انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نئولیبرالیسم و نسبت آن با بازتولید معمارستاره‌‌ها در ایران

ازآنجاکه معماری به معنای طراحی و برپایی ساختمان‌ها در جامعه کالایی‌شده امروز ارتباط مستقیم با امر اقتصادی یافته و پول، سرمایه و مناسبات بازار در تعیین ارزش‌ها و جهت‌دهی به آن، نقش بی‌بدیلی ایفا می‌کند، می‌بایست تحولات آن را به‌ویژه در موقعیت اینجا-اکنون و در دورانِ به‌زعم برخی اوج‌گیری نئولیبرالیسم و به‌زعم برخی دیگر، در بن‌بست افتادن آن در زمانه پساکرونا دقیق‌تر نگریست؛ آن‌هم در کشور ما که در زمره کشورهای صنعتی محسوب نمی‌شود و فرآیندهای تولید سرمایه الزاماً مبتنی بر روندهای صحیح اقتصادی پیش نمی‌شود و زمینه‌های ظهور پدیده‌های منحصربه‌فرد در آن فراهم است. این امر، معماری را نیز تحت‌الشعاع خود قرار داده است.

آرای میلتون فریدمن، اقتصاددان بزرگ آمریکایی و استاد دانشگاه شیکاگو، در مورد جایگاه بازار آزاد در ایجاد اقتصاد رقابتی و در نتیجه آن، تولید ثروت و سرریز آن به نفع کل جامعه و ارتقای سطح زندگی همه آحاد جامعه از ثروت حاصله، در عمل، منتج به این نتیجه نشد. بعدها فهم مفهوم نئولیبرالیسم به‌‌معنای اقتصاد طبقاتی منجر و موجب فاصله‌گیری هرچه بیشتر ثروتمندان از سایر طبقات جامعه شد چراکه طبقه ثروتمند هرگز حاضر نشده و نمی‌شود که ثروتش را به نفع آحاد جامعه به ثروت عمومی برگرداند. به تحلیل ناصر فکوهی، انسان‌شناس برجسته دانشگاه تهران، در این مورد، حرص و آز انسان مانع بزرگ این امر است. او با مطرح کردن این سؤالات که به‌راستی انسان با داشتن چقدر ثروت احساس رضایت خاطر و بیشتر از آن را مازاد تلقی خواهد کرد؟ و حد نهایی ثروت چقدر است؟ بر این واقعیت صحه می‌گذارد که انسان سیری‌ناپذیر است. مارکو فرری، کارگردان ایتالیایی، در فیلم معروف شکم‌چرانی بزرگ نشان می‌دهد شخصیت‌های فیلم که از طبقه ثروتمند هستند، زمانی می‌توانند از خوردن دست بکشند که بمیرند. در تمثیل فرری این واقعیت نهفته است که سرمایه‌داری هرگز سیر نمی‌شود مگر اینکه نابود شود. هانری لوفور نیز همین موضوع را با تمثیل آدم‌خواری که بعد از خوردن همه، شروع به خوردن خودش می‌کند، مطرح می‌کند و می‌گوید سرمایه‌داری، آدم‌خواری است که بعد از نابود کردن همه‌چیز، خودش را نیز نابود خواهد کرد. درنتیجه، تفکرات نئولیبرال پیامدی جز تعمیق اقتصاد طبقاتی و فاصله‌گیری حتی گاهی خطرناک طبقات اجتماعی از هم خواهد شد و منجر به نوعی داروینیسم اجتماعی مبنی بر منازعه طبقات اجتماعی بر سر بقا خواهد شد.

اما کینز، اقتصاددان برجسته انگلیسی، با این موضوع مخالفت می‌کند و نظریه‌ای که به کینزیسم معروف و مطرح شد، به گرایشی از اقتصاد سیاسی تعبیر می‌شود که در مقابل سرمایه‌داری مالی می‌ایستد. او معتقد است حرکت به سمت جهانی‌شدن لزوماً امر بهتری نیست. جهانِ جهانی‌شده الزاماً جای بهتری از جهانِ کمترجهانی‌شده نیست به‌خصوص اگر این جهانی‌شدن بر پایه مبادلات پولی باشد. به‌زعم او آنچه در حال برنامه‌ریزی است بر اساس روابط تجاری پولی شکل می‌گیرد و محصول آن جهانی‌شدنِ مرکانتلیستی است و روابطی را ایجاب می‌کند که مناسبات و کنترل آن دیر یا زود از دست انسان خارج می‌شود. جهان به جایی سخت‌تر برای زندگی اکثریت افراد تبدیل خواهد شد و تنها یک اقلیت کوچک از منافع آن بهره‌مند می‌شوند. ازاین‌رو او به نقش کارگزاری نهادهای دولتی در کنترل چرخه سرمایه و کنترل سرحدات آن اشاره و آن را لازمه سازوکار پویای اقتصادی معرفی می‌کند.

به معماری در ایران برگردیم. ظهور سرمایه‌داری پولی و نوعی از نئولیبرالیسم و نسبت مستقیم آن با معماری و به‌ویژه تولید مسکن که یکی از مهم‌ترین کالاهای سرمایه‌ای در ایران محسوب می‌شود، باعث شده است تا مراحل پیش از تولید و اجرا یعنی روندهای خلق معماری در مرحله طراحی فرم و فضا نیز جنبه کالایی به خود بگیرد و تحت تأثیر مناسبات مد، برندینگ و سایر مظاهر بازار آزاد تجارت کالا، ارزش‌گذاری پولی شود. پدیده معمارستاره، که در دهه‌های نیمه دوم قرن بیستم به معماران صاحب سبک‌ و نظریه‌پرداز در غرب اطلاق می‌شد که نسبتی با کالایی شدن ایده‌های خلاقانه و طراحی‌شان نداشت بلکه صرفاً بر اساس کیفیت طراحی و ارزش‌های نظری و گفتمانیِ جهت‌دهی به خط‌مشی‌های معماری، محلی از اعراب داشت، امروز بر اساس مناسبات جدید نئولیبرالیستی در قالب پدیده‌هایی بازتولید شده است که ثروت‌اندوزی ناشی از مد و برندینگ، ماهیت اصلی آن را شکل می‌دهد. معمارستاره با تبدیل خود به برند، خود را به‌مثابه نشان تجاری وارد بازار سرمایه و نرخ طراحی را بر این مبنا تعیین می‌کند. ارتباط نزدیک با سرمایه‌داران و یا سلبریتی‌هایی که آنان نیز بر اساس همین اصل، تولید ثروت می‌کنند، از مهم‌ترین اصول بنیادین ورود به و حضور در این جریان است. در این جریان،‌ نهاد دانشگاه به‌مثابه عنصر تقویت‌کننده بعد علمی و روشنفکرانه‌ قضیه عمل می‌کند و معمارستاره با داشتن مدرک دکتری یا آشنایی به زبان انگلیسی و مطالعه برخی از کتاب‌های مرجع نظریه‌پردازی در معماری، بر ارزش مادی برند می‌افزاید و قیمت تصویر ذهنی‌های خود را روزانه و متناسب با سایر شاخص‌های بازار سرمایه، افزایش می‌دهد.

موضوع در سطح دیگری نیز قابل‌بررسی و آسیب‌شناسی است. سازندگان حرفه‌ای یعنی کسانی که تحصیلات دانشگاهی در رشته معماری ندارند و به تجربه وارد حوزه‌ ساختمان‌سازی شده و در این حرفه مشغول به کار هستند، به ابتذال موضوع می‌افزایند. آنان که ازقضا در بسیاری از موارد مناسبات بازار را بهتر از معماران آکادمیک می‌شناسند، بر آتش منازعه ثروت‌اندوزی از راه طراحی فضا می‌دمند و در تحمیق مخاطب به‌ویژه با حمایت از برخی رسانه‌های تصویری و مکتوب معماری در نقش اسپانسر، اهتمام می‌ورزند. حتی می‌توان گفت سهم عمده بازار مذکور در دست همین افراد است و معمارستاره‌ها راهی را می‌پیمایند که توسط این قشر تسطیح شده است. از طرف دیگر، با الگو قرار دادن اینان توسط معماران جوان و دانشجویان، مسیر شکل‌گیری جامعه معماری به‌مثابه یک جامعه پویای مدنی و قابل‌اعتماد که بتواند نقش فرهنگی تمدن‌ساز و روشنگرانه خود را برای توده‌های مردم ایفا کند، به انحراف بنیادین رفته و جامعه‌ای که مسئول ساخت جهان بهتر و زیست‌پذیرتر برای انسان‌هاست، آن را نابود می‌کند.

آنچه به‌روشنی نمایان است اینکه محصول این روند، معماری انسانی و مطلوب نخواهد بود. بار کج به منزل مقصود نمی‌رسد و نمی‌توان منتظر ظهور فضای مطلوبِ زندگیِ متعالی انسان بود. معماری در منجلاب نئولیبرالیسم از نوع سرمایه‌داری ایرانی، جز کالایی برای سودآوری نخواهد بود و نمی‌توان روی آن به‌عنوان محل زندگی، تأمین آرامش و آسایش و رشد نسل‌های بعد حساب کرد. ساختمان‌ها با هزینه‌های هنگفت پرداخت‌شده به معمارستاره‌ها طراحی می‌شوند تا در مجلات یا رسانه‌های تصویری دیگر، منتشر شده و پس از مدت کوتاهی با افزایش قیمت، فروخته شوند و این چرخه بارها تکرار خواهد شد. محصول این فرآیند چیزی نیست جز ابتذال هنر و فرهنگ، تشدید تفاخرهای اجتماعی طبقه ثروتمند به دیگر اقشار جامعه به‌واسطه معماری و درنتیجه افزایش تنش‌های اجتماعیِ آشکار و نهان و پایان عصر زندگی انسانی.