اسلام براساس مبانی که ارائه می دهد، خود را مکتب عدل و اعتدال و دارای نظام عادلانه معرفی می کند ویکی از اهداف غایی رسالت انبیاء را اجرای عدالت معرفی می کند . وجود مبانی محکم اسلام در باب عدالت دروجوه مختلف آن ، جوامع اسلامی را ملزم به توجه اساسی تر به حضور حیاتی این مقوله در زندگی اجتماعی اشان، و ضرورت عزیمت در جهت برقراری عدالت در سطوح مختلف آن را بیان می سازد.
ناگفته پیداست که ، نقطه آغازین چنین حرکت عظیمی ،متوجه صاحبان اندیشه جوامع اسلامی است .اگرچه این حرکت و عزیمت فکری از گذشته ، درفضای اندیشگی متفکرین مسلمان وجود داشته و دغدغه خاطربسیاری از مصلحین اجتماعی بوده است، ولی در دوران معاصر، بویژه دهه های اخیر با همسویی بیشتری در حال نضج گرفتن است . و اما در جامعه امروزایران ، برخلاف آنچه که دردوره های قبل بویژه در دوران مبارزات انقلابی و جنگ تحمیلی ، تحت عناوین آرمانخواهی وعدالت طلبی و جهاد ودفاع مقدس ازخود معرفی کرده است ،عصرتقدیرگرایی وپذیرش واقعیت راتجربه می کند . عصری که به نظرمی رسد درآن ،عدالت خواهی و آزادی به بهانه عقلانیت وتجربه تاریخی ومصلحت اندیشی به گفتمانی درحاشیه ومطرود بدل شده است .
نوشتههای مرتبط
درفضای موجود، حرکت ها ی اجتماعی با اهدا ف مشترک وهمسوبا منافع جمعی، کمتر به چشم میخورند ودرغالب موارداگرحرکتی هم شکل بگیرد، معمولا” استمرارنمی یابد ودرهمان مراحل ابتدا یی شکل گیری، متوقف می شود.درواقع عدم وجود ساختارهای کارآمد ،جهت تحقق عدالت اجتماعی وبرآورده شدن مطالبات مدنی ، افراد جامعه را در موقعیت های چالش برانگیزی قرار می دهد که به نوعی سرخوردگی اجتماعی رابرای آنها به دنبال می آورد .افراد درچنین فضایی بواسطه درک داشتن تجربه های ناموفق ناشی ازپی گیری مطالبات مدنی واجتماعی اشان ، ترجیح می دهند که به زندگی شخصی و امنیت و آرامش محدود درآن پناه برند.
این ترجیح فردگرایانه وعافیت طلبانه که در تار وپود جامعه رسوخ یافته است ،هرکدام از اقشار مختلف اجتماع رابه نوع خاصی تحت تأثیر قرارداده است ؛ازمردم عادی وعوام گرفته تا روشنفکرو نخبه واندیشمند، نحوه حضوروعملکردشان درصحنه اجتماعی ، به نوعی حاکی از یأس و نا امیدی وبی تفاوتی نسبت به امورجامعه است .
ازوجودروحیه پرشورواشتیاق وانگیزه های قوی ،که دردوران انقلاب ودفاع مقدس بین مردم؛ برای ایجاد تغییر و اصلاح جامعه و برقراری عدالت و آزادی ،مردم خواهی و مانند آن وجود داشت ،اثرکمرنگی درمناسبات اجتماعی موجود به چشم می خورد و به قولی؛ (( همین مردمی که در شرایط انقلاب، یا در شرایط تهاجم دشمن خارجی، حماسه ها آفریدند و سرمشق شدند، امروز جز به امنیت اقتصادی و اجتماعی فرد خود، یا در خانواده ی خود، نمی اندیشند. دغدغه های اجتماعی، در بهترین حالت، به پرداخت خمس و زکات ثروت خویش تقلیل یافته و احساس تعلق به یک ملت، یک سرنوشت مشترک دیگر وجود ندارد))
این ناامیدی افراد جامعه، که با نوعی روحیه کم توقعی وکناره گیری نیزعجین است ،اگرچه هنوز تا حدی پنهان است و با میزان شدت وضعف متفاوت درمیان اقشار مختلف اجتماع وجود دارد، ولی توجه به آن بواسطه ایجاد مانع برسرراه شکل گیری جنبش های مدنی و حرکتهای اصلاحی ، که ازملزومات پویایی وسلامت جامعه هستند، اهمیت داشته وجنبه پروبلماتیک می یابد وازاینرونیازمند بررسی وپژوهش علمی است .
در جامعه شناسی گرایشی به طور خاص تحت عنوان گرایش جامعه شناسی امید وجود نداشته است همانطور که گرایشی تحت عنوان جامعه شناسی ترس هم وجود نداشته است. اما جامعه شناسان از قدیم، و به طور خاص در دوره جدید بیشتر، در مورد امید و ترس، امیدواری و ناامیدی، ترس و اضطراب اجتماعی و … بحث های متعددی داشته اند. زیرا فرض اصلی جامعه شناسان در جامعه جدید، به رسمیت شناختن رابطه بین امید و امیدواری و سلامت و اعتماد اجتماعی است. به عبارتی هر چه که افراد جامعه نسبت به زندگی و جامعه خود امیدوارتر باشند، میزان مشارکت آنها در ساختن جامعه بیشتر خواهد بود. در مقابل به میزانی که افراد نسبت به زندگی و نظام اجتماعی و سیاسی ناامید باشند، میزان مشارکت کمتری در ساختن جامعه خواهند داشت وهمین افراد نیرویی در تخریب جامعه و زندگی خواهند بود. ناامیدی و یاس منشاء اصلی بی اعتمادی و در نهایت عمل تعارضی است. افراد در این فضای فکری و فرهنگی معترض و لجوج و خودبین و انزواطلب شکل گرفته و نظام اجتماعی در معرض فروپاشی قرار می گیرد[i]
شناخت واقعیت اجتماعی بنا به تعریف، نمی تواند حامل امید باشد. واقعیت اغلب ناامید کننده است یا لااقل بسیار از امیدهای ما فاصله دارد. زمانیکه احساس کنیم نمی توانیم این واقعیت را تغییر دهیم، زمانیکه تسلیم جبر واقعیت می شویم زمانی که واقعیت را می پذیریم و احساس می کنیم جز سازش با آن دیگر کاری از ما ساخته نیست ناامید می شویم. در واقع واقعیت از اینرو که اجتناب ناپذیر و لایتغیر می نمایاند واحساس ناتوانی در تغییررا درما ایجاد می کند، همواره حامل یاس است[ii].
به قول چامسکی اگر تصور کنیم که هیچ امیدی وجود ندارد، ضمانت کرده ایم که هیچ امیدی نخواهد بود اما اگر تصور کنیم که فرصت هایی برای تغییر هست این امکان وجود دارد که بتوانیم در ساختن دنیایی بهتر مشارکت کنیم.
در این میان آرزو ،آرمان و حقیقتی که ما به دنبال آنیم وباعث خوشنودی ماست ،حامل امیدخواهد بود ؛چراکه درذهن ما امکان مواجهه با واقعیت تلخ و نامطلوب موجود، را تداعی می سازد ومانع از تسلیم شدن عقل مصلحت اندیش ومحتاط به شرایط موجود خواهد شد . به عبارتی دیگر درمواجهه با واقعیت اجتماعی، داشتن آرمان ، آرزو و امید، بهترین عامل حرکت وجنب و جوش می باشند؛ اینها به تعبیر شریعتی، “مذهب اعتراض” اند و در نتیجه می توانند موتور تغییر و تحول باشند و در غیاب آنها، ناگزیر بی تفاوتی و یأس حاکم خواهد بود . (همان)
فرناند دومون، جامعه شناس و متکلم کانادایی میگوید: ((در هر دوره به ما گفتند که عصر پایان ایدئولوژیها سر رسیده است و پایان ایدئولوژیها را همچون پایان توهمات به ما نمایاندند. در حالیکه پایان ایدئولوژیها، پایان توهم نبود، پایان امید بود)) .(همان )اگر ایدئولوژی را به معنای تعهد و پایبندی به اصول و ارزشهایی ،درنظر بگیریم که درهرشرایط وبا وجود هرگونه مشکلات وموانع ودرک هرواقعیت اجتماعی، بازهم قابل پذیرش باشد،به نظر میرسد به کارگیری دوباره آن درجامعه امروزایران ،مهمترین مؤلفه واساسی ترین محرک ایجاد امید وراهبرداساسی برون رفت ازفضای یأس ونامیدی اجتماعی موجود باشد و ازآنجا که جامعه ایران جامعه ای کاملا” دینی و پایبند به اصول مذهبی است ،انتخاب ایدئولوژی مذهبی، بهترین گزینه مؤثرپیش روی آن است ؛ایدئولوژی مذهبی که سی سال پیش هم با تکیه برآن انقلابی بزرگ اتفاق افتاد و تهاجمی سهمگین بی اثرماند و از اصول مسلم آن ،عدل و اجرای عدالت است .این ایدئولوژی ناشی ازجهان بینی است که در آن عدالت از خداوند شروع می شود وبه کل هستی و مخلوقات ، تسری می یابد و طبعا” انسان ونظامات اجتماعی رانیز در برمی گیرد.
بنابراین اگر این پیش فرض را بپذیریم که روحیه امید و آرمانخواهی وایثارگری ،مهمترین عامل پیروزی انقلاب و مقاومت هشت ساله مردم ایران درجنگ تحمیلی بوده است،واین روحیه در آن دوران خاص، بواسطه اعتقادات مردم به مبانی دینی اسلام و تکیه به ایدئولوژی مذهبی در جامعه محقق شده بود ؛ بسط واحیای دوباره این ایدئولوژی در جامعه ونسل امروز بیش از هر امری اولویت می یابد . چراکه این ایدئولوژی مذهبی ،همانطور که توانست افراد رابر علیه نظام دیکتاتوری وپرقدرت پهلوی در جنبشی واحد به حرکت درآورد و درجنگی نابرابر سربلند بیرون آورد ، این پتانسیل را دارا می باشد که در دوران ثبات نیز جامعه را پویا و زنده نگه دارد وافراد را به امید دستیابی به جامعه ای توحیدی که در آن عدالت و مساوات برقرار است و حقوق انسانی محترم شمرده می شود به جنبش در آورد .
به عبارتی در حال حاضر،بهترین راهکار برای بیرون رفتن از فضای یأس و ناامیدی اجتماعی که به شکلی پنهان و تدریجی لایه های مختلف اجتماعی را در گیر می سازد ، تقویت ایدئولوژی مذهبی درمیان افراد جامعه است ؛که با تلاش در جهت بسط معرفت دینی و تبیین اصول اساسی اسلام ازجمله عدالت -که در ارتباط باحیات جمعی افراد و زندگی اجتماعی آنها مطرح است- میسر می شود . حرکت در این جهت از دو جنبه اهمیت دارد ؛ نخست آنکه اندیشمندان و متفکرین ونخبگان جامعه را در جهت شناخت بیشتر مبانی معرفتی اصیل اسلام وتبیین کارکردهای اجتماعی احکام آن ،ترغیب می کند و دیگرآن که افراد جامعه بواسطه واقعیتهای پیرامون خود ومشکلات و مسائل اجتماعی که لاینحل مانده اند ؛ دچاریأس ،درماندگی و استیصال نخواهند شد وبه اسلام به عنوان مرجعی نهایی و قابل اطمینان که قادر به پاسخگویی به همه نیازهای فردی و اجتماعی آنهاست امید خواهند بست .
[i] تقی آزادارمکی – جامعه شناسی بیم و امید در ایران http://persian.azadarmaki.ir/?p=1205
[ii] شریعتی ،سارا۱۳۸۹ – مجله فصل نو ، متعلق به انجمن نواندیشان علوم اجتماعی ؛ سال پنجم – شماره ۵۴ :ص۱۶