زهوار دررفته با آجرهای خشتی زشت و خاکستری و کمی سیمان، کیلومترها در هم فشرده شده‌اند. ‌خیابان‌های مستقیم به عرض دو تا سه متر، ‌پر‌از کودکانی هستند که با لباس‌های ورزشی کهنه و ژنده این سو و آن سو می‌دوند. کوچه‌های باریک نیمه شرقی زاغه‌نشین مانند مار به خود می‌پیچند و، با ساختمان‌های بلند متروکه در دو سو، مانند تونل‌های طولانی به نظر می‌رسند.

ساکنان مرکز قاهره، عموما، تصوری از مکان‌هایی چون بولاغ اداکرور ندارند (هر چند شاید نیمی از اهالی پایتخت در آن‌ها زندگی می‌کنند)، چرا که زاغه‌نشین‌ها یا در حاشیه شهر پراکنده‌اند و یا به نحوی از دید پنهان‌اند. اما، آن‌هایی هم که در بخش‌های مرکزی شهر زندگی می‌کنند، مشکلات خود را دارند. از زمانی، که دولت مصر که توسط نظامیان اداره می‌شود، در نوامبر گذشته، قرارداد دریافت وامی از صندوق بین‌المللی پول را امضا کرد، به تدریج طاقت همه به جز ثروتمندان به سر آمد. شناور بودن ارزش پول رایج و قطع کمک‌های دولتی، که خواسته صندوق بین‌المللی پول بود، دست به دست هم دادند و بهای همه چیز، از مواد غذایی گرفته تا برق، دو تا سه برابر شد، در حالی که درآمدها ثابت مانده‌اند. شکی نیست که بیشترین آسیب‌ها را اقشار بسیار تهیدست و زاغه‌نشین‌ها تحمل کرده‌اند و می‌کنند، اما حتی طبقاتی که کاری و درآمدی دارند نیز در امان نمانده‌اند. بیشتر از چهار سال از کودتای نظامی در کشور در سال ٢٠١٣، که طی آن ژنرال عبدالفتاح السیسی قدرت را در دست گرفت، گذشته و هرچند بسیاری از برکناری محمد مرسی، رئیس جمهور طرفدار اخوان سابق ، خشنود بودند، اما اکنون دیگر صبر و تحمل مردم به پایان رسیده است. بولاغ اداکرور، هرچند دست به گریبان محرومیت‌های بسیار است، ولی لااقل این دلخوشی را دارد که ناچار به تحمل حضور فراگیر عناصر دولت نظامی نیست، چیزی که در مرکز شهر بسیار آشکار و زننده است. زاغه‌نشین‌ها، بیشتر، کارهای‌شان را خود سر و سامان می‌دهند و، گرچه خیابان‌های باریک و پر گل و لای آن‌ها نیز سهمی از پلیس‌ها و خبرچین‌ها ‌را در خود دارند، ولی بیشتر عناصر سرکوبگر دستگاه امنیتی دولت مصر -سرویس‌های اطلاعاتی، واحدهای تبهکار ویژه پلیس، و نیروهای لباس شخصی- به ندرت در آن جا پیدای‌شان می‌شود. برعکس، در تمام تقاطع‌های اصلی و میدان‌های مرکز قاهره شاهد نشانه‌های آشکار دسته حاکم با نقاط ایست و بازرسی دائمی پلیس‌اند، که همه جا دیده می‌شود.

میدان تحریر، جایی که معترضان جوان گرد می‌آمدند و رئیس جمهور سابق، حسنی مبارک را، در ژانویه ٢٠٠١١، به زور از قدرت به زیر کشیدند، هیچ نشانی از شور و حرارت انقلابی دیروز نیست. بقایای سوخته و ویران شده پایگاه‌های حزب سیاسی مبارک، که یادگار آن خیزش بودند، با بولدوزر جمع‌آوری شدند و اکنون جای‌شان خالی است. میدان تحریر موضوع دو پرسش همیشگی زندگی در مصر است: اولی -«سادات بازه؟»- بازتاب تمایل مقامات به بستن ایستگاه متروی زیر میدان تحریر (به نام انور سادات، سومین رئیس جمهور مصر) در پاسخ به هر نابسامانی است. مصریان به شوخی می‌گویند، اگر مشاجره‌ای ٢٠٠ کیلومتر دورتر در اسکندریه پیش آید، حکومت ایستگاه سادات را می‌بندد. پرسش دوم -«می‌خوان زود موگامو رو ببندند؟»- مربوط می‌شود به علامت مشخصه اصلی تحریر موگامو که منطقه اداری بدقواره‌ای به رنگ قهوه‌ای است که سایه‌خود را بر میدان افکنده. موگامو تقریبا خود یک شهر است، زیرا هر بازدیده کننده یقینا در ادارات و راهروهای باریک و تو در توی آن گم می‌شود. همگان این ساختمان را کابوس بوروکراتیک و نماد کمبودهای دولت مصر می‌دانند. تا آن جا که حافظه جمعی دوستان‌ام یاری می‌کند، در پانزده سال گذشته همواره نقشه‌ای برای بستن موگامو و توزیع کارمندان در ادارات مختلف و دور از یکدیگر وجود داشته که، هر چند قرار بود به زودی عملی شود، هیچگاه واقعیت نیافت.

ماه گذشته شاهد شروع مبارزه برای انتخاب مجدد ژنرال سیسی بود، هر چند در خیابان‌ها نشانی از آن نمی‌یابی. سه سال پیش، وقتی سیسی به عنوان نخستین رئیس جمهور برآمده از انتخابات با ٩٧% آرا انتخاب شد، به ندرت دیواری در مرکز شهر می‌دیدید که پوستر چهره سیسی را بر خود نداشته باشد. انتخابات تا بهار سال آینده برگزار نخواهد شد، ولی هنوز نتوانسته‌ام یک بیل‌بورد، پوستر، یا اعلان با شعار انتخاباتی الاشان تبنیها (برای ساختن) پیدا کنم. لشکر متملقان در پارلمان و ایستگاه‌های تلویزیون دولتی به دفاع از این مبارزه برخواسته‌اند، ولی هنوز صدای شیپوری بلند نشده است. مصری جوانی با لحن خشکی می‌گوید، «مثل مسابقه فوتبالی است که تنها یک تیم در آن بازی می‌کند، ولی این بار هیچ کس نمی‌داند، کجا مسابقه قرار است برگزار شود.» تا همین یک ماه قبل، شایعات نه چندان دور از ذهنی بود مبنی بر این که برخی در حکومت می‌خواهند، با یک فرمان ویژه، انتخابات را لغو و دو سال به دوره ریاست جمهوری سیسی اضافه کنند، که احتمالا به این معناست که رژیم نگران باز شدن کوچکترین دریچه انتقاد در زمان انتخابات است، هر چند که همه چیز در کنترل و نتیجه از حالا کاملا معلوم است. یک فعال قدیمی حقوق بشر از پرسش‌ام در این باره که نظرش درباره نبود مبارزه انتخاباتی واقعی چیست، شگفت‌زده شد. «می‌دانند که اگر این بار پوسترهایی نصب کنند که دست مردم به آن‌ها برسد، چه بی‌حرمتی‌ها که نخواهند کرد.»

آلبوم اخیر گروه راک کائیروکی، حال و روزگار ‌نه چندان خوب مردم را با کنایه‌هایی به دولت‌مداران بازتاب می‌دهد. یکی از آهنگ‌ها به نام دایناسور، با لحنی گزنده می‌گوید، «کشور شده مثل سیرک… مردم مثل زامبی‌ها در خیابان‌ها رفت و آمد می‌کنند. جهان پیش می‌رود و ما همچنان در عصر حجر مانده‌ایم.» خواننده، ابوالهول را بیدار می‌کند که قصه رقت‌انگیز امروز مصر را برایش تعریف کند. شگفت‌زده می‌گوید، «باز هم همان نیرنگ، همان فساد، همان احمق‌ها و مشنگ‌ها هستند که نان از نام ما می‌خورند.» علت و موجب چنین خشمی چندان هم ‌پنهان نیست. صرفنظر از افزایش دو برابری هزینه‌ها، در چهار سال گذشته، شمار زیادی از جوانان به زندان افتاده‌اند، جایی که شکنجه در آن بسیار رایج و کاملا عادی است. شمار اعدام‌ها در مصر امروز یکی از بالاترین‌ها در سراسر جهان است (سال گذشته، دادگاه‌های مصر بیشتر از دادگاه‌های عربستان سعودی حکم اعدام دادند). پلیس امنیت داخلی، مخالفان را با اعدام‌های خارج قضایی به آسانی از سر راه برمی‌دارد. ولی، ظاهرا، هیچ یک از این‌ها تاثیری در حمایت دولت‌های اروپای غربی و آمریکا از سیسی نداشته‌است.

از کم و بیش دوازده راهپیمایی که آغازگر شورش‌ها علیه مبارک در ٢۵ ژانویه ٢٠١١ بودند، تنها یکی به میدان تحریر ختم شد: همان که از زاغه‌نشین بولاغ اداکرور آغاز شده بود. آن شاخه از معترضان هیچ تبلیغی در رسانه‌های اجتماعی (که مطبوعات بین‌المللی، در طول شورش‌ها، دلبستگی مضحکی به آن‌ها پیدا کرده بودند ) نکرد و پلیس هم نتوانست آن را ساکت کند؛ مردمی که زندگی دشواری داشتند و رویای سرنگونی رئیس جمهور را در سر می‌پروراندند. شرایطی -در داخل و خارج از زاغه‌نشین‌ها- که موجبات شورش‌های ٢٠١١ را فراهم آورد، امروز هم کم و بیش به همان صورت وجود دارد. حکومت بسیار سرکوبگرتر از گذشته است و، از این رو، تظاهرات خیابانی به آن شکل سابق تقریبا غیرممکن به نظر می‌رسد. اما، این بدان معنا نیست که آن مشکلات اساسی وجود ندارند.

انسان‌شناسی و فرهنگ ناشر نسخه فارسی لوموند دیپلماتیک در ایران است
لوموند دیپلماتیک نوامبر ۲۰۱۷